فضای غالب دیدگاههای روشنفکری – جامعهشناسی ایرانی اینگونه جوانان ایرانی را بخشبندی میکند: بعضی اپورتونیستاند و از هر فرصتی برای نهایت انتفاع شخصی بهرهبرداری میکنند، عدهای اپیکور هستند و صرفاً دنبال لذتاند، بخشی از جوانان به وطن پشت کرده و مهاجر شدهاند، عدهای دیگر هم در فکر و مترصد مهاجرتاند. بعضی از خانوادههای ایرانی هم از این دستهبندی دور نیستند: با نگاه به روزمریات نوجوانان و جوانان دهه هفتادی، هشتادی و نودی، معتقدند ایشان صرفاً با گوشی و گیم سر و کله میزنند و اساساً حتی قادر نیستند آینده شخصی خودشان را هم تأمین و تجهیز کنند. در چنین فضایی که مدام از سوی رسانهها هم اخبار متناظر با آن منتشر میشود، رهبر انقلاب معتقدند: «با اطمینان تأکید میکنیم که جوانان کشور میتوانند همه مشکلات را حل کنند.»
اطمینان از حل همه مشکلات کشور به دست جوانان، که بارها در سخنان قبلی رهبر انقلاب هم بر آن تأکید و برای آن اشارات غیرقابل انکاری ذکر شده است، صرفاً یک نگاه راهبردی – تبلیغاتی و بدون پشتوانه عملی نیست. در این باره گفتنیهایی است:
از برخی از روشنفکران – جامعهشناسان ایرانی که در مصادره به مطلوب کردن قضایای جاری تعمد دارند بگذریم، جامعه آماری عده دیگری از روشنفکران – جامعهشناسان ایرانی، سهواً یا عمداً، گزینش شده است. البته عدهای از ایشان هم با آموزههای غیرهمگون و کژتاب وارداتی، وضعیت جوانان ایرانی را تحلیل میکنند. بخشبندی صدر این یادداشت، ماحصل کارهای مطالعاتی – رسانهای همین سه دسته روشنفکر – جامعهشناس است؛ وگرنه نمودها و نمادهای متعدد و غیرقابل اغماضی وجود دارد که ثابت میکند نوجوانان و جوانان ما نه اپورتونیستاند، نه اپیکور: منطقاً نمیتوان هیچ نسبتی بین یک اپورتونیست و اپیکوریست غربی، با جوانی که کیلومترها دورتر از وطن برای دفاع از حرم عقیدتی خود جانش را فدا میکند، قائل شد. رقم زدن حماسهای عظیم و معنوی با بهجان خریدن سختی ازدحام، گرما و پیادهروی ۱۰۰ کیلومتری به شوق زیارت فرااسطورهای که ۱۴ قرن پیش تاریخ را رقم زده است، سنخیتی با لذتگرایی عرفی و فرصتطلبی شخصی ندارد. حضورهای روزافزون و چندین میلیونی خیابانی برای پاسداشت بزرگان ملی و مناسبتهای مذهبی، در قالب التذاذات فردی و عافیتطلبیهای موردی نمیگنجد. صادرات ۱۲۰۰ محصول دانشبنیان با فروش ۴/۱ میلیارد دلاری دانشبنیانها صرفاً طی دو سال ثابت میکند جوانان نخبه ایرانی نه به وطن پشت کردهاند و نه به فکر مهاجرتاند. مثالهای متعدد و عینی دیگری هم وجود دارد که اجازه نمیدهد قانع شویم تحلیل پررنگ ارائه شده در فضاهای دانشگاهی – رسانهای از وضعیت جوانان و جوانی در ایران، منطبق بر واقع است.
امور جاری کشور ما با گذشت ۴۵ سال از انقلاب اسلامی، اگرچه با افت و خیزهایی، اما به هرحال و اصطلاحاً روی غلتک افتاده است. به بیانی دیگر، اکنون و در نگاه کلی، جامعه ایرانی از روزمریاتی نظیر تأمین امنیت، تسهیل دسترسی به بهداشت و سلامت، ارتقای نرخ سواد و بلوغ در سیاستورزی داخلی و خارجی گذر کرده و اشتغال به مسائل بنیادین در زمینههای مختلف، بخش انکارناپذیری از دغدغههای این نظام اسلامی است؛ حل بنیادین اقتصاد هم از این مقوله جدا نیست. گلاویز شدن با چالشهای بنیادین، در گرو تصمیمهای جسورانه و مدبرانه است. تصمیم جسورانه و مدبرانه هم از کسی صادر میشود که از وضع موجود راضی نباشد، روحیه مطالبهگرایانه داشته باشد و در به چالش کشیدن ساختارهای چند دههای تعارف و رودربایستی را کنار بگذارد. این سه خصیصه، یعنی «قانع نبودن به وضع موجود»، «مطالبهگری» و «به چالش کشیدن ساختارهای تنومند شده» دقیقاً ویژگیهایی است که در نسل دهه هفتادی، هشتادی و نودی ایرانی نهادینه شده است. تجمیع این خصایص و به کار گرفتن آنها در مواجهه با مشکلات اساسی، مطمئناً و در نهایت به حل این مشکلات منجر خواهد شد.
علاوه بر دو تحلیل پیشین، از حیث عملی نیز تجربه زیسته جمهوری اسلامی ایران، و البته جوامع دیگر هم ثابت میکند اتکا به نیروی انسانی جوان داخل کشور، راهکار برونرفت از همه مشکلات است. این ادعا گزافه نیست: تقریباً هیچ موردی را نمیتوان یافت که سپردن امری به یک جوان با انگیزه، متخصص و دلسوز، نتیجه نامطلوبی به بار آورده باشد. سختترین عرصههای مدیریتی و عملیاتی، با حضور جوانان، بالاخره و با موفقیت سپری شده است. از طرف دیگر، برای حل مشکلات، نمیتوان امکانی مطلوبتر از واسپاری امور به جوانان داشت؛ گزینههای رقیب، یعنی پیشبرد کارها صرفاً با پیرسالاران یا حل مشکلات از مسیر بیگانگان، تالی فاسدهایی دارد که ما اکنون نتایج آن را در بخشهایی از کشور خودمان هم شاهد هستیم.