سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: «اگر هر کسی را برای مدت طولانی تحتفشار، زور، تحکم و کنترل قرار دهیم، بیشک به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد!». این جمله، یکی از مهمترین پیامهایی است که روانشناسی کنترل درونی به ما یاد میدهد و به ما گوشزد میکند که ما انسانها اجتماعی هستیم و اجتماعی زیستن در حفظ بقای نوع بشر نقش ارزندهای داشته است. بنابراین برای سالم زیستن به روابط خوب و مطلوب نیاز داریم، چراکه حضور در روابط رضایتبخش، حال خوب، سلامت جسمی و سلامت روان ما را تضمین میکند. یک ارتباط زناشویی سالم نیز تنها در سایه احترام خواستهها و پرهیز از استیلا و زورگویی شکل میگیرد.
حال تان در این روابط چطور است؟
برای درک بیشتر این نکته فقط کافی است یکی از رابطههای لذتبخشتان را تصور کنید. آن زمان که در کنار دوستی یکدل هستید، سعی میکنید یکدیگر را درک کنید، برای با هم بودن زمان و انرژی میگذارید، به صحبتهای یکدیگر گوش میدهید، از زمانی که با هم هستید لذت میبرید، دردهای جسمیتان را فراموش میکنید، در میان گفتوگو بر سر مشکلات روزمره و سختیهای زندگی، باز هم میخندید و شادی میکنید، با خنده و شوخی کردن زمانتان را میگذرانید، در مورد پروژههای مهم شغلی و تحصیلی با یکدیگر مشورت میکنید و برای پیشرفت دیگری تلاش میکنید و شادمان هستید و...
حال به یکی از رابطههای نامطلوبتان فکر کنید. مثلاً آخرین باری که با همسرتان بحث کردید را به یاد بیاورید. با خود میاندیشید او هیچ وقت مرا درک نمیکند، چطور میتواند اینقدر غیرمنطقی فکر کند؟ یکدیگر را سرزنش میکنید، از رفتار، گفتار و پوشش هم ایراد میگیرید، انتظار دارید حرف شما را بپذیرد، او را با اطرافیانتان مقایسه و تعجب میکنید، چطور میتواند اینگونه باشد! و تا زمان حل نشدن آن مشکل با هم سرد برخورد میکنید و... حال جسمیتان در این رابطه چطور است؟ آیا وضعیت فیزیکی و سلامت جسمانی شما مانند زمانی است که با دوست صمیمیتان گفتوگو میکردید؟ مسلماً خیر.
داشتن روابط سالم، شرط حفظ سلامت روان
نتایج حاصل از پژوهشهای روانشناسی به ما نشان داده بخشی از سلامت جسمانی ما در گروی سلامت روان ماست. بسیاری از دردها و مشکلات جسمانی که بعد از بررسیهای پزشکی مشخص میشود منشأ فیزیولوژیک ندارد، منشأ ذهنی و روانی دارد. حتماً برای شما هم پیش آمده در پی دردهای شدید مفصل، مشکلات معده و گوارش، سردردهای مکرر، ضعفهای جسمانی و... به پزشک مراجعه کردهاید و پس از بررسی، پزشک به منشأ عصبی آن مشکلات اشاره کرده و شما را به روانپزشک ارجاع میدهد. این همان مواردی است که به ارتباط قوی میان جسم و روان اشاره میکند. حال نکته اینجاست که یکی از اصلیترین شروط برای حفظ سلامت روان، داشتن روابط سالم، مطلوب و لذتبخش است! روابطی که ما در آن احساس احترام و ارزشمندی میکنیم، برای حضور در آن رابطه مشتاقیم، میتوانیم در آن رابطه نقابهایمان را کناری زده و بدون نگرانی از مورد تحقیر و انتقاد واقع شدن، خود واقعیمان را نشان دهیم، رابطهای که به عزت نفس و اعتماد به نفس ما نهتنها آسیب نمیرساند، بلکه به جهت رؤیارویی و پذیرش خود واقعی، در به کمال رساندن ما نیز کمک میکند.
پژوهشهای روانشناسی نشان داده است وجود تعارضهای زناشویی، مشکلات عاطفی و طلاق تأثیر بسیاری بر سلامت روانی، جسمانی و اجتماعی زوجین و اعضای خانواده دارد. مطالعات بیان میکند بین تعارضهای زناشویی و اختلالات روانشناختی مثل افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلالات وسواس، اختلالات خوردن و همچنین انواع بیماریهای جسمانی مثل بیماریهای قلبی- عروقی و سرطان رابطه وجود دارد. بیشک فقدان روابط صمیمانه و رضایتبخش، آسیبپذیری افراد را در مقابل موقعیتهای استرسزا و اختلالات روانشناختی و بیماریهای جسمانی، افزایش میدهد.
در رابطهها به دنبال کنترل کردن نباشیم
فراموش نکنیم رابطه ایدهآل با دوست و همسر و... محقق نمیشود جز با کنار گذاشتن کنترل بیرونی، اما متأسفانه آنچه در روال زندگی روزمره از ما سر میزند چیزی نیست جز کنترل بیرونی کسانی که دوستشان داریم، یعنی اصرار داریم تا آنطور که ما دوست داریم رفتار کنند، سخن بگویند، بپوشند. دست کشیدن از کنترل بیرونی زمانی اتفاق میافتد که ما دیگران را همانگونه که هستند بپذیریم و برای تغییر آنها به آنچه خودمان دوست داریم، تلاش نکنیم.
یکبار دیگر رابطه دوستانهای که به آن اشاره شد را مرور کنید: درک کردن، همدلی، زمان گذاشتن برای یکدیگر، گوش دادن فعال، لذت بردن، شادی و شوخی و خنده، راهنمایی و مشورت دادن، فراموش کردن گله و شکایتهای جسمانی و... رابطههای دوستانه معمولاً بهترین مثال برای رابطهای سالم و بدون کنترل بیرونی است، چراکه در این روابط دوستانه، دو طرف یکدیگر را همانگونه که هستند میپذیرند و برای تغییر یکدیگر به آنچه فکر میکنند درست است، تلاش نمیکنند. هرگاه توانستیم روابط اصلی زندگیمان را با این اصول پیش ببریم، آن گاه سلامت روان و بهتبع آن سلامت جسمانی خود را تضمین کردهایم.
همسرمان را مجبور به کاری میکنیم که نمیخواهد!
یکی از دلایل اصلی طلاق، نارضایتی و تعارضات زناشویی این است که زوجین میخواهند طرف مقابلشان را عوض کنند و او را مجبور به انجام کاری کنند که نمیخواهد. از طرف دیگر پرخاشگریهای نوجوانان و جوانان با والدین، فرار از مدرسه و خانه، بالا رفتن آمار مصرف موادمخدر بین نوجوانان و جوانان نشاندهنده این است که این افراد از زندگی و روابط خود در منزل، مدرسه و با اعضای اصلی خانواده خود رضایت ندارند. تقریباً تمامی ما انسانها میل به کنترل کردن افراد، موقعیتها و شرایط داریم، چراکه همه ما از نیاز ژنتیکی مشخصی به نام نیاز به قدرت بهرهمندیم. ما دوست داریم بتوانیم جهان و هرچه متعلق به آن است را تحت کنترل خود درآورده و آن را قابل پیشبینی و قابل کنترل کنیم، اما مسئله اینجاست که ذات جهان پیشبینیناپذیر است. بنابراین تلاشهای ما برای کنترل ناکام باقی میماند. اینجاست که به کنترل افراد مهم زندگی مان روی میآوریم. طبق پیش فرض گفته شده، گمان میکنیم صلاح آنها را میخواهیم و ما بهتر از خود آنها تشخیص میدهیم چه چیزی برایشان خوب یا بد است. منظور از آنها در اینجا طرف مقابل من در یک رابطه است. رابطه انسانی یعنی هر جایی که حداقل دو نفر با هم تعامل دارند: رابطه زوجین با یکدیگر، رابطه والدین با فرزندان، رابطه فرزندان با هم، رابطه معلم و شاگرد، رابطه رئیس و کارمند، رابطه دو دوست و....
فردی که رفتارش براساس روانشناسی کنترل بیرونی است، کنترلگر نامیده میشود. فرد کنترلگر در تلاش برای ارضای نیاز ژنتیکی قدرت است، اما غافل است که کنترلگری مهمترین عامل تخریب روابط بین فردی است، چراکه هیچ فردی نمیتواند در رابطهای که مدام توسط دیگری کنترل میشود، مدت زیادی باقی بماند. خواه ناخواه پس از مدتی یا او نیز شروع به رفتار متقابل کنترلگری میکند یا رابطه را ترک میکند، یا رابطه نامطلوب را با نارضایتی ادامه داده و هیچ لذتی نمیبرد. در هر صورت رابطهای انسانی به سمت تخریب شدن پیش میرود. در حقیقت کسی که فکر میکند با استفاده از کنترل بیرونی میتواند دیگران را تغییر دهد یا مجبور به انجام کاری کند، کاملاً در اشتباه است. چون اگر برای مدتی طرف مقابل از او پیروی کند، به محض آن که این کنترل برداشته شود، کار مورد تأیید خود را انجام خواهد داد! بهعبارت دیگر ممکن است کنترل بیرونی برای مدت کوتاهی ما را به آنچه میخواهیم برساند، اما نمیتواند اثر دائمی و بلندمدت داشته و موجب تغییرات پایدار در فرد مقابل شود.
شاخصههایی برای گریز از دام کنترلگری
حال سؤال اینجاست که از کجا بفهمیم کنترلگر هستیم؟ برای پاسخ به این سؤال لحظهای به خود و روابطتان بیندیشید، روابطی که از آنها لذت میبرید و مشتاقشان هستید چه خصوصیتی دارند؟ روابطی که آنها را ترک کردهاید یا با وجود ماندن در آنها رضایتی ندارید و خوشحالتان نمیکند چه ویژگیهایی دارند؟ ما در روابطی احساس آرامش، حال خوب و رضایت را تجربه میکنیم که در آن رابطه توسط طرف مقابل مورد پذیرش واقع شده باشیم، این یعنی دیگری ما را همانطور که هستیم دوست بدارد و به یکدیگر فرصت دهیم راههای مورد علاقه برای ابراز عشق و محبت همسر خود را بشناسیم و با ابراز صحیح عشق و علاقهمان صمیمیت بیشتری ایجاد کنیم.
به شخصیت، دیدگاهها و نظریات یکدیگر و تمام افراد، اشیا و موقعیتهایی که به نحوی به خود فردیمان تعلق دارد یا مربوط میشود احترام بگذاریم، در تصمیمگیریهای مالی و خانوادگی مشارکت داشته باشیم و اجازه دهیم برای مسائل فردی و شخصی، با در نظر گرفتن خواستههای طرف مقابل، تصمیمگیری کنیم، بدون قضاوت، سرزنش یا برچسب زدن به یکدیگر گوش دهیم و با تغییر باورها و نگرشهای افراطی یا اشتباهمان، راه را برای درک عاطفی متقابل هموار کنیم، از اعتراف به اشتباه و عذرخواهی کردن بابت خطاها، اشتباهات و ادراکات غلط اجتناب نکنیم، در مسیر زندگی مشترک هدفهای مشترک داشته باشیم، همچنین برای رشد و ترقی فردی یکدیگر از هم حمایت کنیم، به حق یکدیگر برای داشتن احساسات، دوستان، فعالیتها و نظرات مستقل احترام بگذاریم و نگاه برتریطلبانه نداشته باشیم، مسئولیتپذیر باشیم و کارها و مسئولیتهای زندگی مشترک را تقسیم کنیم.
برای حل کشمکشها و تعارضات غیرقابل اجتناب زندگی، با هم به مذاکره و یافتن راهحل بنشینیم، آمادگی پذیرش تغییر در نقاط ضعف و خصوصیات منفی شخصیتی خود را داشته باشیم، در کنار هم لحظاتی شاد و خوشایند تجربه کنیم و برای بودن با هم مشتاق باشیم، به خود فرصت دهیم تا با شناخت بیشتر یکدیگر، به اولویت هم تبدیل شویم، به علائق و خواستههای هم اهمیت دهیم، برای شاد کردن و ارضای نیازهای یکدیگر تلاش کنیم، نقاط قوت و ضعف هم را بشناسیم و به هم در برطرف کردن نقاط ضعف و برجسته کردن نقاط قوت کمک کنیم نه اینکه با سرزنش کردن و انتقاد مداوم تلاش کنیم دیگری را متوجه اشتباهاتش کنیم.
با کمی اندیشیدن در مورد روابط خودتان به راحتی پی میبرید کنترلگری و کنترل بیرونی یعنی چه... روابطی که خصوصیات بالا را نداشته باشد باعث میشود طرفین رابطه احساس رضایت و مطلوبیت از حضور در آن رابطه نداشته باشند. یکی از مهمترین دلایلی که باعث میشود رابطه به سمت تخریب و نارضایتی پیش رود این است که کنترل بیرونی بر آن حاکم باشد.
استمرار در کنترل بیرونی رابطهها را تخریب میکند
رضایت زناشویی حالتی از وجود روابط صمیمانه میان زوجین، هماهنگی نقشها و دستیابی به درجهای از همدلی است. براساس این تعریف، جو حاکی از نبود تفاهم (درک نکردن متقابل زوجین از وضعیت و حالات یکدیگر)، وجود درگیری و کشمکش بیانگر عدم رضایت زناشویی است. کاملاً مشخص است در صورت وجود این نارضایتی میان زوجین، سلامت و کارکرد خانواده خدشهدار شده و ادامه این وضعیت موجب متلاشی شدن بنیان ازدواج و خانواده است. کنترل بیرونی یا به عبارتی کنترلگری نوعی رفتار است که در روابط نزدیک به شدت استفاده میشود، غافل از آنکه اثر معکوس و منفی بر میزان مطلوبیت روابط ما دارند. به بیانی دیگر از هر در که کنترلگری وارد شود، از در دیگر صمیمیت و محبت خارج میشود، چراکه هیچ انسان سالمی نمیتواند مدت زیادی مورد کنترلگری قرار بگیرد و باز هم عاشقانه به فرد کنترلگر عشق بورزد. چون بسیاری با طیف وسیعی از مشکلات ذهنی میتوانند سالهای سال در این روابط ناسالم باقی بمانند، اما افرادی با اعتماد به نفس ضعیف، خودباوری شکننده، عزت نفس ناکافی و اختلالهای شخصیت هستند.
ممکن است بپرسید چرا کنترلگری باعث از بین رفتن مطلوبیت یک رابطه میشود؟ پاسخ این است که هیچ کدام از ما به این دلیل وارد یک رابطه صمیمانه نمیشویم که تخریب و تحقیر شویم، خود دوستی و اعتماد به نفسمان را از دست دهیم و آن رابطه را به جدایی، طلاق عاطفی یا طلاق قانونی برسانیم. ما وارد روابطی میشویم که احساس میکنیم آن رابطه و حضور در کنار آن شخص میتواند از طریق ارضای نیازهای ما، حال ما را خوب کند. ما وارد روابط میشویم تا صمیمیت و پذیرشی که تمام عمر به دنبالش بودهایم را کسب کنیم، حرفهای ناگفتهمان را بگوییم، شنیده و درک شویم، بدون ترس از مورد انتقاد واقع شدن، خود واقعیمان را زندگی کنیم و از زندگی در کنار کسی که دوستش داریم لذت ببریم. اما رفتارهای کنترلگرایانه دقیقاً رابطهای مغایر با این رابطه ایدهآل را برای ما به ثمر مینشاند و این باعث سردی، دوری و احساس مکرر و مجدد تنهایی است.
زمانی که زوجین شروع به استفاده از رفتارهای تخریبگر میکنند، رابطه عاطفی بین آنها روزبهروز سردتر میشود و زمانی به جایی میرسند که احساس میکنند این رابطه چیزی جز تحقیر و کوچک شدن برایشان به ارمغان نداشته و اینجا نقطه شروع احساس تنهایی و پشیمانی است. اگر در این زمان زوجین به فکر کمک به رابطهشان نباشند، به زودی شاهد مرگ آن خواهند بود.
*روانشناس و زوج درمانگر