سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: این گفتوشنود کوشیده است در ورای کلیشههای رایج، نکات و ناگفتههایی را درباره منش شهید دکتر مصطفی چمران به ویژه سیره سیاسی وی را از منظر مهندی مهدی چمران برادر آن شهید مد نظر قرار دهد. مصادره به مطلوبهای گروههایی، چون نهضت آزادی و بیان نکاتی از سوی دبیرکل سابق و لاحق این گروه، چنین ضرورتی را ایجاد کرده است. امید آنکه این مصاحبه پرنکته تاریخپژوهان انقلاب و علاقهمندان دکتر چمران را مفید و مقبول آید.
غیر از جریان ولایی و انقلابی، برخی جریانات دگراندیش هم دکتر چمران را به خودشان منتسب میکنند. به عنوان نمونه نهضت آزادی از جمله این مدعیان است. حدود ارتباط دکترچمران با نهضت آزادی تا چه حد بود؟
مبارزات دکتر چمران از سال ۱۳۲۸، ۱۳۲۹ و حتی قبل از آن شروع شد و در هر دورهای گروههایی بودند که برای مردم حالت مرجع را داشتند. مثلاً در زمان ملی شدن صنعت نفت، جبهه ملی و دکتر مصدق و آیتالله کاشانی، رهبران سیاسی و مذهبی مردم بودند و با همدیگر کار میکردند. در آن زمان تظاهراتی که برپا میشد، همه مردم دنبال دکتر مصدق و آیتالله کاشانی بودند و وقتی جبهه ملی برای مجلس لیست میداد، همه مردم اعم از دانشگاهیها، بازاریها، مذهبیون و سیاسیون حمایت میکردند. در آن زمان دکتر چمران هم از جبهه ملی حمایت میکرد و به نفع آن شعار میداد.
جبهه ملی بعد از ۲۸ مرداد دچار تنشهای داخلی شد و گروهی که گرایشات مذهبی داشتند، از جبهه ملی جدا شدند و گروهی به نام نهضت آزادی را تشکیل دادند که مرحوم آیتالله طالقانی، آیتالله زنجانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و چند نفر دیگر بودند. البته در آن موقع دکتر چمران اصلاً ایران نبود. من دانشجو بودم و تمام بیانیههای نهضت آزادی را میگرفتم و میخواندم.
شما هم به عضویت این حزب درآمده بودید؟
خیر، آن موقع اینطور نبود که همه عضو بشوند. از افراد دعوت میکردند و همه غیر از گروههای چپ و تودهایها، در جلسه اعلامِ موجودیت نهضت آزادی و در جلسات عمومی آن شرکت میکردند.
پس از پیروزی انقلاب چه عواملی باعث بازگشت دکتر چمران به ایران شدند؟
وقتی انقلاب به پیروزی رسید، دکتر چمران و دیگران شنیدند که عرفات به ایران آمده است و مورد استقبال دکتر یزدی و دیگر اعضای نهضت آزادی قرار گرفته است و همه برای استقبال از او به فرودگاه و بعد هم همراه او به مشهد، تبریز و اهواز رفتند و دست عرفات را میگرفتند، بلند میکردند و فریاد میکشیدند. عدهای از شیعیان هم گفتند ما میخواهیم به ایران و خدمت امام برویم و تبریک بگوییم، از جمله مرحوم شیخ مهدی شمسالدین که نایبرئیس مجلس شیعی اعلا و نایبرئیس امام موسی صدر بود. آن موقع قذافی، امام موسی صدر را به لیبی دعوت کرده بود که او را ربود و بالاخره هم معلوم نشد چه کار کرد و هنوز هم مشخص نیست، بنابراین نایبرئیس مجلس اعلای لبنان، مرحوم شیخمهدی شمسالدین بود که یکی از روحانیون برجسته لبنانی بود. همین آقای نبیه برّی که الان رئیس پارلمان است و آقای سیدحسین حسینی که آن موقع رئیس پارلمان بود و تعدادی از علمای اهل تسنن و عده زیادی از رزمندگان و احزاب سیاسی لبنان که مجموعاً ۹۲ نفر میشدند با یک هواپیما، حدود هشت روز بعد از پیروزی انقلاب تصمیم گرفتند برای دیدار با حضرت امام (ره) به ایران بیایند و به نخستوزیری و وزارت خارجه و هر جایی که میشناختند تلکس زدند که ما داریم میآییم، اما از هیچ جای ایران پاسخی نیامد. دکتر چمران هم برای آقای یزدی که آن موقع معاون نخستوزیر بودند تلکسی زد و بسیار متواضعانه پرسید: «آیا من به دردتان میخورم که به ایران بیایم؟» ببینید چنین آدمی چگونه سؤال میکند. متأسفانه این دوستان که پس از شهادت دکتر دائماً دم از دکتر چمران میزنند. آن زمان به تلکس او هیچ پاسخی ندادند. من که آن موقع در نخستوزیری بودم به اتاق تلکس رفتم و پاسخ مثبت دادم که بیایید و اجازه هم صادر شد. وقتی هم که دکتر چمران به ایران آمد، حتی یک نفرشان هم برای استقبال به فرودگاه نرفت!
واقعاً هیچ کدام از اعضای نهضت آزادی برای استقبال نیامدند؟
نه آقای دکتر یزدی، نه آقای صباغیان هیچکدام نیامدند. دکترچمران بلافاصله فردا صبح ورودش خدمت حضرت امام رفتند. البته جلسه اول خصوصی بود، ولی بعد از ظهر من کل ۹۲ نفر را به مدرسه علوی و خدمت امام بردم.
گویا حضرت امام در آن دیدار از دکتر چمران میخواهند که در ایران بماند؟
بله، دکتر با شیخ مهدی شمسالدین، نبیه برّی و سیدحسین حسینی خدمت امام رفتند و امام خیلی از دیدن دکتر خوشحال شدند و پرسیدند: «چه کار میخواهید بکنید؟» دکتر پاسخ داد: «میخواهم به لبنان بروم.» امام فرمودند: «در ایران بمانید.» دکتر چمران گفت: «وضع لبنان خیلی بد است. موسی صدر اینطور شده است و الان کسی در لبنان نیست.» امام فرمودند: «در ایران بمانید. اگر ایران درست شود، لبنان هم درست خواهد شد. جاهای دیگر هم درست خواهند شد.» که عملاً دیدیم همینگونه هم شد. دکتر چمران مرتباً این جمله امام را تکرار میکرد و به آن اعتقاد داشت و میگفت: اگر ایران درست بشود، آنجاها هم درست خواهند شد. این کلام امام (ره) برای دکتر کافی بود و دیگر هم به لبنان نرفت. ایشان با یک ساک دستی کوچک به ایران آمده بود که در اتومبیل من بود و متأسفانه گروهکها آمدند و ماشینم را دزدیدند و ساک او را هم بردند.
علت سرقت ساک دستی دکتر چمران توسط گروهکها چه بود؟
تصور میکردند در ساک او باید مدارکی باشد که به دردشان بخورد. بعد دیدند جز شناسنامه و پاسپورت دکتر چیزی در آن نیست؛ لذا بعداً این دو تا را پس دادند و تنها مقداری پول را که در ساک بود با خود بردند. چمدان کوچکی از پسر آقای موسی صدر، صدرالدین صدر هم در ماشین بود که آن را هم بردند.
حضرتامام (ره) از ایشان خواستند به هیئت دولت بروند؟ بحث خواستن نبود. امام به ایشان فرمودند: در ایران بمان و بعد هم مأموریت دادند عضو شورای مرکزی تشکیل سپاه باشد، چون او تنها فردی بود که تجربه کافی هشت ساله از گروههای مردمی ـ. نظامی یعنی سپاه داشت. به هر حال او دیگر در ایران ماند و در اردیبهشت ماه بود که به هیئت دولت دعوت شد و به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب مأموریتهایش را انجام میداد.
در غائله کردستان چالش دکتر چمران با دولت موقت بر سر چه مسائلی بود؟
چالشی نبود. اولاً رفتنش به کردستان با درخواست خود مهندس بازرگان بود. ایشان گفت: به پاوه بروید و مثل جریان سِرو در آذربایجان غربی مشکل را حل کنید، چون دکتر چمران ابتدا به سِرو رفت. دموکراتها به پاسگاههای سِرو آمدند و چند سرباز را شهید کردند و وارد خاک ایران شدند و پل قطور را که راهآهن از آن عبور میکرد تخریب کردند و راهآهن قطع شد. شهید چمران همراه شهید فلاحی که فرمانده نیروی زمینی بود به آنجا رفت و از لشکر ۱۶ زرهی تعدادی نیرو برداشت و با زحمت بسیار فراوانی آنها را به منطقه برد و بالاخره همه آن جریانات را خنثی و سِرو را آزاد کرد و دموکراتها از ایران گریختند و منطقه را پاکسازی کرد و برگشت. لباس چریکی به تن کرد و تفنگ به دست گرفت و جنگید و آنجا را آزاد کرد و برگشت. بعد حادثه مریوان پیش آمد که ضد انقلاب تعدادی از پاسداران را در خانه سپاه سر برید و دکتر چمران به آنجا رفت و یک هفته ماند تا توانست مریوان را آرام کند و نیروهای ضد انقلاب را از مریوان بیرون براند. بعد همه آنها جمع شدند و به پاوه رفتند و آنجا را محاصره کردند و آن حوادث را به وجود آوردند که دکتر چمران همراه با شهید فلاحی با هلیکوپتر به وسط حلقه محاصره دشمن رفت که کار بسیار شجاعانهای بود. همه از وسط حلقه محاصره میگریزند، اما اینها رفتند و در حلقه محاصره نشستند. دکتر حدود ۷۲ ساعت آنجا ماند و جنگید و بالاخره حلقه محاصره پاوه را با فرمان عجیب و فراموش نشدنی حضرت امام شکست. خود دکتر چمران همیشه تأکید میکرد این فرمان بود که محاصره پاوه را شکست.
البته قبل از اینکه نیروها برسند، ایشان تا ظهر پاوه را آزاد کردند. نیروهای کمکی تازه بعد از ظهر به منطقه رسیدند. بعد دکتر چمران را به تهران احضار کردند که نیامد تا وقتی که آیتالله طالقانی فوت کردند و او به خاطر رحلت ایشان به تهران آمد. بعد اعلام کردند که مردم دیگر به پاوه نروند و نیازی به کمک نیست و ژاندارمری آنجا را پاکسازی میکند. دکتر معتقد بود ژاندارمری این توان را ندارد و بعد از مدت کوتاهی ضدانقلاب دوباره بخشی از آن منطقه را گرفت. البته دکتر چمران تعدادی نیرو را در سردشت گذاشت و نگذاشت تمام منطقه به دست ضد انقلاب بیفتد و خوشبختانه بخش عمدهای از آن منطقه را با کمک نیروهای نظامی، پاسدار و نیروهای داوطلب مردمی که خودش به آنجا برده بود، آزاد نگه داشت و تا جنگ تحمیلی هم نیروهایش در سردشت، پاوه و جاهای دیگر بودند و بعداً همه آنها را به خوزستان منتقل کرد.
اختلاف دکتر چمران با دولت موقت بر سر چه مسائلی بود؟
ببینید دکتر بیغرضانه کار خودش را میکرد. ایشان هم در قبال کسانی که به هیئت دولت حمله بیجا و مسائلی را مطرح میکردند، از دولت دفاع میکرد و هم وقتی میدید هیئت دولت به راهی میرود که مورد قبول او نبود، زیر بار نمیرفت. مثلاً همه اعضای هیئت دولت به خاطر مسائلی که در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی میگذشت به قم رفتند و استعفایشان را خدمت امام تحویل دادند، امام هم به آنها گفتند: «بروید و کارتان را انجام بدهید»، اما دکتر چمران نه استعفا داد و نه همراهشان رفت. در چنین مواقعی دکتر کاملاً روش آزادمنشانه خود را نشان میداد. ماجرای کردستان یکی از چالشها بود. ماجرای استعفا چالش دیگری بود. فروش هواپیماهای F۱۴ و ماجرای جهاد سازندگی همینطور. دکتر با بچههای جهاد سازندگی جلسات هفتگی داشت، ولی دولت زیاد با اینها موافق نبود. هیئت دولت با سپاه مشکلاتی داشت، ولی دکتر چمران با آنها مشکلی نداشت و سپاه را شکل و دو دوره به آنها آموزش داد.
دکتر چمران چطور به عنوان نخستین وزیر دفاع کشور بعد از انقلاب انتخاب شدند؟
بعد از آن که جریان پاوه پیش آمد و دکتر چمران از پاوه برگشت، حضرت امام (ره) ایشان را خواستند و به دکتر گفتند به وزارت دفاع برود و وزیر دفاع شود. ایشان از نظر اداری و سازمانی، نظامی نبود ولی به عنوان اولین وزیر دفاع در تاریخ ایران با حکم حضرت امام به عنوان فرمانده کل قوا به سمت وزیر دفاع برگزیده شد و به وزارت دفاع رفت و بعد از اینکه دولت موقت منحل شد، ایشان در همان وزارت دفاع ماند و حتی شهید رجایی هم که آمد، مدتی وزیر دفاع بود تا اینکه نماینده مردم شد و به مجلس رفت و دیگر نتوانست وزیر باشد، بنابراین شهید فکوری وزیر دفاع شد.
دکتر چمران در دوران وزارت دفاع با دولت چالشی هم داشتند؟
خیر، چون مدتی بعد دولت موقت استعفا کرد و امور به دست شورای انقلاب اداره میشد و دکتر چمران در این زمینه با آنها اختلافنظری نداشتند.
از دکتر چمران به عنوان کسی که ارتش را مورد اصلاح قرار داده یاد میشود. این مسئله چطور اتفاق افتاد؟
ایشان واقعاً در اول انقلاب اصلاحات عمیقی را در ارتش به وجود آورد که هنوز هم آن اصلاحات نمونه هستند، چون تا آن موقع هنوز ارتش اصلاح و پاکسازی نشده بود و قوانین طاغوتی بر ارتش حاکم بود. در سالگرد شهادت دکتر چمران در سال گذشته، سرتیپ حاتمی، وزیر دفاع فعلی تشریف آوردند و مدارک وزارت دفاع در این زمینه را بررسی و سخنرانی بسیار خوب و مستندی را ارائه دادند و کارهای اصلاحی دکتر چمران را که در آن زمان در وزارت دفاع انجام داده بود ـ. اعم از قوانین اداری و مالی بهخصوص در توانمندسازی صنایع دفاعی ـ. ارائه دادند. دکتر چمران یک دانشمند بزرگ فیزیک الکترونیک و در زمینه صنایع دفاعی یک استاد برجسته بود و در زمانی که تِزش را ارائه داد، در تمام دنیا نظیر او ۱۰ نفر هم نبودند. چنین شخصیت علمی روی راهاندازی صنایع دفاعی اصرار کرد و مرکز گسترش صنایع نظامی را که دارد کارهای موشکی و امثالهم را انجام میدهد، راه انداخت. در حالی که پیش از آن چنین بخشی در وزارت دفاع وجود نداشت و ایشان آن را به وجود آورد و اولین کسی را هم که به عنوان رئیس آنجا گذاشت، آقای خوانساری، استاد دانشگاه شریف بود که از او دعوت کرد که بیاید و رئیس مرکز گسترش صنایع دفاعی بشود که تمام پیشرفتهای صنایع دفاع را دنبال میکند.
در مقام برادر ویژگی بارز شخصیتی دکتر چمران را چه میدانید؟
ایشان شخصیت جامعالاضدادی داشت. اگر بگوییم عالم بود، درست گفتهایم، چون دانشمند بزرگ فیزیک الکترونیک، فیزیک پلاسما و فیزیک هستهای بود. دانشمند واقعاً بزرگی بود و همین یک ویژگی کافی است که او را جزو مشاهیرمان به حساب بیاوریم. اگر بگوییم رزمنده و فرماندهای بزرگ در جنگهای چریکی و به طور کلی جنگهای بزرگ بود و هشت سال در مقابل اسرائیل و فالانژهای لبنان جنگ واقعی کرد و بعد هم به ایران آمد و همه این تواناییها را نشان داد، باز هم درست است. اگر بگوییم یک عارف وارسته عجیب بود، باز هم درست است. نیایشهای عارفانه و روحیه عارفانه او واقعاً بینظیر بود. عارف و زاهد در عبادت و زهد و تقوا. اگر بگوییم آدم خالص و وارستهای بود، باز درست گفتهایم. اگر بگوییم مدیر برجستهای بود باز هم درست گفتهایم. مدیر برجسته و توانایی بود که هر جای دنیا رفت سازمان تشکیل داد و مدیریت کرد و نمونههایش هم فراوان بودند. اگر بگوییم سیاستمداری برجسته بود، باز هم درست گفتهایم. جمع کردن همه اینها با هم عجیب است. اگر بگوییم هنرمندی بزرگ بود، باز هم درست گفتهایم. خط، نقاشی و سخنرانیها... نقاشیهای جالبی که از خودش به یادگار گذاشته است. استاد خط بود و روحیه هنرمندانهای داشت و مطالعات هنری وسیعی میکرد. خودش تاریکخانه عکاسی داشت و کارهای هنری عکاسی انجام میداد. در کنار ویژگیهایی که گفتم، این ویژگیها خیلی عجیب هستند و با هم جمع نمیشوند، ولی او توانسته بود همه این صفات متضاد را با هم جمع کند و هنر او نیز در همین توانایی نهفته بود.
برخورد دکتر چمران با مخالفانشان چگونه بود؟
در شرایط عادی با کمال نرمش و صمیمیت میپذیرفت و مینشست و بحث میکرد. چون ریاضیاتش قوی بود و فلسفه هم میدانست، در استدلال و سخنوری استاد بود. حتی در لبنان هم که بود با زبان عربی مباحثاتی داشت که آنها را نوشته است و ما در کتابهای «لبنان» و «خدا بود و دیگر هیچ نبود» چاپ کردهایم. مناظرات و مباحثات خود را با گروههای چپگرای فلسطینی و لبنانی نوشته است که چگونه با آنها بحث میکرد. ساعتها بحث و استدلال میکرد. وقتی میآمدند و قصد کشتن و تخریب داشتند، با قدرت و صلابت تمام در مقابلشان میایستاد و از هیچ چیزی نمیترسید. در مقابل دشمن بعثی هم همینطور بود و با دست خالی، مقابل دشمن ایستاد و آنها را حدود ۱۰۰ کیلومتر عقب راند و اگر نبود، اهواز قطعاً سقوط کرده بود. اهواز نیمه محاصره بود و دکتر آنجا را مثل پاوه از محاصره بیرون آورد. دشمن تا چند کیلومتری اهواز پیش آمده بود و هیچ نیرویی هم که دفاع کند در مقابل او نبود و دکتر چمران با نیروهای داوطلب خودش ایستاد و با جنگ آب و ابتکارات دیگر علمی نیروهای بعثی را تا ۲۶ کیلومتر عقب برد. از طرف دهلاویه هم تا چند کیلومتر عقب راند. این کارها فقط از عهده یک نابغه برمیآید و برای یک آدم عادی ممکن نیست.
با توجه به مشغله فکری و کاری دکتر چمران هیچگاه شاهد عصبانیتشان شده بودید؟
نه، دکتر انسان فوقالعاده لطیفی بود و اغلب با سکوت و بزرگمنشی برخورد میکرد و من گاهی اوقات از میزان لطافت او ناراحت میشدم و کمی حرص و جوش میخوردم که آخر چرا تا این حد مدارا میکنی؟ ایشان گاهی اوقات میخندید و مرا دلداری میداد.
دکتر یزدی در یکی از مصاحبههای خود عنوان میکند که رفتار دکتر چمران با خانواده امریکاییاش مناسب نبود. به نظر شما این تحلیل چقدر مقرون به واقعیت است؟
اگر به ظاهر و بر اساس احساسات و عواطف تحلیل کنیم، این پرسش مطرح میشود که چرا ایشان گذاشت همسر و فرزندانش به امریکا بروند و خودش نرفت؟ دکتر به همسرش گفته بود زندگی من زندگی خاصی است و نمیخواهم در امریکا بمانم و ممکن است به نقاط مختلف دنیا بروم و او هم قبول کرده بود که هر جا بروی میآیم. دکتر ابتدا به مصر رفت و همسرش هم همراه او آمد و دو سال در مصر ماند. واقعاً هم ایثار و گذشت زیادی کرد، چون در مصر زندگی خیلی سختی داشتند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به امریکا برگشتند و بعد از دکتر دعوت شد به لبنان برود. تصمیم گرفت به لبنان برود و همسر و چهار فرزندش هم او را همراهی کردند. فرزند کوچکش، جمال دو سال داشت و موقعی که از لبنان رفتند چهار ساله شده بود. سه تای دیگر هم علی و رحیم و دخترش روشن در لبنان در مدرسه صنعتی جبل عامل که مدرسه یتیمهای شیعی لبنان بودند با دکتر زندگی میکردند. یعنی بین یتیمها و درست مثل خود آنها. همانجا غذا میخوردند و همانجا میخوابیدند.
خانواده دکتر چند سال با ایشان در آن مدرسه زندگی کردند؟
بیش از دو سال. بعد جنگهای داخلی لبنان شروع شدند و دیگر دکتر چمران در مدرسه نبود، بلکه به قول خودش در محورها، کوه و دشت بود و تمام لبنان را طی میکرد، چون فرمانده نظامی شیعیان و رهبر بخش نظامی «امل» بود. آن موقع حزبالله نبود، بنابراین او باید همه جا میرفت و حضور مییافت و به همه جا میرسید و زن و بچه را در آن مدرسه رها کرد. آنجا مرز اسرائیل بود و چند بار هم نیروهای اسرائیلی آمدند و سه نفر از بچههای مدرسه جبل عامل را شهید کردند. فقط هم اسرائیل دشمنشان نبود. چپگرایان و کمونیستها هم میآمدند و آن مدرسه را میزدند و بچههای مدرسه را شهید میکردند. حتی با گلوله زدند و نمای مدرسه را خراب کردند. بچههای دکتر هم در آنجا نه مدرسه داشتند، نه زبان بلد بودند. آنها در این شرایط نمیتوانستند در لبنان بمانند و دکتر چمران خودش با ماشینش آنها را به فرودگاه برد و با اشک و ناراحتی از هم خداحافظی کردند. خانم دکتر اینگونه فکر میکرد که، چون دکتر فوقالعاده به فرزندانش علاقه دارد به امریکا خواهد آمد و میگفت: من اینها را میبرم تا دکتر به امریکا بیاید، اما دکتر میگفت: یتیمهای لبنان فرزندان من هستند و بهتر است فرزندان من بین دو سبک زندگی سرگردان نشوند. اگر به امریکا رفتند به همان شیوه و سبک زندگی کنند و اگر هم در لبنان ماندند با این نوع زندگی خو بگیرند. اگر قرار باشد دوسویه بشوند دیگر نمیتوانند زندگی کنند و دیگر هم با آنها تماس نگرفت.
با توجه به علاقهای که به فرزندانشان داشتند چطور با دوریشان کنار آمدند؟
وقتی فرزند کوچکش جمال در چهار سالگی در استخر در امریکا غرق شد... عکسش را کنار تختش گذاشته بود و شبها میگریست. بهشدت به فرزندانش علاقه داشت. اینکه با آنها قطع ارتباط کرد به خاطر ایدهای بزرگتر از همسری و پدر فرزندی بود و ایده بزرگتری را حین علاقه شدید به همسر و به خصوص فرزندانش دنبال کرد. من بعد از جنگهای لبنان، چون نمیتوانستم از ایران خارج شوم، به صورت قاچاق رفتم، ولی پدر و مادرم که رفته بودند، بچههای دکتر را فوقالعاده دوست داشتند و هر وقت صحبت آنها میشد، اشکشان جاری میشد. حالا ببینید خود دکتر چمران چقدر آنها را دوست میداشت و چقدر احساسی بود. اینگونه نبود که آنها را همینجوری رها کند، بلکه در کمال عشق و محبت به آنها به فرزندان یتیم لبنانی خود پرداخت.
از وضعیت فرزندان دکتر چمران در امریکا اطلاعی دارید؟
مدتی با آنها ارتباط داشتم. پدربزرگشان بزرگترین کتابفروشی را در دانشگاه برکلی کالیفرنیا داشت و خیلی هم متمول بودند و در خانهشان استخر داشتند و جمال در همان استخر غرق شد. بعد از اینکه پدربزرگ و مادربزرگشان فوت کردند، آنها هم پراکنده شدند و من هم دیگر نتوانستم با آنها ارتباط برقرار کنم.
اطلاع داشتند پدرشان چه کارهای بزرگی در لبنان و ایران انجام داده است؟
فکر نمیکنم کامل اطلاع داشته باشند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.