کد خبر: 674368
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۲
مروري بر توجيهات و تناقضات عباس مسعودي در ماجراي جدايي بحرين از ايران
نيما احمد پور

 

شايد يكي از سؤالاتي كه امروزه پس از مشاهده شرايط كنوني كشور«بحرين» براي هر ناظري ايجاد مي‌شود، چرايي وچگونگي انتزاع اين كشور از ايران است. به عبارت ديگر جاي اين پرسش كماكان باقي است كه چرا كشور بحرين كه در تقسيمات كشوري ايران، به عنوان چهاردهمين استان نامگذاري شده بود، با استدلال‌هايي سست و قابل مناقشه از ايران جدا شد؟

نوشتاري كه پيش رو داريد، ابعاد و زمينه‌هاي اين رويداد را ازسوي يكي از عوامل وكارگزاران شاخص اين رويداد باز كاويده است. اميد آنكه مقبول افتد.

امروزه بخش زيادي از تاريخ پژوهان، جدايي بحرين از ايران را نمادي از ناتواني و بي‌كفايتي رژيم پهلوي در حفظ تماميت ارضي كشور ايران تلقي مي‌كنند. به واقع اين رژيم با همه ادعاي خويش در تعلق به ايران و هرآنچه بدان مرتبط است، به گونه‌اي حيرت‌آفرين و با منطقي سخت ضعيف، به جدايي اين بخش از خاك ايران رضايت داد. اگرچه اين رويداد به شهادت اسناد، به اراده شخص محمدرضا پهلوي منتسب شده است، اما زمينه‌هاي نرم‌افزاري آن به برخي كار‌گزاران رژيم شاه واگذار شد كه دراين ميان نقش «سناتور عباس مسعودي» از مهم‌ترين‌هاست. به واقع آنچه عباس مسعودي در باب علل و زمينه‌هاي انتزاع بحرين از ايران آورده است، مي‌تواند همان استدلال‌هاي شاه و حكومتش درباره استقلال بحرين تلقي شود. اين مقال به بررسي ذهنيت‌هاي مسعودي درباره موجبات اين جدايي اختصاص يافته است. منبع اين ذهنيت‌ها نيز كتاب «پيروزي لبخند» يادنامه عباس مسعودي است كه پس از مرگ او توسط فرزندش فرهاد مسعودي و از سوي انتشارات اطلاعات منتشر شده است. فرهاد مسعودي در اين يادنامه در پي اسطوره‌سازي از پدرخويش بوده و سعي كرده هر آنچه در دست و زبان دارد، در توجيه واگذاري اين جزيره، در فصل مربوطه بياورد.

اكثريت يافتن اعراب، توجيه يك جدايي

شايد مروري بر آنچه در پي مي‌آيد، ما و هر آنكس كه امروز قوميت‌هاي متكثر در كشورها را مي‌بيند، از پاسخگويي به توجيهات مسعودي معاف دارد، اما بازخواني اين به اصطلاح استدلال‌ها، براي شناخت جماعتي كه امروز براي «مام وطن»مرثيه مي‌سرايند، خالي از لطف نيست. مسعودي در سطوري كه در پي مي‌آيد، مواردي را به عنوان دلايل جدايي بحرين از ايران ذكر مي‌كند كه امروزه هيچ عاقلي آن را محمل جداسازي بخشي از خاك خود قرار نمي‌دهد. به عباراتي كه درپي مي‌آيد دقت كنيد:

«يكي از مهم‌ترين عواملي كه هميشه در موقعيت‌هاي مختلف دستاويز مخالفان دوستي ايران و اعراب قرار مي‌گرفت مسئله بحرين بود. ايران بحرين را جزو خاك خود مي‌دانست در حالي كه از مدت‌ها قبل بحرين نيز مانند ساير امارات عربي به صورت يك شيخ‌نشين مستقل اداره مي‌شد. ادعاي دوستي ايران در مورد بحرين در هر موقعيتي به سوء تفاهم‌ها دامن مي‌زد و كساني كه اتحاد و دوستي ايران و كشورهاي عربي را مخالف مصالح خويش مي‌دانستند چنان وانمود مي‌كردند كه ايران مطامع استعماري دارد و به خاك اعراب چشم دوخته است. آنها دعوي ايران را نسبت به بحرين كه متكي به مدارك و اسناد مختلف تاريخي بود، نشانه مطامع استعماري مي‌دانستند و احساسات اعراب را عليه ايران تحريك مي‌كردند». (1)

فرهاد مسعودي در باب ضرورت جدايي بحرين از ايران، اينگونه به ارائه استدلال‌هاي پدرش پرداخته است:

«مدير اطلاعات در سفر خود به شيخ‌نشين‌ها كه در سال 1345 انجام گرفت، مطالعات دقيقي درباره بحرين انجام داد و متوجه حقايقي شد كه گرچه خوشايند و رضايتبخش نبود، ولي به علت آنكه از واقعيت‌هاي انكارناپذيري سرچشمه مي‌گرفت، مي‌بايست مورد توجه قرار بگيرد. او در مطالعات خود به اين نتيجه رسيد كه جمعيت بحرين كه آن زمان 200 هزار نفر بود اكثراً از اعراب هستند و ايراني‌ها كه زماني اكثريت داشتند، در جريان وقايع و حوادث و نيز با گذشت زمان به اقليت كم‌نفوذ تبديل شده‌اند. از سوي ديگر نفت بحرين كه موجب رونق بازار آن سرزمين را فراهم ساخته بود، رو به كاهش گذاشته و جمع درآمد آن در سال به 50 ميليون ليره رسيده است. مسئله ديگر كه مورد توجه مدير اطلاعات قرار گرفت صيد مرواريد در بحرين بود كه از قديم‌الايام بزرگ‌ترين منبع ثروت بحرين محسوب مي‌شد. با نهايت تأسف و تعجب دريافت به‌واسطه پيدايش مرواريد ژاپني، بحرين بازار خود را از دست داده و اين منبع درآمد به‌كلي در بحرين به دست فراموشي سپرده شده است، زيرا به علت نداشتن بازار فروش، صيد مرواريد در بحرين براي غواصان و سوداگران به هيچ‌وجه مقرون به صرفه نبود». (2)

واكنش‌ها به زمينه‌سازي براي يك انتزاع

پسر مسعودي در ادامه سخن خويش، خود بدين نكته اذعان دارد كه استدلال‌هاي پدرش درباب واگذاري بحرين با واكنش‌هاي منفي بخش مهمي از جامعه روبه‌رو گشته است، تاجايي كه حتي عده زيادي از خوانندگان ِروزنامه مسعودي، آن را بر نتابيده‌اند. اما آنچه در اين ميان به كمك عباس مسعودي آمده، همان اراده ذات ملوكانه است!:

«عباس مسعودي پس از بازگشت، اين مسائل را با صراحت و روشني مطرح ساخت و اين واقعيت تلخ را كه براي بسياري از وطن‌پرستان متعصب دردناك و غيرقابل پذيرش بود، تشريح كرد. طرح اين مسائل كه از نظر اوليا و مسئولان امور پوشيده نبود آن روزها براي مردمي كه با مسائل بحرين آشنا نبودند خوشايند به نظر نمي‌رسيد. حتي بسياري از خوانندگان اطلاعات كه به بي‌نظري و وطن‌پرستي مدير آن ايمان داشتند، مايل نبودند اين سخنان را از وي بشنوند، اما نمي‌شد اين واقعيت را انكار كرد كه ادعاي مالكيت بحرين سرزميني كه برخلاف تصور تمام امتيازات اقتصادي خود را از دست داده و چشمه‌هاي نفت آن به پايان نزديك شده است، نه‌تنها سودي عايد ايران نمي‌كند بلكه متضمن زيان‌هاي بي‌شماري است. انتشار اين حقايق ذهن مردم واقع‌بين ايران را تا اندازه‌ قابل توجهي روشن ساخت و كساني را كه با شور و حرارت زياد مسئله مالكيت بحرين را عنوان مي‌كردند به تفكر و تأمل وادار كرد. خوشبختانه شاهنشاه در سفر خود به هند كه در دي‌ماه 1347 انجام شد، ضمن مصاحبه با روزنامه‌نگاران در دهلي كه سؤالاتي راجع به بحرين مطرح كردند، راه‌حل پسنديده و دموكراتيكي را پيشنهاد فرمودند و اظهار كردند:

«سياست و فلسفه ما اين است كه با اشغال و گرفتن سرزمين‌هاي ديگر از طريق زور مخالف هستيم. . . ايران پيوسته به اين سياست علاقه داشته است كه هرگز براي به دست آوردن اراضي و امتيازات ارضي علي‌رغم تمايل مردم آن سامان به زور متوسل نشود. مي‌خواهم بگويم اگر مردم بحرين مايل نباشند به كشور ما ملحق شوند ما هرگز به زور متوسل نخواهيم شد و هر كاري كه بتواند اراده مردم بحرين را به نحوي كه نزد ما و همه جهان به رسميت شناخته شود نشان دهد، مورد قبول ماست».(3)

سفر دوم مسعودي به بحرين براي پيگيري جدايي!

