مثلاً تصور كنيد وقتي مادري با داشتن سه فرزند تصميم ميگيرد از همسرش جدا شود بهجاي اينكه صادقانه بگويد كه جدا شده به فرزندش ميگويد پدرشان فوت كرده است. اين اولين قدم براي تباهي زندگي فرزندان است چون ناخواسته فرزندان ياد ميگيرند به بقيه هم بگويند كه پدرشان را بر اثر مرگ طبيعي از دست دادهاند در حالي كه حقيقت چيز ديگري است. البته اين دروغپردازي در بعضي موارد از سوي مردها هم شكل ميگيرد اما در جامعه ما چنين دروغها و تظاهرهايي در گروه بانوان نمود بيشتري دارد. دو ضلع اين تغييرات اساسي طلاق و مرگ هستند. امروزه طلاق در بيش از نيمي از خانوادهها وجود دارد، نرخ طلاق به مرز 30 درصد رسيده، اما روز به روز هم درحال افزايش است. طلاق وجدايي پدر و مادر به عنوان اولين عامل تغييرات ماندگار رفتاري كودكان آسيبپذير ميتواند زمينهساز مشكلات زيادي در زندگي آنها شود. ريشه اصلي اين مشكلات نيز به خاطر نگرش كودكان درباره طلاق است.
فراموش نكنيد وقتي پدر و مادر جدا ميشوند، اين كودكان هستند كه وسط غائله ايجاد شده و به خاطر حساسيت ذاتيشان آسيب ميبينند. ضلع ديگر اين تغييرات مرگ والد و پدر است. اكثر كودكان در زمان از دست دادن پدر به عنوان تكيهگاه اصلي خانواده حالات تدافعي، ترس، بيارزشي، بيعلاقگي و افسردگي، نوسانات رفتاري، استرس، ناتواني و گناه، مشكلات مربوط به انجام تكاليف مدرسه، مشكلات دفع و نظاير آن را در يك بازه زماني كوتاه تجربه ميكنند كه حجم اين آسيبها در ميان كودكان دختر بيشتر از پسران است. دكتر پيام نيكرويان، روانشناس كودك و نوجوان در گفتوگو با «جوان» به صورت مشروح به تشريح ابعاد اين موضوع پرداخته است.
كودكان، قرباني طلاق و ازدواج
از دست دادن پدر و طلاق از اضطرابآورترين حوادث زندگي كودكان است، به همين دليل است كه تحقيقات بروس فيشر، روان درمانگر معروف طلاق و مرگ، نشان ميدهد كه حذف يكي از والدين بر اثر مرگ يا طلاق آنقدر سنگين است كه رقمزننده چالشهاي عاطفي و عملي بسياري براي شما و كودكانتان خواهد بود. قصه تأثيرگذاري تصميمات غلط و اتفاقهاي ناگوار زندگيهايي كه فصل مشتركشان فرزندان هستند به اينجا ختم نميشود چون در بسياري موارد پدر يا مادر اين كودكان مجبور ميشوند تحت شرايط خاص اجتماعي، فشارهاي خانوادگي و نيازهاي اقتصادي مجدداً ازدواج كنند. ازدواج مجدد اگرچه گرهگشاي بسياري از مشكلات خانوادههاي اين چنيني است اما حضور يك مرد در كنار مادر خانواده به اسم شوهر يا پدرخوانده و حضور يك زن در كنار پدر فرزندان به اسم همسر يا مادرخوانده باعث ميشود مشكلات روحي كه تا پيش از اين در وجود كودكان ماندگار شده بوده مضاعف شود و به رفتارهاي اجتماعي آنها نيز رسوخ كند. پرداختن به مشكلات اخلاقي و رفتاري كه در اين گروه از بچهها ايجاد ميشود از دو جهت بسيار مهم است، اول آنكه والدين با رسيدن به ديد درستي از تبعات تصميمات غلطشان ممكن است بيشتر در اين نوع تصميمات فكر كنند و از سر خودخواهي بيگدار به آب نزنند؛ دوم آنكه پسران و دختراني كه در چنين خانوادههايي بزرگ ميشوند شرايط خاص رفتاري و اخلاقي را تجربه ميكنند كه نياز به شناخت و درك متقابل از سوي همكاران، دوستان و حتي همسران آينده آنها دارد. براي رسيدن به ريشههاي مهم تغييرات پايدار اينچنيني بهتر است از عوامل ريشهاي شروع كنيم.
درباره طلاق به كودك دروغ نگوييد
طلاق والدين آن هم در شرايطي كه اغلب يكي از دو طرف توان پذيرش اتفاق را ندارد يكي از بدترين عوامل تأثيرگذار در تربيت كودكان است چون كودك با حقيقت آنچه اتفاق افتاده روبهرو نيست و ذهنش مدام با دروغ درگير ميشود. در بسياري از مواقع مشاهده ميشود كه جدايي والدين از هم و رفتن پدر باعث ايجاد افكار و باورهاي عجيبي در كودكان ميشود، مثلاً برخي از كودكان تصور ميكنند پدرشان ناپديد شده يا برخي ديگر تعريف پدر را به عنوان مردي ميدانند كه هر از گاهي بايد با او ملاقات كنند. در اثناي طلاق والدين، كودك بايد بپذيرد كه پدر و مادرش در خانههاي جدا زندگي ميكنند و او ميهماني است كه از اين خانه به آن خانه ميرود. او ميپذيرد كه يك ميهمان حق اظهار نظر و انتخاب ندارد، از طرف ديگر مادر و پدر او هم اين حق را براي خودشان قائل ميشوند كه مجدد ازدواج كنند. «ناپدري» و «نامادري» شخصيتهايي هستند كه در مرحله بعد به اين خانواده از هم پاشيده شده اضافه ميشوند و ريشه بسياري از تغييرات خواهند بود.
بدترين تصميم براي كودكان
در اولين قدم براي مواجهه با اين مسئله شما مادر يا پدر بايد بپذيريد كه تصميم طلاق شما در مقابل اختلافاتتان بدترين تصميم ممكن است چون كودكتان بيشترين آسيب را در اين مسير ميبيند. دومين قدم اينجاست كه هر كدام از ما بايد بررسي كنيم و ببينيم طلاق و اتفاقات بعدي آن مانند جدايي دو سرپرست، حضور يك شخصيت جديد و ارتباط گرفتن فرزندان با آنها چه تأثيري بر رفتارهاي پنهان، دروني و اغلب ماندگار آنها خواهد گذاشت، چون اين رفتارها زمينهاي بسيار جدي براي تغيير آينده اين كودكان است. در معمولترين اتفاق يك خانواده از هم پاشيده مادر خانواده تصميم ميگيرد كه براي رفع مشكلات اقتصادي و حذف حرف و حديثهاي اجتماعي و فاميلي ازدواج كند. من جدايي و ازدواج مادرها را مثال ميزنم چون درصد قابل توجهي از مردان متاركه كرده تا سالها بعد از جدايي و حتي گاهي تا آخر عمرشان ديگر ازدواج نميكنند، در مقابل اين زنان هستند كه در كمترين زمان ممكن به فكر ازدواج مجدد ميافتند. كودكي كه ميبيند مادر و پدرش از هم جدا شدهاند، او بايد تا پيش از سن هشت سالگي كنار مادر بماند، از طرفي ديگر شاهد است كه بايد در يك خانواده تازه شكل گرفته متشكل از مادر و ناپدري زندگي كند پس خودبهخود فشارهاي رواني بسياري را در زندگي تحمل ميكند.
شرايط سختتر براي دختران
نتيجه تحقيقات بسيار مهم نشان ميدهد كه واكنش دخترها و پسرها در مقابل حضور ناپدري در خانه بسيار متفاوت است. مثلاً نتايج اين تحقيقات نشان ميدهد كه به طور معمول هر دو جنس دختر و پسر حداقل تا دو سال بعد از ازدواج مجدد مادر خود با ناپدري سازگار نيستند و سر نزاع دارند. در پروسه بعد از دو سالگي رفتارها متفاوت ميشود به طوري كه پسرها بعد از دو سال رفتهرفته با ناپدري كنار ميآيند چون از جنس آنهاست اما دختران اغلب تا زمان ازدواج و مستقل شدن هيچگاه با حضور ناپدري در خانوادهها كنار نميآيند. دليل اين عكسالعمل مختلف كاملاً واضح است، ناپدريها براي پسرها نقش ساختار، نظارت و حمايتي را كه مادرشان فراهم نميآورد، فراهم ميكنند درحالي كه دخترها با مادر خود رابطه نزديكي دارند و لذا حضور ناپدري اين رابطه نزديك را مختل ميكند. خوشبختانه در كشور ما رابطه بد ميان دختر و ناپدري به همين علل خاص محدود ميشود در حالي كه در كشورهاي غيرمسلمان به ويژه كشورهاي امريكايي و اروپايي ترس از تجاوز ناپدري و بروز خشونتهاي رفتاري از جمله عواملي است كه به خصمانه بودن رابطه دختر با ناپدرياش دامن ميزند. براي مثال آمارها نشان ميدهد كه سوءاستفاده و آزار كودكان دختر بيشتر در خانوادههايي رخ ميدهد كه شامل مادر و ناپدري است اما در خانوادههايي كه والدين اصلي حضور دارند كمتر اين اتفاق رخ ميدهد.
خلاصه كلام اينكه در كشور ما حضور يك ناپدري در خانوادهاي كه دختري زير سن نوجواني در آن زندگي ميكند بسيار سخت است اما در مقابل خانوادهاي كه فرزند پسر دارد سازگاري سريعتري با اين حضور پيدا خواهد كرد. لذا به ناپدريها توصيه ميشود كه رفتار كودك را كنترل نكنند بلكه با او رابطه خوبي برقرار كنند و به مادر در تربيت فرزندش كمك كنند سپس رفتهرفته روش تربيتي مقتدرانه را اتخاذ كنند.
فرزند طلاق و تظاهر براي حفظ وجهه اجتماعي
حقيقت اين است كه با ازدواج مجدد مادر، روابط جديدي به رابطه خانواده قبلي افزوده ميشود و اين روابط جديد بايدها و نبايدهاي خاصي را در رفتار و گفتار كودك اعمال ميكند. تحقيقات جديد روي گروههاي خاص متشكل از مادر و ناپدري نشان ميدهد كودكاني كه در خانوادههاي ناتني زندگي ميكنند بيش از كودكاني كه در خانواده تني زندگي ميكنند ممكن است با ناسازگاري مواجه شوند. اين ناسازگاريها كودك را وادار ميكند براي اينكه وجهه اجتماعي و جايگاه خود را در بين ساير كودكان از دست ندهد دست به تظاهر، زبانبازي و سياست منفي بزند.
سن ورود عضو جديد مهم است
فراموش نكنيد زماني را براي ورود عضو جديد خانواده (چه نامادري يا ناپدري) انتخاب كنيد كه كودكتان قدرت درك اتفاق افتاده را داشته باشد. اينكه بسياري از زنان به اشتباه فكر ميكنند بهتر است اول به بچهها برسند و بعد از گذران سن كودكي آنها ازدواج كنند، اشتباه بسيار بزرگي است. بررسيها نشان ميدهد كه ذهن كودكان تا پنج سالگي قدرت تشخيص تغييرات بزرگ در خانواده را ندارد. اين به آن معني نيست كه بچهها خنثي رفتار ميكنند، نه، بلكه يعني اينكه بچهها تا پيش از سن پنج سالگي با تغييرات حذف يك عضو قبلي و جايگزيني يك عضو جديد راحتتر كنار ميآيند. نه خود بچهها و خواست آنها بلكه قدرت تشخيص و حافظه آنهاست كه كمكشان ميكند كه چطور شخصيتهاي جديد را جايگزين شخصيت قبلي كنند و چون در ذهنشان خاطرات پررنگي از پدر يا مادر قبليشان ثبت نشده راحتتر خاطرات عضو جديد را جايگزين ميكنند.
در مقابل 11 سالگي بدترين سن براي ورود عضو جديد است چون كودك به قدرت درك بالايي از شخصيتها و نقشهايشان در چارچوب خانواده رسيده است. نوجوان 18 تا 20 ساله هم شرايط روحي خوبي براي پذيرش عضو جديد ندارد چون او هم به اندازه كافي از نوع روابط والدين شناخت پيدا كرده است؛ شناخت از يك طرف و غرور نوجواني از طرف ديگر اين اجازه را نميدهد كه دختر يك مرد را كنار مادرش در نقش پدر بپذيرد و بالعكس. البته پدر يا مادري كه فرزند بين پنج تا ۱۱- ۱۰ساله دارد نبايد با اين تصوركه او نميتواند والد جديدي را بپذيرد يا متوجه اينجا به جايي ميشود، فرصت ازدواج را از دست بدهد. اگرچه اين دوره سني، دوره پيروي و اطاعت از بزرگتر است. اگر بچه لجباز و آشفته تربيت نشده باشد و والد قبلي به طور مسالمتآميزي از زندگي او كنار رفته باشد و در سايه اختلافات بين زوجها صدمه نديده باشد، ميتواند والد جديد را به راحتي بپذيرد. نكته مهمي كه باعث سازگاري كودكان در اين سن ميشود اين است كه كودك در اين سنين وابسته به والدين خود است. به آنها احساس نياز پيدا ميكند و پناه ميبرد. بنابراين اگر به هر دليلي مادر خود را از دست داد، به دليل نياز به داشتن سرپرست و پناهگاه، مادر جديد را ميپذيرد. او با درك جابهجايي، واقعيتي را كه در زندگياش رخ داده است، ميپذيرد و آن را قبول ميكند.
ضمير كودك هوشيار است
برخلاف آنچه ما تصور ميكنيم و معمولاً با گفتن يك جمله «اون كه بچه است نميفهمه، تو فقط يك نفر را انتخاب كن كه تنها نباشي» اتفاقاً ضمير دروني كودك حتي اگر نتواند به شناخت كاملي از عضو جديد برسد اما ميتواند احساس و رابطه او را درك كند. احساسات و نقشپذيريهاي عضو جديد روي رابطه كودك خانواده با او تأثير ميگذارد. شناخت دروني كودكان حتي از تصوير ذهني آنها هم قويتر عمل ميكند. ميپرسيد چطور؟ بگذاريد واضح بگويم، اگر بر فرض كودك شما از ظاهر همسر جديد شما خوشش نيايد ممكن است در اوايل نتواند با او ارتباط خوبي بگيرد اما كافي است كه ببيند شما در روابطتان با همسرتان مشكلي نداريد پس گارد قبلي و ذهنيت بدش را كنار ميگذارد و آرامآرام ارتباط جديدش را شكل ميدهد. اتفاقاً اين نوع شناخت كودكان از شناخت و رفتاري كه ساير كودكان از خود نشان ميدهند؛ از همان اول اتفاق زود خو ميگيرند، باثباتتر است چون اين بچهها براساس ديدههايشان احساسشان را جهت ميدهند. نكته اساسي در اين زمينه آن است كه اگر شما ناپدري يا نامادري هستيد تلاش كنيد نوع رابطهتان با همسرتان بهتر از هميشه باشد. هرچه محبتداريد نثار همسرتان و در مقابل چشمان كودك از مشاجره پرهيز كنيد، در مقابل چشمان كودك تلاش و به همسرتان كمك كنيد. هرچه اختلاف و بحث داريد دور از چشم او و در خلوت داشته باشيد.
فرزند همسر جديد مثل فرزند خود شماست
اينكه تفاوتي بين رفتارهاي شما با كودك همسر جديدتان و كودك خودتان وجود نداشته باشد در اين نوع رابطه بسيار مهم است. بچهها هوشيارانه رفتارهاي شما را زيرنظر دارند. اگر شما از جمله مردها يا زنهايي هستيد كه از همسر قبليتان فرزندي داريد و قرار است در ازدواج جديد كودكتان با شما باشد بايد به شدت مراقبت رفتارتان باشيد. مطمئناً احساس و عاطفهاي كه بين شما و كودكتان رد و بدل ميشود بسيار متفاوتتر از رابطه با كودك همسر جديدتان خواهد بود، اما شما بايد اين رابطه را به خوبي مديريت كنيد. فرزند همسرتان به اندازه كافي از ورود عضو جديد شوكه است و شما علاوه بر اينكه بايد به او حق بدهيد بايد مواظب رفتار، گفتار و تفاوتهاي محبتيتان بين او و فرزند خودتان باشيد. در ذهن كودك همسرتان شما مردي هستيد كه مادر و محبتش را از او سلب كرده است، اين كودك به خودي خود با شما سر ناسازگاري دارد و كافي است شاهد محبتهاي شما نسبت به فرزندتان هم باشد. اغلب اين كودكان وقتي ميبينند كه شما نسبت به كودك خود محبت بيشتري بروز ميدهيد گوشهگير ميشوند و متأسفانه يكي از نسخهپيچيهاي فاميلي در اين زمانها اين است كه به شما ميگويند «ولش كن بذار هر وقت تنبيه و از كارش پشيمون شد خودش از اتاقش مياد بيرون». اين بدترين توصيه است، چون كودك شما به خاطر كمتوجهي جمع را ترك كرده و اگر شما به دنبال او نرويد مطمئن ميشود كه نسبت به او توجهي وجود ندارد. خلاصه كلام اينكه بايد با فرزند همسرتان به گونهاي رفتاركنيد گويي كه فرزند خودتان است. به آنچه ميگويد و ميخواهد توجه نشان دهيد. توجه نشان دادن به آنها يكي از بهترين روشهاي جذب محبت آنهاست. كودكي كه مورد بيمهري و بياعتنايي والد جديد قرار بگيرد، هرگز نميتواند جايگاه او را در خانواده به رسميت بشناسد.
پدر يا مادر قبلياش را دوست دارد
بدترين نوع رابطههاي امروزي اين است كه مادر يا پدر بنا به هر دليلي متاركه و همسر جديد اختيار ميكنند. در جريان هر طلاقي طبيعي است كه كودك شاهد درگيريها، توهينها، ضرب و شتمهاي بسياري باشد اما با اين حال براي او پدر، همان پدر دوستداشتني و مادر، همان مادر آرامبخش است. شما نميتوانيد با ورود عضو جديد به خودتان اجازه دهيد به مادر يا پدر قبلي كودكتوهين كنيد. متأسفانه بعد از جداييها يا فقدان يكي از سرپرستها بدترين كارهايي كه مادر يا پدر جديد انجام ميدهد بدگويي، سرزنش و توهين كردن به والد قبلي است. فراموش نكنيد كودك هرچه كه از سوي پدر يا مادرش ببيند باز هم او پدر يا مادرخود را دوست دارد و نميتواند بپذيرد كه والد جديد از او بدگويي كند. لازم نيست از كودك درباره پدر يا مادر قبلياش چيزي بپرسيد. بهترين كار اين است كه اصلاً در اين باره با او وارد بحث نشويد. بگذاريد احساس و نوع رابطهاش با عضو قبلي در همان حالتي كه دوست دارد بماند. شما مأمور تفتيش نظر و احساس او نيستيد، شما موظفيد رابطه خودتان را با كودك درست كنيد و فراموش نكنيد اگر او پدر يا مادرش را بيش از شما دوست دارد اين دليل بر حسادت شما نيست و حق نداريد شخصيت محبوب او را با توهين تخريب كنيد.
من دوستت ندارم، تو پدر من نيستي
گفتن جمله «تو پدر من نيستي، تو مادر من نيستي، پدرم بهتر از تو بود، مادرم رو بيشتر از تو دوست دارم و...» جزو اتفاقهاي طبيعي روابط جديدالشكل است. طبيعي است كه چون معمولاً چنين جملههايي بعد از يك تنش و درگيري از زبان بچهها شنيده ميشود شما در مقابل عصباني شويد و موضع بگيريد اما فراموش نكنيد كه حق ابراز عصبانيت را نداريد. در واقع واكنش نشان دادن شما در چنين مواقعي نه تنها درست نيست بلكه ممكن است همه تلاشهايتان را تا آن لحظه به باد بدهد. مطمئن باشيد كه در اوج عصبانيت و گفتن اين جمله هم كودك به شما آسيبي نميرساند، به شما حمله نميكند بلكه تلاش ميكند شما را بپذيرد. بايد به او فرصت دهيد، محبت و از او حمايت كنيد. اگر احساسات شما از رفتار يا گفتار او جريحهدار شد، با همسرتان در ميان بگذاريد و واكنش مستقيمي بروز ندهيد، سعي كنيد با كمك همسرتان راهحلي براي اين مشكل بيابيد. هرگز اجازه ندهيد خشم و تنفر در فضاي منزل جاري شود. محبت، محبت ميآورد و خشم، خشم.
منفعتتان را كنار بگذاريد
روي صحبت كلام در اين مبحث اين است كه مرداني كه تصميم ميگيرند با يك زن متاركه كرده و داراي فرزند ازدواج كنند بايد بدانند كه رفتار آنها به شدت زير ذرهبين فرزندان است و بر آينده آنها تأثير ميگذارد، در اين بين فرزندان دختر از رفتار ناپدريها بيشترين تأثير را ميگيرند. نقشپذيري دختران در اين زمينه تا حدي زياد است كه حتي بر نوع ازدواج، فرزندآوري و روابط اجتماعي و خانوادگي آنها هم تأثير ميگذارد.
همانطور كه ارتباط گرفتن ميان ناپدري و فرزندان بسيار سخت است به همان ميزان هم اگر ناپدري مردي باشد كه رابطه او با مادر بسيار عاشقانه و صميمي است، اين احساس امنيت به سرعت بر نوع رابطه كودك و ناپدري هم تأثير ميگذارد. فراموش نكنيد يك ناپدري مهربان كه رابطه عاطفي خوبي با مادركودك دارد قطعاً در حذف مشكلات رفتاري كودك مؤثر است، در مقابل يك ناپدري خشن كه مدام سر ستيز با دختر را دارد نه تنها نميتواند تأثير مثبتي بر اخلاق كودك بگذارد بلكه حتي ممكن است او را وادار به تصميمات خطرناكي كند. همه اين اتفاقات را كه كنار بگذاري باز ميرسي به جايي كه توصيه اكيد دين مبين اسلام بر ازدواج كردن و دوري از تنهايي و تجرد است. توصيه دين و ناسازگاري بچهها دو ضلع متفاوت از ماجراي حضور ناپدري و نامادري در جمع خانواده است و راه حل اين مشكلات آنقدر هم كه فكر ميكنيم سخت نيست. كافي است چند اصول كلي و مهم را در رفتارها و ارتباطاتمان درنظر بگيريم. حالا كه قرار است در مقابل تغييرات جديد و ناگهاني خانوادهها به يك راه حل مفيد برسيم بهتر است روي رفتارها، روابط، مكان و زمان آنها بيشتر دقت كنيم تا كمترين تنش را در خانواده داشته باشيم.