فرصتهای فرهنگی و تمدنی ایران در آسیایمیانه موضوع بحث ما با دکتر داریوش صفرنژاد، کارشناس ارشد مسائل اوراسیاست. از زاویه دید این کارشناس تزارها، کمونیستها و بازیگران جدید ۲۰۰ سال است به دنبال مدفون کردن علقهها و ریشههای یکسان فرهنگی و تمدنی مردمان آسیایمیانه با ایران هستند و همچنان تلاشها در این زمینه ادامه دارد، اما با این حال خاستگاه یکسان تمدنی و دینی ایران و آسیایمیانه آنقدر اظهرمنالشمس است که آن نور را با هیچ پرده ضخیمی نمیتوان پوشاند. از نگاه این کارشناس اگر ایران میخواهد در منطقه مهم آسیایمیانه- با وجود مناقشاتی که حتی بر سر اسم این منطقه وجود دارد- نقشآفرینی جدی داشته باشد و از سهم خود در این زمینه استفاده کند، نمیتواند نسبت به دیپلماسی مردمی و اقتصادی در کنار دیپلماسی سیاسی و دفاعی بیتفاوت باشد.
اگر بخواهیم مشخصاً درباره فرصتهای فرهنگی و تمدنی ایران در آسیایمیانه سخن بگوییم، چه نکاتی قابل ذکر است؟
الان واژه آسیایمیانه- مرکزی- زیر سؤال است. بخش قابل توجهی از این منطقه- قزاقستان- جزو نقشه اروپاست و قزاقستان به عضویت شورای اروپا درآمده و همین طور قفقازجنوبی، میدانید که قزاقستان شش ماه رئیس شورای اروپا شد و در تمام تصمیمگیریها و روندهای اروپا حق رأی دارد. متأسفانه ما علممان را در این باره به روز نکردهایم. ما این واقعیتها را باید به افکار عمومی منتقل و تولید محتوا و علم کنیم. اولین بحث که باید روی آن به یک واژه مشترک برسیم، اسم این منطقه است. منطقهای که ما به آن آسیایمیانه یا مرکزی میگوییم ترجمه واژگانی است که غربیها تولید کردهاند و پنج کشور را شامل میشود: ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان. در بعضی از کتب جغرافیایی پیرامونی ما موقعی که میخواهند بگویند آسیایمیانه، کشورهایی مثل افغانستان، مغولستان و گاهی حتی بخشهایی از چین را نام میبرند، اما آنچه در دنیای امروز به عنوان یک قاعده جغرافیایی برای آسیایمیانه تعریف شده این پنج کشور است. این منطقه ۴میلیون مترمکعب مساحت دارد با حدود ۸۰میلیون نفر جمعیت، البته بین کشورهای آسیایمیانه، ترکمنستان قدری در جمعیت خود غلو کرده است.
چقدر اعلام کرده است؟
۵/۹میلیون نفر، اما در واقع حدود ۵/۴ تا ۵میلیون نفر جمعیت دارد. ترکمنستان آمده جمعیت کل ترکمنهای دنیا را جزو جمعیت خود به حساب آورده است. میدانید که از چندین سال پیش در کتابهای درسی ترکمنستان، سرزمین مادری و ناسیونالیسم قومی گنجانده شد و عملاً ترکمنهای ایران، روسیه، آسیایمیانه و نقاط دیگر دنیا را هم جزو جمعیت خود به حساب آوردند. نکته دوم اینکه امروز از این مساحت ۴میلیون کیلومتر مربعی، کشوری به نام قزاقستان، ۲میلیون و ۷۰۵هزار کیلومتر مربع مساحت دارد- یعنی خیلی بزرگتر از کشور ما- و از سال ۱۹۹۶ یعنی ۲۶ سال قبل رسماً در نقشه اروپا تعریف شده است. آنچه درباره قزاقستان مهم است بدانیم این است که بخشی از جنوب سیبری که دشت و منطقه بزرگی با آب فراوان است، به این وسعت دامن زده است. آمار جمعیتی قزاقستان برای سال ۲۰۲۳ حدود ۵/۱۹ میلیون نفر است.
یعنی یکچهارم جمعیت ایران، با مساحتی بیشتر از ۵/۱ برابر.
بله، البته جمعیت ایران در حال حاضر ۸۸میلیون نفر گفته شده که اگر تا ۵ میلیون نفر آمار مهاجران غیرقانونی- افغانستانیها، عراقیها، پاکستانیها، هندیها و سریلانکاییها- را به آن اضافه کنیم، جمعیت ایران بین ۹۰ تا ۹۳میلیون نفر خواهد بود. قزاقستان به خاطر داشتن دشتهای فراوان یکی از بزرگترین تولیدکنندههای غله در دنیاست؛ منطقهای که شما میتوانید کشت فراسرزمینی خوبی در آنجا داشته باشید. خب ما با دو کشور آسیایمیانه، مرز خاکی و آبی داریم، با ترکمنستان خاکی- آبی و با قزاقستان مرز آبی. از این پنج کشور دو کشور به صورت مستقیم با جمهوری اسلامی همسایه هستند و مابقی همسایه با یک واسطه. بزرگترین بخش این منطقه ۲۷ سال است در نقشه اروپا گنجانده شده و اندیشمندان ما به ویژه اندیشمندان جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک باید واژه جدیدی برای این منطقه انتخاب کنند. تیمهای ورزشی قزاقستان در سالهای پس از فروپاشی دو بار از آسیا جدا شده و دوباره به آسیا برگشتهاند، چون در اروپا امکان رقابت نداشتهاند. هنوز هم خودشان در این زمینه به ثبات نرسیدهاند که بالاخره متعلق به کجا هستند، اما به هر حال ۲۷ سال است در استانداردها و ساختارهای دیگری تعامل میکنند و ما نمیتوانیم منکر این تعامل باشیم. بهمن ۱۴۰۰ در اجلاسی به نام «سیاست همسایگی» کار مشترک دفتر مطالعات خارجی وزارت خارجه و مجموعه آقای رحیمصفوی این بحث را مطرح کردم که کسانی که صاحب علم جغرافیای سیاسی هستند باید واژهسازی کنند. آنها گفتند طبق ساختاری که از قبل بوده و دنیا به ۱۲ منطقه تقسیم شده، این منطقه نامگذاری شده است. آنجا گفتم آن موقع این مناطق جزئی از اروپا نبودند. گفتند شما پیشنهادی بدهید. گفتم میشود گفت اوراسیای شرقی. روسها ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ سند تدوین سیاست خارجیشان را منتشر کردند. این سند جایگاهها و وزنههای اصلی سیاست خارجی روسیه را مطرح کرده است. جدای از اینکه برای جمهوری اسلامی جایگاه قابل توجهی را قائل شدهاند در این سند واژه جالبی را آوردهاند به نام قاره اوراسیا، یعنی به قارههای کرهزمین قاره جدیدی اضافه شده است. در واقع روسیه میگوید من نه آسیا هستم نه اروپا، قاره جدیدی هستم به نام اوراسیا.
چقدر این تقسیمات جدید در دنیا پذیرفته شده است؟
اینها نُرمهایی است که هنوز در دنیا به رسمیت شناخته نشده است، اما دارند واژهسازی میکنند. حضرت آقا زمانی گفتند چه کسی گفته اینجا مرکز شرق است. خاورمیانه از کجا؟
از طرف چه کسی؟
بله، به خاطر همین گفتند نگویید خاورمیانه، بگویید غرب آسیا. الان هم به این منطقه آسیای مرکزی میگویند. من در اجلاس علمی «سیاست همسایگی» که ۵/۱ سال پیش برگزار شد، انقلتی آوردم که این چه مرکز آسیایی است که خودش در اروپاست. خب این در تعارض است و اندیشمندان و استادان ما باید در این زمینه چارهگشایی کنند. چرا اندیشمندان ما فقط به کتب ترجمه شده اعتبار علمی میدهند.
در واقع شما میفرمایید ما قبل از اینکه این تعارضها را حل کنیم، اصلاً نمیتوانیم از آن فرصتهای فرهنگی و تمدنی استفاده کنیم. درست است؟
بله، چون سردرگمیای در میان نخبگان ما وجود دارد که بالاخره اینها اروپایی هستند یا آسیایی؟ حالا من قزاقستان را مثال زدم، آن چهار کشور دیگر خودشان را آسیایی میدانند و در شورای اروپا عضویت ندارند، اما در برخی از نهادها قرار گرفتهاند، مثل سازمان طرح مشارکت صلح ناتو و برخی از ساختارهای اقتصادی که تعارض ایجاد میکند. الان در میادین ورزشی به این منطقه کافا میگویند. کافا همان آسیای مرکزی است:
Central Asian Federation Asia. سؤال من این است، این چه آسیایمیانهای است که از ۴میلیون کیلومترمربع آن ۲میلیونو ۷۰۵هزار کیلومترمربع آن در اروپاست. از طرفی آسیایمیانه، منطقهای است که بخشی از آن جزو تمدن ایران و بخش دیگر در امتداد تمدن ایران است. شما در هر پنج کشور آسیایمیانه که بروید تمام مشاهیری که دارند و در کتابهای درسی گنجاندهاند و برای آنها مجسمه، تاریخ و پیشینه ساختهاند ۱۰۰ درصدشان جزو مشاهیر ایران است. ابوریحان بیرونی و فارابی و مختوم قلی- که حتی مزارش در استان گلستان ایران است- قابل انکار نیستند. اکثریت جمعیت آسیایمیانه، حنفی سلفی محب اهل بیت (ع) هستند. این جزو ویژگیهای خاص این منطقه است. ما کمتر در کره زمین سلفیهای حنفی داریم که محب اهل بیت (ع) باشند. بخش بعدی هم مسیحیهای ارتدوکس هستند. این منطقه اقلیت یک تا ۲ درصدی شیعه هم دارد.
مشخصاً درباره ترکمنستان چه میدانیم؟
ترکمنستان، خودش را سرزمین مادری ترکمنهای دنیا میداند و آنقدر در این کشور طایفه مهم است که نمادهای پنج طایفه اصلی- همان نقشههایی که در پشتیها و فرشهای ترکمن هست- در پرچم ترکمنستان آمده است. این نمادها نقشههای فرش ترکمن هم است. مردمان این کشور جزو معدود اقوام پیرامونی ماست که به ترکمنهای ایران بسیار به دیده احترام و علاقه نگاه میکنند، نهایت آرزو و رؤیای یک دختر ترکمنی در ترکمنستان این است که با یک پسر ترکمن در ایران ازدواج کند.
اینها را بر اساس تجربههایتان میگویید؟
بله باید بروید بین مردم زندگی کنید و ببینید.
شواهد دیگری هم میآورید؟
این اقوام دورتادور مرزهای ما هستند و اکثراً متأثر از کشورهای همجوار، اما این نگاه ترکمنهای ترکمنستان به ترکمنهای ما منحصربهفرد است. یک مثال دیگر میزنم. پایتخت جمهوری ترکمنستان کمترین فاصله را با مرز ما دارد، به طوری که شما از نقطه صفر مرزی، عشقآباد را میبینید و توسعه عشقآباد بعد از فروپاشی نزدیکی آن به مرز را کمتر هم کرده، طوری که پایتخت، عملاً در نقطه صفر مرزی ایران است. حالا چرا این مهم است؟ بعد از فروپاشی شوروی، پایتخت قزاقستان به مرز دو کشور آسیایمیانه نزدیک بود. با یک فاصله چندصدکیلومتری پایتخت را به جنوب سیبری یعنی شهر آستانه برد. آستانه شهری است که در دوران شوروی سابق، تبعیدگاه سیاسیون و زندانیهای خطرناک بوده است.
در واقع قزاقستان نمیخواسته آن تأثیرپذیری فرهنگی به وجود بیاید.
دقیقاً. آنها بعد از فروپاشی، پایتخت را در جنوب سیبری ساختند. آستانه تقریباً کپیبرداری از دوبی است.
گاهی افرادی که از دور به ما نگاه میکنند، انگار ما را بهتر میبینند. من بعضی وقتها میگویم ما آنقدرها هم بد نیستیم، چون به ویژه این چندساله در شبکههای اجتماعی، موج مسمومی از تحقیر ایرانیها از طرف ایرانیها و تحقیر ملیت ایرانی رایج بوده است. شواهدی که از علاقه به ایران در آسیایمیانه وجود دارد حکم «خوشتر آن باشد که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران» را دارد. انگار چشمهایی که از دور ما را میبینند، تصویر بهتری از ما دارند.
من آماری به شما بدهم. در ۵/۶ سال بعد از فروپاشی و استقلال ترکمنستان، رئیسجمهور اسبق ترکمنستان آقای صفرمراد نیازاف طی ۵/۶ سال ۶۷ بار رؤسای جمهوری ما را به شکل دوجانبه و چندجانبه...
و تلفنی؟
نه، نه، حضوری.
جدی میگویید؟ یعنی تقریباً هر سیوچند روز یک بار دیدار.
این یک رکورد تاریخی در دیپلماسی ایران است. بعضاً ایشان به شکل غیررسمی به ایران سفر کرده، استاندار و وزیری را دیده که رئیس کمیسیون مشترک میان ما و ترکمنستان بوده و در مراسمی در استان گلستان- که آن موقع البته مازندران بود- حضور یافته و ایران را ترک کرده است. این نشاندهنده چیست؟ نشان میدهد از ایران احساس تهدید نکرده و پیام بزرگی است.
تازه بدون آنکه ما در این زمینه نقشهای چیده باشیم و سرمایهگذاری انجام داده باشیم.
بله. عشقآباد یک هسته کوچک قدیمی دارد و دورتادورش را به واسطه صادرات منابع نفت و گاز بعد از فروپاشی بزرگ کردهاند و برجهای آنچنانی ساختهاند. همچنان که قزاقستان در آستانه هم این کار را کرده، چون منابع نفت و گاز خوبی داشتهاند. این پایتخت- عشقآباد- تقریباً در نقطه صفر مرزی ایران است.
پایتخت در نقطه صفر مرزی خیلی معنادار است.
بله، حس امنیت. با وجود اینکه اکنون رابطهمان خیلی گرم نیست، اما این روند تکان نخورده است. ما چهار مرز زمینی با ترکمنستان داریم که در دو مرز، ریل متصل دارد. کلی در این باره هزینه شده است و ریل ما از طریق ترکمنستان به کل آسیایمیانه، روسیه، اروپای شرقی و غربی متصل است، اما هنوز هم تجار ما به کریدور شمال و جنوب آستارا چسبیدهاند. روز اولی که راهآهن اول افتتاح شد، اسفند ماه ۱۳۷۳ بود. آقای هاشمی ۱۲ رئیسجمهوری را در مراسم افتتاح جمع کرده بود؛ مسیر از سرخس تا تجن. دومی در دولت یازدهم و دوازدهم اجرا شد و سه مراسم گرفتند. اول خط ریل ما به ترکمنستان وصل شد، بعد راهآهن ترکمنستان به قزاقستان در ناحیه شرقی خزر و مراسم سوم را هم گرفتند.
اما از این ظرفیت و سرمایهگذاری استفاده نمیشود.
آن عدمشناخت دلیل اصلی است. ما از همدیگر شناخت نداریم، در حالی که شناخت، ظرفیت ایجاد میکند. همان طور که نخبگان ما در جامعه به منطقهای که بیشتر مساحت آن در اروپاست میگویند مرکز آسیا، این یعنی عدمشناخت. از طرفی توجه کنید که هم آن طرفیها در اقتصاد نگاه به بیرون دارند و هم ما. یکی از مشکلات ما این است که ما هیچ خط پروازی بین ایران و ترکمنستان نداریم، در حالی که ترکمنستان ۵/۳۱ سال است که کشور شده است. هیئتهای ایرانی که بعضاً میخواهند با پرواز به عشقآباد بروند از تهران به دوبی میروند و بعد از دوبی با پرواز میروند عشقآباد.
جای تأسف دارد، یعنی شمال ایران را به سمت جنوب ایران میروند، از مرز خارج میشوند، وارد یک کشور خارجی میشوند تا از طریق آن کشور دوباره این مسیر را معکوس طی کنند.
یا از تهران میروند استانبول، از استانبول میروند عشقآباد یا از تهران میروند باکو و از باکو...
چرا آقای دکتر؟
عدمشناخت. ما به جز مرز دریایی، چهار استانمان با ترکمنستان چهار مرز دارد. خراسانشمالی، خراسانرضوی، گلستان و مازندران. این چهار استان با ترکمنستان مرز زمینی و آبی دارند. خراسانشمالی هیچ مبدأ خروج و ورود ندارد، اما مرز دارد. آن سه استان دیگر چهار مبدأ زمینی است، به علاوه بنادری که در دریای خزر داریم و تبادلات دریایی را امکانپذیر میکند. میخواهم بگویم زیرساختها بعد از فروپاشی شوروی سابق فراهم شده است. دو ریل و خط لوله گاز متصل داریم. بندر امیرآباد ما در مازندران، خاص تبادل انرژی و اقتصادی با این کشورها ساخته شده است. کشور ما زمانی که نفت را پنج تا هفت دلار میفروخته این سرمایهگذاریها و زیرساختها را اوایل دوره فروپاشی شوروی و استقلال این کشورها انجام داده است. متأسفانه بسیاری از این زیرساختها به خاطر عدمشناخت، ارتباط و مسائل دیگر بلااستفاده مانده است. نگاه کنید همین میوهای که مدتها میرود در مرز آستارا و از بین میرود، شما میتوانید روی ریل راهآهن بیندازید و به روسیه برسانید. به جای غرب دریای خزر از شرق دریای خزر بفرستید. ما یک کریدور دریایی دیگر هم داریم. صندوق بازنشستگی کشتیرانی جمهوری اسلامی دوسه سال است در شمال خزر ۵۳درصد سهام یک بندر روسی را خریده است.
کدام بندر؟
بندر سالینکا. معمولاً در قراردادهای دنیا به خارجیها بیش از ۵۰درصد سهم را نمیدهند، اما صندوق بازنشستگی کشتیرانی این کار را کرده و این کریدور دریایی شمال- جنوب است، اما کسی این کریدور را جدی نمیگیرد. همه به غرب دریای خزر چشم دوختهاند، به آذربایجان و ارمنستان. من نمیگویم مهم نیست، اما تا این فضا کامل شود، ما دو ریل و یک مسیر دریایی بالفعل داریم. در جنوب دریای خزر، پنج بندر فعال داریم، آن بندر روسی را هم که خریدهایم. شما نگاه کنید چقدر میتوانیم شغل ایجاد کنیم. ما غله نیاز داریم. میرویم غله را از امریکایجنوبی میخریم، در حالی که یکی از انبارهای بزرگ غله دنیا، قزاقستان است. شما اصلاً نیازی به دلار و یورو ندارید. میتوانید معاملات پایاپای انجام دهید. آنها مرکبات ندارند، شمال ما دریای مرکبات است.
آقای دکتر! ما در نهایت به فقدان شناخت میرسیم. مصاحبه قبلی هم میگفتید قزاقستان مرکز گوشت قرمز دنیاست.
بله کشوری مسلمان هم است.
ولی ما از برزیل وارد میکنیم؛ و برزیل هم از ما دلار و یورو میخواهد. اینجا شما میتوانی همه چیز را با همسایههای شمالی پایاپای کنی. جالب است بدانید در ساختار شانگهای، اتحادیه اقتصادی اوراسیا و اکو، کشورهای آسیایمیانه حضور دارند، یعنی نهادسازیهای چندجانبه صورت گرفته که بتوانیم با آسیایمیانه، پیوندهای اقتصادی و مردمیمان را محکم کنیم. توجه کنید روابط سیاسی ما زمانی راهبردی است که دارای دو پیوست باشد؛ اول پیوست مردمی و فرهنگی، دوم پیوست اقتصادی. زمانی که جیب من به جیب یک کشور همسایه دوخته شود، قطعاً آنجا پایگاه دشمن علیه من نخواهد بود. به لحاظ فرهنگی و مردمی هم کل آسیایمیانه یا جزئی از تمدن ایران بوده یا در امتداد تمدن ایران، پس ما این پیوستهای بالقوه و بالفعل را داریم. این پیوست را باید به روابط سیاسی و دفاعی خوب ضمیمه کرد تا انشاءالله شاهد راهبردی شدن روابط خود با این کشورها باشیم. مثال میزنم. در چند ماه اخیر برای اتباع قزاقستان دو هفته لغو روادید قائل شدهایم که کار خوبی است، اما متأسفانه درباره بقیه کشورها این طور نیست. ما چرا در بقیه کشورهای آسیایمیانه ویزا را به عنوان یک مانع رفت و آمد و ارتباط لغو نکردهایم. اگر این لغو صورت بگیرد، خیلی از مسافرها با ریل و قطار خود را به ایران میرسانند و بندرهای ما رونق پیدا میکند. مرز زمینی ما با ترکمنستان و خراسانرضوی و گلستان را بروید ببینید، هر چیزی که به ذهن من و شما بیاید در تجارت چمدانی به آن طرف میبرند. هر چه در ایران تولید میشود آنجا بازار مصرف دارد.
به خاطر چه؟
به خاطر مزیت نسبی و برتر، نگاه تمدنی، ارزان و نزدیک بودن. از فرش ماشینی بگیرید تا ایزوگام. جدای از صادرات کارخانجات، تجارت چمدانی هم دارند. به رغم اینکه آنجا مونوپولی پپسی و کوکاکولاست، اما دلستر و نوشابه از ایران میرود. در همسایههای مالی ما ماءالشعیر خیلی مشتری دارد و بخش قابل توجهی از ماءالشعیر بدون الکل در ایران تولید میشود. الان در رقابت با ایران بسیاری از برندهای معروف دنیا، ماءالشعیر بدون الکل هم میزنند.
اجازه دهید برگردیم به ترکمنستان.
تنها نقطه در کرهزمین که سیگار کشیدن در آن جرم است و زندان دارد ترکمنستان است، یعنی فردی در حال خرید و فروش و حمل سیگار دستگیر شود از شش ماه تا چندین سال زندان میرود، لذا سیگار یکی از قاچاقهای سنگین از ایران به ترکمنستان است. تنها نقطه در کرهزمین است که هیچ نوع دخانیاتی وجود رسمی در آن ندارد.
این تأکید سفت و سخت از کجا میآید؟
رئیسجمهور اسبقشان این کار را کرده و ادامه یافته است. تنها نقطه پیرامون ماست که عملاً قانون منع تردد شبانه دارد، یعنی از ۱۱ شب تا ۵ و ۶ صبح کسی بدون دلیل نمیتواند در معابر عمومی رفتوآمد کند.
یعنی حکومت نظامی؟
بله و این طوری جرم و جنایت را کنترل کردهاند، البته جزو معدود کشورهای دنیا هستند که اگر شما در مجتمعی زندگی میکنید، خانهها باید سفید رنگ باشد. رنگ دیگری نمیشود زد و نما باید شب تا صبح روشن باشد.
چرا؟
آقای قربان قلی وردی محمداف، رهبر ترکمنستان علاقه عجیبی به رنگ سفید دارد. نورپردازی برای نمای خانهها هم رایگان است و هرکسی این کار را نکند، جریمه سنگین دارد. در تلویزیون ترکمنستان وقتی برنامهها تمام میشود، پخش زنده نمای ساختمانهای شهر را نشان میدهد. در ترکمنستان ورزش صبحگاهی از ۵/۷ صبح در تمام ادارات دولتی، مدارس، دانشگاهها و شرکتها اجباری است. از سالها پیش آقای قربانقلی وردی محمداف با یک هلیکوپتر سفیدرنگ بر فراز شهر میچرخید و بدون اطلاع قبلی در یک دانشگاه، وزارتخانه یا مدرسه و اداره مینشست که ببیند مردم ورزش میکنند یا نه.
در واقع شما میگویید تصویری که ما از جزئیات زندگی یک امریکایی یا اروپایی داریم درباره عادتهای فرهنگی یا غذایی یا نظام اجتماعی و سیاسیشان خیلی بیشتر از همسایههایمان در آسیایمیانه است.
بله و تنظیم روابط همسایگی ایجاب میکند که ما به شناخت از همسایه برسیم. در ترکمنستان و کل آسیایمیانه دولتها لائیک هستند، اما در همین ترکمنستان، تمام مراکز فساد و فحشا، قمارخانه، دیسکو، بار و کاباره ممنوع است، اگر هم باشد زیرزمینی است. حجاب اجباری نیست، اما پوشیدن لباس سنتی ترکمنستان برای زنان اجباری است که در آن لباس، زنان باید کلاه ترکمنی به سر کنند. چند وقت پیش شبکه خبر مراسمی را در سعدآباد به صورت زنده پخش میکرد. تمام هیئت دولت همراه آقای قربان قلی وردی محمداف که رهبر آن کشور است همه یک جور کت و شلوار، یک جور پیراهن، یک جور کراوات و کفش پوشیده بودند، اما در طرف ایرانی دو نفر یک جور نپوشیده بودند.
یعنی ما حتی در عرضه دیپلماتیک هم انتظام نداریم.
بله انتظام ملی. میگویند در ایران بینظمی، نظم است. من در تهران در یک خیابانی راه میروم، هر خانهای یک شکل ساخته شده است. امروز در دنیا دیگر شهرداریها اجازه نمیدهند هر کسی هر طور که دوست داشت خانهاش را با هر رنگ و نمایی بسازد، چون انضباط و زیبایی شهر را تحت تأثیر قرار میدهد، اما شما میبینید در ترکمنستان قوانین سفت و سختی در این باره وضع و اجرا میشود. میگوید نمای ساختمان باید سفید باشد، یعنی شما نمیتوانید هر طور دلتان خواست خانهتان را رنگ بزنید.
حالا چرا سفید؟
که شما مجبور باشید هر سال این نما را نقاشی کنید، البته من نمیخواهم بگویم اینها ایدهآل است و باید الگو شود.
اما دست کم به عنوان واقعیتهایی که در پیرامون ما هست ارزش شناسایی دارد.
دقیقاً همین طور است، البته وقتی میگوید پیپ و قلیان و سیگار ممنوع، شما پیش هر آدم سالمی بروید، میگوید خیلی کار خوبی است.
بعضیها ممکن است بگویند این اقدامات سختگیرانه باعث میشود رفتارها زیرزمینی میشود. ما با اینها فعلاً کار نداریم، اما اینکه واقعیتی در آنجا هست که ما میتوانیم ببینیم...
بله، به عنوان نظم و انضباط ملی تعریف کردهاند. نوع پوشش زنان و مردان در ادارات دولتی تعیین شده است. ترکمنستان کشور طایفهمحور است؛ کشوری که فرد در تربیت خانوادگی خود طوری بار میآید که جایگاه خودش را در طایفه تعریف کند. ترکمنستان دو نماد ملی دارد؛ یکی اسب و یکی فرش که هر دو وزارتخانه دارد.
یعنی ما در ترکمنستان وزارت اسب داریم؟
بله وزارت اسب داریم، وزارت فرش داریم. این دو نمادهای ترکمنستان در دنیا هستند. ترکمنستان در سال ۱۹۹۶ میلادی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، خود را به عنوان کشور بیطرف ثبت کرده است، مثل سوئیس. عضو هیچ ساختار منطقهای و بینالمللی نیست و در همه جا بیطرف است. اگر هم در یکی دو ساختار مثل شانگهای هم حضور دارد، به عنوان ناظر حضور دارد یا طرف تجاری، البته حالا در ترکمنستان زمزمههایی است که ورود نکردن ما به ساختارهای بینالمللی و منطقهای، منافع ملی ما را تحت تأثیر قرار داده است، اما به هر حال بعد از فروپاشی اتحادیه شوروی، ترکمنستان اعلام بیطرفی کرد؛ اینکه یک کشوری نمیتواند با هیچ کشوری وارد اتحادیه شود، پس با دشمنهای ما هم نمیتواند علیه ما وارد اتحاد شود.
ما در ایران انگار از آن پیشینه فرهنگی تمدنی بریده شدهایم. خب نسل جدید ما، حتی نخبهها چقدر با میراث سعدی، نظامی، مولانا، حافظ و دیگران آشناست؟ ما چه استفادهای از مفاخر فرهنگی خودمان داریم؟ ما این ظرفیت را فعال نکردهایم. آن طرف هم احتمالاً همین است. در بحث فعال نشدن زمینههای فرهنگی، اقتصادی و تمدنی میان ما و کشورهای آسیایمیانه، شما ربط بحث آگاهی و شناخت از خود را پیش کشیدید. انگار شناخت دقیق ما از خودمان خواهناخواه ما را به همسایههایمان هم وصل خواهد کرد.
کاملاً درست است، این پیشینه بوده، اما قطع شده است.
کجا قطع شده است؟
حدود دو سده قبل، متأثر از جنگهای دو ۱۰ ساله بین ما و پادشاهی تزار روس، دیوار آهنی بین ما و همسایگان شمالیمان در عمل به وجود آمد، بنابراین آنها برای اینکه همسایههای ما را از ما دور کنند، به مشاهیر مشترک ما اشارهای نکرده و شخصیتسازیهای جدید کردهاند.
تزارها یعنی؟
بله و در ادامه کمونیستها. هیچ کدامشان هم قائل به دین نبودهاند. ۵/۳۱ سال هم است که حاکمان میگویند ما لائیک هستیم. ۲۰۰ سال است دین در همسایگان شمالی ما جا نداشته است. در کنار آن قرار بر این بوده که تعلق به ایران هم جایی نداشته باشد، لذا اینها دیده نشده و به اولویتهای دستچندم رفته است. کجا ما اینها را میبینیم؟ در موزههایشان. هر موقع ایرانیها را به موزههایشان میبرند، میبینید اکثر آثار باستانیشان یا با الفبای فارسی است یا مرتبط یا در امتداد تمدن ایرانی است.
حالا ما در این میانه چه کنیم؟
ما دو اولویت مهم داریم که باید آنها را در ساختار وزارتخانه ببینیم.
که صورت قانونی و عملیاتی پیدا کند و آن دو اولویت؟
بله، برای اینکه پاسخگو باشد. یکی از آنها شعر است، در اروپا و امریکا تشریف ببرید، در همسایههای خودمان ایران را به شعر میشناسند. الان ببینید در ژاپن ما وزارت امور زنان داریم، وزیر خانواده داریم، وزیر تنهایی هم دارند.
یعنی یک وزارتخانه برای موضوع تنهایی دارند؟
بله، حالا ممکن است شما بگویید این ژاپنی که این همه قائل به سیستم است چرا این سه موضوع را که به هم مرتبط هستند به سه وزارتخانه تبدیل کرده است؟ چون میگویند من سه مشکل دارم و این سه وزارتخانه نماد حل سه مشکل من است.
ژاپن در ساختارهای مدیریتی و سیاستگذاری خود دیده است که تنهایی در این کشور به یک آسیب اجتماعی، فرهنگی و روانی تبدیل میشود، بنابراین به آن یک وزارتخانه تخصیص میدهد.
بله، الان اروپاییها هم از ژاپن الگوبرداری کردهاند و آنها هم دنبال راهاندازی وزارتخانه تنهایی هستند، چون وقتی نهاد خانواده از بین میرود و آدمها ازدواج نمیکنند، طبیعتاً فرزندی هم ندارند و تنهایی گسترش پیدا میکند.
خب این وزارت تنهایی چه میکند؟
زنی که همدم ندارد، میراثدار او سگ و گربهاش میشود. نمیدانم شما در تهران هستید وقت میکنید به آدمها توجه کنید. من با خیلی از افراد در گپوگفت بودهام. میپرسم برای چه میخواهی بروی اروپا. میگوید میروم همدم یک پیرزن یا پیرمرد تنها میشوم. در خانهاش زندگی میکنم و اجاره نمیدهم و بعد هم مرا میراثدار میکند. جالب است بدانید و من با اطلاع کامل میگویم، تمام مدارسی که یکی از بزرگترین خیرین مدرسهساز در ایران ساخته از قبلِ ارثی است که یک پیرزن در آلمان بعد از مرگش برای این فرد گذاشت. این بنده خدا بیستوخردهای سال در اروپا و آلمان زندگی کرد، خدا رحمتشان کند. دوران جوانی در مجتمعی زندگی میکرده و یک اتاق اجاره کرده بود، واحد پایینی او پیرزنی تنها بوده است. این جوان بر مبنای آن فرهنگ ایرانی و خانوادهگرایی بدون هیچ چشمداشتی مثل مادر و مادربزرگ خودش از آن پیرزن مراقبت میکرده، برایش غذا میپخته و مریض میشده، برایش قرص و دوا میداده، بیستوخردهای سال بعد که در ایران انقلاب میشود، تحت تأثیر انقلاب به ایران برمیگردد. بعد که ایران میآید یکی از آشناهایش میگویند فلانی! اسم تو را در روزنامهها زدهاند و دنبال تو میگردند. میرود پرسوجو، میبیند پیرزن فوت کرده است. فقط یک وارث داشته پسر خواهرش. وارث دوم همین فرد ایرانی را معرفی کرده بود و وکیل او در روزنامهها آگهی میکند و دنبال این فرد میگشته است. این خیر پول هنگفتی را آن موقع از آلمان به ایران آورد و جزو بزرگترین خیرین مدرسهساز کشور شد.
(با خنده) این هم یک فرصت تمدنی است. به حاشیه رفتیم.
بحث ما این بود که شما به من اعتراض نکن چرا پیشنهاد میدهی وزارت شعر؟ مگر ما وزارت فرهنگ نداریم؟ چرا داریم ولی میشود اختصاصیتر روی این موضوع کار کرد.
مخصوصاً اگر بشود این شعر را به زندگی نزدیک کرد.
همین را میخواهم بگویم. وقتی میگویم وزارتخانهاش کنیم، یعنی سازوکار اجرایی به آن دهیم و ملموسش کنیم.
اجازه دهید از همین شعر مثال بزنم. مولانا میگوید: «کس به زیر دُم خر خاری نهد/ خر نداند دفع آن بر میجهد/ برجهد وان خار محکمتر زند/ عاقلی باید که خاری برکند». خب این درس زندگی است. اما بالاخره کی میتوانیم این ظرفیت را فعال کنیم؟ یک آدم مردمآزاری میآید زیر دُم خر خاری میگذارد. مولانا مدام با تمثیلها و استعارهها بازی میکند و این خر نماد ناآگاهی است که میتواند هم ناآگاهی فردی باشد و هم جمعی. فرد یا جمعی که میخواهد با جهیدن و تولید هیجان و خشم مسئلهاش را حل کند، اما هر چقدر بیشتر میجهد، هر چقدر بیشتر هیجان تولید میکند، مسئله را وخیمتر میکند: «وان خار محکمتر زند» ما ظرفیت عظیمی از فرافکنی داریم و میگوییم آن مردمآزار مرا اذیت کرد. نمیگوییم که من توان حل مسئله را ندارم و میخواهم مسئلهام را با تولید هیجان حل کنم. بعد مولانا میگوید عاقلی باید که خاری برکند، یعنی یک دست آگاه میخواهد که مسئله را حل کند. شما مثال شعر را فرمودید. میخواهیم بگویم ما کی میخواهیم اینها را کاربردی ارائه کنیم، هم به خودمان و هم به عنوان یک فرصت تمدنی و فرهنگی به دیگران و همسایههایمان و به آن نوجوان و جوان بگوییم ببین شما نمیتوانی با هیجان، جهیدن و خشم مسئلهات را حل کنی. این تمثیل مولانا هم که بسیار ایماژی و تصویری است شاهد و مدرک این ادعا. چقدر خوب بود که ما این ظرفیتهای عظیم را برای خود و دیگران فعال میکردیم. فکر کنید که ما اینها را به یک محصول اثرگذار فرهنگی تبدیل و به عنوان یک فرصت ارتباطی و تمدنی به کشورهای منطقه و حتی دنیا ارائه کنیم.
اگر بها بدهیم میشود. من یک مثال برای شما زدم و گفتم ترکمنستان، وزارت اسب و وزارت فرش دارد. حالا خود ترکمنستان مگر چند سال است که کشور شده است، اما میآید و برای فرش کشورش یک پیشینه آنچنانی درست میکند. ما که الحمدلله این محتوا را داریم، فقط باید برای عرضه به این محتوا قالب بدهیم. حالا یکی وزارت شعر است، دومین نماد ملی ما که دربارهاش غفلت شده فرش ایران است. یک زمانی در دنیا و الان هم همین طور است، فرش ایرانی را زیر پا نمیانداختند و همچنان هم نمیاندازند، روی دیوار میزدند و میزنند. الان که میبینید تابلوفرش را به دیوار میزنند این در ایران مد نشد. ما این را از غرب و جاهایی که فرش ایرانی صادر میشد یاد گرفتیم. آنها میگفتند این هنر دست است و حیف است زیر پا باشد. این فرش کمتر از تابلوی پیکاسو و نمایشنامه شکسپیر نیست.
یعنی محصول و اثر ما را بهتر از خودمان میدیدند.
بله، روی دیوار میزدند. الان کمتر از سه دهه است که تابلوفرش مد شده است. دلیل رواج تابلوفرش هم غربیها بودند نه ما، چون ما فرش دستباف را کالای مصرفی میدیدیم و چقدر بد که ما به تدریج عرصه را به رقبا واگذار کردهایم. یک زمانی تا ۳۰ سال پیش در ایران ۱۰میلیون نفر خانواده با فرش ارتزاق میکردند، الان کم شده است.
شما بحث اقتصاد را کاملاً در ارتباط با بحث فرهنگ میبینید، یعنی انگار مدیران ما اهمیت صنایع دستیمان را فهم نکردهاند.
دو پیوستی که میگویم همینها هستند.
ما کار نکردهایم.
الان هم دیر نشده است. وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی تشکیل شد، ولی فعلاً این وزارتخانه، بود دارد، اما نمود ندارد. اگر یک فرد خوشذوق و این کاره در رأس بود و با مأموریتهای این وزارتخانه آشنا میبود، اتفاقات خوبی میافتاد. میخواهم بگویم فرش و شعر ایران، دو تابلوی بزرگ ما برای معرفی هستند. {با این توضیح که هماکنون فرش و شعر، هیچ یک در حوزه وظایف میراث فرهنگی نیست}این ساختارها در کنار اعتقادات، آن روح و انسجام ملی را تقویت میکند. انقلاب اسلامی در ایران با موزائیک اقوام چه کار کرد. قبل از انقلاب، ملیگرایی چسب اصلی بود. انقلاب اسلامی دو چسب هم روی این چسب زد؛ یکی اسلام و دیگری شیعه. دیدید که حضرت آقا در بحث بیگانهزدایی چقدر بر واژگان فارسی تأکید میکنند. فرهنگستان هر روز واژهسازی میکند. هدف اصلی همین است. ما این اسلام و تشیع را بر آن هویت اضافه کردیم و توانستیم قومیت و تجزیهگرایی را در ایران مهار کنیم و واقعاً هم در عمل مهار شده است. خب قومیتگرایی در ایران خطر نیست. اوایل انقلاب یک مقدار تلاش کردند، اما نتوانستند. خب شعر اگر در خدمت آن اهداف متعالی باشد، باور و انسجام ملی را تقویت میکند. این اشعار درکتابهای درسی ما کمرنگ شد. شعر نو جایش را گرفت و شعرهای قدیمی کمرنگ و این حس رقیق شد. الان میشود اینها را ترمیم و درست کرد. یادمان باشد هیچ وقت دیر نیست؛ و اگر این کار را نکنیم؟
آن وقت باید وزارت تنهایی بزنیم. همچنان که ژاپنیها راه انداختند و اروپاییها هم سراغش رفتهاند. چند روز قبل جایی نشسته بودیم، سریال جواهر قصر را نشان میداد. آن شخص میگفت این سریالها یعنی چه. من گفتم آن کسی که در کرهجنوبی این کارها را انجام میدهد، دقیقاً یک اتاق فکر دارد. نسل الان راحتطلب و تنبل شده است. همه جای دنیا هم همینطور است.
نمیرود آن پیشینهها را مطالعه کند.
بله، تا مانعی پیش میآید ترمز دستی را میکشد و آن راه را دیگر نمیرود. گفتم این سریال نشان میدهد یک دختر در فقر، بدبختی و یتیمی وسط گرداب مشکلات قرار میگیرد، اما در نهایت گلیم خودش را از آب بیرون میکشد. این یک آموزش و تربیت اجتماعی برای خود کرهجنوبی است. کل داستان، افسانه است، اما افسانهای که در نهایت قرار است به تغییر رفتار منجر شود؛ بالا رفتن پشتکار و سختکوشی. شعر نماد این قبیل آرمانسازیهاست. اگر محتوای اعتقادی هم داشته باشد نورعلینور است، از طرفی بزرگترین شعرای ما همه آدمهای اهل این موضوعات بودند. نکته دوم، فرش نماد تولید ملی است. حالا یک فرد ممکن است بگوید آیا فقط فرش نماد تولید ملی است؟ میگوییم نه، اما شما میتوانی در آن حوزهها هم ساختارسازی کنی. خب اگر به دانشبنیان علاقهمندی، روی آن متمرکز شو و ساختارسازی کن یا علم و فناوری. من منکر آنها نیستم. این مطالعات به ما کمک میکند در حوزه تولید محتوا و راهبری ملی و خط و ایده دادن به نخبهها و استادان در تقویت باورها، پیشینه و داشتههایشان بهتر عمل کنیم. یک نکته دیگر را هم بگویم. در آسیایمیانه چهار کشور ترکزبان هستند. ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان و قرقیزستان. هر کدام زبان ترکی را با گویش و لهجه خاص خودشان ادا میکنند. تاجیکستان هم که فارسیزبان است. در کشور ازبکستان، تاجیکهای فارسیزبان در اقلیت هستند، اما جمعیت همین اقلیت، بیشتر از جمعیت تاجیکستان است. خب! در تمام پنج کشور آسیایمیانه، واژههای روسی و فارسی در ترکی خودشان ممزوج شده است. در همین ترکمنستان بیش از ۵هزار واژه فارسی میبینید. مثلاً ما میگوییم آرایشگاه، آنها میگویند سرتراشخانه. ترکهای ازبک این را میگویند.
در باکو به بیمارستان میگویند خستهخانا / خستهخانه.
بله، اینها خیلی از فرهنگ ایران تأثیر پذیرفتهاند. شما به موزههایشان بروید این ریشههای فرهنگی را میبینید. هیچ کسی هم آنجا نمیتواند این ریشهها را منکر شود، ولو اینکه شعارهایی با نشانیهای غلط بدهند که در ۲۰۰ سال اخیر در همسایگان شمالی ما حاکم شده است. به نظر میرسد ما میتوانیم روی اشتراکات کار کنیم، بدون اینکه وارد نقاط افتراق شویم.
به عنوان جمعبندی بحث اولویتهای ما در استفاده از ظرفیتهای فرهنگی و تمدنیمان در آسیایمیانه چه باید باشد؟
اول راه ارتباط مردمی باید هموار شود. جمهوری اسلامی باید به تصمیمی ملی برسد و هر پنج کشور آسیایمیانه را لغو روادید کند. این مردمان ریشههای تمدنی یکی با ما دارند. اعتقاد دارند و محب اهلبیت (ع) هستند، ولو اینکه شیعه نباشند. اینها فیالذات برای ما خطری ندارند. دوم، خوشبختانه بسترهای خوب حملونقلی و ارتباطی داریم و باید جدیتر به این زیرساختها توجه کنیم. نیاز داریم ارتباطات بین مردم برقرار و تقویت شود. هموطن ما همتای خودش را میزبانی کند و بالعکس، در این صورت ارتباطات محدود نمیشود به ارتباط دولتمردها. دیپلماسی عمومی و فرهنگی در کنار دیپلماسی سیاسی است. امروز در دنیا توصیه اصلی برای زیرساختسازی ارتباط با مردم دنیاست. فارغ از اینکه چه کسی دولت و چه کسی حاکمیت میشود. اگر این ارتباطات مردمی برقرار باشد، دولتها و حاکمان هم به ناچار تبعیت میکنند. نکته بعدی بحثهای پیشینهای است. خوشبختانه ما با هر پنج کشور آسیایمیانه، روابط و پیشینههای خونی و فامیلی در استانها و مناطق شمالی و شمالشرق کشورمان داریم. ما کلی قزاق در استان گلستان و مازندران داریم، میدانید قزاقستان در آن منطقه سرکنسولگری دایر کرده است. کلی ترکمن داریم. در همین سه استان بهعلاوه دو استان خراسان. کلی تاجیک داریم. وقتی میروید تاجیکستان، انگار اهالی خراسان خودمان را در آنجا میبینید. در قرقیزستان و ازبکستان همین طور. نکته بعدی که مهم است ارتباطات بین نهادهای اقتصادی است. متأسفانه عمده نگاه بخش خصوصی ما به غرب و همسایههای جنوبی ماست. این منطقه برای بخش خصوصی ما ناشناخته است، در صورتی که هم در همسایههای جنوبی ما، هم در غرب معلوم نیست همه تولیدات ایرانی را بخرند، اما اینجا شما یک چوب کبریت هم از ایران ببرید، حتماً خواهان دارد، به دلایل مختلفی که گفتم.
مشی و سیاستگذاری اقتصادی ما در این کشورها چگونه باید باشد؟
به نظرم جمهوری اسلامی باید اجازه دهد بخش خصوصی، این فضا را اداره کند. ترکیه در این زمینه از ما موفقتر عمل کرده است. مجموعه رایزنیهای بازرگانی ترکیه ذیل معاون رئیسجمهور اداره میشود. در ۱۷۷ کشور رایزن بازرگانی مستقر دارند و این رایزنیها از بخشهای غیردولتی هستند. دولت فقط به اینها گذرنامه رسمی داده است. خود اتحادیههای صنفی، اتاقهای بازرگانی و صنایع و کشاورزی رفتهاند در آن رایزنیها مستقر شدهاند، در حالی که ما فقط در ۱۵ کشور دنیا رایزن بازرگانی داریم.
این تفاوت ما با ترکیه است.
بله. ما هم باید بیاییم پای بخش غیردولتی را به اقتصاد باز کنیم و اجازه دهیم خود آنها کارگزاران این داستان باشند. اگر تجارت را به تاجران واگذار کنیم، اتفاقات خوبی میافتد. نهادهای رسمی مثل وزارت خارجه هم در حوزه اقتصاد کلان و تنظیم پروتکلها و باز کردن راه برای بخش خصوصی فعال میشوند. نکته بعدی رقبای ما هستند. ما امروز در آسیایمیانه رقیب بسیار غولپیکری به نام چین داریم. چین آمده طی یک راهبرد ۳۰ ساله گفته من میخواهم به اقتصاد اول دنیا تبدیل شوم. ۲۳ سال از آن اعلام گذشته و هفت سال مانده است. یکی از پیوستهای این راهبرد این است که به واسطه سیاست تکفرزندی، جمعیت مردهای چین از جمعیت زنها بیشتر است. اعلام کردهاند ما تسهیلات فراهم میکنیم، چینیها بروند در نقاط مختلف دنیا با زنهای آنها ازدواج کنند، بنابراین نسلی که یک طرفش چینی است متولد میشود. الان در پنج کشور آسیایمیانه ۵/۳۱ سال است با نسل دورگهای مواجه شدهایم که یک رگهاش چینی است و همین راهبرنده اصلی و بیرقیب چین در این پنج کشور شده است. رقیب دوم و سوم ما در آسیایمیانه، روسیه و ترکیه است. ترکها هم با بخش غیردولتیشان به این کشورها رفتهاند و هتل و رستوران ساختهاند. حالا فرق تاجر ایرانی با ترک این است که ایرانی میخواهد یک محموله بزرگ چوب و آهن ببرد و بیاورد، اما ترکیه، هتل و رستوران میسازد تا چند نسل آنجا سرمایهگذاری کند و سود ببرد. سود کم، اما درازمدت، در حالی که تجار ایران اکثراً دنبال سودهای بادآورده، بزرگ و مقطعی هستند. از طرفی باید مبادلات اقتصادی بر پایه پولهای ملی باشد. ما دیگر نباید با همسایههایمان در آسیایمیانه با دلار و یورو معامله کنیم. بانک مرکزی ما باید با این کشورها کار کند. آنها حتماً استقبال میکنند. دیپلماسی هنر چانهزنی است. اگر بتوانند چانهزنی کنند، حتماً اثرگذار خواهد بود. نکته بعدی اینکه ما نیاز داریم به زبانهای محلی شبکههای تلویزیونی داشته باشیم. تنها کسانی که در آسیایمیانه میتوانند زبان شبکههای ما را متوجه شوند، تاجیکستانیها و بخشهایی از ازبکستانیهای فارسی زبانند که مشتری شبکههای ایرانی هستند. بعد از فروپاشی مدتها چند شبکه تلویزیونی ما در داخل تاجیکستان در کنار شبکههای آنها پخش میشد. در همین شبکه یک و در اوایل دوران بعد از فروپاشی، مدت قبل توجهی آقای حیاتی موقع اخبار میگفت سلام بر فارسیزبانهای کل دنیا. اما اینها ادامه پیدا نکرد. به خاطر اینکه آنها مسائل مالی را پیش کشیدند. صدا و سیمای ما هم در برونمرزی دنبال پول درآوردن نیست، البته تازه شروع کردهاند. در صورتی که از اول باید این کار را میکردند. ما نیاز به رسانه- به زبانهای محلی- داریم. ترکمنی، ازبکی، قزاقی و قرقیزی. همین محتوای آیفیلم را ترجمه کن و بگذار آنجا. آن وقت ببین ایراندوستی این مردمان چقدر عمیقتر و وسیعتر میشود. همین پرستیوی و هیسپانتیوی را برونمرزی کن. ببینید ما در آسیایمیانه، دو نوع مخاطب داریم. مخاطبی به نام حاکمان که مسلمانند با نظام حکومتی لائیک. ما باید یک راهبرد برای این حاکمان داشته باشیم و یک راهبرد برای طیف اصلی که مردم هستند. خب هر چه مردم به ما نزدیکند، حاکمان از ما دورند. گرچه خوشبختانه حاکمان در گفتمان به ما نزدیکند، حتی اگر در عمل دور باشند؛ تنها منطقه در پیرامون ما که علیه ایران چیزی نمیگوید. یکسری کشورها هم مثل امریکاییها و اسرائیلیها بدخواه ما و این کشورها هستند. همه این پنج کشور به جمهوری اسلامی جا برای فعالیت دادهاند، یعنی برای کشورهای مختلف سهم تعیین کردهاند؛ به روسها، امریکاییها، چینیها، اتحادیه اروپا، ترکیه و رژیم صهیونیستی دادهاند. این وسط ما باید از سهم خودمان استفاده کنیم. خب از سهمت استفاده کردی و پر شد، تلاش کن از سهم دیگران کم کنی. تولید ما، خودروی ما، کشاورزی ما و مایحتاج ما باید مکمل با این کشورها شود. شما میگویید کشت فراسرزمینی، من میگویم قزاقستان پر از آب و زمین حاصلخیز است، کلی ایرانی میتوانند بروند آنجا و بازی برد- برد انجام دهند.