آغازين روزهاي پس از22 بهمن 57، به رغم تمامي شكوه خويش، روزهاي بحران و التهاب بود، با اين همه ثقل حضور امام خميني(قده) و ايمان و توكل خللناپذير وي كه به پيروان پاكباختهاش نيز منتقل گشته بود، اينگونه دشواريها را آسان ميساخت و قطار انقلاب را به پيش ميراند. بيترديد خاطرات مربوط به دشواريهاي آن روزگار را، بايد در روايات شاهدان آن جست و جو كرد كه جناب دكتر سيدصادق طباطبايي در زمره ايشان است. او علاوه بر سابقه طولاني در جنبش دانشجويي خارج از كشور و مبارزات آن، از نزديكان سببي امام خميني نيز به شمار ميرفت و مزيد بر آن، با دولت موقت نيز همكاري وثيق داشت و مدتها سخنگويي آن را بر عهده داشت. آنچه پيش روي داريد بازخواني و تحليل ِشمهاي از روايات وي، از روزهاي پرالتهاب پس از پيروزي انقلاب است كه در نكوداشت سالروز آن وقايع تاريخي تقديم حضورتان ميگردد. ضمناً يادآور ميشود كه جناب طباطبايي در اين روزها درگير معالجه بيماري سختي است كه شفاي آن را از درگاه حضرت حق مسئلت داريم. اميد آنكه مقبول افتد.
در راديو و تلويزيون
از ابتداييترين مسائل و دشواريهاي پس از پيروزي انقلاب، سامان بخشيدن به دستگاه بزرگ راديو تلويزيون بود. اين دستگاه از يك سو با انباشت انتظارات بحق جامعه مواجه و از سوي ديگر با كمبود بضاعت براي برآوردن اين توقعات روبهرو بود. دكتر سيد صادق طباطبايي در اينباره ميگويد: «در همان روز 22 بهمن كه در مدرسه رفاه بوديم و دوستان گفتوگو ميكردند، از جمله افراد حاضر آقاي دعايي دوست ديرينه و يار باوفاي امام بود. او را بسيار افسرده و نگران يافتم. ظاهراً قبل از آن براي بردن پيام امام خطاب به مردم كه آنان را به حفظ اموال و اماكن عمومي و اسناد دولتي توصيه كرده بودند، سري به راديو و تلويزيون زده بود. اوضاع آنجا را بسيار آشفته ديد و از برخورد بسيار ناشايست افراد وابسته به گروهكها حكايتها ميكرد. قرار شد مطلب را بلافاصله به امام اطلاع دهيم. تا آنجا كه به خاطر دارم آقاي هاشمي رفسجاني و دكتر شيباني نيز در مدرسه حضور داشتند. آقاي دعايي گزارش ديدارش از راديو و تلويزيون را به اطلاع آنان هم رسانده بود. بعد از اين ماجرا صادق قطبزاده به راديو و تلويزيون رفت. به اتاق بالا رفتم. در آنجا آقاي طالقاني و چند نفر از دوستان حضور داشتند. هنگامي كه اخبار تلويزيون شروع شد و گوينده اخبار خانم بيحجابي بود دو سه نفري از آنان با ناراحتي خطاب به آقاي طالقاني گفتند جمهوري اسلامي شده است و اينها هنوز اينجورند. آقاي طالقاني آنها را آرام كرد و گفت ببينيد رسول خدا(ص) هم 23 سال طول كشيد تا توانست احكام را قدم به قدم بيان كند، شما ميخواهيد مشكلات 2500 را در عرض چند ساعت برطرف كنيد؟» (1)
اخلال گروههاي مسلح در كار اداره تلويزيون
اشغال محل راديو تلويزيون از سوي پارهاي از گروهكهاي مسلح، براي بسياري از دلسوزان انقلاب، دغدغه آفرين ونگران كننده بود. پاكسازي اين نهاد مهم و مؤثر از نيروهاي مزاحم، از دغدغههاي انقلابيون درآن روزها به شمار ميرفت. دكترطباطبايي دراين باره روايت ميكند: «در چند روز اول انقلاب گروهها و عناصري كه راديو و تلويزيون را در اختيار داشتند غالباً از چريكهاي فدايي خلق و مجاهدين خلق بودند و برنامهها متناسب با يك كشور اسلامي و انقلابي نبود، البته قطبزاده رفتهرفته تسلطي نسبي بر آنجا پيدا كرد و خيلي هم از امام خرج ميكرد. با او صحبت كردم كه بر اتاق فرمان و پخش نظارت بيشتري داشته باشيم و هر مطلبي كه براي خواندن ميرود امضاي او را داشته باشد و از طرف هر كسي بيانيه داده نشود. او هم دستوري در اين زمينه صادر كرد. با چند نفر از دوستان انجمن اسلامي دانشجويان از جمله آقاي دكتر عباس تائب تماس گرفتم و از آنها دعوت كردم مسئول تنظيم خبر باشند و بر برنامههاي خبري مراقبت كنند. همچنين قرار گذاشتيم متن اخبار را يك ربع قبل از پخش من هم ببينم و هماهنگ باشيم. در همين زمان جناب حجتالاسلام مجتهد شبستري نيز از جانب امام به آنجا اعزام شد. با حضور ايشان آرامش خاطري نسبي در مورد مطالبي كه قرار بود از شبكه پخش شود، حاصل شد. حضور شبانهروزي ايشان و تلاشهاي خستگيناپذير و مراقبتهاي فوقالعاده شديدشان نسبت به متوني كه براي پخش ميرفت بسيار گرانقدر بود. متأسفانه از كارهاي انجامشده در اين چند روز پرماجرا و تعيينكننده و نيز خدمات فوقالعاده ارزشمند ايشان تا كنون گزارشي درخور انتشار نيافته است. حدود يك هفته كار ما در آنجا اين بود و متوني تهيه ميكرديم كه در فواصل برنامهها خوانده شود.» (2)
سفر هيئت فلسطيني به ايران
سفر هيئتي از سوي سازمان آزاديبخش فلسطين به رهبري ياسر عرفات به تهران پس از پيروزي انقلاب، براي رهبران انقلاب و مردم، بس شور آفرين و خاطرهانگيز مينمود. صادق طباطبايي كه به واسطه خويشاوندي با امام موسي صدر، از سالها پيش با عرفات در ارتباط بود، درباره اين سفر تاريخي ميگويد: «چهار روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 28 بهمن هيئت فلسطيني به رياست ياسر عرفات وارد ايران شدند. وقتي خبر سفر اين هيئت را كه اولين ديدار رسمي يك مقام خارجي با امام بود، به ايران داده بودند نيروي هوايي چند فانتوم هم براي حفاظت و هم براي استقبال از آنها فرستاده بود. ياسر عرفات در بدو ورود در مصاحبهاي به اين قضيه اشاره كرد و گفت در يك زماني اين فانتومها بر سر ما بمب ميريختند و امروز ديدم به استقبال ما آمدهاند. هيئت فلسطيني در محل استقرار امام با ايشان ملاقات كردند. (3) در آن روزها بيشتر اوقات در راديو و تلويزيون مشغول بودم، غروب رفتم سري به مدرسه رفاه بزنم، آنها در طبقه پايين مستقر شده بودند و مردم هم براي ديدن آنها ازدحام ميكردند و سر از پا نميشناختند. با ياسر عرفات قبلاً در مناسبتهاي مختلف در لبنان ملاقات و گفتوگو كرده بودم و مرا خوب ميشناخت. وقتي وارد شدم در انتهاي سالن احمد آقا و ياسر عرفات و چند نفر ديگر از رهبران فلسطيني مانند ابوزعيم و هانيالحسن نشسته بودند. هر دو طرف خوشحال شديم و يكديگر را در آغوش گرفتيم. همان جا صحبت شد كه سفارت فلسطين در محل سفارت اسرائيل بر پا خواهد شد و هانيالحسن به عنوان سفير در ايران ميماند. هانيالحسن را از قبل ميشناختم و رابطهاي دوستانه بين من و او برقرار بود و همان جا يك مصاحبه تلويزيوني با او ترتيب دادم، زيرا مردم بسيار علاقه داشتند اطلاعات بيشتري از نهضت فلسطين كسب كنند. سؤالات مختلفي، از جمله درباره سرنوشت آقاي صدر از او كردم.» (4)
سفر هيئت لبناني و ملاقات با امام