واقعيت اين است كه جا انداختن ضرورت‌هاي جدايي بحرين از ايران، با استدلال‌هايي اينچنين سست، كاري نبود كه بتوان يك شبه و با انجام يك سفر و سخنراني آن را به ايرانيان تحميل نمود. آن هم با استدلال‌هايي از اين قبيل كه چشمه‌هاي نفت بحرين دارد تمام مي‌شود! در حالي كه اين كشور تا همين امروز از راه فروش نفت، امور خود را مي‌گذراند. از اين رو، سوداي واگذاري بحرين، بار ديگر مسعودي را به شيخ‌نشين‌هاي عرب روانه نمود:

«راه‌حل پيشنهادي شاهنشاه تأثير بسزايي در ميان شيوخ و شخصيت‌هاي خليج‌فارس گذاشت و آنها را به حل مسئله بحرين اميدوار كرد. شاهنشاه مردم بحرين را در انتخاب وضع سرزمين خود آزاد گذاردند كه يا به ايران ملحق شوند يا راه‌هاي ديگري را برگزينند، از جمله استقلالي مانند ساير امارات خليج‌فارس داشته باشند. در اين موقع مسئله خليج‌فارس اهميت بيشتري يافته بود، زيرا نيروهاي انگليس از اين منطقه خارج شده بودند. مدير اطلاعات در ارديبهشت‌ماه 1348 بار ديگر از شيخ‌نشين‌هاي خليج‌فارس بازديد كرد. او سفير حسن نيت بود و در چنان موقعيت حساسي لازم مي‌دانست يك بار ديگر ضمن ملاقات و گفت‌وگو با شخصيت‌هاي امارات خليج‌فارس حسن نيت ايران و افكار بلند شاهنشاه را تشريح كند. او خود درباره اين سفر نوشت:

«تحكيم مباني دوستي ايران و شيخ‌نشين‌ها و آگاهي از نظريات مردم آن سامان پس از اعلام خروج نيروهاي انگليسي از خليج‌فارس، يكي از هدف‌هايم در اين مسافرت بود كه با شيوخ و شخصيت‌هاي مهم امارات خليج‌فارس در ميان مي‌گذاشتم. . . ».

مسافرت مدير اطلاعات به قطر مصادف با كنفرانس شيوخ امارات شد كه به‌منظور پي‌ريزي فدراسيون سرزمين عربي خليج‌فارس تشكيل شده بود. وي در هتل درويش اقامت كرد. عده‌اي از خبرنگاران و عكاسان كشورهاي عربي از جمله لبنان، عراق، اردن و مصر در همين هتل اقامت كرده و با كنجكاوي مراقب اوضاع و احوال كنفرانس بودند. اقامت پدرم در هتل درويش و ملاقات‌هاي وي با شخصيت‌هاي قطر موجب انتشار خبري در روزنامه‌هاي بيروت شد كه آن روزها سر و صداي عجيبي برانگيخت.

انتشار اين خبر از اشتباه يك خبرنگار لبناني ناشي شده كه نوشته بود سفيركبير شاهنشاه ايران در كويت مخفيانه وارد قطر شده و مراقب جريان كنفرانس شيوخ است! او هر روز ملاقات‌هاي متعددي با شخصيت‌هاي قطر و ساير شيخ‌نشين‌ها انجام مي‌دهد و به‌منظور عقيم ساختن كار كنفرانس و ايجاد اختلاف بين شيوخ فعاليت‌هاي مشكوكي دارد!

خبرنگار لبناني مدير اطلاعات را سفير ايران در كويت تصور كرده بود و با آنكه او هرگز پيرامون كنفرانس نمي‌گشت، شكست كنفرانس در روز بعد نظر محافل مختلف را در كشورهاي عرب متوجه اين خبر كرد و بسياري از آنها تصور كردند فعاليت‌هاي سفير ايران به نتيجه رسيده و كنفرانس را دچار بن‌بست كرده است! در حالي كه شكست كنفرانس كوچك‌ترين ارتباطي با ايران نداشت و مربوط به اختلافاتي بود كه شيوخ عرب بر سر چند مسئله اصولي با هم داشتند. اهم اين اختلافات در موارد زير خلاصه مي‌شد:

رياست فدراسيون با كدام يك از شيوخ باشد؟ محل تشكيل فدراسيون در كجا باشد؟ هيئت دولت فدراسيون از كدام شيخ‌نشين‌ها و به چه صورت شكل يابد؟ سياست اقتصادي شيخ‌نشين‌ها در كدام يك از كشورهاي ساحلي تمركز يابد؟ قواي نظامي مدافع شيخ‌نشين‌ها در كجا تشكيل شود؟ پارلمان فدراسيون چند نماينده داشته باشد و نمايندگان بر چه مبنايي ميان امارات تقسيم شود؟. . . به هر حال كنفرانس بدون اخذ نتايج قطعي پايان يافت و شورا تصميم گرفت چهارمين اجلاسيه خود را بعدها در ابوظبي تشكيل بدهد. شيوخ خليج‌فارس متوجه اين نكته بودند كه ايران مخالفتي با تشكيل فدراسيون‌هاي امارت‌هاي عربي ندارد و تشكيل چنين اتحاديه‌اي را لازم و مفيد مي‌داند، لكن با شركت بحرين در كنفرانس تا زماني كه تكليف اين سرزمين روشن نشده مخالف است. امراي سرزمين‌هاي مزبور ميل داشتند روابط دوستي خود را با ايران براي تأمين آينده خليج‌فارس حفظ كنند و مي‌كوشيدند تاريخ تشكيل فدراسيون را عقب بيندازند تا راهي براي حل مسئله بحرين پيدا شود». (4)

تعصب اعراب بر ادعاي ايران نسبت به بحرين!؟

يكي از مهم‌ترين پرده‌هاي نمايش واگذاري بحرين، گزارش عباس مسعودي از سفردوم خود به كشورهاي عربي است. وي با بافتن آسمان و ريسمان به يكديگر و نشان دادن حساسيت اعراب بر ادعاي ايران نسبت به بحرين، مي‌كوشد تا مقصود ارباب خويش از واگذاري را امري لازم و مقبول تلقي كند:

«مدير اطلاعات پس از دومين مسافرت خود گزارش مفصلي تحت عنوان «خليج‌فارس پس از خروج نيروهاي انگليسي» منتشر ساخت و حقايقي را درباره بحرين به آگاهي هموطنان خود رسانيد. وي در اين گزارش خاطرنشان كرد:

«در مسافرت اول خود به خليج‌فارس و تماس با شيوخ و اهالي كاملاً درك كردم تمام مردم ساحل‌نشين خليج خاصه اعراب نسبت به ادعاي ايران بر بحرين تعصب شديد دارند و احساسات خود را در حمايت از بحرين مخفي نمي‌كنند و بلندگوهاي مغرض هم بر اين ماجرا دامن مي‌زنند و ايران را استعمارطلب مي‌نامند، حملات شديدي به‌وسيله راديو و مطبوعات خود به ايران روا مي‌دارند، ما را متعدي و متجاوز قلمداد و ملل عرب را نسبت به ما بدبين مي‌كنند و در نتيجه همه مردم آن سوي خليج در مورد دعاوي ايران با نظر استعماري مي‌نگرند و بالاخره تبليغات خارجي ما را استعمارگر مي‌خوانند و تنها مستمسك و بهانه هم ادعاي ما بر مالكيت بحرين است. اعراب آن را قطعه‌اي از خاك خود مي‌دانند و عربيت، قوميت و اينگونه مسائل را پيش مي‌كشند و تخم بدبيني را ميان مردم مي‌پاشند. شيوخ هشت‌گانه خليج‌فارس نهايت علاقه را به شركت بحرين در فدراسيون دارند و اين امارت‌نشين را هرگز نمي‌خواهند از خود دور سازند، منتها از يك سو به حفظ روابط دوستانه با ايران علاقه دارند و مي‌خواهند تمايلات ايران را درباره عدم شركت بحرين در جلسات كنفرانس رعايت كنند و از طرفي نمي‌توانند بحرين را از خود ندانند و اشتراك مساعي نداشته باشند، خاصه اين‌كه بسياري از رجال و شخصيت‌هايي كه در شيخ‌نشين‌ها در كارهاي حساس وارد هستند تعليم‌يافته بحرين‌اند، زيرا سطح فكر، معلومات، اطلاعات و تجربيات در بحرين بالاتر از تمام شيخ‌نشين‌هاست، به همين دليل روشنفكران و شخصيت‌هاي بحريني در تمام امارات جاي خود را باز كرده و نفوذ يافته‌اند، حتي در عربستان سعودي هزارها بحريني كار مي‌كنند. در اين صورت چگونه مي‌توان گفت شيوخ خليج‌فارس فدراسيون تشكيل بدهند كه بحرين عضو آن نباشد. فقط مراعات دوستي با ايران معما و مشكلي براي آنها به وجود آورده كه خوشبختانه بيانات صريح شاهنشاه براي حل مشكل بحرين از راه مراجعه به آراي عمومي روزنه اميدي براي آنها باز كرده است. شاهنشاه دورانديش و مصلح ما كه پيوسته متوجه اهميت موضوع بحرين بودند و به‌منظور احقاق حق ايران در هر محفل و مجلسي كه صحبت از بحرين مي‌شد نماينده ايران را وادار به اعتراض مي‌كردند، هر جا حكمران بحرين قدم گذاشت نمايندگان سياسي ايران را از شركت در آنجا منع مي‌كردند و حتي از پاكستان به خاطر رأيي كه به نفع بحرين در يونسكو داده بود سخت گله فرمودند. همچنين از پادشاه عربستان سعودي به‌واسطه پذيرايي از شيخ بحرين و صدور اعلاميه مشترك سخت ناراضي شدند كه بعد به اصلاح و رفع سوءتفاهم گراييد و خلاصه از هيچ‌گونه اقدامي در راه پيشبرد منافع ايران بر بحرين دريغ نفرمودند. اكنون سياست عمومي جهان و منطقه خليج‌فارس را به‌خصوص در اين موقع كه دولت بريتانيا بيرون مي‌رود چنين تشخيص دادند كه توسل به زور و لشكركشي براي گرفتن بحرين به هيچ‌وجه مصلحت نيست، كشور پهناور و غني ما نيازي به گرفتن زمين با زور و جبر ندارد، كشور ما كه متجاوز را محكوم مي‌سازد بديهي است خود به تجاوز مبادرت نمي‌ورزد، سياست مستقل ملي ايران بيش از پيش اين روش پسنديده را تحكيم بخشيده و بر مبناي صلح‌خواهي و حفظ روابط دوستانه با همه ملل و تأمين سعادت جوامع دنيا استوار ساخته است و در اين صورت جز راه مسالمت‌جويانه طريقي پيش نخواهد گرفت و آن مراجعه به آراي عمومي مردم بحرين به مداخله و نظارت سازمان ملل متحد است. . . ». (5)

احاله تصميم به سازمان ملل پس از اتخاذ آن درتهران!

و سرانجام واپسين بخش از طرح جداسازي بحرين از ايران، حواله دادن اين اقدام به سازمان ملل متحد براي ايجاد وجهه بين‌المللي براي آن است. واقعيت آن است كه تمامي زمينه‌ها براي اين جداسازي، از قبل آماده شده بود و دخالت سازمان ملل درآن، بيشتر جنبه صوري و تشريفاتي داشت:

«ايران تصميم گرفت در اين مورد به سازمان ملل متحد كه تنها مرجع حل اختلافات بين‌المللي است مراجعه كند و مسئوليت كسب تمايل باطني و آمال واقعي مردم بحرين را به اين سازمان جهاني واگذار كند و به اين ترتيب مشكل بحرين را طبق اصول منشور ملل متحد فيصله دهد. براي تأمين اين هدف مذاكراتي با دولت انگلستان به عمل آمد، سرانجام آن دولت هم اين را‌ه‌حل عاقلانه و منطقي را پذيرفت و در نتيجه با دادن اختيارات تام به اوتانت، دبيركل سازمان ملل متحد از او خواسته شد مساعي خود را براي تحصيل اميال واقعي اهالي بحرين به هر نحوي كه صلاح و مقتضي بداند مبذول بدارد و نتيجه را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد گزارش دهد، البته به شرط اين‌كه اين گزارش مورد تصويب شوراي امنيت قرار بگيرد براي دولت شاهنشاهي قابل قبول خواهد بود. دبيركل سازمان ملل متحد اين تقاضا را با حسن قبول تلقي كرد و نماينده تام‌الاختيار خود را در رأس هيئتي براي انجام اين مأموريت يعني تحصيل اميال واقعي مردم بحرين نسبت به سرنوشت آينده آنها به اين مجمع الجزاير اعزام كرد. گزارش نماينده دبيركل سازمان ملل متحد حاكي از آن بود كه مردم بحرين ميل دارند كشور مستقلي داشته باشند و خود بر سرنوشت خويش حكومت كنند. به اين ترتيب مشكل بحرين با درايت و روشنگري شاهنشاه، رعايت اصول دموكراسي و احترام به موازين بين‌المللي حل شد». (6)

پي‌نوشت‌ها:

1- ر. ك به:پيروزي لبخند، فرهاد مسعودي، انتشارات روزنامه اطلاعات، ص254

2- ر. ك به:همان

3- ر. ك به:همان، ص255

4- ر. ك به:همان، صص 257- 256

5- ر. ك به:همان، ص258

6- ر. ك به:همان، ص259

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار