عقل ابزاری معرفتی است که ضمن تعیین حدود و ثغور روابط بین اجزا و میزانها، به عنوان قوه تشخیص و تمییز این روابط نیز محسوب میشود. عاقل به شخصی گفته میشود که بتواند این میزانها را تشخیص داده و روابط بین اجزا را به خوبی تمییز دهد. عقل با دادههایی، چون اعداد، اشکال و مفاهیم در عرصه معرفتی با هستی در تعامل دائمی به سر میبرد و مسئله لاینحل فلسفی این - همانی یا ارتباط بین سوژه با اُبژه - که مطرح میشود با این دادهها، ارتباط منطقی بین معرفت با هستی برقرار میشود. اشکال که اموری کمّی و به اعتباری تعیین میزانسنها محسوب میشود، همان علم هندسه است؛ اعداد و ارقامی که معادلات را رقم زده و علم حساب برآیند آن میباشد. مفاهیم که اموری کیفی و به اعتباری منطقی محسوب شده، فلسفه را شکل داده و در وادی معرفت عقلانی در سیر تفکر بشری قرار دارند.
عاقل با مفاهیم، اشکال و اعداد؛ حدود و ثغور پدیدهها را به خوبی درک میکند. انسانها برای آنکه نسبت خود با محیط، اعم از طبیعت و همنوعان را به درستی تعریف نمایند به عقل رجوع کرده و با تعیین میزانها به قواعد حاکم بین پدیدهها دست یازدیده و در ادامه به قانون که نوع و میزان ارتباط اجزا و حق و تکلیف بین آنها را مشخص مینماید، نائل میشوند. عقل ضمن اینکه تعیین حدود میکند، به عنوان محک و ابزار داوری و قضاوت و درست و غلط بودن میزانها نیز نقشآفرینی میکند.
مبادی حرکت عقل به عنوان ابزار معرفتی در دو رویکرد قیاسی و استقرایی بر پیشفرض و قاعده القواعد «عدم اجتماع و ارتفاع نقیضین» استوار میباشد. ماده خام کبرَوی قیاس عقلانی برآمده از این مبادی و ماده صُغرَوی قیاس نیز بر پایه مصادیق هستی استوار میباشد. رابطهای منطقی بین جز و کل و بین عرصه معرفت و هستی در این میان شکل میگیرد. قواعدی بر پایه عقل که از آن جمله میتوان به رابطههای علّی – معلولی، اشرفیت و مقدمیت علل، ابطال تسلسل و دور، قواعد حاکم بر دالّ و مدلول و تضاد و تداعی و... که برآمده از حرکت عقل در مبادی میباشد، اشاره کرد.
عقل یار خوشی است! با عقل میتوان یک زندگی را نظم داد. عقل باعث ایجاد نظم در سیستمها و روابط بین اجزا میشود؛ تعیین حدود با بهرهگیری از اعداد و اشکال میتواند بین اجزا ارتباطی منطقی ایجاد کند که در نهایت اجزا با انجام درست کارکردهای خود (Function)، سیستم را به اهداف تعیین شده نزدیک میکند. انسان با بهرهگیری از عقل، به دخل و تصرف در کمّ و کیف اجزای هستی دست میزند؛ بدین معنا که با تصرف در میزانسنها، به پدیدههای جدیدی در عرصه فناوری و صنعت میرسد که میتواند سهولت را در زندگی بشر به ارمغان آورد. دخل و تصرف در میزان و نوع ارتباطات فیزیکی، شیمیایی و زیستی یا اتمی، مولکولی و سلولی که میتوان در فناوریهای روزآمد به صورت محسوس، شاهد آنها بود.
عقل با بهرهگیری از قوه نطق شفاهی و مکتوب علاوه بر نظریهپردازیهای کمّی در عرصه علوم دقیقه به نظریهپردازی و مدلسازی در علوم انسانی که تعیین روابط بین انسانها را بیان میدارد، اقدام مینماید. علوم انسانی که با رسیدن به قواعد ثابت در بین متغیرهای بینهایت، قابلیت آن را دارد که ضمن تبیین و توصیف روابط بینالافراد به پیشبینی یا حتی هدایت و شرطیسازی رفتار انسانها اقدام نماید.
در مقابلِ انسان عاقل، انسان دیوانه قرار میگیرد. انسانی که فارغ از عقل باشد به هیچ عنوان قدرت تمییز و تشخیص روابط و قواعد حاکم بین اجزا را ندارد. حرکات و سکنات افراد دیوانه با قواعد حاکم که توسط عقلای بشری تعیین شده است ناهمخوان میباشد. محک عقل، بهترین ابزار برای درک رفتار و گفتار یک انسان عاقل یا دیوانه محسوب میشود. این دیوانگی و عدم تشخیص در اثر مستی نیز حاصل میشود. سُکر باعث میشود انسان قواعد و ضوابط را به درستی تشخیص ندهد. خواب، نیز امری است که عقل را زائل میکند و قوه تمییز را از انسان در رابطه با محیط میگیرد. پس دیوانگی، مستی و خواب در یک جرگه و در مقابل عقل قرار میگیرند.
در حوزه علوم انسانی، بابی وجود دارد به نام علم سیاست که بر پایه مفهوم قدرت بنا نهاده شده است. دیپلماسی، علم و هنری است که در حوزه قدرت و سیاست تعریف میشود. دیپلماسی، به قدرت چانهزنی فرد یا افرادی در عرصه سیاست کشوری با کشورهای دیگر اطلاق میشود که با بهرهگیری از قواعد حاکم سیاسی و نیز بازی و جنگ مفاهیم میتوانند از ایده، نظر و حق خود دفاع کنند. با بهرهگیری از بازی مفاهیم و دیالوگ میتوان حدود و مرز معنا را به نفع یا ضرر خود یا دیگری تفسیر کرد. دیپلماسی، یعنی تشخیص دقیق هویت، شخصیت و نیت طرف مقابل و نیز درک صحیح از شرایط موجود اعم از روابط بین اجزای نظام بینالملل و اتخاذ بهترین راهبرد در میز مذاکره میباشد. دیپلماتها، نمایندگان عاقل یک ملّت در دفاع از حقوق و منافع آنها محسوب میشوند. آنها ضمن تخصص در بازی با مفاهیم و اصول مغالطه و محاجّه با رویکردی دلسوزانه تمام هم خود را معطوف به حفظ منافع ملی و هویتی کشور و ملت خود اعم از ارزشها و اعتقادات بنیادی مینمایند و اهداف و منافع فردی، گروهی و حزبی در این عرصهها به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارد. آنها هیچگاه ارزانفروشی نمیکنند، اصلاً ویژگی اصلی این افراد عاقل بودن و کیز بودنشان است. زیرکی مؤمن در آن است که از یک سوراخ دو بار گزیده نشود که حضرت رسول (ص) «.. لا یلسع المومن، من جُحْرٍ مرتین...» باید از فراست مؤمن هراس داشت، چراکه او به نور خدا نظر دارد، «اِتَّقوا فِراسَةَ المؤمنِ، فإنّهُ یَنظُرُ بنُورِ اللّه...».
اما چه میشود! امروزه به راحتی در نظام بینالملل که قواعد آن برآمده از خرد خودبنیاد مادی زده که معطوف به قدرت تک قطبی غرب و امریکا استوار است؛ معاهداتی تعریف میشود که اگر عضو آن نشوید محکوم به خیلی از تنبیهات خواهیم شد؟
سؤال بنده خطاب به کنشگران عرصه تصمیمسازی و تصمیمگیری سیاسی کشور این است که منشأ و مبدأ شکلگیری این معاهدات در کدام جهانبینی بوده است؟ مبدأ و شکلگیری انقلاب اسلامی در کدام جهانبینی بوده است؟
نوع و نحوه تعامل اجزای بینالملل که متشکل از ملتها و روابط بین آنها میباشد! با جمهوری اسلامی در این چند دهه چگونه بوده است؟ غرب و امریکا به عنوان اصلیترین اجزای نظام بینالملل که نقش اصلی را در شکلدهی ساختار و نظامات حاکم بین ملتها و دولتها را ایفا میکنند در رابطه با نظام مقدس ج. ا. ا. و پدیدههای مختلفی که در این ۴۰ سال با آن روبهرو شد، چه رویکرد یا جبههای اتخاذ کردند؟
اعتماد دولت و ملت ایران به پایبندی به عهد و پیمان این دُوَل در این چند دهه به چه میزان میباشد؟ و سؤال آخر اینکه مگر اجتماع نقیضین به عنوان پیش فرض عقلایی امکانپذیر میباشد؟ منظور اجتماع حق با باطل!
* مدرس دانشگاه