کد خبر: 674023
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۹
گفت‌و‌گو با دكتر محمد علي مهتدي درباره نبرد 51 روزه و تبعاتش
روح‌الله صالحي

جنگ ۲۰۱۴ غزه بار ديگر نشان داد مقاومت ملت فلسطين از ميان رفتني نيست و تا مقاومت وجود دارد، سراب امنيت و تثبيت نهايي براي رژيم صهيونيستي، دست نايافتني است. به رغم حملات گسترده رژيم صهيونيستي در جنگ 51 روزه غزه در نهايت اين رژيم شكست خورد تا بار ديگر قدرت پوشالي آن بر همگان ثابت شود. اسرائيل براي تثبيت امنيت مرزهاي خود جنگ غزه را شروع كرد اما نتيجه عكس گرفت و نه تنها امنيت براي اين رژيم تثبيت نشد بلكه بي‌ثباتي امنيتي را در سرزمين‌هاي اشغالي افزايش داد، تاجايي كه پس از جنگ يك سوم صهيونيست‌ها اعلام كردند‌ قصد دارند خاك اسرائيل را ترك كنند. نكته مهم در جنگ اخير غزه اين بود كه مقاومت ابعاد جديدي از توان نظامي خود را به رخ اسرائيل كشيد و نشان داد كه برخلاف تصور صهيونيست‌ها توان دفاعي‌اش قوي است و در نهايت اين مقاومت بود كه شروط آتش بس را تعيين كرد و به اكثر خواسته‌هاي خود رسيد و موازنه را به نفع خود تغيير داد. در طول مدت جنگ اگرچه نهادهاي سياسي در داخل اسرائيل تلاش كردند وحدت و انسجام را در بين خود نشان دهند، اما تندروهاي اسرائيلي در پايان اين جنگ ديگر نتوانستند خود را كنترل كنند و به يكباره فضاحت شكست را به دوش يكديگر نهادند و به پيروزي مقاومت اعتراف كردند. دكتر محمد علي مهتدي، كارشناس و مشاور مركز پژوهش‌هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه مي‌گويد رژيم صهيونيستي در اين جنگ نسبت به توان نظامي مقاومت اطلاعات كافي نداشت و همين عامل زمينه‌ساز شكست اين رژيم شد. در شرايط كنوني كه جريان‌هاي تكفيري ـ سلفي در منطقه تشكيل شده‌اند و همه توجه كشورها به سمت آنهاست بايد تلاش كرد تا بار ديگر مسئله فلسطين را به عنوان مهم‌ترين مسئله اسلام در كانون توجه قرار داد. براي بررسي ابعاد جنگ غزه و پيروزي مقاومت با كارشناس مسائل خاورميانه به گفت‌و‌گو نشستيم تا به سؤالاتي در اين زمينه پاسخ دهيم.

جناب دكتر مهتدي، به عنوان سؤال اول بفرماييد دليل اصلي شروع جنگ اخير غزه چه بود؟ آيا ربوده شدن سه شهرك‌نشين صهيونيست دليل اصلي بود يا اينكه اين اقدام بهانه‌اي بود تا اسرائيل به حمله‌اي ديگر عليه مردم غزه دست بزند؟

من فكر نمي‌كنم كه كشته شدن سه شهرك‌نشين صهيونيست دليل اصلي شروع جنگ بوده باشد، چون چنين حمله‌اي نياز به بررسي، برنامه‌ريزي و تصميم‌گيري دارد و نمي‌تواند يك اقدام واكنشي باشد. به طور حتم از مدت‌ها پيش براي اين حمله اهدافي پيش‌بيني شده و تعيين شده بود و كشته شدن سه صهيونيست صرفاً يك بهانه بود. ما همواره ديديم كه هر وقت اسرائيل مي‌خواهد دست به حمله نظامي تجاوزكارانه عليه مناطق ديگر بزند يك مسئله را بهانه مي‌كند و زمينه آن بهانه را نيز خود به وجود مي‌آورد. چون اجراي يك برنامه نمي‌تواند موكول به بهانه‌اي باشد كه طرف مقابل ايجاد مي‌كند. مثلاً در سال 1981 كه اسرائيل به لبنان حمله كرد و بيروت را محاصره كرد و مردم صبرا و شتيلا را قتل عام كرد، اين برنامه‌اي بود كه از ماه‌ها پيش يا شايد هم پيشتر با امريكايي‌ها هماهنگ شده بود. برنامه دقيقي وجود داشت و بهانه‌اي كه آنها داشتند، اين بود كه در لندن يك نفر به اشلمو آرگوف صهيونيست تيراندازي كرد و اسرائيل جنبش مقاومت را متهم كرد و به اين بهانه به لبنان حمله كرد و حتي بعدها مشخص شد كه خودشان اين بهانه را ايجاد كرده بودند. در اين مورد هم به نظر مي‌رسد كه اين موضوع يك بهانه بود و عده‌اي از تحليلگران نيز معتقدند قتل سه صهيونيست بخشي از برنامه خود اسرائيل بوده است، چون اگر حماس اين صهيونيست‌ها را گروگان گرفته يا ربوده بود معمولا آنها را نمي‌كشد بلكه آنها را با اسراي فلسطيني كه در بند اسرائيل هستند مبادله مي‌كند. به هر حال اين بهانه بود اما بهانه حمله به غزه از ماه‌ها پيش برنامه‌ريزي شده بود و آنها هدف خاصي را دنبال مي‌كردند.

اهداف سياسي و نظامي پشت سر اين جنگ چه چيزهايي بود؟

در شرايط كنوني منطقه همه تحولات به يكديگر ربط دارند و هيچ تحولي را نمي‌توان جدا از يكديگر دانست. صهيونيست‌ها چند هدف داشتند و بخشي را اعلام كردند كه مهم‌ترين هدف از بين بردن مقاومت در نوار غزه بود و آنها باز هم دچار كوري اطلاعات شدند و تصور مي‌كردند كه مي‌توانند مقاومت را در نوار غزه ازبين ببرند به خصوص كه قرار بود دولت وحدت ملي با محور جنبش حماس ـ فتح تشكيل شود و اسرائيل به شدت با اين موضوع مخالف بود و تصورشان اين بود كه اين حلقه از مقاومت به عنوان بخشي از محور مقاومت در منطقه به خصوص ايران، سوريه، حزب‌الله و مقاومت فلسطين است. آنها تصور مي‌كردند كه ضعيف‌ترين حلقه مقاومت منطقه در غزه است كه مي‌توانند اين زنجيره را از بين ببرند و با حذف مقاومت در فلسطين راهي نمي‌ماند جز اينكه مسئله از طريق مذاكره حل شود، آن هم به شكلي كه اسرائيل مي‌خواهد، يعني تحميل خواسته‌هاي خود بر تشكيلات خودگردان. اما اين هدف برآورده نشد و آنها با وضعيتي روبه‌رو شدند كه تصورش را نمي‌كردند و اطلاعات كافي از مقاومت نداشتند. شبكه تونل‌ها، برد موشك‌ها و تعداد آنها و امكاناتي كه مقاومت براي چنين روزي فراهم كرده بود، اسرائيلي‌ها را غافلگير كرد و در طول جنگ به طور مرتب اهداف خود را تغيير دادند. هدف اول از بين بردن مقاومت، سپس از بين بردن زير‌ساخت‌هاي حماس را مدنظر قرار داشتند. از بين بردن تونل‌ها نيز بخشي از ماجرا بود و دهنه يكي دوتا از تونل‌ها را در اراضي اشغالي نشان دادند تا در تبليغاتشان بگويند كه تونل‌ها را از بين برده‌اند در حالي كه چنين چيزي نبود. در آخر نيز گفتند كه حملات موشكي مقاومت به شهرهاي رژيم صهيونيستي را متوقف كرده‌اند اما آن هم رخ نداد و تا آخرين لحظه مقاومت موشك‌هاي خود را قبل از توافق آتش بس به شهرهاي حيفا و تل‌آويو شليك مي‌كرد كه در فاصله دورتري از غزه قرار دارند.

بعضي‌‌ها معتقدند جنگ غزه با جنگ‌هايي كه اسرائيل در دهه‌هاي گذشته داشته تفاوت دارد، به طور مثال حزب الله در جنگ 33 روزه 2006 با اينكه موشك‌هاي پيشرفته در اختيار داشت اما تل‌آويو را هدف قرار نداد اما در اين جنگ به وضوح ديديم كه جنبش مقاومت توانست ده‌ها موشك به سمت تل‌آويو شليك كند، نظر شما در اين باره چيست؟

آنچه در غزه رخ داد ماكتي از جنگ 33 روزه لبنان بود. جنگ 2006 بسيار گسترده‌تر از جنگ غزه بود. نيروي هوايي، دريايي و زميني به طور وسيع به لبنان حمله مي‌كردند و اين هم درست نيست كه بگوييم حزب الله نتوانست تل‌آويو را بزند. زماني كه نوبت حمله به تل‌آويو رسيد زماني بود كه اسرائيلي‌ها توافق آتش‌بس را پذيرفتند و شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه 1701 را در روز سي و سوم صادر كرد. برنامه‌ريزي حزب‌الله به تدريج شروع مي‌شد، از شهرك‌هاي صهيونيست‌نشين نزديك جنوب لبنان شروع ‌شد و به نهاريا رسيد و رفته‌رفته به شهرهاي حيفا و حومه تل‌آويو نيز رسيد. اين مشهور است كه اول شهر حيفا و زماني كه موشك‌ها به تل‌آويو رسيد آتش بس شد. در آن جنگ حزب‌الله هر نقطه‌اي از لبنان را معادل با شهرهاي اسرائيل قرار داده بود، مثلاً گفته بودند اگر بيروت را بزنند ما هم تل‌آويو را مي‌زنيم، يعني هر شهر اسرائيل معادل با شهرهاي لبنان بود و حملات حزب الله منوط به اين بود كه اسرائيل به كدام نقطه در لبنان حمله كند. حزب‌الله مي‌توانست تل‌آويو و بعد از آن را هم بزند ولي جنگ تمام شد.

مسئله تونل‌هاي غزه تا چه ميزان در تغيير موازنه به نفع مقاومت نقش داشت؟

اولاً اكثر كشته‌هاي اسرائيل نظاميان هستند، بر عكس غزه كه غير نظاميان (كودكان و زنان) بيشتر قرباني شدند. چون اسرائيل مناطق مسكوني را بمباران مي‌كرد و طبيعي است كه تلفات بيشتر غيرنظاميان بودند اما در مورد اسرائيل بيشتر تلفات زماني رخ داد كه آنها تصميم به پيشروي زميني در غزه گرفتند به خصوص در منطقه شجاعيه و در نزديكي رفح. زماني كه تانك‌هاي اسرائيل حركت كردند و پس از آنكه نيروي زميني وارد عمل شد مقاومت توانست بسياري از تانك‌هاي اسرائيل را منهدم كند. اكثر تلفات نيروهاي اسرائيلي در نبرد زميني بود و مقاومت براي نابود كردن تانك‌ها و خودروهاي زرهي دشمن از تمام امكانات خود استفاده كرد. همين عامل سبب شد تا صهيونيست‌ها نبرد زميني را متوقف كنند و به عقب برگردند، زيرا تلفات بسياري بر آنها وارد شده بود. البته در حملات موشكي تلفاتي كه از طريق تونل‌ها بر اسرائيل وارد شد ارتش صهيونيستي را زمينگير كرد و موازنه را به نفع مقاومت تغيير داد.

بنيامين نتانياهو گفته است به تمام اهداف خود دراين جنگ دست پيدا كرده است، اما مخالفان داخلي او نظر ديگري دارند و مي‌گويند اين جنگ شكستي براي اسرائيل بود، به نظر شما آيا به گفته نتانياهو، اسرائيل توانست به اهداف اعلاني خود برسد؟

وقتي بحث اهداف مي‌شود، اينكه چه كسي پيروز است مطرح مي‌شود. در جنگ كسي پيروز است كه به هدفش رسيده است. ميزان تلفات و ميزان خرابي‌ها ملاك نيست. در اين جنگ در واقع يك ارتش منظم در مقابل نيروهاي چريكي مقاومت قرار داشتند كه به آنها جنگ‌هاي نامتقارن مي‌گوييم. در اين جنگ‌ها مسئله مهم اين است آيا كسي كه حمله را شروع كرده توانسته اراده خود را به طرف مقابل تحميل كند يا نه، اما ما مي‌بينيم كه اسرائيل نتوانسته اراده خود را بر مقاومت فلسطين تحميل كند. اهدافي را قبلا گفتم و اسرائيلي‌ها نيز تكرار كردند هيچ كدام محقق نشد. نه تونل‌ها از بين رفت و نه زيرساخت‌هاي مقاومت نابود شد و نه موشك‌هاي مقاومت پايان پذيرفته است. طبيعتاً بديهي است كه نتانياهو دست به تبليغات بزند و در افكار عمومي نشان دهد كه پيروز شده است اما واقعيت اين نيست و خود جامعه صهيونيست هم مي‌دانند و ما شاهد هستيم كه موج شديدي از انتقادات متوجه دولت نتانياهو است. در روزنامه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني صهيونيستي و در بين خود مردم اين اعتقاد وجود دارد كه حمله به غزه اشتباه بوده و نتانياهو شكست خورده و به هدفش نرسيده است. اين چيزي نيست كه ما ادعا كنيم بلكه اين را همه صهيونيست‌ها مي‌گويند و نتانياهو الان با بحران سياسي روبه‌رو است و در آينده نيز ممكن است اين بحران گسترش پيدا كند.

تبعات امنيتي اين جنگ براي اسرائيل چقدر بود و از چه ابعادي قابل تحليل است؟

در همين جنگ ثابت شد كه اسرائيلي‌ها اطلاعات دقيقي از امكانات مقاومت، برد موشك‌ها، حجم شبكه تونل‌ها و تعداد موشك‌ها نداشتند همچنان كه در جنگ 33 روزه نيز اطلاع دقيقي از توان نظامي حزب‌الله نداشتند. يعني اولاً ثابت شد كه دستگاه اطلاعاتي اسرائيل كه ادعا مي‌كرد از همه چيز مطلع است چنين چيزي نيست. به رغم خبرچين‌هايي كه اسرائيلي‌ها در غزه داشتند و مقاومت برخي از آنها را اعدام كرد با اين حال اطلاعاتشان نسبت به مقاومت فلسطين در حد پاييني قرار داشت. همچنين سامانه گنبد آهنين كه ادعا مي‌كردند قادر است همه موشك‌هاي مقاومت را نابود كند مشخص شد كه كارايي لازم را ندارد و تنها يك هفتم قابليت عمل دارد و تنها از هفت موشك قادر است تنها يك موشك را رهگيري كند و اين مسئله‌‌اي است كه انتقادات نسبت به آن در روزنامه‌هاي اسرائيلي وجود دارد و اينكه بودجه هنگفتي صرف دستگاه اطلاعاتي موساد و شباد مي‌شود اما در مقابل دسترسي به اطلاعات مقاومت ناتوان است و آنها نتوانسته‌اند اطلاعات لازم را در اختيار ارتش بگذارند و اين ناتواني در نهايت به شكست اسرائيل در جنگ اخير منجر شد.

به نظر شما سيستم اطلاعاتي مقاومت پيشرفت كرده يا اينكه دستگاه اطلاعاتي اسرائيل ضعيف شده است؟

طبيعي است وقتي مقاومت خود را براي چنين نبردي در روزي نامشخص آماده مي‌كند به همان اندازه كه امكانات دفاعي و موشكي خود را تقويت كرده به همان ميزان نيز به اطلاعات نياز دارد تا پيروز شود. در هرجنگي مسئله اطلاعات بسيار مهم است و اگر كشوري اطلاعات قوي نداشته باشد هر چقدر هم سلاح‌هاي پيشرفته در اختيار داشته باشد نمي‌تواند به اهداف خود دست پيدا كند. بديهي است كه مقاومت هم در اين مدت امكانات اطلاعاتي خود را گسترش داده است، به خصوص كه اين روزها بيشتر اطلاعات آشكار است و از طريق اينترنت و رسانه‌ها مي‌توان به آنها دست يافت. شايد 90 درصد اطلاعات لازم را مي‌شود از اين طريق به دست آورد. مانيتورينگ قوي وجود دارد و در عين حال پيشرفت‌هاي فني كه در مورد وسايل استراق سمع پيش آمده، ما مثلاً در جنگ 33 روزه ديديم كه حزب‌الله در لبنان قادر بود وارد شبكه موبايل اسرائيل شود حتي همين مسئله در غزه نيز اتفاق افتاد و مقاومت توانست وارد شبكه موبايل صهيونيست‌ها شده و از اين طريق عمليات رواني انجام دهد. در جنگ 33 روزه حزب‌الله توانست مكالمات افسران و فرماندهان اسرائيل را اعم از بيسيم و موبايل كنترل كند. اين نتيجه پيشرفتي است كه در زمينه تكنولوژي ارتباطات پديد آمده و مقاومت طبيعتاً از آن بهره مي‌برد.

الان توافق آتش بس امضا شده است. در اين مذاكرات كه دو هفته طول كشيد فلسطينيان به كداميك از اهدافشان دست يافتند؟

خواسته‌هاي مقاومت برداشتن رفح محاصره غزه و بازگشايي بندر غزه و فرودگاه اين منطقه و همچنين ايجاد يك راه مواصلاتي بين غزه با كرانه باختري بود. طبيعتاً مذاكرات طولاني شد و اسرائيل موافقت نمي‌كرد و زماني مقاومت آتش بس را پذيرفت كه مصري‌ها گفتند كه اسرائيل با اين خواسته‌ها موافقت كرده است و آن هم پس از 51 روز نبرد سنگين. اگر چنين نبود مقاومت شرايط آتش بس را نمي‌پذيرفت. منتها الان مسئله برمي‌گرد به نحوه اجراي توافق آتش بس و اين سؤالاتي است كه براي بسياري از ناظران نامشخص است كه مكانيسم عملي كردن اين درخواست‌ها چگونه خواهد بود. چه كساني نظارت خواهند كرد و چه قدرت‌هايي تضمين مي‌كنند و مقاومت چه تضمين‌هايي گرفته است. اگر اسرائيل برگردد و به قول خودش عمل نكند چه رخ خواهد داد و مقاومت در واكنش به آن چه مي‌كند و موضع عرب‌ها و غرب چه خواهد بود اينها سؤالاتي است كه همچنان مطرح است و در شرايط كنوني مشكلاتي در اجراي اين تفاهمات به وجود آمده است.

جنگ اخير نشان داد كه اسرائيل با استفاده از سلاح‌هاي متعارف نمي‌تواند به پيروزي سريع دست يابد، آيا احتمال تغيير در دكترين نظامي اسرائيل كه به سمت استفاده از سلاح‌هاي غيرمتعارف و حتي هسته‌اي برود، وجود دارد؟

اينكه اسرائيل از سلاح هسته‌اي استفاده كند، كار ساده‌اي نيست به خصوص آن هم در سرزمين‌هاي نزديك فلسطين. چون تشعشعات هسته‌اي به خود اسرائيل هم آسيب مي‌رساند و فاصله شهرهاي فلسطين با اسرائيل نزديك است. اينكه در عمل استفاده از آن در كشورهاي همجوار از جمله لبنان و سوريه امكانپذير نيست. همچنين در كنار آن مسئله افكار عمومي جهاني و مقررات بين‌المللي اين مسائل نيز مطرح است و كسي نمي‌تواند به سادگي از اين سلاح‌ها استفاده كند. تنها امريكا در جنگ جهاني دوم از سلاح اتمي استفاده كرد و تاكنون كسي استفاده نكرده است. اما مسئله ارتش اسرائيل مهم‌ترين مشكل صهيونيست‌هاست. مسئله انضباط و عقيده نظامي كه در داخل ارتش وجود دارد مشكل اصلي براي اين رژيم به حساب مي‌آيد. در دهه‌هاي 1950 و 1960 ارتش اسرائيل ايدئولوژيك بود و بر اساس انديشه صهيونيست. امروز ما در دوره فراصهيونيسم هستيم و اين ايدئولوژي ارزش خودش را در اسرائيل و ارتش از دست داده است. اگر در آن زمان يك جوان صهيونيست تحت تأثير القائات عقيدتي اعتقاد به صهيونيسم داشت و براي اهداف آن مي‌جنگيد الان چنين چيزي وجود ندارد. سربازان، افسران و نيروهاي ارتش عقيده‌ و آرماني ندارند كه براي آن بجنگند و به همين خاطر در اين جنگ ديديم كه در درجه اول از نيروي هوايي استفاده شد و زماني كه قرار شد از نيروي زميني استفاده كنند آنها ناموفق بودند. چون پياده نظامي كه بخواهد پيشروي كند و بجنگد هيچ انگيزه‌اي ندارد. سرباز اسرائيلي سرتاپا ضد گلوله و داخل تانك از ترس مقاومت به خود مي‌لرزد و انگيزه ندارد. ما گزارش‌هايي داشتيم كه بسياري از سربازان فرار كردند و بسياري از نيروهاي احتياط خود را معرفي نكردند. برخي سربازان خودزني كردند تا آنها را به پشت جبهه منتقل كنند. اين مهم‌ترين مشكل ارتش اسرائيل است شما هرچقدر هم در زمينه موشكي و تكنولوژي نظامي پيشرفته باشيد در نهايت نيروي زميني است كه حرف آخر را مي‌زند و امور را فيصله مي‌دهد. نداشتن انگيزه و ايدئولوژي در نيروي زميني اسرائيل مشكل اصلي ارتش است.

شرايط داخلي براي احزاب راست و چپ در داخل رژيم صهيونيستي و به طور خاص براي دولت نتانياهو بعد از جنگ، چطور خواهد بود؟

خب، الان جامعه صهيونيست يكدست نيست. زماني حزب كارگر تا چند دهه به عنوان اكثريت در دولت حاكم بود و بقيه در اقليت بودند، چند دوره هم حزب ليكود اكثريت داشت و سايرين اقليت بودند اما اكنون همه اقليت هستند و حزب اكثريت وجود ندارد. اكنون حزب كارگر كوچك شده و ليكود و احزاب ديگر در اقليتند و حكومت‌ها شكننده هستند، چون از ائتلاف اين گروه‌ها و احزابي كه كوچك و خرد هستند به وجود مي‌آيد. هر يك از اين احزاب كه داخل حكومت مي‌آيد از كسي كه مأمور تشكيل كابينه است درخواست‌هايي را دارد و از آن امتيازاتي مي‌خواهد بگيرد. اگر امتيازات را نگيرد تهديد به خروج از ائتلاف مي‌كند تا دولت از اكثريت بيفتد و سقوط كند. الان نيز شاهد چنين وضعي هستيم كه انتقادات عليه نتانياهو زياد است و بعضي از انتقادات واقعي است و برخي از آنها جنبه منافع گروهي دارد تا از موقعيت و شكست اسرائيل براي پيشبرد اهداف خودشان و باجگيري از حكومت استفاده كنند. در هر حال، در شرايط كنوني به نظر مي‌رسد كه بحران سياسي ادامه خواهد يافت و مسئله روابط با امريكا هم مطرح است. برخي معتقدند نتانياهو در روابط با امريكا بد عمل كرده و حتي ممكن است در آينده نيز همچون جنگ 33 روزه كه گروه تحقيق توسط مخالفان تشكيل شد و بسياري از فرماندهان بركنار شدند اكنون نيز ممكن است چنين وضعي پيش بيايد. به هر صورت، صحنه سياسي در اسرائيل يك صحنه وحدت آفرين نيست و اين تفرقه‌ها و رقابت‌ها روز به روز افزايش مي‌يابد. به خصوص كه مسئله اصلي اسرائيل امنيت است و در شرايط كنوني اين امنيت در سرزمين‌هاي اشغالي وجود ندارد و گزارش‌ها حاكي از اين است كه موج مهاجرت از اسرائيل شروع شده است و جواناني كه از امنيت برخوردار نيستند مجبور به ترك اسرائيل مي‌‌شوند.

كمي هم درباه مسائل داخلي فلسطينيان بحث كنيم. اختلافاتي كه بين محمود عباس با جنبش حماس براي كنترل نوار غزه به وجود آمده ناشي از كدام عامل است و هدف عباس از مطرح كردن خروج از روند تشكيل دولت وحدت ملي چيست؟

اين اختلافات طبيعي بود و از قبل هم قابل پيش‌بيني بود كه اصولاً همكاري تشكيلات خودگردان و مقاومت امكان‌ناپذير است. در شرايطي حماس پذيرفت كه دولت وحدت ملي تشكيل بدهد زماني كه غزه در محاصره كامل بود و قبل از اين جنگ و در همانجا هم اين سؤالات مطرح بود كه وقتي حماس با تشكيلات خودگردان وارد دولت شود به معني اين است كه چارچوب اين تشكيلات را كه بر اساس موافقتنامه اسلو است و به رسميت شناختن اسرائيل بخشي از آن است را پذيرفته و اگر مذاكره‌اي شروع شود حماس نيز بايد وارد مذاكره شود. به عبارت ديگر، مشكل حماس اين است كه مي‌خواهد به اصطلاح خودمان دولا دولا شترسواري كند و اين امكانپذير نيست. شما يا جزء مقاومت هستيد يا اينكه در تشكيلاتي قرار داريد كه اسرائيل را به رسميت مي‌شناسد و بايد از طريق مذاكرات مسئله را حل كنيد. اين به معناي مخلوط كردن آب و روغن است كه امكانپذير نيست. الان كه مسلئه بازسازي غزه مطرح شده و فشار كشورهاي عربي صاحب نفت از جمله عربستان، امارات و كويت كه بايد براي آن پول پرداخت كنند، اين اختلافات شروع مي‌شود. سؤال اصلي اين است كه چه كسي بايد مجري اين بازسازي باشد. تشكيلات خودگردان مي‌گويد كه من به عنوان دولت فلسطين بايد مجري باشم اما حماس نمي‌پذيرد. چون اگر قرار باشد تشكيلات خودگردان مجري باشد و بر بازسازي غزه نظارت داشته باشد، به معناي اين است كه دستگاه‌هاي وابسته به خودگردان (دستگاه‌هاي امنيتي، اطلاعاتي، اقتصادي و پليس) بايد به نوار غزه برگردند و اين براي مقاومت بسيار خطرناك است. زيرا به محض اينكه دستگاه اطلاعاتي و امنيتي خودگردان به غزه برگردد تمام اطلاعات مربوط به مقاومت لو مي‌رود و تحويل اسرائيل خواهد شد و تشكيلات خودگردان تا اين لحظه با اسرائيل هماهنگي امنيتي دارد و اطلاعات به آنها مي‌دهد. اين بازگشت يعني نابودي مقاومت و اين برخلاف خواسته مقاومت است. تشكيلات خودگردان مي‌گويد كه دو دولت وجود ندارد و يك دولت است و آن هم ما هستيم و محمود عباس رئيس آن است و آنها بايد مجري باشند و بر اجراي تفاهمات و بازگشايي گذرگاه‌ها و آغاز پروژه‌هاي بازسازي نظارت داشته باشند كه سرمايه‌هاي زيادي در آن نهفته و احتمال فساد و رانت‌خواري در آن وجود دارد. بسياري از شخصيت‌هاي تشكيلات خودگردان پرونده‌هاي قطوري در اين زمينه دارند و اين مسئله قابل حل نيست و برخي معتقدند جنبش حماس از ابتدا اشتباه كرد و وارد روند انتخابات شد. چون انتخاباتي كه در اراضي اشغالي برگزار مي‌شود درچارچوب پيمان اسلو است. وقتي شما مي‌خواهيد هم مقاومت باشيد و هم در چارچوب اين پيمان وارد تشكيلات شويد با هم سازگار نيست و اين مشكلات پديد مي‌آيد. بخشي ديگر از مشكلات نيز نتيجه رقابت محورهاي منطقه‌اي است. يك محور، كشورهاي مصر، عربستان و امارات است كه در اين مسئله دخيل است. محور ديگر، تركيه و قطر است كه اينها از حماس به عنوان بخشي از اخوان‌المسلمين حمايت مي‌كنند و اين دو محور با يكديگر رقابت دارند كه كداميك نقش فعال‌تري را در مرحله آينده در غزه بازي كنند. هر كدام سعي مي‌كنند تا بخشي از فلسطينيان را به سمت خود جلب كنند. قطر و تركيه تلاش مي‌كنند تا حماس را تحت تأثير مواضع خود قرار دهند و تحركاتي كه خالد مشعل، رئيس دفتر سياسي حماس دارد در چارچوب اين محور است. درحالي كه محور مصر، عربستان و امارات هم بسيار مهم است و تشكيلات خودگردان بيشتر روي اين محور حساب باز مي‌كند و اين دو با يكديگر تلاقي ندارند و در منطقه به شكل موازي پيش مي‌روند كه اختلاف ديگري در اين امر است.

اختلافات حماس و جهاد اسلامي تا چه حد جدي است؟

در زمينه مقاومت بين حماس و جهاد اسلامي اختلافي نيست. البته تفاوت‌هايي دارند، جهاد اسلامي به هيچ عنوان نمي‌پذيرد كه در حكومت شركت كند و وارد تشكيلات خودگردان شود نه در انتخابات مجلس قانونگذاري فلسطين و نه در تشكيلات اجرايي. درحالي كه حماس وارد شده و بهاي اين اشتباه خود را پس مي‌دهد. رابطه حماس با مصر رابطه خوبي نيست به دليل موضوع اخوان به خاطر اينكه حكومت عبدالفتاح السيسي رئيس‌جمهور مصر با اخوان مقابله مي‌كند و حماس را بخشي از گروه اخوان مي‌داند و اتهاماتي را به آن وارد مي‌كند. درحالي كه جهاد اسلامي و شخص عبدالله رمضان شلحف يكي از رهبران حماس مواضع ملايم‌تري دارد و قاهره بيشتر وي را قبول دارد تا خالد مشعل. ضمن اينكه جهاد اسلامي وارد اين محورهاي اختلاف‌افكني نشده در حالي كه برخي از اعضاي حماس در اين دام افتادند و ديديم كه در مورد سوريه و حركت‌هاي سلفي تكفيري مواضع چندان مناسبي نداشتند اما جهاد اسلامي اساساً حاضر نيست تا در محورهاي فرقه‌اي و اختلاف بين شيعه و سني وارد شود و اين تفاوت‌هايي است كه بين آنها وجود دارد اما در موضوع مقاومت مواضعشان با يكديگر مشترك هستند.

علت سكوت كشورهاي عربي در اين جنگ چه بود و حتي برخي منابع اعلام كردند كه عربستان و امارات كمك‌هاي مالي به اسرائيل داشتند و حتي برنامه حمله به غزه از سوي رياض تعيين شده بود و مصر نيز حمايت سياسي از اسرائيل داشت، به نظر شما دليل اين اقدام اعراب چه بود؟

چند دليل دارد، يكي اين است كه رژيم‌هاي عربي خليج‌فارس از هر چيزي كه اسمش مقاومت باشد وحشت دارند. از تظاهرات مي‌ترسند و از انقلاب‌هاي مردمي وحشت دارند و هميشه به دنبال حفظ وضع موجود هستند و اعتقاد دارند كه مقاومت در هر جايي كه دستاوردي داشته باشد مشروعيت آن رژيم‌ها را زير سؤال مي‌برد و آنها مايل نيستند كه چنين وضعي پيش‌ آيد. دوم، با توجه به اينكه ايران از مقاومت حمايت مي‌كند تصور آنها اين است كه هر پيروزي نصيب مقاومت شود اين به سود سياسي ايران است و نفوذ ايران را گسترش مي‌دهد. سياست مهمي كه آنها دنبال مي‌كنند مقابله با نفوذ ايران است. اينها مهم‌ترين دلايلي است كه سبب مي‌شود تا كشورهاي عربي نه تنها تمايلي به پيروزي مقاومت نداشته باشند بلكه طبق برخي تحليل‌ها ممكن است در طراحي براي تضعيف يا از بين بردن مقاومت هم مشاركت داشته باشند.

در شرايط كنوني كشورهاي منطقه چه كارهايي بايد انجام دهند؟

الان خاورميانه در شرايط دشواري به سر مي‌برد. از يك طرف، موج حركت‌هاي تكفيري در منطقه گسترش پيدا مي‌كند و مي‌دانيم كه خود امريكايي‌ها و اسرائيلي‌ها اين موج را ايجاد كردند و برخي اعراب نيز براي گسترش چنين موجي به آن كمك كردند. اين موج تكفيري همه را تهديد مي‌كند و همه متوجه شدند كه كل كشورها از اين موضوع زيان خواهند ديد. امريكا هم كه خود نقش اصلي را در ايجاد اين موج تكفيري داشته و از طريق دستگاه‌هاي اطلاعاتي و با كمك همپيمانان خود در منطقه به آن دامن زده اكنون دچار نوعي سردرگمي شده است و هنوز نتوانسته به يك استراتژي برسد. در اين شرايط به نظر من بايد همه تلاش‌ها صورت گيرد تا همه نگاه‌ها به سمت فلسطين معطوف شود و مسئله فلسطين همچنان موضوع اصلي جهان اسلام باشد و با پيروزي مقاومت در غزه و تحولي كه بايد بعد از اين رخ مي‌داد مي‌بينيم كه چيزي به نام گروه دولت اسلامي عراق و شام (داعش) را علم كردند و همه نظرات به داعش متوجه شده و مسئله فلسطين تحت‌الشعاع اين تبليغات قرار گرفته است. بايد تلاش‌ كرد تا مسئله فلسطين به عنوان معيار سنجش همه حركاتي كه در منطقه شكل مي‌گيرد و مواضعي كه كشورها نسبت به تحولات منطقه اعمال مي‌كنند، باشد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار