استاد حجتالاسلام والمسلمین قرائتی در سومین همایش تجلیل از چهرههای برتر تبلیغ استان تهران که پریروز برگزار شد، نقدی را بر مثنوی مولانا وارد کردهاند که نگارنده صرفاً از یک زاویه خاص به نکاتی درباره آن اشاره میکند، یعنی قصدی نیست که بگوییم مصداق گرفتن داستان مثنوی از آن آیه قرآن، مصداق و مقایسه درستی نیست یا اینکه به کار بردن چنان تعابیر خشنی برای مثنوی دور از انتظار است، زیرا اولاً سواد قرآنی آقای قرائتی آنقدر بالا هست که ایشان از کس دیگری در این باره مطلبی را نپذیرند و دیگر اینکه وقتی کسی درباره یک اثر معنوی، نظری به این حد از قاطعیت دارد، تغییر دادن آن هم کار امثال ماها نیست.
استاد قرائتی در این همایش با ذکر آیه ۹۰ سوره مریم، میگوید: «اگر کسی خداوند را جسم توصیف کند، اگر زمین و آسمان بشکافد، جا دارد و آن وقت ما این مطالبی را که کاملاً ضد قرآن است، در کتابهای درسی وارد کردهایم. ما وقتی که عرفانمان را از مثنوی میگیریم به این خباثتها میافتیم (!) که خداوند بزرگترین غضبش را در این خصوص بیان میکند. موسی (ع) مبعوث شده تا خرافات را از بین ببرد، اما در این شعر (موسی و شبان مثنوی) موسی مؤاخذه میشود و این شعر کاملاً ضد بعثت انبیا است.»
آن زاویه بخصوص مورد نظر نگارنده، تفاوت فاحش دیدگاه آقای قرائتی با استاد خود، شهید مرتضی مطهری است. این زاویه نگاه میتواند هم برای استاد قرائتی و هم برای خیل جوانانی که مثنوی میخوانند و به آقای قرائتی هم عشق میورزند، روشنگر باشد تا شاید مثلاً ماجرا به این حد مختصر شود که فلان داستان مثنوی از نظر آقای قرائتی مناسب نیست، نه اینکه همه آن ما را به خباثت میاندازد.
برای آگاهی از نظر استاد شهید مرتضی مطهری، بهترین گواه رهبر معظم انقلاب هستند که در ۲۵ شهریور ۱۳۸۷ در دیدار سالانه خود با شاعران در ماه رمضان میفرمایند: «یک بخش مهمی از شعر آئینی ما میتواند متوجه مسائل عرفانی و معنوی بشود و این هم یک دریای عظیمی است. شعر مولوی را شما ببینید. اگر فرض کنید کسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسی نداشته باشد که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را کسی یک قدری دوردست بداند، مثنوی که خودش میگوید و هو اصول اصول اصولالدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته؛ و هو اصول.... ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است.»
حتماً میپرسید چرا فقط از شهید مطهری دلیل میآورم، در حالی که رهبر انقلاب نیز بر همین نظرند. پاسخ این پرسش آن است که سرچشمه اندیشه دینی جوانانی که اتفاقاً پای سخنان استاد قرائتی هم مینشینند، آثار به جا مانده از استاد شهید مطهری است و اگر اختلافی تا به این حد تکاندهنده در برداشتها وجود داشته باشد، جوانان را نسبت به دانستهها و اندوختههایشان در تردید بزرگ میاندازد و این یک خطر است. در حالی که درباره نظر رهبر انقلاب میتوان ادعا کرد که این یک موضوع سیاسی نیست که اختلاف در آن قابل بحث باشد وگرنه این فقط شهید مطهری نبوده است که چنین نظری داشته بلکه در میان علمای شیعه کم نبودهاند بزرگانی از گذشته تا معاصر مثل علامه بزرگوار محمدتقی جعفری که چنین میاندیشیدهاند. مخاطبان را ارجاع میدهم به سخنرانی پر معنا و عمیق حضرت امام (ره) که پس از شهادت شهید مطهری بیان فرمودند و در بخشی از آن، شعری از مثنوی مولانا را قرائت کردند: «نهضت ما زنده شد. تمام اقشار ایران، باز زندگى از سر گرفت. اگر یک سستى، ضعفى پیدا کرده بود، زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر مرده بود این مرد بزرگ در بستر خودش، این تأیید نمىشد؛ این موج برنمىخاست. الآن موجى در همه دنیا، همه دنیا، همه دنیایى که به اسلام علاقه دارند، این موج بلند شد. سایر کشورها هم؛ برادران من نترسید از موج.
آن که مردن پیش چشمش «تَهْلُکه» است / نهى «لا تُلقوا» بگیرد او به دست.
مردن تهلکه نیست؛ مردن حیات است. آن عالَم، حیات است؛ این عالم مرده است. از مردن نترسید و نمىترسیم.»
حتماً اختلافی در این مفهوم نیست که اگر حضرت امام نیز مثنوی را «موجب خباثت» میدانستند، به اشعار آن ارجاع نمیدادند، زیرا چه بسا کسانی که با شنیدن این اشعار به سراغ مرجع آن میروند و به دام آن دام گستر بیبدیل همه اعصار میافتند!
مثنوی قرنهاست که منشأ اثر معنوی در خوانندگان اهل معنای خویش است و این خود دلیلی برای اثبات مثنوی است. هر چند که به مذاق برخی از اهل علم خوش نیاید. همچنان که درباره بیشتر عرفا اینچنین است و از جمله عارف نامی قرن ششم ابنعربی که همه ما از میزان ارادت حضرت امام (ره) به او مطلعیم. اگر کسی به ابنعربی اعتقاد داشته باشد، نمیتواند به آن ادعای بزرگ او در مقدمه فصوصالحکم بیاعتقاد باشد که گفته است (نقل به مضمون)، «در رؤیایی پیامبر اسلام، فصوص الحکم را به دست من داد و فرمود این کتاب را به امت من ابلاغ کن.» اگر ابن عربی را باور کنیم، باید توجه خاص پیامبر به او را بپذیریم و آن وقت مخالفانش کار دشواری پیشرو خواهند داشت. همچنان که مخالفان مولانا که مثنوی را برآمده از نای جان دوست میدانسته است.
این روزها و سالها و قرنها نیز میگذرد و اگر در قرنهای آینده از دانشآموزی بپرسند «اخلاص را از که آموختی؟» بیشک، بلادرنگ از مثنوی گواه میآورد و میگوید: «از علی آموز اخلاص عمل!» با آنکه مولانا جز یک حسام الدین و کاغذهای پراکنده هیچ وسیله تبلیغی شبیه تلویزیون و وسایل مکتوب ارتباط جمعی که ما اکنون در اختیار داریم، نداشته است!