کد خبر: 718424
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۲
نسبت امريكا و انگليس با پديده «ناپايداري دولت‌ها» در ايران
بي‌ترديد در پديده «ناپايداري دولت‌ها» در ايران عهد پهلوي، بايد سهمي مهم را، به حضور و دخالت‌هاي فزاينده ابرقدرت‌ها در ايران، به ويژه دولتين «انگليس»و«امريكا»داد.
نيما احمدپور

در روزهاي گذشته، پديده‌ها از جنبه‌هاي گوناگون مورد بررسي قرار گرفت و هم‌اينك، اين رويداد از بعد دخالت‌هاي ابرقدرت‌ها، مورد تحليل قرار مي‌گيرد. اميد ‌آنكه مقبول افتد.

هرچند در تمامي ادوار حيات كشور ايران، به ويژه در دوره معاصر، هماره استعمارگران به كيان و تماميت ارضي كشور ايران چشم داشته‌اند، اما در اين ميان نقش دو دولت استعماري «امريكا» و «انگليس» از بقيه پررنگ‌تر و مؤثرتر مي‌نمايد. از اين روي مقال پيش روي درصدد كاوش پيرامون نقش اين دو دولت استعماري است.

1- دولت امريكا و بي‌ثباتي دولت‌ها در ايران

ايالات ‌متحده امريكا از قرن نوزدهم ميلادي، اقدامات خود درباره ايران را، با تظاهر به اصلاح اوضاع اقتصادي كشورمان آغاز كرد و در بعد فرهنگي و تأسيس مدارس نيز نقشي نمايان داشت، اما در قرن بيستم به موازات افزايش اهميت نفت در مناسبات بين‌المللي، اين كشور نيز به‌تدريج خود را آماده ارتباط جدي‌تري با كشورهاي خاورميانه از جمله ايران كه دارنده يكي از منابع عمده نفتي بود، كرد. لذا با شروع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط متفقين، ايالات‌ متحده نقش فعال‌تري را در مسائل منطقه‌اي به‌خصوص ايران در پيش گرفت، به‌طوري كه در شكل‌گيري كابينه‌ها نيز مستقيماً دخالت مي‌كرد كه نخست‌وزيري رزم‌آرا و علي اميني اوج اين دخالت به شمار مي‌رود. در جريان ملي شدن صنعت نفت، اگر چه در مراحل اوليه اقدام ملت ايران و رهبران اين نهضت ضد استعماري، ايالات متحده تا حدودي جانب بي‌طرفي را گرفت، اما در مراحل بعدي، توسط انگليس متقاعد شد كه به‌طور مستقيم عليه دولت ايران اقدام كند. درباره كودتاي 28 مرداد نيز، هر چند عوامل سياسي و امنيتي دولت انگليس طرح اين واقعه بودند، اما عامل اجرايي كودتا كرميت روزولت امريكايي بود كه توانست بعد از جمع‌بندي كامل نظرات سياستمداران و سرويس‌هاي امنيتي امريكا و انگليس، اقدامات خويش را شروع كند. همچنين امريكا در اين راستا كه به‌طور جدي خود را درگير مسائل بين‌المللي بعد از جنگ جهاني كرده بود، حتي بودجه اصلي اجراي كودتا را تصويب كرد. لذا اين كودتا با عامليت امريكا و بودجه لازم، عوامل انگليس و عناصر ايراني وابسته عليه دولت مصدق اجرا شد. به محض اجراي موفقيت‌آميز كودتا رابطه بين ايالات متحده و شاه بهبود يافت.

شاه و امريكا روي قدرت ارتش ايران در جهت اجراي اهداف خود، كاملاً حساب كرده بودند و انتخاب سپهبد زاهدي از سوي امريكايي‌ها براي اجراي كودتا، درست به دليل اهميت همين موضوع و نقش نظاميان در آينده حكومت ايران بود. هر چند شاه بعد از كودتاي 28 مرداد با تمام توان سعي كرد بر ارتش و تمام زواياي قدرت پنهان و آشكار آن تسلط داشته باشد، اما همواره نوعي ترس از اقدام ايالات متحده به‌واسطه وابستگي ارتش به مستشاران امريكايي و آموزش‌هاي نظامي آنان، براي شاه باقي مانده بود و شاه ضمن دخالت، كنترل و نظارت شديد بر تمام سطوح ارتش، از ايجاد اختلاف بين افسران ارشد و تعيين حدود اختيارات و تشكيلات و بودجه ارتش با مهارت تمام عمل مي‌كرد.

متعاقب كودتا و درست كمتر از چهار ماه پس از آن در آذرماه 1332 ريچارد نيكسون، معاون وقت رئيس‌جمهور امريكا در رأس يك هيئت مهم اقتصادي، سياسي و نظامي به ايران آمد تا ضمن اينكه اهميت كودتا و نقش ايران را در آينده به‌نوعي در اذهان القا كند، چراغ سبزي به حكومت و دولت ايران نشان بدهد، مبني بر اينكه ايالات متحده مي‌تواند قطب نيرومندي از نظام سياسي ـ اقتصادي براي ايران و به عنوان ستون و وزنه بسيار محكم و قابل اعتمادي براي شاه، در شرايط سخت و بحراني باشد و او مي‌تواند روي دوستي ايالات متحده حساب كند. اين سفر هم بازتاب داخلي و سياسي داشت و هم در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي مطرح شد. لذا به‌‌رغم سركوبي شديد مخالفين از سوي دولت كودتا، سفر نيكسون به ايران با تظاهرات وسيعي از سوي مردم و دانشجويان روبه‌رو شد و دانشجويان شعارهاي تند ضد امريكايي، ضد استعماري و ضدسلطنتي سر مي‌دادند. دولت كودتا نيز با محاصره دانشگاه تهران و به رگبار بستن دانشجويان در 6 آذر 1332، سه تن از دانشجويان را كشت و تعداد زيادي را زخمي و بازداشت كرد! آنچه پس از اين حوادث بر همگان آشكار شد اين بود كه دولت كودتا و رژيم شاه به خودي خود و بدون حمايت مستقيم مالي، سياسي و امنيتي امريكا و انگليس نمي‌توانستند در انجام كودتا موفق شوند، اما استعمار نيز متقابلاً باج‌خواهي بزرگي را به عنوان طلب خود از رژيم شاه داشت و آن هم ايجاد يك نوع رابطه سلطه، وابستگي و دست‌نشاندگي براي رژيم پهلوي بود. مارك ـ ج ـ گازيوروسكي دراين‌باره مي‌نويسد: «رابطه دست‌نشاندگي بين ايران و امريكا در آغاز، بخشي از استراتژي نگاه نو حكومت آيزنهاور و تلاشي بود براي بازيابي ابتكار عمل در رويارويي‌هاي جهاني با اتحاد جماهير شوروي و در عين حال كاهش هزينه‌هاي دفاعي امريكا. همچنين از ديدگاه سياستمداران امريكا، جايگاه ايران در خط شمالي خاورميانه براي دفاع از آن منطقه و منطقه مديترانه به عنوان پايگاهي براي حمله هوايي و زميني به درون شوروي يا پايگاهي براي هدايت عمليات جمع‌آوري اطلاعات عليه شوروي از جمله جاسوسي‌هايي درآن سوي مرز، مراقبت الكترونيك و موشكي شوروي از اهميت تعيين‌كننده‌اي براي امنيت ملي امريكا برخوردار بود.‌» (1)

در همين راستا و در جهت حفظ روابط گسترده و عميق سياسي و اقتصادي بين امريكا و حكومت شاه بود كه در زمان شروع حركت‌هاي انقلاب اسلامي در ايران در سال 1357، برژينسكي، مشاور امنيت ملي وقت رئيس‌جمهور امريكا مي‌گويد: «ما مي‌بايست با توجه به ترديد و دودلي شاه، او را بيشتر براي دست زدن به كاري كه حاضر نشد انجام دهد، تحت فشار قرار مي‌داديم، يعني او را وادار به اعمال قدرت مي‌كرديم و سپس در انجام اصلاحات ضروري حمايت و هدايتش مي‌كرديم. چنين نكرديم و نتيجه آن يك تراژدي شخصي براي شاه و يك فاجعه استراتژيك براي امريكا و شكست سياسي براي كارتر بود.‌»(2)

در اين راستا و در مورد روي كار آمدن دولت نظامي در ايران، سوليوان سفير امريكا در كتاب خاطراتش مي‌نويسد: «درباره تشكيل دولت نظامي براي مقابله با بحران از واشنگتن استعلام كردم كه ظرف 48 ساعت خيلي سريع و با صراحت كامل جواب آن را دريافت كردم. پاسخ واشنگتن اين بود: به نظر دولت امريكا، بقاي شاه حائز اهميت كامل است و امريكا از هر تصميمي كه وي براي تثبيت قدرت و موقعيت خود اتخاذ كند، حمايت خواهد كرد و به صراحت اشاره شده بود اگر شاه براي استقرار نظم و تثبيت حكومت خود، استقرار يك دولت نظامي را ضروري تشخيص بدهد، امريكا آن را تأييد خواهد كرد و از متن پيام چنين مستفاد مي‌شد كه امريكا از هر اقدامي در جهت پايان بخشيدن به اوضاع بحراني ايران و سركوبي مخالفان حمايت مي‌كند. برژينسكي در تماس با من گفت كه شخصاً با شاه صحبت كرده و پشتيباني كامل پرزيدنت كارتر را از هر اقدامي كه وي براي حل مشكلات كنوني ضروري تشخيص دهد، اعلام كرده است.‌»(3)

ژنرال‌هايزر درباره ژنرال‌هاي رژيم شاه از جمله طوفانيان، قره‌باغي، ربيعي، حبيب‌اللهي و ديگر سران مي‌گويد كه چطور همه آنها در سردرگمي، بي‌نظمي، بي‌برنامگي و ترس از خروج شاه از كشور، مات و مبهوت بودند و نه خود قدرت تصميم‌گيري مستقل را داشتند و از طرفي بعضاً امريكا و انگليس را نيز به اهمال و عدم حمايت لازم از رژيم شاه محكوم مي‌كردند.‌هايزر در اين سفر قصد داشت، به عنوان نماينده ويژه رئيس‌جمهور نظر موافق آنان را در حمايت و پشتيباني از كابينه بختيار فراهم كند: «به او (سوليوان) گفتم روز بعد مي‌خواهم حركت كنم آن‌طور كه فهميده بودم واشنگتن از من خواسته بود دو سه روز بمانم، به اندازه‌اي كه نظر تيمسارها را جلب و پيام رئيس‌جمهوري و مراتب اطمينان ايشان را ابلاغ كنم و از آنها تعهد بگيرم در كشور خواهند ماند و از بختيار حمايت خواهند كرد. گفتم همه اينها را انجام داده‌ام و اگرچه كفايت آنها به حدي كه مي‌خواهم نيست، اما اگر بيشتر بمانم ممكن است به من وابسته شوند. اگر آنها بخواهند بعد از رفتن شاه كار كنند بايد از همين حالا ياد بگيرند روي پاي خودشان بايستند. آنها دنبال كسي مي‌گردند كه به او تكيه كنند و اين شيوه آنان بايد تغيير كند.‌»(4)

به هرروي نقش دولت امريكا- به ويژه پس از رويداد28 مرداد- در ايجاد حاشيه امن براي دولت‌ها و يا درصورت لزوم براندازي آنها، ازجمله نكاتي است كه جاي جاي تاريخ معاصر ايران، آن را گواهي مي‌كند.

2- دولت انگلستان و بي‌ثباتي دولت‌ها در ايران

نقش استعمار به‌طور عام و انگليس به‌طور خاص در ايران، در طول تاريخ ورود استعمار پير به آسيا و خاورميانه، به اشكال و صور مختلفي بوده است. اگر در قرن شانزدهم تا نوزدهم پرتغالي‌ها، فرانسوي‌ها، انگليسي‌ها و روس‌ها هر كدام با تهاجمات و متخاصمات نظامي يا اقتصادي و تنگناهاي سياسي و قطع يا ايجاد روابط استعماري با نظام‌هاي حكومتي ايران برخورد كرده‌اند و غالباً در حمايت‌هاي سياسي و نظامي بيشتر به حمايت طرف غير ايراني پرداخته‌اند، اما نوع شكل‌گيري روابط استعماري و رذيلانه انگليسي‌ها در قرن بيستم تا انقلاب اسلامي به مراتب بدتر از جفاهايي بود كه روس‌ها در قرن نوزدهم و بيستم عليه ملت ايران و تماميت ارضي آن مرتكب شده‌اند. اين روابط استعماري كه معمولاً با گسترش رگه‌هاي پايدار و پيچيده وابستگي و ايجاد عدم اعتماد‌به‌نفس در نخبگان اين كشور همراه بود، از همه خطرناك‌تر و مرموزانه‌تر بود.

بايد دانست كه انگليسي‌ها در روي كار آمدن رضاخان و محمدرضا در سال‌هاي 1299، 1320 و 1332 در جهت نيل به اهداف اقتصادي و سياسي خود و مقابله با نفوذ كمونيسم نقش اساسي داشتند و خود عامل سرنگوني رضاشاه شدند، زيرا نتيجه نافرماني از ارباب براي بازيگران سياسي، همين خواهد بود. در اين ميان دخالت آشكار و علني انگليس در سقوط كابينه دكترمحمد مصدق، بارزترين شكل دخالت در يك كشور بود. آنها در واقع براي رسيدن به اهداف نامشروع اقتصادي و سياسي خود، تمام معادلات موجود را به هم زدند و زنجير و زنگار غبارگرفته وابستگي و استعمارزدگي براي اكثر قريب به اتفاق بازيگران سياسي اين دوران را كه بيشتر ناشي از روح سلطه‌گري و فتنه‌هاي انگليسي‌ها بود، همچنان مستحكم‌تر كردند كه كمتر سياستمدار و بازيگري بتواند راه استقلال فكري و عدم وابسته به انگليسي‌ها در عرصه روابط داخلي و بين‌المللي را دنبال كند و به‌ نوعي از سياست‌ها و خط و نشان‌هاي آشكار و پنهان استعمار پير تأثير نپذيرفته باشد.

استعمار انگليس از گذشته‌هاي نسبتاً دور در برنامه‌ريزي بسيار پيچيده و هدفمندانه كه تأمين‌كننده منافع استعماري خود باشد، در كشورهاي عقب‌مانده اما مهم، يد طولايي داشت. ظهور خاندان پهلوي يكي از اهداف دولت انگليس با مقاصد چند‌منظوره بود كه توانست آن را هم به خوبي به اجرا بگذارد. انگليس اين كار را از طريق عوامل خود انجام مي‌داد. مظفر شاهدي پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در اين‌باره مي‌گويد: «اردشير جي از مأموران ايراني و اطلاعاتي انگليس كه در هندوستان در خدمت منافع انگليس قرار داشت، از جمله طراحان اصلي روي كار آمدن رضاخان با همكاري و نقشه آيرونسايد بود. طبق نوشته‌هاي اردشير جي، پدر اسدالله علم ـ محمدابراهيم شوكت‌الملك ـ از معدود كساني بود كه همكاري نزديكي با شخص وي داشت و در تحكيم قدرت رضاخان و سلسله پهلوي در ايران كمك‌هاي ذي‌قيمتي به دولت انگليس كرده است.»(5)

وي در ادامه درباره تداوم كاركرد مخرب اين فرد مي‌نويسد:‌«بدين ترتيب شبكه اردشير جي با همكاري فعال اعضاي بومي‌اش نقش برجسته‌اي در تغيير سلطنت قاجاريه به پهلوي و سپس تحكيم و تثبيت سلطنت پهلوي ايفا كردند و اين نبود جز شكل‌گيري سياست نوين انگليس در ايران كه درصدد بود با روي كار آوردن رژيمي به ظاهر قدرتمند، اما در نهايت وابسته اهدافش را در ايران دنبال كند.‌»(6)

انگليسي‌ها همواره مترصد حفظ منافع خويش در هر شرايطي بودند، سرهنگ غلامرضا نجاتي اين رويكرد استعمار پير در ايران را اينگونه به تحليل آورده است: «بعد از كشته شدن رزم‌آرا و انتصاب علاء به عنوان نخست‌وزير، زمزمه‌هاي نخست‌وزيري سيد‌ضياء با كمك و اميد انگليسي‌ها در برخي محافل به گوش مي‌رسيد و نظر سيد‌ضياء در تأمين اهداف انگليس، انحلال مجلس از سوي شاه بود.»(7)

وي درباره تلاش انگلستان براي حاكم كردن سيدضياء‌الدين طباطبايي- مهره ديرپاي خود در ايران- در اوج نهضت ملي مي‌نويسد: «با انتصاب علاء به نخست‌وزيري به عنوان محلل ظاهراً راه را براي زمامداري سيد‌ضياء هموار مي‌كرد و مجلس نيز در صورت امكان منحل مي‌شد. شاه در پاسخ به پيام سفارت انگليس گفت ظرف يك ماه سيد‌ضياء به نخست‌وزيري منصوب خواهد شد. با اين حال انحلال مجلس به صورت مسئله‌ اصلي باقي مي‌ماند. سيد‌ضياء نگران بود شاه مجلس را حفظ كند و در صورت لزوم آن را به عنوان وسيله‌اي عليه وي به كار گيرد، بدين ترتيب سيد‌ضياء با اميد به پشتيباني كامل سفارت انگليس در انتظار فرصت مناسب براي زمامداري بود. تنها سيد‌ضياء نبود كه با اتكا به حمايت انگليسي‌ها براي نخست‌وزير شدن فعاليت مي‌كرد. احمد قوام نيز كه از اروپا مراجعت كرده بود مي‌كوشيد حمايت سفارت انگليس را از طريق فرستادگانش مانند عزيز‌الله نيك‌پي و سلمان اسدي جلب كند و شپرد او را عنصر نامطلوب و فردي فاسد و غير قابل اعتماد مي‌دانست.‌»(8)

انگليس كه در ميان بازيگران سياسي دولتي و مجلس نيروهاي طرفدار زيادي داشت، سعي مي‌كرد در قضيه ملي شدن صنعت نفت و بعد از آن خلع يد از شركت‌هاي نفت انگليس از اين ارتباط و وعده‌هاي پست و مقام با توجه به ارتباط وسيعي كه با دربار وجود داشت، استفاده كند. كشف اسناد خانه سدان در اوج اختلافات دقيقاً زواياي اين نوع روابط را مشخص ساخت. سرهنگ نجاتي در ‌اين‌باره معتقد است: «همزمان با خلع يد از دستگاه اداري شركت در جنوب از سازمان اداري كمپاني در تهران نيز خلع يد شد. روز نهم تير ماه نمايندگان وزارت دادگستري و پليس‌ خانه ريچارد سدان را اشغال كردند و در آنجا به انبوهي از اوراق و اسناد محرمانه شركت دست يافتند. بسياري از اسناد مزبور در آتش سوزانده شده بود. به گزارش شپرد، بخش زيادي از اسناد مهم و خطرناك قبل از اشغال ساختمان به سفارت بريتانيا در تهران انتقال يافته بود. با اين حال مدارك باقيمانده به حدي بود كه مداخلات شركت سابق نفت را در امور داخلي و سياسي ايران اثبات كند. اين اسناد ارتباط كمپاني را با سناتورها، نمايندگان مجلس و وزراي سابق ايران فاش مي‌كرد. در ميان اوراق خانه سدان اسنادي به دست آمد كه نشان مي‌داد نخست‌وزيران، وزيران، وكلاي مجلس و سنا، روزنامه‌نگاران و شخصيت‌هاي كشور با مقامات شركت نفت و اداره اطلاعات آن ارتباط و همكاري داشته‌اند.»‌(9)

دولت انگلستان پس از 28 مرداد، تداوم نقش مخرب خويش در دولت‌سازي در ايران را به همپيمان جوان خود، دولت ايالات متحده امريكا سپرد و از طريق آن، از منابع غني مادي و معنوي كشورمان، كماكان بهره برد.

پي‌نوشت‌ها:

(1) مارك ـ ج ـ گازيوروسكي، ايران در تلاطم نهضت نفت، صص 165-164

(2) سر آنتوني پارسونز، خاطرات، ص 514

(3) ويليام سوليوان، خاطرات، صص 159-158

(4) هايزر، مأموريت مخفي (خاطرات ژنرال‌هايزر)، ترجمه سيد‌محمدحسين عادلي، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1365، ص 121

(5) مظفر شاهدي، مردي براي تمام فصول، اسدالله علم، صص 102-101

(6) همان، ص 103

(7) غلامرضا نجاتي، مصدق، سال‌هاي مبارزه و مقاومت، صص 256-255

(8) همان

(9) همان، صص 319-318

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار