گاهي براي پيوند برخي واژهها اصرار بدون توجيهي ميكنيم و سالها نيز بر اصرار خود اصرار ميكنيم، در حالي كه ميدانيم به پيوند دنيا و كنه آن واژهها بيشتر نيازمنديم اما هرگز از واژهها فراتر نميرويم و اين گوياي ضعف ما در تفسير عملياتي واژهها است. آنچه از اين هم بدتر است، نبود شجاعت پذيرفتن اين ضعف از سوي ما است و باز از آن هم بدتر اين است كه اصلاً لازم نميدانيم دنبال ضعفمان در اين حوزه بگرديم و آن را اصلاح كنيم و همين بند آخر است كه ما را به جاي اولمان بازميگرداند.
پيوند صنعت و دانشگاه، پيوند حوزه و دانشگاه، تحول در علوم انساني، تحول در سبك زندگي، كرسيهاي نظريهپردازي و آزادانديشي هر كدام از اينها ابزاري هستند براي تحقق يك ايدهآل به نام تمدن ايراني – اسلامي. اما در مقابل ما تمام اين ايدهآل را در واژهپردازيهاي سميناري و همايشي و آئيننامهاي خلاصه كردهايم، به نيت پر كردن كارنامه عملكرد.
از طرفي اينقدر به اين ابزارها آويختهايم كه هدفي را كه به وسيله آنها محقق ميشود، فراموش كردهايم. بر سر تحول در علوم انساني و چگونگي وحدت حوزه و دانشگاه وآئيننامههاي كرسيهاي آزادانديشي ماندهايم كه يادمان رفته قرار است از وحدت حوزه و دانشگاه به چه هدفي برسيم. روز وحدت حوزه و دانشگاه بايد ضمن گراميداشت ياد مجاهدتهاي انديشهاي شهيد اين روز آيتالله مفتح روز جشن تحقق اين ايدهآل و روز يادآوري دستاوردهايي ميبود كه اين پيوند به دنبال داشته است؛ نه اينكه بعد از 35 سال تازه ميزگردي تشكيل بدهيم كه چرا حوزه و دانشگاهمان با هم متحد نيستند و چگونه بايد با هم پيوند بخورند و...
وحدت حوزه و دانشگاه يكي از معاني است كه اگر اجرا شده بود، امروز نيازي به تشكيل n شورا و تعريف n به توان چند كميته و كميسيون براي ايجاد تحول در علوم انساني وجود نداشت. جلسات مباحثه نميرفتند زير شناسنامه كرسيهاي آزادانديشي و نظريهپردازي و منتظر تدوين و تصويب و ابلاغ آئيننامههاي اجرايي نميماندند.
35 سال است روز حوزه و دانشگاه روزي است كه حوزويان براي شركت در نشست يا كنگرهاي ميهمان چندساعته دانشگاهها ميشوند (عكس آن به ندرت اتفاق ميافتد) و حضور تعدادي از روحانيون در كرسيهاي دروسي مثل معارف اسلامي و اخلاق و تعدادي از واحدهاي اختياري را به پاي پيوند حوزه و دانشگاه نوشتهايم.
به عبارت ديگر پشت صحبت از وحدت حوزه و دانشگاه هيچ احساس نيازي به ظرفيتهاي توأمان اين مراكز علم و تهذيب نيست. اين از جنبه مديريتي از جنبه دروني هم وابستگان به اين دو مركز با استناد اختلافات علمي موجود (كه طبيعي هم هست و مطالعه تاريخ رشد علم نشان ميدهد همين اختلاف منشأ تحولات اساسي در حوزه دانش و معرفت بوده است) ترجيح ميدهند وارد محدوده يكديگر نشوند و با حفظ احترام متقابل از كنار هم عبور كنند. نتيجه اينكه قافيه توسعه علم را باختهايم و در مقابل ميدانيم كه بايد معادله را تغيير دهيم و براي ايجاد اين تغيير به جاي ارائه تعريفهاي نو از ديدگاههاي به روز نشده، خوب است از خودمان بپرسيم از چه زماني ابتكار عمل در آموزش و توسعه علوم روز تجربي و رياضي و مهندسي و نجوم از دست ما خارج شده است؟ درست از زماني كه اين علوم در مرزبندي نانوشتهاي با علوم ديني ما قرار گرفتند. يعني آموزش علوم ديني با كاربري تعريف شده براي منبرها و مساجد منحصر به حوزهها شد و علوم جديد آستينها را بالا زد تا ما را به توسعه برساند.
مسلم است كه استقرار اين تئوري روي گذشته فرهنگي و تمدني ايران محكوم به شكست است و امروز ما شاهد اين شكستيم و فرصت نامگذاري روز وحدت حوزه و دانشگاه از سوي امام خميني(ره) را هم به سادگي از دست دادهايم زيرا به حدي در ابتداي الفباي شكلگيري اين ابزار ماندهايم كه كاركرد آنها نيز در معرض تهديد قرار گرفته است.