«در اين مدت اخير كساني كه اهل فتنه سال ۸۸ و در جريان اصلاحات قائل به سكولاريزه شدن كشور و سياست بودند و راه امام (ره) را برنميتافتند، دوباره سربرآوردهاند و گويي افعي جانشان گرما خورده است و به جنبش افتادهاند اما اشتباه ميكنند چراكه امت تفكرات اين گروه را برنميتابد و تعرب بعد از هجرت در ايران اسلامي ما جايي ندارد.»
روزي كه آيتالله آمليلاريجاني اين سخنان را بر زبان آورد، هنوز حسن روحاني رسماً دولت را در اختيار نگرفته بود، با اين همه زمزمههاي سرمستي راديكالهاي اصلاحطلب به جان جامعه ميريخت و بيم آنكه ساختارشكنيهاي اين جماعت تجديدنظرطلب باز هم اعتقادات و مقدسات مردم را نشانه رود و فضاي رواني جامعه را مسموم كند، از همان آغاز به وجود آمد.
چاپ مقالهاي در روزنامه بهار كه روز قبل عيد غدير، ولايت امام علي (ع) را زير سؤال برد، ايجاد شبهه در قانون اسلامي شهادت زنان و غيرانساني خواندن نصصريح قرآن در باب قصاص نفس تنها دو مورد ديگر از حملات اصلاحطلبان به اعتقادات اسلامي مردم است.
سخنان يك عضو دستچندم مشاركتيها در همايش فصلي اصلاحطلبان در همدان نيز آخرين رونمايي تجديدنظرطلبان از تندرويهايشان است؛ سخناني كه علوي ناميدن حكومت جمهوري اسلامي را به سخره ميگيرد، اعضاي شوراي نگهبان را مورد استهزا قرار ميدهد، تلويحاً دوران رهبري حضرت آقا را دوران مصادره قدرت به نفع منافع شخصي ميخواند و رسماً ايشان را با شاهان پهلوي و قاجار مقايسه ميكند و عباراتي را به زبان ميآورد كه طبيعتاً ادب مانع از بيان آن است. تندروها را چه شده است؟ سرمست پيروزي ديروزند يا اميدوار قدرتمندي فردا كه ميتازند و ولايت و امامت و قرآن و حديث را درمينوردند؟
سخناني براي قداستشكني
سطح سخنراني مذكور در حدي نيست كه به نقد برسد و اصلش براي تبادل آرا و نقد و اين مدل ژستهاي روشنفكري تندروها هم گفته نشده است. سطحش به نقد نميرسد، چون ادعاهايي فاقد سند است و اگر قرار است هر كس كينهاي در دلش مانده، ادعاهايي كند، لابد بعدترش ديوار حاشا هم برايشان بلند است كه كي بود، من نبودم! هيچ يك از قياسهايي كه ميان دو دوران رهبري امام و آقا صورت ميگيرد، به استدلال مبتني نيست، تهمتهايي هم كه نسبت به حضرت آيتالله خامنهاي زده شده، جز ادعاهايي بيسند، حرف جديدي ندارد، مثلاً تأكيد بر غيرمردمي بودن رهبري كه تعداد نمازگزاران پشت سرش در نمازجمعه پايتخت از صدها هزار فراتر رفته و به ميليون ميرسد يا جمعيت استقبالكننده از وي به عنوان يك رفراندوم غيررسمي ميتواند ميزان محبوبيت حضرتشان را در جامعه نشان دهد، بيشتر از آنكه گزارهاي قابل نقد به نظر برسد، كينهورزي كودكانهاي به چشم ميآيد كه بايد با لبخند از آن گذشت! كنار جمعيت استقبالكننده و نمازگزار وقتي چشمي هم به روند انتخاب رهبري و برگزيدنش توسط نمايندگان مستقيم مردم در مجلس خبرگان رهبري داشته باشيم، سطح سخنان اين اصلاحطلب تندرو دستچندم بيشتر برايمان روشن ميشود.
تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتري!
سخنان در مقام تبادل آرا هم نيست؛ خود را يقيني و درست ميپندارد و پي شنيدن نظر كسي ديگر نيست. پس چرا گفته ميشود؟ صرفاً از آن رو كه قداست ولايت فقيه در جامعه شكسته شود. گفته ميشود از آن رو كه گوينده بتواند ژست بزرگ شدن بگيرد كه ديديد من بلد هستم، بالاترين مقام رسمي كشور را هم نقد كنم؟! آدمهاي فراموششده فتنه به دنبال مطرح كردن خود هستند، انتقاد و اعتراض هر چه مخاطب بزرگتري داشته باشد، بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد و گوينده هم ژست بيشتري ميتواند با آن بگيرد اما بخشي كه تندروها توجه نكردهاند آنكه شهيد مطهري در داستان راستان مينويسد: «روزي ابوعلي بن سينا به مجلس درس ابوعلي بن مسكويه، دانشمند معروف آن زمان حاضر شد. با كمال غرور گردويي را به جلوي ابنمسكويه افكند و گفت: مساحت سطح اين را تعيين كن. ابنمسكويه جزوههايي از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارتالاعراق)، به جلوي ابنسينا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتري از من به تعيين مساحت سطح گردو. بوعلي از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماي اخلاقي او در همه عمرش قرار گرفت.» حالا البته بايد و شايد كه از بوعلي سينا بابت اين قياس عذرخواست اما لاجرم حضرتشان بدانند كه در مثل مناقشه نيست و اين جسارت در چنين قياسي را بر ما ببخشند كه اگر بوعلي سرآمد عصر خود بود و به دانشمندي خرده گرفت، اين سخنران اصلاً در عصر ما هيچ است، چه رسد به سرآمد! اما فيالحال او هم به اصلاح ادب و اخلاق خود محتاجتر است تا اصلاح حكومت و جامعه و...
نگران كه ميشود بود؟
موضوع سخنراني فوق «موانع تدبير و اميد» است و همين كه همه سخنراني بر نقد رهبري خلاصه ميشود، يعني آنكه اين تندروهاي اصلاحطلب همه مانع آن چيزي را كه خود به دنبال آن هستند (و نه آنچه را كه دولت يازدهم در نظر دارد) ولايت فقيه و رهبري ميدانند و از آنجا كه با مردم و با خودشان كمي رودربايستي دارند و جرئت نميكنند اصل مفهوم ولايت مطلقه فقيه را نقد كنند و زير سؤال برند، به مصداق ولايت در زمان كنوني ايراد ميگيرند، گرچه وقتي در چنين ايرادگرفتني دامنه اعتراضشان به ساختارها هم ميرسد، يعني آنكه مشكل اصلي خبرگان رهبري و نهاد ولايت فقيه است و نه اين شخص و آن شخص. دولت همگام اين تندروها نيست؛ همان زماني كه تندروها در همدان همايش فصلي گرفته و نوك پيكان حملات خود را متوجه رهبري كردند، رئيس دولت ميگفت: «در زمان هشت سال دفاع مقدس آن چيزي كه مردم را دلگرم ميكرد، دستور و فرمان امام(ره) بود. همه ميدانستند كه اگر امام(ره) چيزي ميگويد انگيزه مادي، شخصي و فردي ندارد و براي رضاي خداست. امروز و پس از ارتحال امام (ره) خلف صالحي جاي ايشان را گرفته است كه نيروهاي مسلح و مردم ما به او همانند بنيانگذار انقلاب اعتماد دارند و اين ارزشمند و مهم است...» اما آيا اين موضع كافي است؟ آيا دولت اعتدال نبايد مرز ميان خود و كساني را كه ادعاي سخنگويي غيررسمي اين دولت را دارند، پررنگتر كند و اجازه ندهد ميدان به دست تندروها بيفتد تا به بهانه گفتن از موانع تدبير و اميد تلاش كنند دوگانگي در حاكميت را القا كند؟
از سويي ديگر دوقطبي شدن جامعه و راديكالي شدن فضا را هم مبتني بر همان القاي دوگانگي در حاكميت رقم بزنند؟ آيا دولت يازدهم از ميدان گرفتن تندروها آن هم به نام دفاع از دولت احساس خطر نميكند و فقط وقتي توافقنامه ژنو نقد ميشود، احساس خطر ميكند؟
درباره قرارداد كرسنت كه نبايد حرف بزنيم، گويا امنيت مليمان معطل همين پرونده مانده است، درباره مذاكره با امريكا هم كه مگر ما از پشت پردهها خبر داريم؟ لابد از مقام معظم رهبري اجازه دارند ديگر! (لابد!) خشونتطلبهاي افراطي طالبانيسم! درباره سبد كالا هم كه آب به آسياب دشمن ريختن است... درباره توافقنامه ژنو هم كه اصلاً و ابداً، كمسوادهاي مغرض افراطي همصدا با اسرائيل! (احضاريه دادگاه هم بعدتر ميرسد، وطنامروز تجربهاش را دارد!) منعكسكردن سخنان
سران 1+5 در مورد ايران هم كه كار زشتي است و صداوسيما بايد بابتش عذرخواهي كند، مگر هر اباطيلي آنها گفتند، بايد اين طرف منتشر شود و ظريف هم جواب بدهد؟
آن هم به انسانهاي باهوش و مؤدبي مثل امريكاييها؟! درباره خود دولت هم كه مگر دلمان توقيف ميخواهد؟ همان هفتهنامه يالثارات كه وزارت ارشاد اعتدال تشخيص داد در شأن جمهوري اسلامي نيست، بس است ديگر!
حرفي نميزنيم اما اجازه داريم نگران باشيم كه كساني كه اهل فتنه ۸۸ و در جريان اصلاحات قائل به سكولاريزه شدن كشور و سياست بودند و راه امام (ره) را برنميتافتند، دوباره سربرآوردهاند و گويي افعي جانشان گرماخورده است و به جنبش افتادهاند؟!