کد خبر: 688448
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۹
درآمدي بر بنياد‌هاي دموكراسي و ارزيابي آنها(1)
دموكراسى در غرب بر يك‌سرى اصول و پيش‌فرض‌هايى استوار است كه شناخت آنها جهت فهم معناى دموكراسى ضرورى است.
مهدي ابوطالبي*

به مدد اين اصول از سويى قادر خواهيم بود كه نظام‌هاي مدعى اِعمال دموكراسى را محك زده، مورد ارزيابى قرار دهيم و از سوى ديگر، در جهت درك دقيق‌تر نظام دموكراسى و تمييز آن از ديگر حكومت‌ها به ما كمك مي‌كند. در اين شماره به بررسي نسبي‌گرايي نظام ليبرال دموكراسي مي‌پردازيم.

مدرنيته بر اومانيسم، فردگرايى و نسبى‌گرايى تكيه مي‌كند و تنها در چارچوب مدرنيته و ارزش‌هاى سكولار آن دموكراسى ريشه مي‌كند. نويسندگان معاصر مغرب‌زمين در تحليل معنايى دموكراسى به ارزش‌هاي لائيسيته تكيه مي‌كنند.
 

نسبى‌گرايى، مشخصه بنيادين ليبرال دموكراسي

يكى از ويژگى‌هاي دموكراسى اين است كه به حقايقى ثابت و مطلق، به‌ويژه در امر قانون‌گذارى، ايمان ندارد. به عبارت ديگر، هيچ عقيده و ارزشى به عنوان حقيقت ازلى و ابدى قلمداد نمي‌شود و به جاى آن دموكراسى به پراگماتيسم و نسبيّت عقايد و ارزش‌ها معتقد است. در چنين نظامى، قوانين ناشى از خواست انسان‌ها و محصول عقل و انديشه است و ارتباطى به ماوراى طبيعت و وحى ندارد.

در يونان باستان نيز دموكراسي با نسبي‌گرايي عجين است.

«بخشى از تعليم سخنورى اين بود كه به شاگرد ياد مي‌دادند هر دو طرف يك مسئله را با موفقيت يكسان به اثبات برساند. همان‌طور كه پروتاگوراس گفته است در هر موضوعى دواستدلال متقابل وجود دارد.‌» «حقيقت براى هر كس همان است كه او را متقاعد مي‌سازدوكاملاً ممكن است كسى را متقاعد كرد كه سياه سفيد است.»

قرن بيستم كه سده حاكميت دموكراسى است نيز دوران رواج انديشه سوفسطايى‌گرى است. از اين رو است كه در اين قرن شاهد شكل‌گيرى حركت وسيعى در غرب در دفاع از سوفسطائيان و انتقاد نسبت به افلاطون و ارسطو هستيم. پوپر مدافع دموكراسى ليبرال سوفسطائيان را مظهر پيشرفت و روشن‌انديشى قلمداد مي‌كند و در مقابل از افلاطون به زشتى ياد مي‌كند. هولاك معتقد است كه سوفسطائيان انديشه‌اي كاملاً آزادى‌خواهانه و مردمى را در يونان نمايش مي‌دهند كه توسط نظريات نيرومند افلاطون و ارسطو پايمال شده است.

رسانه و مطبوعات را ركن چهارم دموكراسى برشمرده‌اند. رسانه ابزار مهم اعمال حاكميت نسبي‌گرايي و سوفسطي‌گري است. اين عنصر در دموكراسى معاصر و كلاسيك يافت مي‌شود.

موفقيت در مردم‌سالارى آتن، منوط به توانايى در سخن گفتن و استدلال كردن و اقناع در اجتماع‌هاى بزرگ و عمومى بود. با اينكه هر عنصر مجلس حق داشت در مجلس سخنرانى كند، محتمل است يگانه افرادى كه از روى قاعده و به طور مؤثر در مجلس‌ سخنرانى مي‌كردند رهبران سياسى بودند. آتن حتى پس از آنكه نظامى مردم‌سالار يافت، به بيرون كشيدن رهبران از طبقات حاكم سنتى ـ نيكزاد، ثروتمند و فارغ ادامه داد اين آتنيان ثروتمند از خطيبان و سوفسطائيان دو گروه از آموزگاران حرفه‌اي طلب ياري كردند.

گاترى نيز در اين‌باره معتقد است: گسترش دموكراسى نياز به چيزى را به وجود آورد كه سوفسطائيان مدعى بودند معلمان حرفه‌اي براى تأمين آن هستند.

راه موفقيت سياسى به روى همگان باز بود مشروط به اينكه فرد، ذكاوت و تربيت لازم براى پيشى گرفتن از رقباى خود داشته باشد. زمانى كه دانشگاه و دانشكده براى تربيت بزرگسالان وجود نداشت، مردانى چون پروتاگوراس كه چهره برجسته سوفسطائيان گرديد اين خلأ را به سود آنها پر كرد و با افتخار و سربلندي اعلام كرد كه مي‌تواند به هر جوانى «هم تدبير امور شخصى او را تعليم دهد تا بتواند خانواده را خوب اداره كند و هم تدبير امور كشورى، هم از نظر سخن و بيان و هم از نظر عمل در شهر خود تبديل به شهروند واقعى گردد.»

وى همسانى دموكراسى در يونان و تاريخ معاصر در اين زمينه را چنين يادآور مي‌شود:

در يونان موفقيت قابل اعتنا اولاً موفقيت سياسى بود و ثانياً موفقيت قضائى و ابزار آن خطابه بود؛ يعنى هنر اقناع. در مقام مقايسه مي‌توان به جاى سخنورى آن زمان ارتباطات امروز را قرار داد. يقيناً هنر اقناع كه غالباً معانى ترديدآميزى هم داشت، از قدرت كمترى برخوردار نبود و همانطور كه ما مدارس شكلى و ارتباطاتى داريم يونانيان نيز آموزگاراني براي سياست و سخنورى داشتند يعنى سوفسطائيان.

عرصه‌هاي نمود عملي دموكراسي

نسبى‌گرايى در دو عرصه، نمود عملى مي‌يابد:

الف) تنوع و چندگانگى عقايد (پلوراليسم دينى)

ب) چندگانگى گرايش‌هاى سياسى (پلوراليسم سياسى).

ابزار اجرايى تكثرگرايى سياسى عبارت از احزاب و جامعه مدني است. حزب به مجموعه‌اي از انسان‌ها گفته مي‌شود كه بر اساس افكار و اهداف مشترك گرد هم آمده، براى كسب قدرت تلاش مي‌كنند. حزب، مولود نظام پارلمانى و دموكراسى است و قبل از قرن هجدهم حزب به مفهومى كه ذكر شد، وجود نداشته است. گرچه همواره، در طول تاريخ، گروه‌ها و تشكل‌ها وجود داشته‌اند.

احزاب و گروه‌هاي فشار از جلوه‌هاي جامعه مدنى به شمار مي‌روند. جامعه مدنى، در عصر جديد، نشانگر اين واقعيت است كه جامعه، در جهت حفظ دموكراسى، بايد داراى تشكل‌هايى باشد كه وابسته به دولت نباشند و اين مهم وقتى تحقق مي‌يابد كه قدرت دولت محدود شود.

الكساندر كويره نيز مهم‌ترين شاخصه‌هاي فكر سوفسطائى كه دموكراسى در بستر آن رشد و نمو يافته را «لذت‌طلبى» كسب قدرت، نفاق (سخن از فضيلت و عدالت از روى ناگزيرى)، كسب موفقيت از هر راه، عوام‌فريبى و دولتمردان تقلبى مي‌داند.

ارزيابي نسبى‌گرايى در نظام ليبرال دموكراسي

1. فكر سوفسطائى‌گرى كه بنياد دموكراسى به شمار مي‌رود، هماره از سوى انديشه‌ورانى مورد نقادى قرار گرفته است. مثلاً در يونان باستان افلاطون و ارسطو با دموكراسى به مخالفت برخاسته و آن را مورد نقد قرار داده‌اند. آنان در مقابل نسبى‌گرايى و ديدگاه انسان‌مدارانه دموكراسى معتقد به حقايقى وراى ذهن و ادراك انسان‌ها بودند. در حقيقت اين ديدگاهى بود كه جهان را مخلوق عقل الهى برمي‌شمرد.

2. در مقام عمل كمتر جامعه‌اي را مي‌توان يافت كه در آن نسبى‌گرايى به طور كامل اعمال شده باشد. اين امر ناشى از آن است كه هر جامعه‌اي محتاج يك‌سرى اصول و قواعد كلى است تا كثرت ناشى از نسبيّت را به وحدت تبديل كند؛ زيرا وظيفه هر دولتى هم‌شكل‌سازى در دل چندگونگى است تا جامعه را به سمت اهداف و مسائل مشترك رهنمون شود.

عوامل گوناگونى موجب وحدت و يكپارچگى نظام سياسى مي‌شوند؛ از جمله اين عوامل مي‌توان جهان‌بينى و ايدئولوژى را ذكر كرد. در نظام‌هاي سياسى غرب، نه دموكراسى عامل وحدت است و نه نظام سرمايه‌دارى.

3. در نيم قرن گذشته، آنچه موجب يكپارچگى نظام سياسى غرب و امريكا شد، ترس از كمونيسم بود. امروز تهديدى از ناحيه كمونيسم وجود ندارد و در نتيجه پيوندهاى وحدت‌آفرين از بين رفته است.

4. اجراى ناقص نسبى‌گرايى موجب بروز مشكلاتى در غرب شده است، به گونه‌اي كه برخى تحليلگران غربى آن را موجب زوال و فساد مي‌بينند. برژينسكى در اين‌باره مي‌نويسد:

امريكا به وضوح نيازمند يك دوره بازنگرى فلسفى و انتقاد از فرهنگ خودى است. امريكا بايد به درستى اين واقعيت را بپذيرد كه لذّت‌طلبى همراه با نسبى‌گرايى كه راهنماى اصلى زندگى مردم شده است، هيچ‌گونه اصول ثابت اجتماعى را ارائه نمي‌دهد. بايد بپذيرد جامعه‌اى كه به هيچ يك از ويژگى‌هاى مطلق اعتقاد ندارد، بلكه در عوض رضايت فردى را هدف قرار مي‌دهد، جامعه‌اى است كه در معرض تهديد، فساد و زوال قرار دارد.

5. برخى كشورهاى مدعى دموكراسى در غرب، در عمل، تحمل افكار و عقايد مخالف را ندارند؛ هرچند در شعار دم از آن مي‌زنند و بر فرض صحّت سخن بانيان دموكراسى، مبنى بر اعمال نسبى‌گرايى، بايد به اين نكته اشاره كرد كه نسبيّت در دل وحدت و اصول كلى معنادار است.

6. در دموكراسى، احزاب و جامعه مدنى ابزارهايى براى تنوع عقايد سياسى محسوب مي‌شوند. اما آيا احزاب در خدمت توده‌هاي مردم‌ هستند و آيا در جامعه به توليد فكر و انديشه كمك مي‌كنند؟ اشپلنگر معتقد است: اين‌كه ادعا مي‌شود مرام‌نامه تمامى احزاب بر اساس منافع ملى و خواست توده مردم است، صرفاً حيله‌اي براى جلب توده مردم است و هيچ‌گاه به اجرا درنمي‌آيد. وى همچون ميخلز، معتقد است كه در حزب تصميم‌گيرى فقط توسط رهبران حزب صورت مي‌گيرد و سطوح پايين حزب در آن نقشى ندارند.

7. در انديشه اسلامى، نسبى‌گرايى، در عرصه عقايد، مطرود است و در اسلام حقايق ثابت و ازلى وجود دارد كه به عناصر ثابت و منطبق با فطرت بشرى بازگشت مي‌كنند. با اين وجود، به تناسب زمان و مكان احكام متغير در چارچوب احكام و قواعد ثابت نيز وجود دارند.

در انديشه الهى، ياد خدا آرام‌بخش دل‌هاست. بسيارى از امور از قداست برخوردار بوده، انسان را به فضل و رحمت خدا اميدوار مي‌سازد و او را از ورطه حيرت، ضلالت و اضطراب به ساحل امن هدايت مي‌كند.

امروزه در جوامع دموكراتيك، احزاب در منظر افكار عمومى شهروندان بيشتر ابزار نفاق به حساب مي‌آيند تا تشكل و براى دستيابى به قدرت حاضرند اصول اخلاقى و هنجارهاى جامعه را زير پا گذارند. برنامه‌هاي مشخصى براى حل معضلات و مشكلات جامعه ندارند، دچار فساد گروهى و شخصى هستند. از ديگر سو، گسترش ارتباطات و وسايل ارتباط جمعى از اهميّت آنها كاسته، ارتباطات را از انحصار آنها درآورده است.

در جوامع غربى، احزاب بيشتر از نوع واسطه‌ هستند تا مبتكر و انديشه‌ساز. احزاب واسطه به احزابى گفته مي‌شود كه هدفشان صرفاً پيروزى در انتخابات است. از اين رو، به طيفى گسترده از منافع و ايدئولوژى‌ها متوسل مي‌شوند؛ زيرا هدف آنها تنها جلب آراى شهروندان است و شعارى نمي‌دهند كه در قافيه آن بمانند و به گونه‌اى برنامه ارائه مي‌كنند كه هيچ گروه رأى‌دهنده را نااميد نكنند؛ لذا موضع‌گيرى صريح نمي‌كنند. حاصل آنكه اصول فكرى احزاب مشترك است؛ فقط اولويت‌ها متفاوت‌ هستند.

اين نوشتار در دو شماره ديگر ادامه خواهد داشت. شماره‌هاي آتي به جايگاه «مشروعيت مردمي» و «آزادي و برابري» در ليبرال دموكراسي مي‌پردازند.

*

عضو هيئت علمي مؤسسه
آموزشي - پژوهشي امام خميني(ره)

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر