کد خبر: 911201
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
عامل قتل مرد دعا نویس:
مرد افغان كه با همدستي همسرش پسر دعانويس را به قتل رسانده بود، روز گذشته در جلسه دادگاه حادثه را شرح داد.

به گزارش خبرنگار ما، هجدهم مهر‌سال 95، زن جواني مأموران پليس را از ناپديد شدن شوهر 29‌ساله‌اش به نام اكبر باخبر كرد و گفت: «شب گذشته به منزل مادرم رفته بودم. صبح وقتي برگشتم متوجه شدم شوهرم در خانه نيست و تلفن همراهش نيز خاموش است. هرجا سراغش رفتم كسي از او خبر نداشت به همين خاطر نگرانم اتفاق بدي افتاده باشد.‌» آن زن در ادامه گفت: «اكبر وقتي تنها بود معمولاً به منزل دوستش به نام محمد كه در همسايگي ما زندگي مي‌كند، مي‌رفت. احتمال مي‌دهم او شب گذشته شوهرم را ديده باشد.»
با اعلام اين گزارش پليس به منزل محمد رفت، اما مرد همسايه مدعي بود از دوستش بي‌خبر است تا اينكه در بازجويي از همسر‌28‌ساله محمد به نام نرگس راز ناپديد شدن اكبر فاش شد. نرگس در بازجويي‌ها به قتل اكبر با همدستي شوهرش اعتراف كرد و در توضيح به مأموران گفت: «من زن اول محمد هستم. مدتي پيش شوهرم من و دو فرزندم را رها كرد و به افغانستان رفت. او در افغانستان با زن ديگري ازدواج كرد و از او صاحب فرزند شد. مدتي گذشت تا اينكه محمد همراه همسر دومش و فرزندش به ايران آمد و مشغول كار جوشكاري شد. اين موضوع مرا ناراحت و افسرده كرده بود. پدر مقتول دعا نويس بود به همين دليل از مقتول كمك خواستم و قرار شد به ازاي مبلغي پول دعا بگيرد تا هوويم دست از سر شوهرم بردارد.‌» متهم ادامه داد: «به هر سختي كه بود 50 هزار تومان بابت چند برگ دعا به او پرداخت كردم، اما مقتول پول بيشتري مي‌خواست. از آنجائيكه نمي‌توانستم بيشتر از اين مبلغ به او بپردازم او پيشنهاد داد به ازاي مابقي پول با هم رابطه داشته باشيم. مدتي گذشت و از اين ماجرا عذاب وجدان داشتم تا اينكه روز حادثه ماجرا را براي شوهرم تعريف كردم.‌» متهم در خصوص قتل گفت: «روز حادثه وقتي اكبر به خانه ما آمد شوهرم با آجر سه ضربه به سرش زد و بعد يك روسري دور گردنش انداخت و باهم دو طرف روسري را كشيديم. وقتي صداي نفس نفس زدن‌هاي مقتول را شنيديم يك بالش روي دهانش گذاشتم و آنرا چند دقيقه نگه داشتم.»
بعد از اين اظهارات، شوهر این زن بازداشت شد و در بازجويي‌ها با اقرار به جرمش گفت: «وقتي از ارتباط مقتول با همسرم باخبر و عصباني شدم و شب حادثه به بهانه كشيدن قليان به طبقه بالا رفتيم. مقتول مشغول كشيدن قليان بود كه با كمك همسرم او را به قتل رسانديم. سپس جسدش را داخل يك گوني گذاشته و اطراف بيابان‌هاي ورامين رها كرديم.»
با اقرارهاي دو متهم مأموران به آدرسي كه جسد در آن رها شده بود، رفتند و بعد از كشف جسد و انتقال به پزشكي قانوني، دو متهم روانه زندان شدند. پرونده نيز بعد از صدور كيفرخواست به شعبه دهم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد و صبح ديروز مقابل هيئت قضايي به رياست قاضي قربان‌زاده قرار گرفت.
ابتداي جلسه بعد از قرائت كيفرخواست از سوي نماينده دادستان، پدر مقتول در جايگاه قرار گرفت و گفت: «براي نرگس شكايتي ندارم و اعلام رضايت مي‌كنم اما براي شوهر او در خواست قصاص دارم.»
سپس محمد به دستور رياست دادگاه در جايگاه ايستاد و با قبول جرمش گفت: «آن روز اكبر تماس گرفت و خواست در نبود همسرش به خانه‌شان بروم. من حالم خوب نبود و مريض احوال بودم به همين خاطر خواستم او به خانه‌مان بيايد. قبول كرد و بعدازظهر همان روز وقتي از خانه با او تماس گرفتم همسرم گفت چرا اكبر دست از سر ما برنمي‌دارد. اصرار كردم و دليلش را پرسيدم كه همسرم قول گرفت آرام باشم تا حقيقت را بگويد. بعد از آن بود كه ماجراي دعا و پرداخت پول را تعريف كرد. او مي‌گفت مقتول در عوض پرداخت مابقي پول چندبار با او رابطه داشته است، اما دست بردار نبوده و حتي از همسرم خواسته بود كه با همسر دومم نيز رابطه داشته باشد.‌» متهم در ادامه گفت: «بعد از تمام شدن حرف‌هاي نرگس مقتول زنگ زد. با حقيقت تلخي كه نرگس برايم تعريف كرده بود وقتي اكبر از در وارد شد انگار يك شيطان جلويم ايستاده است. به همين دليل به طبقه بالا رفتيم و با آجر به سرش زدم. مي‌خواستم شيشه قليان را روي سرش بشكنم، اما پشيمان شدم. بعد يك روسري دور گردنش انداختم و با همسرم دو طرف روسري را كشيديم. هنوز مقتول نفس مي‌كشيد آنجا بود كه همسرم يك بالش برداشت و چند دقيقه روي دهان مقتول نگه داشت.»
متهم در آخرين دفاعش گفت: «از قبل نقشه‌اي براي كشتن مقتول نداشتم. اما وقتي آن حرف‌ها را شنيدم خيلي ناراحت شدم. ما با هم رفيق چند ساله بوديم و با هم رفت و آمد داشتيم. از او انتظار نداشتم چنين خيانتي را در حق من انجام دهد.»
در ادامه ديگر متهم كه روزهاي حبسش را با دو فرزند دخترش در زندان سپري مي‌كرد در جايگاه قرار گرفت و با انكار جرمش گفت: «مقتول درخواست رابطه كرده بود اما هيچ رابطه‌اي با او نداشتم و او را نكشتم.‌» او در خصوص تناقضات در اظهاراتش گفت: «آن روز به خاطر قتل و ديدن خون مقتول ترسيده بودم و آن حرف‌ها را زدم اما باور كنيد در قتل نقشي نداشتم. وقتي شوهرم با آجر به سر مقتول زد او خونين روي زمين افتاد سپس شوهرم مرا مجبور كرد و گفت يك بالش روي دهان مقتول بگذارم تا باور كند هيچ رابطه‌اي با او نداشته‌ام. از ترس بالش را نزديك دهان مقتول بردم، اما شوهرم از عصبانيت پايش را روي بالش گذاشت و دقايقي آنرا نگه داشت.»
بعد از دفاعيات زن جوان، شوهر او در پاسخ به سؤالات هيئت قضايي گفت: «همسرم دروغ مي‌گويد و او در قتل همدست من بوده است. اين آموخته‌هاي زندان است كه تعريف مي‌كند.»
در پايان هيئت قضايي جهت صدور رأي وارد شور شد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار