يكي از عوامل مؤثر در باورپذيري نقش شهيد، بازي ساده و روان مهدي زمينپرداز است كه بهرغم تحصيل و فعاليت در رشته تئاتر و بهرهگيري از تجارب آن، به هيچ وجه در بازي خود اغراق را دخالت نداده و بسيار به نقش نزديك شده است. اين گفتوگو درباره شيوه كار وي و نخستين نقش تصويري جدي كاري اوست.
در آمدن نقش شهيد حسن باقري، به اين شكل باورپذير غير از مهارتهاي بازيگري به عناصر ديگري نيازمند است كه در چارچوب تكنيك و تمرين نميگنجد. چه شد كه اين نقش اين قدر قابل باور از كار درآمد؟ فكر ميكنم بخش اعظم اين مسئله به صحبتهايي كه بين من و كارگردان مجموعه، آقاي مهدويان پيش ميآمد، بستگي دارد. من بازيگر تئاتر هستم و آقاي مهدويان ميگفتند دوست ندارم شيوه بازيگري تو به اين سمت برود كه همه احساس كنند تو داري بازي ميكني. ميگفتند ميخواهم خودت را ببينم. نقش بازي نكن. ميخواهيم بيننده تو را باور كند، به همين دليل حسن باقري را كنار بگذار و اجازه بده مخاطب مهدي را ببيند.
درست است كه شما از نظر ظاهر به شهيد حسن باقري شباهت داريد، اما باورپذير شدن اين نقش آن قدرها به اين شباهت بستگي ندارد و حتي اگر اين شباهت تا اين حد هم زياد نبود، باز با درك نقش و درست درآمدن آن، براي بيننده باورپذير ميشد. چگونه اين اتفاق افتاد؟ ابتدا قرار شد من به عنوان مهدي زمينپرداز خودم را درك كنم و بعد مخاطب مرا به عنوان حسن باقري باور كند.
شما حتي مثل شهيد باقري راه ميرويد، مينشينيد، حركات دست و صورتتان مثل خود اوست.
خيلي تأكيد داشتم فيلمهايي را كه از شهيد باقي مانده است، بارها و بارها ببينم. من يك سيدي از نشر شاهد و يك سيدي از دفتر گرفتم كه در آنها حسن باقري پاي نقشه ايستاده بود و صحبت ميكرد. كاري كه من كردم اين بود كه نقش را پيش خودم تقسيمبندي كردم و گفتم حسن باقري بچه ميدان خراسان است، من هم بچه همان جا بودم و ميدانستم كه بچههاي آنجا چه جوري حرف ميزنند و حركاتشان به چه شكل است. فيلمهايي هم كه ميديدم، خيلي تأثير داشت. اگر دقت كرده باشيد، در اولين پلانهاي قسمت اول، حسن باقري پاي نقشه ايستاده است و دارد براي فرماندهان توضيح ميدهد و يك دستش در جيبش است. اين حركت، اعتماد به نفس بالاي او را نشان ميدهد، نه اينكه بخواهد بيادبي كند.
به نظر شما اين اعتماد به نفس بالا ناشي از چه بوده است؟ از ايمان و اعتقاد به كاري كه داشت انجام ميداد نشأت ميگرفت. همين رفتارهاي بيروني باعث ميشد كه آدم كمكم از ويژگيهاي دروني او هم چيزهايي دستگيرش شود، هر چند نميشود بگوييم كه كامل مثل خود ايشان در آمده است.
شايد، اين را بايد از كساني پرسيد كه بسيار به شهيد نزديك بودهاند، كه ظاهراً همه از اين همه شباهت تعجب ميكنند، ولي نكته مهم اين است كه اين شخصيت از فيلم بيرون نميزند.
اميدوارم نظر همه همين طور باشد و نسلي هم كه سالهاي انقلاب و جنگ را نديده است، اين فضا و نقش را باور كند.
آيا اين شخصيت براي شما جا افتاد و دوستش داشتيد؟
يك وقت است كه آدم نقشي را صرفاً با اتكا به تكنيكها و مهارتهاي بازيگري ايفا ميكند كه تأثير نميگذارد.
كه اغلب همين طور است و به همين دليل هم اثري ندارند. بله، مخاطب را پس ميزند، ولي هرچه لايهها را درونيتر و پنهانتر كنيد، درست مثل شعبدهبازي ميشويد كه براي يك لحظه دستش را باز و بسته ميكند و شما دلتان ميخواهد او باز هم دستش را باز كند، ولي او اين كار را نميكند.
چقدر براي رسيدن به اين نقش با مادر و اعضاي خانواده شهيد صحبت كرديد؟ متأسفانه من وقتي به توليد رسيدم كه يك ماه بيشتر تا فيلمبرداري زمان نداشتيم و در نتيجه نتوانستم خيلي با آنها صحبت كنم. شانسي كه آوردم اين بود كه هر روز به دفتر ميرفتم و مصاحبههايي را كه گرفته بودند با دقت ميديدم و نكاتي را به خاطر ميسپردم، چون آن موقع در تئاتر «اينجا چراغي روشن است» در سنگلج بازي داشتم و حقيقتاً جز عصرها و بعد از اجراي نمايش نميتوانستم سراغ كار سريال بروم. سعي داشتم در همان فرصت بسيار اندك، تمام نكات لازم را يادداشت بردارم و به خاطر بسپارم.
شناخت عميق از يك شخصيت به هر حال يا از نزديك بودن او به خود آدم حاصل ميشود يا شناخت فردي كه انسان خيلي خوب او را ميشناسد. در مورد شما كدام بود؟ حسن باقري بچه ميدان خراسان بود و من هم بچه همين منطقه هستم و حتي يك خيابان.
ميدان خراسان شما با ميدان خراسان حسن باقري ۲۰، ۳۰ سال تفاوت دارد. ولي بچههاي آنجا هنوز همان طور خاكي هستند.
به هر حال فضا، آدمها، ارزشها و عادتها فرق زيادي كردهاند. درست است. نكته جالب ديگر اين است كه من هم در مدرسه مروي درس خواندهام كه حسن باقري در آنجا درس خوانده و اين دو شباهت براي من خيلي جذاب بود و به خودم ميگفتم از يك جنبههايي به هم نزديك هستيم. حالا ميتوانستم بروم و با خواندن كتابهايي كه وجود داشتند و فيلمها و اسنادي كه در اختيارم ميگذاشتند، به جزئيات بيشتري برسم، ولي انصافاً بيشترين نقش را در شناساندن نقش به من، خود آقاي مهدويان داشتند.
نكته جالب اين است كه باورپذير بودن اين شخصيت باعث شده است كه بعضي از جوانها برايشان اين سؤال مطرح شود كه علت اين همه تفاوت بين يك جوان ۲۴ ساله حالا با امثال حسن باقري چيست؟ واقعاً اميدوارم اين اتفاق افتاده باشد. من خودم ۳۰ سال دارم و حس ميكنم آنها چيزي سواي ما بودند.
سواي شما نبودند، شرايطشان سواي شما بود. اتفاقاً شماها باهوشتريد و امكان دسترسيتان به آدمها و اطلاعات خيلي بيشتر است. فكر ميكنم همين هم ما را تنبل كرده است.
دقيقاً! يك جور رفاه بدون تلاش. رفاه در اثر تلاش، انسان را رشد ميدهد، اما رفاه بدون تلاش هميني ميشود كه شده است. اين واقعيت است و درست ميگوييد. تلاشي كه جوان آن دوره ميكرد، قابل قياس با آسودگي نسل من نيست.
كمي به زمينههاي تحصيلي و تجربي شما بپردازيم. من تئاتر خواندهام و اين اولين كار جدي تصويري من است.
خيلي جرئت كرديد كه اولين كار جديتان را با يك شهيد تا اين حد شناخته شده شروع نموديد. راستش را بخواهيد، با اينكه كارم بازيگري است، اما ترسيده بودم، به همين دليل هم به آقاي مهدويان گفتم اگر كس ديگري را پيدا كرديد كه به اين نقش خورد و قيافهاش شبيه حسن باقري بود، او را انتخاب كنيد. من اصلاً ناراحت نميشوم. وقتي آدم نقش كسي را بازي ميكند كه خويشان و بستگان و دوستانش زندهاند و بلافاصله تو را با او مقايسه ميكنند، كار، خيلي سخت ميشود.
از همه بدتر شعاري شدن كار است كه گريبان اكثر سريالها و فيلمهاي دفاع مقدس ما را گرفته است.
اين هم جنبه ديگري است كه مرا ميترساند، ولي وقتي فيلمنامه را خواندم، متوجه شدم كه حقيقتاً روي اين فيلمنامه كار شده است. من ميديدم كه دوستانم علاقهاي به ديدن اينگونه آثار ندارند، چون هميشه ديدهاند كه يك قصه كليشهاي با شخصيتهايي كه باورپذير نيستند، ساخته شدهاند، ولي با ديدن اين سريال بارها برايشان اين سؤال مطرح شده كه آيا واقعاً بخشهايي از اين سريال بازسازي شده است؟ فيلمنامه بسيار دقيق و منسجم بود و آقاي مهدويان به تمام جزئيات تسلط داشتند و همين كار را سادهتر ميكرد.
شما بازي طبيعي و رواني را ارائه دادهايد كه به قول بعضيها ـكه البته من با آنها موافق نيستم و از نظر من بازي بد و خوب داريم، نه بازي تئاتري و سينمايي و تلويزيونيـ تئاتري نيست. احتمالاً اگر ديالوگها را هم خودتان ميگفتيد، ديگر از لحن سنگين و تئاتري شما خبري نبود، درست است؟ انشاءالله. من وقتي فيلمنامه را خواندم و ديدم ديالوگ ندارد، گفتم چه راحت! ميرويم سر صحنه و ميگيريم و تمام ميشود، ولي اينطور نيست و من بايد تكتك ديالوگها را حفظ ميكردم و ميگفتم، آن هم به شكلي كه وقتي صداي شهيد حسن باقري را روي چهره من ميگذارند، به قول معروف سينك باشد. آقاي مهدويان به تمام جزئيات توجه داشتند. مثلاً موقعي كه در صحنههايي نقشه را براي فرماندهان توضيح ميدادم، همين كه كمي اشتباه حركت ميكردم، ايشان تذكر ميدادند كه اينطور نيست و بايد مثلاً طور ديگري بگويي و توضيح بدهي تا مخاطب باور كند كه تو داري درباره يك عمليات نظامي حرف ميزني. ايشان ميخواستند فيلم كاملاً روح مستند داشته باشد، به همين دليل هم از بازيگراني استفاده كردند كه چهرههايشان براي بيننده آشنا نبود و اين مسئله به مستند بودن كار كمك بسيار زيادي كرد.
از كليشه شدن در بازيگري نگران نيستيد؟ نه، چون بازيگر تئاتر هستم و دستم از اين طرف باز است و ميتوانم نقشهاي مختلفي را تجربه كنم. اتفاقاً اواخر كار، از يك دفتر سينمايي تماس گرفتند و من رفتم كه نقش يك شهيد را بازي كنم، اما بعد از صحبتهايي كه با كارگردان كردم، قانع شد كه نقش عراقي مقابل شهيد را بازي كنم! البته در آن موقع درگير بازي در تئاتر «خرس» بودم و نتوانستم سر آن كار بروم، ولي معتقدم بازيگر ميتواند نظر خود را اعمال كند و اگر ديد دارد دچار كليشهها ميشود، به نوعي خودش را نجات بدهد.
بازي در نقش شهيد حسن باقري چه تأثيري در افكار و باورهاي خود شما گذاشت؟ نكتهاي كه از شهيد حسن باقري براي من بسيار جالب بود، اعتماد به نفس و شجاعت بالاي آن نسل است كه پشت به پشت هم دادند، انقلاب كردند، آن همه مشكلات داخلي و خارجي را تاب آوردند، جنگيدند و با سن كم فرمانده شدند. باور چنين چيزهايي براي نسل ما دشوار شده است.
واكنش كساني كه در خيابان يا جاهاي ديگر شما را ميبينند، چيست؟ خوشبختانه كسي مرا نميشناسد.
چطور؟
اولاً مستند به اندازه سريال داستاني مخاطب ندارد. ثانياً حتي خيلي از همكلاسيها و دوستانم هم متوجه نشده بودند آن كسي كه نقش شهيد حسن باقري را بازي كرده است، من هستم! يكي از بچههاي دانشكده هنر به تدوينگر ما گفته بود اين بنده خدا چقدر شبيه مهدي زمينپرداز است!
اشاره كرديد بايد طوري ديالوگ را بيان كنيد كه بعد از اينكه صداي حسن باقري را ميگذارند، با حركات لبهاي شما جور در بيايد. چگونه اين كار را كرديد؟ واقعاً كار سختي است، يعني حتي حساب سكوتها را هم بايد نگه داريد.
و تازه موقع سكوت كردن به اين فكر كنيد كه حسن باقري در آن لحظه به چه چيزي فكر ميكرده است.
دقيقاً! اين بخش قضيه از هر كاري دشوارتر است، چون اگر به آن نرسيد، تمام حالات چهره و حركات شما اين را نشان ميدهد و تماشاگر بلافاصله متوجه ميشود.
و همين طور هم حركات خاص او در موقع حرف زدن يا سكوت. همين طور است. بايد به اين ميرسيدم كه آيا مثلاً موقعي كه سكوت ميكرد، سرش را ميخاراند؟ به جايي نگاه ميكرد؟ سرش را پايين ميانداخت؟ نگاهش چه شكلي بود؟ اين بخش قضيه دشوار بود، وگرنه براي من كه كارم بازيگري تئاتر است، حفظ كردن ديالوگ دشوار نيست. به همين دليل بود كه هميشه از آقاي مهدويان ميخواستم كه ششدانگ حواسشان به من باشد. من با توجه به دقتي كه در صداي حسن باقري ميكردم، مثلاً متوجه ميشدم كه در فلان جا عصباني بوده يا نبوده است و بر همان اساس بازيام را تنظيم ميكردم.
بازخوردها چگونه بوده است؟ قسمت اول و دوم كه پخش شد، بعضي از دوستان زنگ زدند كه اين بازيگر چقدر شبيه توست! خيليها كليت كار برايشان جذاب است، مخصوصاً اينكه تصاوير آرشيوي و بازسازي شده چندان قابل تشخيص نيستند. قصه و روايت ساده و صميمي كار هم برايشان جالب است.
همه تكنيكها و تمرينها و سختكوشيها را گفتيد، اما به نظر من در كارهاي تأثيرگذار و سالم، عناصر ديگري هم سهيم هستند. من نميخواهم شعار بدهم كه خود شهيد حسن باقري كمك كرده است.
ترديد نكنيد كه حتماً اينطور بوده است. اگر باور و اعتقاد داريم كه شهدا زنده هستند، پس قطعاً به يك مجموعه سالم و صميمي كمك ميكنند تا اثر، تأثير حقيقي خود را بگذارد. صددرصد چيزهايي هستند كه در حيطه ادراك و احساس ما نيستند. من منكر اين مسائل نميشوم، ولي متأسفانه به قدري از اين مضامين سوءاستفاده شده است كه انسان احتياط ميكند كه بگويد.
من احتياط نميكنم، چون ايمان دارم كه اينطور است. كساني كه درگير اين كار بودهاند، تظاهر نكردهاند و در نتيجه برآيند كار، سالم و درست درآمده است. اميدوارم همين طور باشد كه شما ميگوييد. به هر حال لطف خدا شامل حال اين گروه بوده است. اتفاق ديگري كه در اين سريال افتاد اين بود كه آقاي مهدويان از همان ابتدا سعي نكرد شهيد حسن باقري را يك آدم آسماني نشان بدهد. بچهاي بود كه هزار گونه مريضي گرفت، تجديد آورد، رفوزه شد و بسيار شبيه بقيه بود. آقاي مهدويان همه چيز را صادقانه و صميمانه گفت. يك موقع هست آن قدر يك شخصيت را بيعيب و نقص و كامل نشان ميدهند كه مخاطب پس ميزند.
ريا و دروغ در هيچ دورهاي جواب نداده است. احسنت! دروغ و عدم صداقت باعث ميشود كه نسل چهارم و سوم بگويد دروغ است! آدمهاي اينطوري وجود خارجي ندارند.
باز در مورد جنگ سه چهار فيلم و سريال داريم كه بشود از آنها دفاع كرد و قابل باور باشند، ولي فيلمها و سريالهايي كه درباره خود انقلاب ساختهاند، كوچكترين ربطي به واقعيتها ندارند. شايد مميزيهاي بيمبنا اين مسئله را پيش ميآورد.
مميزي حريف كار درست نميشود. نبود تحقيق و از آن مهمتر عدم صداقت، كار را بياثر ميكند يا حتي تأثير عكس ميگذارد. بيصداقتي واقعاً كار را خراب ميكند. ما حوصله و وقت براي تحقيق نميگذاريم.
اميدواريم اكيپ شما كه اين قدر خوب شروع كرده است، خوب هم ادامه بدهد و در فضاي نه چندان سالم سينما و تلويزيون ما استحاله نشود و بتوانيد هر نقشي را به همين خوبي از آن خود كنيد.
توكل به خدا. اميدوارم خودش دست ما را بگيرد.
برنامه آينده شما چيست؟ در سريال و فيلم بازي ميكنيد يا تئاتر؟ منبازيگرم و خانه اصلي من تئاتر است و الان هم دارم دو كار تئاتر را تمرين ميكنم. برايم فرق نميكند كه در سينما كار كنم يا تلويزيون يا تئاتر. مسئله اين است كه نقش را بتوانم خوب از كار در بياورم.
اوضاع تئاتر چطور است؟ فعلاً كه همه دارند مينالند.
مگر با آمدن بازيگران سينما به تئاتر رونق نگرفته است؟
آن جريان تقريباً يك جور تئاتر خصوصي است. به هر حال بازيگران قدرتمندي از تئاتر به سينما و تلويزيون رفتند. بعضيها هم معتقدند كه آمدن بازيگران سينما به تئاتر رونق ميدهد. به هر حال من نظر خاصي در اين زمينه ندارم.
بزرگترين مشكل در ساخت سريالهاي دفاع مقدسي چيست؟
يكي از مشكلات اساسي در اين نوع فيلمسازي اين است كه اول كه ميخواهيد كار را شروع كنيد، همه جور تحسين و حمايت هست، اما به محض اينكه كار را شروع ميكنيد براي گرفتن ۱۰ تفنگ بايد دهها بار نامهنگاري كنيد و آخر سر هم به نتيجه نرسيد! بايد براي اين كارها امكانات لازم فراهم شود. حتي شهرك سينمايي دفاع مقدس هم امكانات كافي ندارد. با زدن دو تپه و خاكريز نميشود شهرك سينمايي براي دفاع مقدس درست كرد.