چهار ماه به عنوان بسيجي و داوطلبانه در جبهه حضور داشتم و در عمليات والفجر10 هم حاضر بودم و پس از آن در پشت جبهه و در پايگاههاي بسيج مشغول به فعاليت شدم. در تاريخ 5/2/68 در حين انجام مأموريت در شهر پاوه در حال بالارفتن از ديوار باغي بودم كه اسلحه ژ3 همراهم ناخودآگاه شليك كرد و پايم مجروح شد.
پايم قطع شده بود و بعد از بردن من به بيمارستان، پزشك پايم را پيوند زد و گفت شايد پيوند پايت بگيرد و شايد هم نگيرد. پيوند پايم گرفت ولي ظاهر پايم به كل عوض شد و با پاي يك انسان سالم تفاوت پيدا كرد. پايم باريك و ضعيف و انگشتانم مچاله شد به گونهاي كه هنگام راه رفتن باعث اذيتم ميشد.
چند سال پيش زماني كه مقام معظم رهبري و رئيسجمهور به شهر پاوه آمدند من مشكلم را در نامهاي بيان كردم و در جواب گفتند كه براي رسيدگي به كارت حكم جانبازي و مدارك بالينيات را به بنياد شهيد ببر تا مشكلت در دستور كار قرار بگيرد.
پرونده را تشكيل دادم و همه مدارك لازم را به بنياد بردم و بعد از مدتي گفتند كه مدارك باليني را بايد استعلام كنيم. سال 68 در بيمارستان حضرت فاطمه(س) تهران و طالقاني كرمانشاه چندين بار عمل جراحي انجام داده بودم و تمامي پروندههايم موجود بود. استعلام انجام شد و گفتند مرا به كميسيون پزشكي معرفي كنند.
اما كسي كه در كميسيون پزشكي كار ميكرد، بنا به دلايل نامعلومي كارم را عقب انداخت تا اينكه گفت پروندهات گم شده است و هيچ پروندهاي از من موجود نيست. من فقط نزديك به دو ماه مشغول جمعآوري مدارك پروندهام بودم ولي به دليل سهلانگاري آن كارمند پروندههايم گم شده و تا الان به هيچ نتيجهاي نرسيدهام.
الان تمام پروندهها و فتوكپيهايش نزد خودم موجود است و وقتي به كميسيون پزشكي بيمارستان بقيهالله رفتم 30 درصد جانبازي به من دادند. اما حالا هربار كه به بنياد شهيد شهرستان پاوه مراجعه ميكنم ميگويند پروندههايم گم شده و مسئول مربوطه هم به شهر ديگري انتقال يافته است. ميخواستم بررسي شود چطور به دليل سهلانگاري يا شايد خصومت شخصي(!) يك كارمند بايد پرونده جانبازان در بنياد گم شود تا آنها نتوانند از حقشان دفاع كنند. تا الان به خاطر پروندهام كارم به نتيجه نرسيده و چند ماهي كه بابت جمع كردن مدارك گذاشتهام هيچ شده است. اميدوارم از طريق اين ستون مسئولان مربوطه حرفهايم را بخوانند و نسبت به وضعيت پرونده پزشكيام كاري انجام دهند تا هر چه زودتر وضعيتم مشخص شود.