اثری که هماینک در معرفی آن سخن میرود، خاطرات زندهیاد آیتالله حاجمیرزا مسلم ملکوتی سرابی را در خود دارد. این مجموعه از سوی عبدالرحیم اباذری تدوین یافته و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انتشار آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در بازنمایی محتوای این کتاب به نکات پی آمده اشاره کرده است: «یکی از راههای معرفت انسان بر گذشته و حوادث روزگار مطالعه خاطرات شخصیتها و بازیگران معروف دوران مورد مطالعه است که البته باید با بینش و ژرفکاوی نیز همراه شود. شناخت انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان یکی از پدیدههای بزرگ قرن، مستلزم دقت و تأمل در اعمال و مبارزات یاران امام میباشد. در اینراستا مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای شناساندن هر چه بیشتر این شخصیتها و نیز تبیین و روشنکردن زوایای مختلف انقلاب و تلاش ملت برای غلبه بر رژیم اقدام به انتشار خاطرات شخصیتهای انقلابی کرده است، افرادی که در هر گوشهای از مرز و بوم در برابر رژیم ایستادند و پس از پیروزی انقلاب نیز برای تثبیت و استحکام آن کوشیدند. آیتالله ملکوتی یکی از یاران امام در خطه آذربایجان است که خاطرات وی در برگیرنده وقایع زیادی از دوران استبداد پهلویها و اوایل انقلاب اسلامی است. این کتاب در هفت فصل ساماندهی شده است: فصل اول به زندگی خصوصی و نحوه راهیابی وی به حوزه و شروع مقدمات تحصیل در حوزه علمیه پرداخته است که توضیحات جانداری از شرایط زمان به دست میدهد. فصل دوم کتاب پس از ترسیم فضای استبداد رضاشاهی به غائله آذربایجان و حکومت پیشهوری میپردازد که یکی از مهمترین حوادث اوایل دوران حکومت محمدرضا پهلوی است. محوریت بحث در فصل سوم شخصیت و موقعیت آیتالله بروجردی در حوزه است که ضمن آن نحوه آشنایی وی با امام نیز آمده است. فصل چهارم به تحصیل و اقامت وی در نجف و آشنایی ایشان با علما و مراجع تقلید این حوزه پرداخته است. دو فصل پایانی کتاب به مبارزات ایشان در نهضت امامخمینی قبل و بعد از پیروزی انقلاب پرداخته است که مطالب مهم و ارزشمندی از چگونگی پیروزی انقلاب، تفکرات آیتالله شریعتمداری، فعالیت آیتالله قاضی طباطبایی و حزب خلق مسلمان ارائه میدهد....»
آیتالله ملکوتی در بخشی از خاطرات خویش به رفتار آیتالله شریعتمداری در جریان بازگشت امامخمینی به ایران اینچنین اشارت برده است: «وقتى حضرت امام تصمیم گرفتند از پاریس به ایران تشریف بیاورند ما به عنوان اعضاى جامعه مدرسین در قبال این سفر تاریخى، جلسات متعددى در قم داشتیم و در هرچه باشکوهترشدن مراسم استقبال به بحث، گفتگو، تبادل نظر و هماهنگىهایى اقدام کردیم. از جمله با بیوت آقایان مراجع صحبت و هماهنگى شد که هر کدام هیئتى را براى استقبال به تهران بفرستند که همه آنها به جز آقاى شریعتمدارى این پیشنهاد را قبول و به آن عمل کردند. من از طرف جامعه مدرسین به حضور آقاى شریعتمدارى رسیدم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و عرض کردم: آقا! از طرف همه آقایان هیئتى به تهران رفته و خوب است شما هم در این مورد اقدام فرمایید تا خداى نکرده سوءتفاهم نشود. ایشان در جواب من اظهار داشت: آقایان دیگر همه آقازادههاى معمم دارند، آنها را فرستادند، ولى من فرزندم معمم نیست که او را از طرف خودم بفرستم! این جواب قانعکنندهاى نبود. سرانجام هر چه تلاش کردم، نتوانستم ایشان را قانع کنم. از حضورشان اجازه گرفتم و بیرون آمدم. البته وقتى حضرت امام پس از اندکى از تهران به قم آمدند، ایشان به دیدار امام رفت و امام نیز از وی بازدید کردند....»