کد خبر: 504393
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
نگاهي به فلسفه و ماهيت نهضت حسيني در‌گفت‌وشنودي منتشرنشده با مرحوم آيت‌الله حاج شيخ احمد رحماني همداني
محمدرضا كائيني
آن عالم فقيد از خطبا و نيز تاريخ پژوهان تشيع بود كه ساليان طولاني در تهران محفل دوستداران اهل بيت (ع) را از فروغ دانش خويش منور مي‌ساخت و تبيين اصل اساسي امامت اهل بيت (ع) را وجهه همت خويش ساخته بود. او از شاگردان و دست‌پروردگان مرجع فقيد مرحوم آيت‌الله العظمي آخوندملاعلي معصومي همداني (قده) بود و رسالت دفاع از خاندان مطهر پيامبر را از استاد بزرگوار خويش آموخته بود و عمري را در اين راه سپري كرد. عاش سعيد اومات سعيدا. اميدوارم كه انتشار اين يادگار ارجمند علاوه بر روشنگري در باب حماسه حسيني‌(ع) موجب شادي روح مطهر مرحوم رحماني همداني باشد.

با تشكر از جنابعالي براي شركت در اين گفت‌وگو، سؤال نخست ما در باب ريشه‌هاي تاريخي حادثه كربلاست. همانگونه كه مستحضريد ميان تاريخ‌پژوهان واقعه عاشورا، دو گرايش متفاوت وجود دارد. گرايش اول ريشه وقوع اين حادثه را مرتبط به ده‌ها سال قبل از آن مي‌داند و گرايش دوم چندان به اين ريشه تاريخي اعتقاد ندارد. ديدگاه جنابعالي در اين‌باره چيست؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. سؤال مناسبي است. بنده بر اين اعتقادم كه نه‌تنها وقوع فاجعه كربلا ريشه در حوادث و فعل و انفعالات فرهنگي و سياسي سال‌هاي قبل از تحقق آن دارد، بلكه بدون بازگشت به مقطع رحلت پيامبر(ص) و حوادث پس از آن امكان فهم صحيح زمينه‌ها و فلسفه‌ اين قيام وجود ندارد. اگر قيام امام‌حسين(ع) براي مبارزه با انحرافات سياسي و اعتقادي جامعه آن روز بود، قطعاً بايد ريشه تاريخي ايجاد اين انحرافات را مدنظر قرار داد كه همانا وقايع پس از رحلت پيامبر و انحراف مسير رهبري جامعه اسلامي است و اين حقيقت مورد اذعان بسياري از متفكران و تحليلگران حوادث تاريخ اسلام قرار گرفته است. به عنوان نمونه علائلي مصري در كتاب «اشعه من حيات‌‌الحسين» مي‌گويد، ريشه حادثه كربلا را نه‌تنها بايد در حمله به بيت علي(ع) پس از رحلت پيامبر(ص) بلكه قبل از آن در حيات پيامبر(ص) و در لحظه‌اي كه به آن حضرت در پاسخ به درخواست قلم و دوات براي نوشتن آنچه امت را از ضلالت دور نگه مي‌دارد، اهانت شد، جست‌وجو كرد. براي شناخت بيشتر از ماهيت اين انحراف هم مي‌توان به عبارات معصومين(ع) مراجعه كرد و هم مي‌توان به آنچه از برخي از مرتبطين به كانون و مركز ثقل اين انحراف بر جاي مانده است، نيم‌نگاهي انداخت كه بنده در اين مجال اندك به نكاتي از هر دو مورد اشاره مي‌كنم.
به عنوان نمونه از كلام معصومين(ع) در اين‌باره مي‌توان به خطبه ۱۵۰ نهج‌البلاغه اشاره كرد كه اميرمؤمنان(ع) در تبيين انحراف روي داده پس از پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايند: «هنگامي كه رسول‌خدا‌(ص) از دنيا رفت، افرادي سير قهقرايي داشتند و به اعقاب خود و عصر جاهليت بازگشتند. بناي رهبري را به‌طور كل جابه‌جا كردند و افراد ناشايست را آوردند و اساس دين را بر هم زدند. اين افراد معادن تمامي خطايا بودند».