روزهاي پس از پيروزي انقلاب، روزهاي خوشايندي براي جنبشهاي آزاديبخش جهان اسلام، به ويژه كشورهاي لبنان و فلسطين بود. حضور پي درپي سران اين جنبشها در ايران و تبريكات آنان به محضر امام خميني و ملت ايران، بر حلاوت روزهاي پس از پيروزي ميافزود. طباطبايي درباره حضور هيئت لبناني به رهبري علامه شيخ محمدمهدي شمس الدين درآن روزها در تهران، نقل ميكند: «از ديدارهايي كه در اين مقطع انجام شد، ورود اعضاي مجلس اعلاي شيعيان لبنان به رياست مرحوم شيخ مهدي شمسالدين بود كه آن زمان معاونت و نيابت رئيس مجلس اعلاي شيعه را به عهده داشت و به همراه كادر رهبري حركهالمحرومين و سازمان امل كه دو روز بعد از ورود هيئت فلسطيني به ايران صورت گرفت. هنگام ديدار شيخ مهدي شمسالدين و معاون او با امام كه غروب روز سيام بهمن بود من هم حضور داشتم. حدود سه ربع مانده به غروب بود. در آن جلسه امام از اظهار محبت آنان در دوران اقامت در فرانسه قدرداني و اظهار كردند بالاخره حق پيروز است و آنها را دلداري دادند كه از وضعيت آقاي صدر مأيوس نباشيد و اين مسئله باعث نشود در برنامههاي آنها خدشه وارد شود، انقلاب اسلامي ايران با اينكه مشكلات خاص خودش را دارد، اما مسئله فلسطين و لبنان جداي از انقلاب اسلامي نيست و طبعاً شيعيان لبنان هم سرنوشتي جدا از ما و امت اسلامي ايران ندارند و ما نسبت به آنها متعهد هستيم. شيخ مهدي شمسالدين از امام خواست بر تلاش خود براي روشن شدن سرنوشت امام صدر بيفزايند. امام در جواب گفتند در طول اقامت در نجف و جريان انقلاب اميد زيادي به آقاي صدر داشتم و وجود ايشان امروزه بسيار براي ما مفيد ميبود. دعا ميكنم خداوند هر چه زودتر ايشان را به ما برگرداند. همچنين با اشاره به من گفتند مطمئن باشيد در ايران هم افراد زيادي هستند كه دلشان براي استخلاص ايشان ميتپد و حتماً در انجام وظايف خود كوتاهي نخواهند كرد.» (5)
تشكيل اولين دادگاه انقلاب
تشكيل دادگاههاي انقلاب توسط آيت الله شيخ صادق خلخالي در اولين روزهاي پس از پيروزي انقلاب، بازتابها و پيامدهاي بسياري درپي داشت. اين رويداد تاريخي كه از سرفصلهاي پژوهش درباره كاركرد قضايي انقلاب به شمار ميرود، هماره محل برداشتها و تلقيهاي گوناگون بوده و هست. تحليل دكتر طباطبايي درباره اين رخداد، در نوع خود بديع و درخور دقت به شمار ميرود: «در تاريخ 27 بهمن 57 چهار تن از كارگزاران رژيم گذشته نصيري، خسروداد، رحيمي و ناجي محاكمه و اعدام شدند. آقاي مجتهد شبستري و من در راديو و تلويزيون بوديم. بعد از شنيدن خبر اعدام اين افراد تصميم گرفتيم تفسيري را در حاشيه اين خبر منتشر كنيم و حكم افساد در زمين را بر اساس نص قرآن روشن سازيم. ايشان متني را نوشتند و آن را در ساعت دو بعد از ظهر همان روز بعد از اعلام خبر از راديو قرائت كردم. آقاي خلخالي صدور اين حكم را به حكم امام به وي ارتباط داده است. لازم به تذكر است حكم امام به ايشان در تاريخ 5/12/57 يعني چند روز بعد از اجراي احكام اعدام صادره توسط دادگاه انقلاب نوشته شده است. متن حكم امام بدين شرح اعلام شد:
بسمه تعالي
26ع/99
جناب حجتالاسلام آقاي حاج شيخ صادق خلخالي ـ دامت افاضاته ـ به جنابعالي مأموريت داده ميشود تا در دادگاهي كه براي محاكمه متهمين و زندانيان تشكيل ميشود حضور به هم برسانيد و پس از تماميت مقدمات محاكمه با موازين شرعيه حكم شرعي صادر كنيد.
روحالله الموسوي الخميني(6)
حال با توجه به متن حكم و ظرايف موجود در آن تا چه حد ميتوان نحوه اقدامات ايشان را در دادگاههاي مختلف و «پس از تماميت مقدمات محاكمه» مستند به حكم امام دانست، صلاحيت قضاوت در آن را ندارم. اظهار نظر بيشتر در اين باب را اخلاقاً صحيح نميدانم، چون ايشان در قيد حيات نيستند كه از خود دفاع كنند. وانگهي ادعاهاي ايشان در انتصاب كليه امور به امام بايد با شرح بيشتري بررسي شود كه از صلاحيت من خارج است.» (7)
تشنجآفريني گروهكهاي ضد انقلاب
از معضلات مهم در روزهاي پس از پيروزي انقلاب، التهابآفريني و حتي آتشافروزي پارهاي گروهكهاي زيادهخواه و پرمدعا بود. آنان حاضر بودند در طريق سهمخواهي خويش از انقلاب نورسته ملت ايران، بسياري از مصالح و ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي را قرباني كنند و فضاي عمومي كشور را ناامن و ملتهب سازند. صادق طباطبايي درباره كاركرد اين عده درآن دوره ميگويد: «از روزهاي اول پس از پيروزي انقلاب مسئلهاي كه برخلاف انتظار خيليها بود و بروز كرد، اخلال در روند تثبيت و امنيت كشور از سوي گروهكهاي مختلف بود. حزب توده و گروههاي ماركسيست و مائوئيست با شاخههاي فراوان خود، چريكهاي فدايي خلق و مجاهدين خلق و امثال آنها هر كدام با طرفداران و نشريات وابسته به خود ادعاهايي را مطرح ميكردند. اختلافات و دعواهايي كه بسياري از اين گروهها در پانزده بيست سال گذشته در رستورانهاي دانشجويي و غذاخوريهاي اروپا به دوره پس از انقلاب و به ايران منتقل شد. اين گروهكها با دعوت به ادامه اعتصاب و راهپيمايي وارد كارزار شدند و خود را در مقابل مردم و رهبر قرار دادند. يادم هست يك روز نزديك غروب اعلام كردند چريكهاي فدايي خلق به طرف مقر امام در مدرسه رفاه راهپيمايي به راه انداختهاند و قصد ديدار با امام را دارند كه البته امام نپذيرفتند و آن برنامه لغو شد. گروهكها به فعاليتهاي ضد مردمي خود ادامه دادند و بحرانهاي زيادي در نقاط مختلف كشور به وجود آوردند.» (8)
پينوشتها:
(1) ر. ك: خاطرات سياسي –اجتماعي دكتر سيد صادق طباطبايي، چاپ دوم، جلد سوم، ص252
(2) ر. ك: همان، صص253-252
(3) ر. ك: صحيفه امام، ج 6، صص 178ـ182
(4) ر. ك: خاطرات سياسي –اجتماعي دكتر سيد صادق طباطبايي، چاپ دوم، جلد سوم، صص254-253
(5) ر. ك: همان، ص257
(6)صحيفه امام، ج 6، ص 215
(7)ر. ك: خاطرات سياسي – اجتماعي دكتر سيدصادق طباطبايي، چاپ دوم، جلد سوم، ص266
(8) ر.ك: همان