از آقاي پورصفا خواستم كه شرح كوتاهي از زندگي و فعاليتهاي هنريش را بازگو كند تا با گذشته او نيز آشنا شويم. ايشان اينطور گفتند: نامم عباسعلي است، سال ۱۳۰۰ در اصفهان متولد شدم. دوره متوسطه را درهنرستان اصفهان كه آن روزگار يك آلماني به نام «ماير» سرپرست آن بود و فقط سه رشته درودگري، مكانيك و نقاشي آنجا تدريس ميشد، گذراندم.
علاقه من به نقاشي باعث شد كه همه توان خود را در اين زمينه به كارگيرم. استاد نقاشي ما آن زمان بزرگمردي به نام عيسي بهادري بود. براي انتخاب رشته، استعداد و مهارت هنرجويان ملاك بود و تشخيص اين امر با هيئت داوران. بدين ترتيب، هر يك از هنرجويان را براي رشتهاي در نظرگرفتند ولي مرا درانتخاب رشته آزاد گذاشتند. بنا به ميل و علاقه باطني رشته طبيعتسازي را برگزيدم زيرا هميشه گفتهام شاگرد طبيعت هستم و از آن الهام ميگيرم. بايد اذعان كنم كه بزرگترين استادم طبيعت بوده است، زيرا طبيعت سحرآفرين و اغواگر است و ساحل زندهرود آرامشبخش من بوده. تمام كرانه اين رود زيبا را درخت به درخت و جاي بهجاي كشيدهام و تمرين كردهام.
با تكتك ريگهاي آن راز و نيازي داشتهام. طبيعت، قلب تپنده من است. درپايان دوره هنرستان، تنها هنرجويي بودم كه موفق به دريافت نشان شورايعالي فرهنگ شدم. سال ۱۳۲۲بنا به اصرار استاد بهادري از رفتن به دانشكده منصرف و با عنوان هنرآموز در هنرستان استخدام بهكارشدم و تا سال ۱۳۵۳ در هنرستان با سمت استادي مشغول بودم. در طول ساليان تدريس در هنرستان، شاگردان فراواني تربيت كردهام كه جمعي از آنان از افتخارات هنر نقاشي و طراحي كشور هستند از جمله مهندس ابراهيميان كه طراحيهاي مهمانسراي عباسي زيرنظر و با نظارت او انجام شده است. آن روزها در هنرستان استاد فرشچيان هنرآموز مينياتور بود. پورصفا كه مبدع طراحي نقطهچين پرتره روي نقشه فرش است آثار ارزشمند زيادي دراين زمينه خلق كرده است و نخبگان و سلاطين و رؤساي جمهوري كشورهاي مختلف را به شگفتي و مدح خود واداشته است؛ چنانچه سفير هندوستان هم كاري سفارشي درباره تاريخ هند از او خواسته است بكشد.
استاد پورصفا هنرش آنقدر متعالي است كه تاريخ هنر ايران او را جزو معدود دارندگان نشان درجه يك هنر كشور قرار داده است. نشان درجه يك هنر كه افراد انگشتشماري مثل استاد شهناز و... توانستهاند آن را دريافت كنند، اما با اين وجود متواضعانه به سياق تمام ارباب هنرميگويد: «به اين مدركها و نشانها نيازي ندارم مدرك من امضايي است كه پاي تابلوهايم دارم. جامعه بايد روي اينها قضاوت كند و البته وظيفه مسئولان است كه به حال و روز هنرمندان توجه كنند. همين را به رئيسجمهور هم گفتهام.»
پورصفا به عناصر ملي و هويتي بسيار بها داده و عمده نقاشيهايش هم در اين همين مضامين هستند، تابلوهايي از بازارهاي قديمي، غذاهاي سنتي ايراني و پوشش زنان در دورههاي مختلف كه در بازار نقش جهان اصفهان گذر داشتهاند از اين نوع هستند تا براي هميشه تاريخ اين نمادهاي هويتي را حفظ كند اما افسوس كه هنوز هيچ موزه مجهزي و كاملي نداريم تا بتواند چنين آثار گرانقدري را محفوظ بدارد. او ميگويد: «من از سال ۳۲ تا امروز بارها به استانداران و مسئولان فرهنگي ارشاد گفتهام كه نگذاريد آثار هنري هنرمندان از بين برود نياز به يك موزه براي هنرهاي اصيل داريم زيرا هنر زبان بينالمللي و معرف كشورهاست بهخصوص ايران كه انواع هنرهاي زيبا و بديع در آن وجود دارد و اين خود ميتواند در جذب توريست مؤثر باشد. اينكه ما به كشورهاي ديگر ميرويم و پول خرج كنيم براي ديدن موزههايي است كه بيشتر آثارشان از خود ماست، پس بايد زمينهاي ايجاد كنيم آنها به ايران بيايند و هزينه كنند، ولي كو گوش شنوا!
او كه سالهاي زيادي در وادي هنر روزگار سپري كرده و مويش سپيد شده، از هنرجويان امروز گلايهمند است و ميگويد: «صرف دانشگاه رفتن و ژست هنري گرفتن و يك مدرك هنرگرفتن كسي هنرمند نميشود بايد در اين راه كار كرد و زحمت كشيد.» استاد پورصفا را بايد يكي از دلدادگان حقيقي هنر دانست كه نزديك به قرني در راه هنركوشيده و ايستادگي كرده و پس از ۳۱ سال خدمت در وزارت فرهنگ و هنر و شركت در چندين نمايشگاه داخلي و خارجي كه باعث شده وي بيش از ۹۰۰ اثر ارزنده در پرونده خود ثبت كند؛ آثاري كه زينتبخش موزههاي كشورهاي مختلف و منازل متمولين جهان است.
او كه از سال ۱۳۳۲ شبانهروز گاهي ۱۰ تا ۱۲ ساعت بيوقفه مشغول طراحي و نقاشي بوده حالا به قول خودش اگر ناراحتي مچ دست و لرزشهاي بيجاي آن نبود كارهاي نيمهكاره زيادي است كه بايد تمام كند اما دوسالي است كه قادر به كار نقاشي نيست و مسئولان فرهنگي و هنري هستند كه بايد دستهاي اين هنرمند بينالمللي را بگيرند و ارج نهند كه شايد معرفي او در ليست چهرههاي ماندگار كمترين كاري باشد در حق او كه هنوز زنده است و دارنده نشان درجه يك هنر، اما افسوس كه تا به حال هيچ اقدامي در اين زمينه نشده است و آنقدر كه به هنرپيشگان سينمايي و تلويزيوني و فوتباليستها بها داده ميشود قدر اين هنرمندان را تا زماني كه نفس ميكشند نميدانيم.
دختر استاد هم كه آن جا بود با ناراحتي ميگفت: تا بهحال چندين مرتبه مدارك و اسناد از ما خواستهاند تا در همايش چهرههاي ماندگار از پدر تجليل شود ولي هيچ وقت ترتيب اثر داده نشده است.
نميدانيم با اين حال و روز بيماري و كهولت سن، استاد پورصفا تا چه زماني حيات دارد ولي وظيفه مسئولان است كه تا وقتي اين هنرمندان نادر بينالمللي نفس ميكشند آنها را دريابند تا خستگي يك عمر كار و مجاهدت هنري را از تن بزدايند نه اينكه بعد ازمرگ تقدير و تجليلشان كنند؛ هرچند عدهاي هم در گمنامي زندگي ميكنند و در گمنامي دارفاني را وداع ميگويند مانند استاد اهتمام تنها نقرهساز با چكش كه تكههاي آثارش را بايد در موزههاي مطرح جهاني يا عتيقهفروشيهاي بزرگ و شايد در منازل متمولين بتوان پيدا كرد؛ مردي كه دستان بينظيري در خلق آثار نقره با چكش داشت اما در اوج فقر و نداري شبها در مغازه با كف آجري ميخوابيد حتي به دليل نداشتن پول براي پرداخت ماليات هر روز به جريمههاي مالياتياش اضافه ميشد تا در غربت و تنهايي درگذشت بدون اينكه جانشيني داشته باشد و اين هنر بديع هم نابود شد؛ قدر اين هنر را ظاهراً هنوز هم در ايران نميدانند به شكلي كه پورصفا ميگويد: اگر من به طور اتفاقي متوجه نميشدم و به يارياش نميشتافتم اين استاد بزرگ بينالمللي زير اعداد و رقمهاي اداره ماليات، اموالش مصادره و در همان زمان حياتش ورشكسته و نابود ميشد.
صحبتهاي پورصفا درباره مرحوم استاد اهتمام نشان از بيتدبيري در حمايت از هنرمندان دارد؛ بيتدبيري كه به فرار مغزهاي بينالمللي هنر از ايران ميانجامد. هرچند اهتمام ديگر زنده نيست تا خودش از هنرش بگويد ولي شايد اين گفتوگو تلنگري باشد براي مسئولان كه توليد ملي تنها به صنعت و كشاورزي مربوط نميشود، دانشگاههاي ما براي توليد و عرضه آثار پست مدرن سر و دست ميشكنند در حالي كه غربيها براي ديدن آثار افرادي چون پورصفاها حاضر به هزينه هستند اما حتي قدر اين هنر و هنرمندان نيز هنوز در كشور شناخته شده نيست.
نميدانيم اگر كمالالملك هم در زمان حال بود كوبيسم برايمان ارزش بيشتري داشت؟! اما هرچه هست اين است كه توليد ملي و هويت ملي را بايد مقدم برهمه چيز دانست، به اميد روزي كه هنرمندان از سراسرجهان براي آموختن هنر بديع و اصيل ايراني به ايران بيايند نه آنكه در واردات فرهنگ و هنر غرب اينگونه تشنه و پيشگام باشيم.