سارق حرفهای به همدستان آماتورش قرص توهمزا میداد و آنها را برای سرقت با خود همراه میکرد.
چند روز قبل ساکنان ساختمان مسکونی در یکی از خیابانهای جنوبی تهران با شنیدن فریادهای مردی که مدام فریاد میزد آی دزد از خانههایشان سراسیمه بیرون آمدند.
اهالی ساختمان در پارکینگ آپارتمان مشاهده کردند یکی از همسایهها با دو پسر جوان درگیر شدهاست و درخواست کمک میکند. بدین ترتیب آنها به کمک همسایهشان رفتند و موفق شدند یکی از افراد درگیرشده را بازداشت کنند، اما همدست او موفق به فرار شد.
با اعلام این خبر، به سرعت تیمی از مأموران پلیس راهی محل شدند و پسر دستگیرشده را به عنوان سارق همراه شاکی به اداره پلیس منتقل کردند.
شاکی به مأموران گفت: «لحظاتی قبل از خانهام بیرون آمدم و به پارکینگ رفتم تا با خودرویم به محل کارم بروم. وقتی وارد پارکینگ شدم، دیدم دو پسر جوان در حال باز کردن در خودروی پژو ۴۰۵ من هستند و قصد دارند خودرویم را سرقت کنند. همان لحظه شروع به داد و فریاد کردم و دو پسر جوان هم با من درگیر شدند. وقتی همسایهها رسیدند یکی از آنها مرا هل داد و من زمین خوردم و به سرعت از روی دیوار به داخل کوچه پرید و فرار کرد، اما همدستش در دام ما گرفتار شد.»
متهم صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و مقابل قاضی شریفی بازپرس شعبه سوم به جرم خود اقرار و ادعا کرد از سوی سارق حرفهای به نام کامبیز فریب خوردهاست. پس از اعتراف متهم بررسیهای مأموران نشان داد کامبیز سارق سابقهداری است که قبل از این چند بار دستگیر و روانه زندان و مدتی قبل هم آزاد شدهاست. بدین ترتیب همزمان با انتقال متهم برای تحقیقات بیشتر به پلیس آگاهی مأموران در تلاشند تا سارق سابقهدار را بازداشت کنند.
قرصهای شادیآور
شاهرخ پسر جوانی است که هیچ سابقهای در پروندهاش ثبت نشدهاست و به گفته خودش اولینبار بوده که همراه سارق سابقهداری به سرقت رفتهاست. او میگوید کامبیز به او قرص شادی آور داده و در توهم آن قرص برای سرقت همراه او شدهاست.
شاهرخ سابقه داری؟
نه من هیچ سابقهای ندارم و اولینبار بود که به سرقت رفتم و دستگیر شدم.
چه شد که تصمیم گرفتی سرقت کنی؟
من سارق نیستم و فریب کامبیز را خوردم. آنقدر بیتجربه هستم که در همان سرقت اول بازداشت شدم، اما کامبیز موفق به فرار شد. البته من فکر نمیکردم کامبیز مرا برای سرقت بردهاست.
چرا؟
واقعیتش او به من قرصهای شادیآور میداد و من هم میخوردم و سرحال و شاد بودم. وقتی میخوردم توهم میگرفتم و او هر کاری را به من دستور میداد، قبول میکردم و به عواقب آن فکر نمیکردم. روز حادثه هم او اول قرص شادیآور به من داد و وقتی خوردم گفت همراه او به ساختمانی برویم. گفت میخواهم خودروی دوستم را بردارم و با هم به تفریح برویم. وقتی به ساختمان رسیدیم، از روی دیوار پرید و در را باز کرد و من هم وارد پارکینگ شدم. آنقدر توهم داشتم که متوجه نشدم او قصد سرقت دارد. به هر حال دو نفری در حال باز کردن در خودرویی بودیم که صاحب آن سر رسید و شروع به داد و فریاد کرد. کامبیز از من خواست با او درگیر شویم و ما هم درگیر شدیم، اما او خودش فرار کرد و من گرفتار شدم.
چطور با کامبیز آشنا شدی؟
مدتی قبل در پارکی با او آشنا شدم. او به من قول داد مرا به میهمانی شبانهای ببرد و گفت در آن میهمانی قرص شادیآور مصرف میکنند و از من خواست آن قرص را امتحان کنم و من هم خوردم و وقتی توهم گرفتم، مرا برای سرقت به آن ساختمان برد.
چطوری به او اعتماد کردی؟
واقعیتش تعدادی از دوستانم او را میشناختند و او قبلاً هم به آنها قرص شادی آور دادهبود. الان متوجه شدم او به همه قرص شادیآور میداده و همراه آنها به سرقت میرفتهاست.