علاوه بر اين، آن حضرت در خطبه دوم نهج‌البلاغه اينگونه اهل‌بيت پيامبر(ص) و غاصبين حقوق آنان را با يكديگر مقايسه كرد و به شكل تلويحي واقعه‌اي را كه در آن مقطع از تاريخ اسلام روي داد، تبيين مي‌فرمايند: دو گروه در برابر يكديگر قرار گرفتند؛ يك طرف افرادي كه رازداران خدا و صندوقچه علم او بودند. نگهبان دين خدا بودند و خداوند كمر خميده دين خود را به‌وسيله آنان برپا مي‌دارد، اما طرف مقابل عبارت از افرادي است كه بذر فساد را افشاندند، با نيرنگ و غرور تخم فساد را آبياري كردند و در نتيجه بدبختي را درو كردند.»
اما بد نيست سخن برخي از مطلعين و نزديكان به كانون توطئه را نيز مروري كنيم و ببينيم چگونه آنان هم به شكل تلويحي به واقعيت مسئله اعتراف كرده‌اند. ابن‌مزاحم كه در واقع وقايع‌نگار و روزنامه‌نويس جنگ صفين است و نتيجه مشاهدات خود را در كتاب «رقعه‌الصفين» آورده، در همان كتاب دو نامه محمدبن ابوبكر به معاويه و نيز پاسخ معاويه را آورده كه مفاد آن بسيار جالب است. محمدبن ابوبكر پس از مشاهده گردنكشي‌هاي معاويه در برابر اميرالمؤمنين(ع) طي نامه‌اي به او مي‌نويسد، علي(ع) كسي است كه در اسلام آوردن از همه سبقت گرفت. به لحاظ نسب و ذريه از همه پاك‌تر است و به لحاظ همسر از همه بالاتر است، اما تو‌ اي لعين‌بن لعين كسي هستي كه با پدرت بر دين خدا بغي و طغيان كرديد و تمام سعي خود را به كار گرفتيد تا نور خدا را خاموش كنيد و حق را زير پا بگذاريد.
معاويه در جواب اين نامه مطالب قابل تأملي نوشت. او جواب داد:«نامه تو را ديديم. ما افرادي بوديم كه در زمان پيامبر(ص) منزلت علي را مي‌دانستيم. وقتي پيامبر از دنيا رفت، پدر تو و فاروقش عمر، اولين كساني بودند كه حق را زير پا نهادند و غم را بر سر علي ريختند. اگر ما بر حق نيستيم، بايد بداني كه سنگ اين بنا را پدرت گذاشت. اگر اين بنا بد است، پدر خودت را سرزنش كن!»
مورد دوم كه در اينجا به آن اشاره مي‌كنم دو نامه‌اي است كه ميان عبدالله‌بن عمر و يزيدبن معاويه رد و بدل شد و به لحاظ محتوا به نامه قبلي شباهت زيادي دارد. اين نامه را بلاذري در «انساب‌الاشراف» و علامه حلي در «نهج‌الحق» آورده است. پس از واقعه كربلا، عبدالله‌بن عمرخطاب طي نامه‌اي يزيد را سرزنش كرد كه چرا حسين(ع) را به قتل رساندي؟ يزيد در جواب ضمن آنكه در صدر نامه او را به عنوان احمق مورد خطاب قرار داد، گفت: ما كساني هستيم كه وارث يك خانه فرش شده با وسايل چيده شده هستيم [يعني بناي اين رفتارها را ما نگذاشتيم]. اگر ما در حال حاضر بر خلاف حق رفتار مي‌كنيم، پدر تو اولين كسي است كه با حق مخالفت كرده است. من مايلم كه براي فهم بهتر ماهيت انحرافي كه پس از پيامبر اكرم(ص) روي داد به نقل مبسوط روايتي بپردازم كه در آغاز سخن نيز به آن اشاره كردم. اين روايت در كتب مهم اهل سنت من‌جمله «صحيح بخاري»، «ابواب كتابه الحديث و عياده الرضا» آمده است. ابن عباس مي‌گويد در روز آخر عمر مبارك پيامبر(ص) كه پنج‌شنبه بود، ايشان در عين بيماري فرمودند:‌«براي من كتاب و دوات بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم تا پس از من گمراه نشويد». در آن هنگام در منزل آن حضرت عده‌اي از جمله خليفه دوم حضور داشتند. اين فرد در جواب اين درخواست آن حضرت گفت:‌«دعوه فانه يحجر» بر اثر اين سخن او بحث و درگيري لفظي پيش آمد تا اينكه پيامبر(ص) فرمود:«بلند شويد و برويد كه سزاوار نيست در اينجا با يكديگر دربيفتيد». پس از نقل اين داستان ابن عباس مي‌گويد: «الرزيه، كل الرزيه ما حال بين رسول الله و كتابته». يعني تمامي زشتي و پليدي از آنجا نشأت گرفت كه بين رسول خدا و كتابت آن مطلب، حائل شدند. بنابراين مي‌توان گفت ريشه واقعه كربلا را در انحراف رهبري جامعه اسلامي پس از پيامبر بايد جست‌وجو كرد و حضرت سيدالشهدا(ع) نيز از بدو نوجواني ناظر اين حوادث بودند.

سؤالي كه در اينجا به ذهن مي‌‌آيد اين است كه چرا اميرمؤمنان(ع) در بدو اين انحراف با آن در نيفتادند و اجازه دادند كه اين حركت ارتجاعي به حيات خود ادامه دهد و گسترش پيدا كند؟
سؤال خوبي است. بارزترين علت آنكه بارها هم گفته شده اين است كه در آن شرايط نهال اسلام نوپا بود، هرگونه درگيري و ايجاد جنگ داخلي به هدم و متلاشي شدن كليت دين و آئين اسلام منتهي مي‌شد، علاوه بر اين انحراف مورد بحث هنوز ماهيت واقعي خود را آشكار نكرده بود و به لحاظ ذهني جامعه آمادگي برخورد قاطع با آن را نداشت، به عبارت ديگر اميرمؤمنان(ع) با مهلت دادن به اين جريان موجب شد تا آنان ماهيت خود را به جامعه نشان دهند و مردم و تاريخ ببينند كه ثمره عيني اين انحراف روي كار آمدن بني‌اميه و بني‌عباس بود كه به عنوان خلفاي پيامبر علناً تظاهر به فسق مي‌كردند. البته همان‌گونه كه تلويحاً اشاره كردم زماني كه امام‌حسين(ع) تصميم به قيام گرفت با زمان اميرمؤمنان(ع) يك تفاوت اصولي نيز داشت و آن اين بود كه در مقطع علي(ع) حاكمان نه‌تنها تظاهر به فسق مي‌كردند، بلكه سعي مي‌كردند تا حداقل ظاهر را حفظ كنند، اما در زمان حسين‌بن علي(ع) فسق و فجور به شكل علني از سوي يزيد تبليغ و ترويج مي‌شد.

«هدف نهضت حسيني» از جمله مقولاتي است كه همواره علي‌الخصوص در مقاطعي خاص محل اختلاف ديدگاه محققان تاريخ عاشورا بوده است. مايليم ديدگاه شما را درباره هدف حسين‌بن علي(ع) از قيام خويش بدانيم.
در پاسخ به اين سؤال، بنده مايلم بدون اينكه وارد برخي مباحث جنجالي و اختلاف‌برانگيز شوم، از زاويه‌اي ديگر به اين سؤال پاسخ دهم. به عقيده بنده در زيارت شريفه «اربعين» پاسخ روشني به اين پرسش داده شده است. در اين زيارت مي‌خوانيم: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيك لِيسْتَنْقِذَ عِبادَك مِنَ الجَهالَهِ وَ حِيرَهِ الضَّلالَه». يعني شهادت آن حضرت براي رها كردن بندگان خدا از جهالت و نيز سرگرداني گمراهي بود. همان‌گونه كه مي‌دانيد عناصر گمراه همواره از نوعي دودلي و ترديد رنج مي‌برند و برخلاف اهل حق، هيچ‌گاه از يقين و آرامش برخوردار نيستند. واقعيت اين است كه پس از رحلت پيامبر(ص) و دوري مردم از تعاليم متعالي آن حضرت و گذشت ده‌ها سال، سطح فكر و آگاهي مردم به‌شدت تنزل پيدا كرده بود تا جايي كه تنها عامل شكل‌دهنده به افكار آنان فقط و فقط تبليغات حكومت بني‌اميه بود تا جايي كه پس از شهادت حضرت اميرالمؤمنين(ع) كه همه صحابي پيامبر و سابقون در اسلام به مكانت والاي او واقف بودند، عده‌اي در شام، در نماز خواندن آن حضرت ابراز ترديد مي‌كردند و تا سال‌ها به اميرمؤمنان(ع) و دودمان پيامبر(ص) ناسزا مي‌گفتند. در چنين شرايطي تحليل و اجتهاد ديني در شناخت اسلام صحيح از ميان مردم رخت بربسته بود تا جايي كه به شكل بسيار سخيفي آلت دست حكام جائر وقت قرار مي‌گرفتند. در برخي تواريخ معتبر نقل است كه عمروعاص براي نشان دادن عمق جهالت جامعه آن روز با معاويه توافق كرد كه اعلام شود اگر كساني كدو را ذبح رو به قبله(!) مصرف كنند حرام است! شاهدين نقل و ثبت كرده‌اند كه از آن روز به بعد بخش اعظم مردم كدو را قبل از خوردن رو به قبله ذبح مي‌كردند! وقتي خبر اين جريان به گوش اميرمؤمنان(ع) رسيد، فرمود: «كلوه و لا تذبحوه و قد اناكم الشيطان». كدو را بخوريد و ذبح نكنيد به تحقيق كه شما بازيچه شيطان شده‌ايد.
در جهالت مردم آن روزگار همين بس كه برخي از آنان بر اثر تبليغات زهرآگين معاويه و يزيد باور كرده بودند كه خاندان پيامبر خارجي! و العياذ بالله طاغي هستند؟! و برخي از آنان به حضور در كربلا و كشتن كسي كه پيامبر او را سرور جوانان اهل بهشت ناميد، افتخار مي‌كردند. «كراجكي» در تاريخ خود نوشته است كه عده‌اي بودند كه در شام نام طايفه خود را «ابن‌النعل» گذارده بودند. مفهوم اين نامگذاري اين بود كه آن عده خود را نسل كساني مي‌دانستند كه بر اسب‌هاي خود نعل تازه زدند و بر بدن مبارك حسين‌بن علي(ع) تاختند و اين را براي خود افتخار مي‌دانستند! عده‌اي خود را «ابن‌الغضيب» ناميده بودند و خود را از نسل كسي مي‌دانستند كه دست يزيد چوب داد تا بر لبان مبارك امام‌حسين(ع) بزند. عده‌اي نام خود را «ابن‌السرج» گذاشته بودند، يعني كساني كه براي جنگ با امام‌حسين(ع) اسب سپاهيان را زين مي‌كردند و از همين بابت است كه ما در زيارت عاشورا مي‌خوانيم: «وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّه اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِك».
بنابراين فلسفه قيام حسيني در واقع ايجاد يك جريان آگاهي و بصيرت در جامعه غفلت‌زده و جاهل آن روز بود كه به نحو كافي نيز پس از انجام اين قيام، اين هدف محقق شد. وقوع قيام‌هاي پي در پي و ايجاد جريانات معترض از ميان همين مردمي كه تا ديروز كشتن فرزند پيامبر(ص) را براي خود افتخار مي‌دانستند، شاهدي بر اين مدعاست. همچنين خطبه‌هاي آتشين حضرت امام‌سجاد(ع) و حضرت زينب كبري(س) در شرايطي كه به مردم القا شده بود تا به تماشاي عده‌اي اسير خارجي بروند چنان موجي ايجاد كرد كه يكي از تاريخ‌نويسان معروف اهل سنت نوشته است؛ زينب از شام خارج نشد الا اينكه لذت پيروزي را براي يزيد از بين برد و زهري نابودكننده را به جام آنها ريخت.

همانگونه كه استحضار داريد رهبر معظم انقلاب در سال‌هاي گذشته به عنصر«عزتمندي» در نهضت حسيني تأكيد بسيار فرموده‌اند، ايشان اين مقوله را يكي از نقاط مهم و درس‌آموز نهضت حسيني مي‌دانند. مناسب است كه در اين بخش از گفت‌وگو به مصاديقي از منش غيرتمندانه در سيره حسيني اشاره كنيد.
ما توصيفي براي شخصيت آن حضرت بهتر از اين فقره شريفه نمي‌توانيم پيدا كنيم:‌«سيد أهل الإباء، الذي علّم الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف». آن حضرت آقا و بزرگ غيرتمندان و سازش‌ناپذيران است كه به بشريت غيرت و مرگ در سايه شمشيرها را آموخت. بعد در ادامه فلسفه اين سازش‌ناپذيري را بيان مي‌فرمايد: «من تربيت‌شده پيامبر و دامن‌هايي هستم كه به من اجازه ذلت‌پذيري را نمي‌دهد».
درباره مقوله «عزت حسيني» به دو اعتبار مي‌توان صحبت كرد. يكي عزت و جايگاه آن حضرت نزد خداي متعال و پيامبر اكرم(ص) و ديگر عزتمندي آن حضرت با عنايت به رفتار قهرمانانه‌اي كه در واپسين روزهاي حيات از خويش نشان داد، اما در مورد اول من به نقل يك روايت جالب بسنده مي‌كنم كه بد نيست داستان پيدا كردن آن را نيز براي شما بگويم. استاد ما مرحوم آيت‌الله‌العظمي آخوندهمداني نقل مي‌فرمود كه روزي درمحضراستادم مرحوم آيت‌الله‌العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم بودم و مردي آمد و حديث بسيار جالبي در مورد سيدالشهدا(ع) خواند، اما متأسفانه من آن را فراموش كردم. من از ايشان سؤال كردم: «حتي يك كلمه از آن را به ياد نداريد؟» فرمودند: «تنها يادم است كه در آن كلمه «بورك» داشت». من در آن جلسه مصمم شدم تا اين حديث را با اين نشاني محدود پيدا كنم كه پس از يك تتبع سه ساله آن را در كتاب «كاملاًلزيارات» ابن قولويه يافتم كه نشان‌دهنده اوج عزت و آبروي حسين‌بن علي(ع) نزد ذات احديت است. در اين روايت آمده است: «اذا ولد الحسين وضع الله يده علي راسه فقال بورك من مولود، حبيبي فاقراء منا السلام». يعني هنگامي كه حسين‌بن علي(ع) متولد شد، خداوند دست خويش را بر سر او نهاد و فرمود: «مبارك باد اين مولود.‌اي حبيب من [پيامبر] سلام مرا به او برسان».
اما عزتمندي به مفهوم دوم، نه به مفهوم پيروزي ظاهري است و نه برخورداري از توانايي‌هاي ظاهري و امكانات جنگي بلكه به معناي ذلت‌ناپذيري و پيگيري هدف ولو به قيمت پرداخت هزينه‌اي در حد آنچه در روز عاشورا اتفاق افتاد، است، اين عزت به اين معناست كه فردي تا آن حد به آرمان و موضع خود اعتقاد دارد و آن را به دور از انگيزه‌هاي نفساني برگزيده است كه به هيچ قيمتي حاضر به رها كردن آن نيست. ذلتي كه در برابر عزت به اين معنا قرار مي‌گيرد نيز منافاتي با اين ندارد كه فرد پيروزي ظاهري داشته باشد و از برتري نظامي و تسليحاتي برخوردار باشد. واقعاً چه مصداقي در مقوله عزتمندي همپاي اين مسئله مي‌توان يافت كه اصحاب امام‌حسين(ع) تا درجه‌اي نسبت به هدف خود و ياري حسين‌بن علي(ع) ايمان داشتند كه خطاب به آن حضرت گفتند:‌«اگر ۷۰ بار ما را بكشند و بسوزانند و خاكسترمان را بر باد دهند، ما دست از ياري و اعانت تو برنمي‌داريم»، به‌راستي اگر عنصر عزت در اين حادثه عظيم وجود نداشت، چگونه گرداندن كاروان اسيران در شهرها به‌جاي اينكه موجب ذلت اسرا شود، ذلت و ننگ را براي اسيركنندگان به همراه آورد، تا جايي كه در مجلس يزيد كساني كه از اطرافيان او بودند زبان به مذمت و انتقاد از او گشودند؟

از ديدگاه جنابعالي اولويت‌هاي جريان اصولگرا در متبلور كردن جلوه‌هايي از عزت حسيني در جامعه و ميان مردم كدامند؟
تلاش تمام عناصر و جريانات فرهنگي اصولگرا و دلسوز براي نزديك كردن سيره و منش جامعه به الگوي حسيني بارزترين رسالت آنان در اين مقطع است. به خصوص كه همه بايد سعي كنند روحيه عزتمندي و اعتماد و پافشاري نسبت به اهداف و اعتقادات ديني را در جامعه تقويت كنند. با اين همه تهديد دشمنان، اگر ما ثبات قدم و اصرار بر ارزش‌هاي خود نداشته باشيم، لاجرم و ناگزير راهي جز تن دادن به ذلت نداريم. ما نبايد اجازه دهيم كه اين تأكيدات رهبري تنها در مرحله شعار و تبليغات باقي بماند و اثر عملي نداشته باشد.

با تشكر از جنابعالي كه پذيراي اين گفت‌وگو شديد.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار