وي دوران تحصيلات خود را در اين شهر سپري كرد و پس از جنگ به شهر قم عزيمت كرده و در اين شهر ساكن شد. سيدسجاد ايزهدهي، استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و مدير گروه سياست اين پژوهشگاه است. وي صاحب مقالات و كتب متعددي ميباشد كه يكي از كتابهاي ايشان تحت عنوان «نظارت بر قدرت در فقه سياسي» به عنوان كتاب برتر جشنواره فارابي برگزيده شده است. همچنين اين كتاب به عنوان كتاب برتر حوزه نيز معرفي شد. حجتالاسلام والمسلمين ايزهدهي بنا بر حس ميهندوستي و دفاع از مقدسات و ارزشهاي بومي و مذهبي خويش در دوران نوجواني (۱۶ سالگي) به رغم مخالفتهاي مسئولان به علت كمسن و سال بودن، عازم جبهههاي جنگ حق عليه باطل شد. وي پس از پايان جنگ تحميلي قدم در عرصه آموختن نهاده و وارد حوزه علميه شد و به فراگيري علوم اسلامي و درس خارج پرداخت.
انگيزه و علاقه به حضور در جنگ چگونه در شما شكل گرفت؟
سال ۱۳۶۵ بود كه به جبهه اعزام شدم. حدود ۱۶ سال سن داشتم و در كلاس اول دبيرستان مشغول به تحصيل بودم. هرچه براي ثبتنام مراجعه ميكردم، مسئولان حاضر به ثبتنام من نميشدند چون علاوه بر كمسن و سال بودن از نظر جثه هم لاغراندام و كوچك بودم، ولي با اصرارهاي پيدرپي و پيگيريهاي مداوم بالاخره براي آموزش اعزام شدم و پس از گذراندن دوره آموزشي وارد جبهههاي جنگ شدم. مدتي مسئوليت تبليغات گردان بهداري را بر عهده داشتم و مدتي نيز در گردان رزمي بودم.
اواخر جنگ بود كه در گردان رزمي لشكر۲۵ كربلا در عملياتهاي كربلاي۴ و كربلاي۵ در مناطق مختلف جنگي حضور داشتم.
بهترين خاطره شما در زمان حضور در جبهه چيست؟
من از جنگ و جبهه خاطرات بسيار زيادي دارم. در واقع بهترين دوران نوجواني و جواني ما در جبهه سپري شد و ما در آنجا با افراد مختلفي آشنا شديم و همه ردههاي سني را ديديم؛ نوجوان، جوان و حتي افراد مسن و كهنسال كه همه اينها با روحيات بسيار خاصي كه داشتند وارد جبهه و جنگ شده بودند. نمازهاي شب اين افراد واقعاً خاص بود. ما در مقر خودمان، دوستاني را ميديديم كه در بيابان، صحرا و همان منطقه جنگي با چه حالت و شور خاصي به عبادت و راز و نياز ميپرداختند و در آن شرايط انسان به هيچ وجه احساس غريبي و غربت و دور از خانه و خانواده بودن نميكرد و حتي احساس ميكرد در آنجا كه هست، در واقع بهترين زمان عمرش را سپري كرده و ميگذراند. حتي در زمان جنگيدن نيز احساس نميكرد كه بايد خشمگين باشد و با خشونت بجنگد، چون جبهه فضايي روحاني و معنوي در خود داشت كه اكنون ما در حسرت آن روزهاي خوب و مقدس و آن روحيات پاك و باصفا هستيم.
گويا شما برادر شهيد هم هستيد؟
بله. برادر من كه سيدحسن نام داشت، يك سال از من بزرگتر بود. مرحوم پدرم در آن زمان با ورود ما به فضاي جبهه و جنگ و شهادت زياد موافق نبود، ولي خودش تعريف ميكرد كه شبي در مجلسي كه از خانوادههاي شهدا نيز در آن حضور داشتند، هنگام خواندن دعاي توسل و ذكر مصيبت ائمه در آن مجلس منقلب شده و از خداوند خواسته بود كه به خانواده او هم توفيق شهادت نصيب كند و او هم سهمي در اين انقلاب و جنگ داشته باشد از اين حكايت مدت زيادي نگذشته بود كه دعاي پدرم مستجاب شد و پدرم با اعزام برادرم به جبهه موافقت كرد و حدود دو هفته بعد از اعزام برادرم به جبهه، خبر شهادت وي را دريافت كرديم و پدرم نيز در زمره خانواده شهدا قرار گرفت. سيدحسن در سال ۱۳۶۵ در علميات كربلاي۵ به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
از فرماندهان شهيدتان در جنگ چه خاطراتي داريد؟
خدا رحمت كند شهيد احمدهاشمي را. ايشان انسان بسيار شجاع، باتقوا و خاصي بود. آن زمان فرماندهي گردان ما را بر عهده داشت و ما با هم خيلي مأنوس بوديم. يك روز كه درمسجد محلهمان بوديم و دوستان در حال جمعآوري پول براي كمك به جبههها بودند، ايشان به يكي از دوستان كه مسئول اين كار بود، گفت: در جيب من نگاه نكن، فقط دست در جيب من بكن و هرچه را هست، بردار.
آن بنده خدا دست در جيب ايشان كرد و متوجه شد كه مقدار بسيار زيادي پول وجود دارد، به ايشان گفت: احمد، اينجا پول خيلي زيادي است. ايشان گفت: من آدم شجاعي هستم و خيلي راحت ميتوانم از جانم بگذرم ولي گفته ميشود كه جهاد اكبر و جهاد اصغر و من ميخواستم بفهمم ميتوانم از مال خود هم بگذرم يا نه! ايشان چنين شخصيتي بود.
لازم است كه يادي هم بكنم از مرحوم شهيد شجاعيان. بعد از عمليات والفجر۸ و در تكي كه ارتش بعث كرد، آقاي شجاعيان كه جانشين فرمانده گردان ما بود، مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفته و دچار جراحت شد، ايشان ميگفت كه وقتي تركش خمپاره به من خورد و افتادم، احساس كردم كه خداوند به من هم توفيق شهادت عنايت كرده است و در حال رفتن از دنيا هستم. در همان حالتي كه دراز كشيده بودم، تبسم نيز داشتم كه الحمدالله ما هم از اين دنيا رفتني شديم و اسم ما هم به عنوان شهيد نوشته خواهد شد ولي بعد از چند لحظه احساس كردم كه نه، هنوز هم در همين دنيا هستم. چشمهايم را باز كردم و نگاه كردم و فهميدم كه بله، من در اين دنيا هستم. ايشان در همان ميدان جنگ و ميان معركه، وقتي چشمهايش را باز كرد، شروع كرد به گريه كردن و گفت: خدايا باز هم مرا نبردي!
شهيد شجاعيان در عمليات كربلاي۴ هم با اصابت تركش در ناحيه سر دچار جراحت شد كه خود من هم بالاي سر ايشان بودم و او را به علت عدم امنيت با وجود مشكلات فراوان از منطقه به عقب آورديم.
ايشان وقتي چشم گشود و ما را ديد، گفت: «باز هم نتوانستم بروم». ولي در نهايت به آرزوي خود رسيد و توفيق شهادت يافت.
آقاي ايزهدهي چه اشتراكي بين آرمانهاي دفاع مقدس و اهداف حوزه مشاهده نموديد كه وارد حوزه شديد؟
لازم به ذكر است كه جدا از بحث تناسب اخلاقيات حوزه با اخلاقيات فضاي جنگ و جبهه و جهاد در مقابل دشمنان اسلام و فضاي معنوي و روحاني كه در هر دو وجود داشت، علت مهمي كه ما را به دفاع مقدس وارد كرد، بحث آرمانهاي انقلاب، امام و اسلام بود كه ما را راهي جنگ كرد چون بحث جنگ و تيراندازي كه هويت واقعي ندارد.
به گمان من در حوزه كه تبليغ براي اسلام و انقلاب صورت ميگيرد و دفاع از ارزشهاي امام نيز عملاً در حوزه وجود دارد، همين اهداف را ميتوان در جبهه نيز به شكل بهتري اجرا كرد و انجام داد و من هم با اين زمينه، حوزه را انتخاب كردم با اين كه در آن زمان بسياري از دوستان بودند كه با اين تصميم من مخالف بودند و حتي مرا سرزنش ميكردند و ميگفتند كه بهتر است من وارد دانشگاه شوم و در رشته پزشكي يا دندانپزشكي يا مهندسي تحصيل كنم ولي به هر حال من حوزه را انتخاب كردم و بعد از مدتي كه به آموختن فقه و دروس حوزوي پرداختم، عملاً درسهايي از فقه سياسي را نيز پيگيري كردم چون تلقيام بر اين بود كه انقلاب اسلامي بر مباني فقهي استوار شده و امام با عنايت به همين مباني فقهي انقلاب را ايجاد كرد و اين انقلاب با اين مباني فقهي همچنان با تبيين خود مستلزم تلاش علمي جديتري خواهد بود، چون دفع شبهات و مشكلات امروزي، نياز به بحثهاي علمي و فقهي گستردهاي دارد كه بسياري از مباحث فقهي همچنان به صورت شفاف و تبيين شده نيست. بحثهايي كه امروزه در نظام سياسي اسلام موجود است، بحثهاي حكومتي، بحثهاي دولتي، بحثهاي حزبي، مباحث تفكيك قوا، مباحث انتخابات، مباحث مشاركت سياسي، مرزهاي اسلامي، مرزهاي جغرافيايي و مرزهاي عقيدتي، بسياري از اين موارد به گونهاي مطلوب در فقه تبيين نشده و فقه شيعه كه بحق، داعيه پاسخگويي به همه اين موارد را دارد، طبيعتاً مستلزم اين است كه يك تلاش علمي صورت پذيرد تا همه اينها عملاً تحقق يافته و تبيين شود.
بنابر اين طي آموختن درسهاي مربوطه و تلاشهاي پيدرپي در عرصه فقه سياسي عملاً به همان غايت و غرض اصلي توجه داشته و چندين سال در اين زمينه تلاش كردم و در پيامد فرمايش مقام معظم رهبري درسهاي خارج را در خصوص نظام سياسي پيگيري كردم و به اين امر عنايت داشتم و كلاسهايي را نيز در اين راستا برگزار كردم كه اكنون نيز بحمدالله برقرار است و مباحث فقهي و سياسي در آنها جريان دارد.
آيا در اين راه و طي اين طريق به آرمانهاي مورد نظر خود دست يافتيد؟
آرمانها كه بينهايت و در حداكثر است و آدمي هيچگاه نميتواند ادعا كند كه به آرمانهاي خود دست يافته و رسيده است. رسيدن به آرمانهاي كوچك در مدت زماني كوتاه انجام شدني است اما هر چه آرمانها بزرگتر و بالاتر است، انتظار رسيدن به آنها ديرتر و ناممكنتر ميشود و طبيعتاً انسان بايد تمام تلاش خويش را كرده و در طي آن فرآيند قرار بگيرد. گمان من نيز اين است كه همچنان در آن فرآيند قرار دارم، يعني آن تعهدي كه نسبت به انقلاب و امام داشتم و آن سعي و تلاشي كه در آن عرصه ميكردم، انشاءالله همچنان برقرار است كه اينها تنها چند درصد است كه محقق شده و چند درصد هنوز تحقق نيافته است، البته اين قضاوت برعهده ديگران است ولي اميدوارم كه انشاءالله اين راه مستمر باشد.
خط مقدم دفاع مقدس را با خط مقدم جبهه فرهنگي مقايسه كنيد؟
جنگ در واقع به هر صورت كه باشد، بحث تقابل دو فرد، دو انديشه، دو نگاه و دو اسلحه است كه همه با هم متفاوت هستند. ممكن است زماني جنگ يك شمشير با شمشيري ديگر باشد، بنابر اين دو انسان جنگجو به هم نزديك خواهند بود و برخورد آنها از نوع نزديك و جنگ تنبه تن است. زماني هم جنگها، جنگ مسلحانه شد كه از راه دور و با تير و توپ و خمپاره انجام گرفت. گاهي هم جنگ و تقابل با انديشه و فكر انجام ميگيرد كه اين تقابل فرهنگي بوده و جنگ فرهنگي ناميده ميشود. در تمام اين تقابلها و جنگها همواره دو خط حق و باطل هميشه وجود دارد؛ خط اسلام ناب و اسلام غير واقعي مثل اسلام امريكايي يا هر گونهاي كه از خط مقرر شده عدول كند. طبيعتاً خط باطل در پي تثبيت خود ميباشد و ميخواهد خود را ثابت كند و آن افرادي كه در خط مستقيم و خط امام و اسلام ناب هستند نبايد كوتاه بيايند و به تعبير حضرت علي(ع) كه فرموده است: «كسي كه بخوابد، دشمنش نميخوابد» و طبيعتاً بايد بيدار باشند و اهداف خود را به ثمر بنشانند همچنان كه پيامبر اكرم (ص) با وجود منطقي بودن وقتي ميبيند دشمنش مسلح شده و وارد جنگ ميشود، چون بايد از خود دفاع كند و مجبور است پس وارد عرصه جنگ مي شود البته جنگ پيامبر، جنگي نظامي نيست و چون ايشان چارهاي جز دفاع نظامي ندارد به همين علت دست به شمشير ميشود وگرنه پيامبر داعيه جنگ نظامي ندارد؛ بلكه داعيه ايشان، ايجاد تمدني بزرگ بر اساس انديشههاي الهي است.
دشمن همواره درپي اين است كه خللي ايجاد كند و هرگاه كه در راه رسيدن فردي به آرمان نهايي خود و رسيدن به آرمان شهر واقعي خللي ايجاد شود و دشمن در پي از بين بردن آن باشد طبيعتاً انسانهاي مومن كه دغدغهاي جدي براي ايجاد و ساختن آن آرمان شهر را دارند، به مبارزه برميخيزند كه در اين ميان گاهي سنخ آن مبارزه ميشود و فكر و شبهه ايجاد ميگردد كه مجبور به پاسخگويي به آن شبهه ميشود و گاهي سنخ آن، بحث شبهه نيست، فرهنگي و در واقع ايجاد فضايي غير الهي و قرار دادن جوانها در اين فضا است كه سنخ اين مبارزه بسيار متفاوت است. گاهي به تعبير رزمي، هرگونه تك مستلزم پاتك خود ميباشد؛ يعني اگر دشمن با تفنگ در عرصه جنگ حضور يافت، من نميتوانم با شمشير در مقابلش قرار بگيرم چون رسم جنگ چنين نيست. رسم تك و پاتك اين نيست و بايد متناسب هم باشند. به همين علت امروزه دشمن وقتي ميبيند كه جنگ نظامي و جنگ مسلحانه نه تنها فايدهاي ندارد و چه بسا اثرات بالعكسي هم ممكن است داشته باشد و فرد مؤمن را بيدارتر كند، بنابر اين گونه جنگيدن خود را عوض كرده است. در واقع خط و هدف خود را تغيير نداده است، بلكه تاكتيك و روشهاي خويش را تغيير داده و آنها را در واقع پيچيدهتر و دقيقتر كرده است. طبيعتاً انسان بايستي كه بفهمد امروز سنخ جنگ چيست و نحوه مبارزه در اين جنگ از چه سنخي برخوردار است كه اگر آدمي اين را بفهمد و درك كند و مقتضيات زمانه خويش را بشناسد ديگر خط اول جنگ برايش معلوم است و همچنين به گونه مبارزه نيز دست مييابد. اگر در زمان جنگ، نوع جنگ مسلحانه بود و هر دو طرف در پي فتح و فتوحات بودند، امروز ديگر نوع آن متفاوت است و امروزه جهاد، جهاد علمي و فرهنگي است؛ يعني امروزه شايد انرژي هستهاي يك جنگ جدي است كه همه مردم در پشت خط آن قرار گرفتهاند و در جلوي خط آن نيز ديپلماسي قرار دارد و اگر عملاً كسي در اين جنگ موفق و پيروز شود، ميتواند اهدافش را به تحقق برساند و در سازندگي و توليد نيز اين چنين به موفقيت دست يابد يا نه، بگويد كه جنگ، جنگ فرهنگي است. كه دشمن عملاً ميخواهد عقبه بدنه نظام را تضعيف كند و عملاً مردم را از پشتيباني نظام و انقلاب و آرمانهايش دور كرده و برحذر بدارد تا اين كه بتواند اين انقلاب و نظام را وادار به سكوت كند. طبيعتاً اگر ما بتوانيم درك كنيم كه دشمن از چه گونه تاكتيكي بهرهبرده و نقطه حملهاش كجاست، بر همان اساس تصميم ميگيريم و ميتوانيم نوع مبارزه و نوع پاتك خود را تعيين كنيم.
تأثير گذاري روحانيون حضور يافته در دفاع مقدس برطلاب و روحانيون جوان امروزي چگونه است؟ آيا آنها به عنوان الگو و سرمشق آنان نقشي ايفا ميكنند؟
بايد بگويم كه بيشترين جمعيت شهداي انقلاب از روحانيون بودند. بسياري از روحانيوني كه امروزه ما در جوارشان هستيم نيز از همان بچههاي زمان جنگ هستند با همان دغدغههاي آن روزهايشان كه ممكن است كمي پررنگ يا حتي كمرنگ شده باشد.
طلبههاي جوان بسياري كنار ما هستند كه اينها را ميبينند. بسياري از اين افراد هنوز هم دغدغههاي انقلابي و ارزشهاي دفاع مقدس را دارند. آنها در زمان جنگ هم براي همين دغدغهها بود كه راهي جبهه ميشدند و جان خود را مخلصانه فدا ميكردند و امروز بايد هم آن دغدغهها وجود داشته باشد و هم آن روحيه ايثار و از خود گذشتگي.
امروزه بسياري از طلبهها براي تبليغ به مناطقي دور دست اعزام ميشوند كه هيچ كس قدم در آنجا نگذاشته است و بسياري از طلبهها هم در حوزه به جهاد علمي ميپردازند كه كار اينها بسيار ثمربخش بوده و هست و خواهد بود و اينها همه در پرتو آن انگيزه قوي اسلامي و انقلابي است كه در پرتو همجواري و الگوپذيري از شهداي انقلاب و اسلام است. ما شهداي روحاني بسياري ديدهايم؛ چه در جنگ و چه در مبارزات انقلابي و گمان من اين است كه درصد بسياري از طلبهها از همين شهدا تأثير گرفتهاند؛ البته طبيعتاً نوع جهتگيري اينها متفاوت است و به اين صورت نيست كه مثلاً امروز اينها دست به سلاح ببرند يا آموزش نظامي ببينند؛ بلكه تأثيرپذيري اينها به اين صورت است كه اينها بتوانند هدف خود را در اين راه پررنگتر كنند و محكمتر گام بردارند و خط اول دشمن را خوب و دقيق تشخيص دهند و براساس همان هم رفتار كنند، همانطور كه در زمان جنگ، شهدا ايثار ميكردند و با تقواي كامل وارد معركه ميشدند، اينها هم امروز ميخواهند چنين كاري انجام دهند و با شهداي آن روزها و هدف آنها هم سنخي داشته باشند. ممكن است موضوع بحث جهاد و جنگ و بحث نبرد مسلحانه نباشد اما عملاً آن جنگ حق عليه باطل همچنان وجود دارد.
حوزه علميه نقش بسزايي در شكلگيري انقلاب اسلامي داشت و جوانان بسياري را تربيت كرد كه در جنگ حماسههايي ماندگار را به يادگار گذاشتند،آيا حوزه علميه در سالهاي اخير موفق به تربيت جواناني مانند نسل دفاع مقدس شده است؟
من نميتوانم آماري ارائه كنم، اما ميتوانم بگويم كه دغدغه آن روزها همچنان وجود دارد، دغدغه همراهي با شهدا براي طلبهها به خصوص طلبههاي نسل جوان بسيار مهم و جدي است اما اينكه اين اثرات را حوزه توانست ايجاد كند، از يك طرف سنخ فعاليتهاي حوزه كمي متفاوت است؛ يعني فعاليتهاي حوزه يا عرصه توليد دانش ديني است كه نمود خارجي اين موارد زمان ميبرد. من در فضاي پژوهشي حوزه شاهد تلاشهاي بسيار زياد و جدي خالصانه و عشق و ارادت افراد نسبت به امام، مقام معظم رهبري و نظام اسلامي هستم اما اينها هم دير بازده هستند و دير ثمره خود را به نمايش ميگذارند و دير هويدا ميشوند كه از اين جهت اين دغدغهاي بسيار جدي است و حوزه براي توليد چنين فضايي بسيار تلاش كرده است و عملاً بسياري از مسائل انقلاب و نظام كه شايد قبل از انقلاب اصلاً مطرح نبود، امروزه طرح ميشود و بحثهاي فقه نظام سياسي و درس خارج كه امروزه وجود دارد، از بركات آن است. دغدغه طلبههاي انقلابي هنوز هم وجود دارد و هنوز هم مردم را به سوي اهداف انقلابي فراميخوانند. شايد اگر اين طلبهها نبودند تا آرمانهاي نظام و انقلاب و اسلام را تببين كنند شايد ما در بسياري از موارد براي اقناع مردم مشكل داشتيم و اين طلبهها با ايثار تمام اين كار را انجام ميدهند، يعني عرصههاي تبليغي اينها بسيار خوب است، گرچه همچنان نقصان وجود دارد ولي طلبهها با اخلاص كامل قدم در اين راه ميگذارند و از خانواده خود ميگذرند كه به گمان من نوع رفتارها، نوع عملكردها و چشماندازي كه از آن پيداست، چشماندازي مطلوب و رو به پيشرفت است.
چرا شما موضوع فقه سياسي را برايتدريس انتخاب كرديد هر چند كه در ابتدا به اختصار توضيحداديد.
من زمان پس از جنگ، اين طرز تلقي را داشتم كه امام (ره) هواي انقلاب را براساس مباني ولايت فقيه تبيين كردند در حالي كه كتاب ولايت فقيه را در زمان اقامت در نجف نوشته بودند، اما بسياري از مباحث عرصه نظام، مثل بحثهاي دولت، دولت مطلوب،وجود انتخابات در فقه، چگونگي برگزاري انتخابات، چگونگي سطح مشاركت سياسي مردم در فقه، وجود تفكيك قوا در فقه، تشكيل احزاب در نظام سياسي و… كه عملاً امروزه ما با آنها مواجه هستيم و در نظام سياسي در جريان هستند كه آيا اينها تبيين فقهي شدهاند يا اينكه اينها در دين ما مستند هستند يا نه، به خوبي صورت نگرفته و طبيعتاً چنين انتظار ميرود كه قوانين مصوب در مجلس شوراي اسلامي براساس مباني فقهي باشد نه اينكه براساس ذوق و سليقه شخصي افراد باشند كه طبيعتاً اگر اينچنين باشد،در نهايت شوراي نگهبان عدم مخالفت خود را با اسلام بايد اعلام كند. طبيعتاً اگر اين كار انجام بگيرد، مباني فقهي تقويت ميشود.
من به ياد دارم كه اوايل عرصه فقهي- سياسي خيلي ضعيف بود و افراد كمي به آن ميپرداختند ولي امروزه طلبههاي بسياري از جاهاي مختلف و نهادهاي مختلف حوزوي، پژوهشي و آموزشي به اين امر پرداختهاند، اگر در گذشته دروس دانشگاهي متناسب با اين بحثها فقط در حد كارشناسي ارائه ميشد، امروزه حتي كارشناسي ارشد و دكتري هم دارد و اين چنين نميشد اگر تلاشهاي بسياري براي تبيين اين مباحث صورت نميگرفت كه اگر اين مباحث تبيين شود، يعني مشروعيت رفتارهاي نظام در گرو استناد به شريعت است. چون اگر ما بخواهيم بگوييم چنين كاري درست است يا نيست، بايد گفت آيا اين كارها به فقه شيعه مستند است يا نيست؟ آيا به دين مستند است يا نيست يا اگر نظام سياسي ما ادامه فعاليت بدهد مثلاً عنصر مصلحت درآن مهم است، اين مصلحتها كجاست؟ آيا كارآمدي نظام دغدغه فقه است يا نيست؟ بسياري از اين مباحث اگر تبيين نشود ممكن است در نهايت نظام سياسي اسلام مسيري را برود كه ناهموار بوده و مستند بر شريعت نباشد. طبيعتاً اگر اين نظام بر فقه شيعه عرضه شود يا دليل منطقي و ادله فكري براي آن عرضه شود، اين نظام، نظامي مشروع و كارآمد و پايدار و الگوي عيني و عملي براي بسياري از كشورها خواهد بود كه همه از آن پيروي كرده و عملاً همه اقدام به انجام چنين كاري براي خودشان خواهند كرد و اين دغدغهاي بود كه از قديم وجود داشت و مقام معظم رهبري سال گذشته عنايت خاصي به بحث شكلگيري نظامسازي درحوزه داشتند و اينكه مباحث فقهي- سياسي بايد در فقه جدي شود. در پيامد اين فرمايش، افراد زيادي وارد اين عرصه شدند و ما هم به مقدار بضاعت خود وارد اين عرصه شديم.
با تجربه و شناختي كه از حوزه و نسل جديد داريد، بگوييد كه آيا اين نسل از جامعه كه علاقهمند به راه شهداست، ميتواند راه خود را در حوزه جستوجو كند و چگونه؟
اگر كساني كه وارد اين مقوله ميشوند، آن دغدغه حفظ نظام و توسعه نظام و كارآمدي نظام را داشته باشند، عملاً محقق ميشود، يعني من چه وارد فضاي حوزه شوم، چه فضاي دانشگاه، در نهايت محصول آن يكي خواهد بود. آنجا دانشگاه شهداي هستهاي ايجاد ميشود و اينجا (حوزه) شهداي روحاني.
در واقع اهداف انقلاب، اهداف محدودي نيست كه فقط در حوزه ايجاد شود اما به گمان من اين اهداف در حوزه بسيار پررنگتر است چون انقلاب ما يك انقلاب فرهنگي و انقلابي ديني است و به گمان من دغدغه آن در حوزه بسيار پررنگتر است و اگر كسي وارد اين عرصه (حوزه) شود، بهتر ميتواند از مباني انقلاب حمايت كرده و حتي آن را تبيين كند، اما در عين حال محدود به آن نيست. اگر جوانهاي ما با اين انگيزه وارد عرصه تقويت دين و انقلاب و نظام و مباني اسلام شوند و در اين راه بسيار تلاش كنند، به همان نسبت مباني اسلام را تقويت كرده و به همان نسبت در ادامه راه شهدا گام برداشتهاند و در اين راه به امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري اقتدا كرده و حركت ميكنند.
توصيه من به نسل جديد، وارد شدن در عرصه و فضاي حوزه است، همانطور كه خودم هم وارد شدم، چون به گمانم فضاي حوزه دراين قضيه پررنگتر است و مباحث آن، مباحث فرهنگي و ديني است كه سنخ انقلاب نيز اينگونه است اما در عين حال محدود است و فضاهاي ديگر را هم ميشود به اين بحث اضافه كرد البته اگر آن انگيزه و آن بحث جهاد و جبهه و شهادت وجود داشته باشد، از شهيد آويني كه در فضاي رسانه وارد ميشود گرفته تا شهداي هستهاي كه وارد بحث انرژي هستهاي ميشوند و طلاب و روحانيوني كه عملاً در اين فضا قرار دارند يا جزو شهداي جامعه روحانيت هستند يا شهداي زندهاي(جانبازان) هستند كه ادامه دهنده راه شهداي رفته ميباشند.
شما بزرگترين خطر براي جامعه اسلامي را چه ميدانيد؟ وظيفه روحانيت در مقابل اين خطر به نظر شما چيست؟
وقتي سدي درست ميشود و بعد پشت اين سد آب زيادي جمع ميشود كه اين آب جمع شده پشت سد، بستر تأثيرگذاري بسيار زياد است، يعني اگر انسان از آب پشت اين سد به گونهاي مطلوب استفاده كند، همين سد ميتواند فوايد بسيار زياد مصرفي همچون آب و انرژي داشته باشد. نظام سياسي و انقلاب نيز عملاً چنين است؛ يعني ما يك انرژي متراكمي هستيم كه با آن ميتوانيم به همه جهان انرژي داده و همه را سيراب كنيم. اما اگر در اين سد خللي ايجاد شود يا ويران گردد، ديگر نه تنها آن فوايد را نخواهد داشت، بلكه آثار مخربي نيز در پي خواهد داشت و به همين علت بود كه امام راحل حفظ نظام را از اهم واجبات تلقي ميكرد. حفظ نظام چنين است كه اگر در هر گوشه از اين سد خللي ايجاد شود، محدود است و خطر ديگري نواحي را تهديد نميكند و اين خطر ممكن است در سالهاي بعد باشد و نفوذي كوتاه مدت يا درازمدت داشته بايد كه ديگر آدمي، خود بايد مراقب آن باشد. گاهي خطر از نوع مستقيم است، مثلاً كسي ميخواهد اين سد را خراب كند، طبيعتاً آسيبهايي كه براي نظام وجود دارد همان مواردي است كه نظام را ايجاد كرده است؛ يعني اگر نظام بر مبناي اسلام، دين و فرهنگ باشد حتي اگر خطري هم آن را تهديد كند، ميتواند ماهيت انقلاب را از آن جدا كند.
يا مثلاً اگر بحث سادهزيستي كه در زمان انقلاب مطرح بود، مورد تهديد قرار بگيرد ميتواند براي انقلاب خطرآفرين باشد يا در بحث اتحاد بين مردم، اگر بحث تفرقه بين مسئولان نظام مطرح شود، اين ميتواند خطري تهديدكننده باشد. هر آنچه كه اين نهاد يا اين سد را بهوجود آورده، انرژي متراكمي را نيز در پشت آن ايجاد كرده است كه ميتوان از آن استفاده كرد. همين انرژي تك تك مردم را به يك ملت تبديل ميكند كه اين ملت وقتي تظاهراتي بر پا ميكند يا حمايتي ميكند و در انتخاباتي شركت ميكند، تأثيري مضاعف بر جاي مينهد. چرا كه وقتي اين «من» تبديل به «ما» ميشود، خطرآفرين است. اگر انقلاب و فرهنگ در معرض خطر قرار بگيرند، طبيعتاً تهديد ايجاد ميشود و اگر اين انقلاب به گونهاي نباشد كه كارآمدي خويش را در عرصه عمل به اثبات برساند و اگر اين نظام براساس تهديدهاي خارجي، داخلي، غفلت، كم كاري باشد و به هر علتي نيز اين تهديدها مؤثر واقع گردد و اين انقلاب نتواند آن كار ويژه خود را به اثبات برساند و متهم به ناتواني شود عملاً قادر نخواهد بود الگوي جهاني ارائه كند و در نتيجه بسياري از انقلابها و خيزشهاي مردمي كه چشم اميدشان به اين انقلاب است، نااميد خواهند شد كه دشمن نيز در پي همين فرصت است و ميخواهد كه كاري كند تا اين انقلاب را در نظر همگان بد جلوه دهد و آن را به ناكارآمدي متهم كند كه اين تلاش فراگير و جدي را از سوي همگان ميطلبد تا اين كارآمدي را براي نظام حفظ و اثبات كنند و بتوانند الگوي مطلوب ايجاد كنند تا اينكه خود به خود در بسياري از كشورهاي ديگر مؤثر واقع شود همچنان كه نظام پيامبر اكرم (ص) نيز اينگونه شد و پيامبر الگويي مطلوب را ايجاد كرد و اين الگوي مطلوب در نيمي ازجهان عملاً محقق شد. بنابراين اگر اين الگوي مطلوب و كارآمد و مشروع در اين نظام ايجاد شود و اگر در سايه حركت مسئولان وكارگزاران، مردم، نهادها و بسياري از عرصههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي محقق شود، طبيعتاً نظام كارآمد خواهد شد و اين الگوي مطلوب خود به خود جاي خويش را باز خواهد كرد. انشاءالله