کد خبر: 838929
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۳۵
گرفتن طلب 300 ميليون توماني و بدگماني به همسر دو انگيزه‌اي بود كه دو مرد در جريان پرونده‌هاي جداگانه مرتكب قتل شده بودند. اين متهمان كه با گرفتن رضايت از اولياي‌دم از طناب‌دار فاصله گرفته‌اند روز گذشته از جنبه عمومي جرم محاكمه شدند.
به گزارش خبرنگار ما، متهم اولين پرونده مردي 41 ساله به نام نادر است كه به خاطر طلب 300 ميليون توماني خاله‌اش، مرتكب قتل مرد 40 ساله‌اي به نام سيروس شده بود. نوزدهم آذرماه سال 85 بود كه نادر به اتهام قتل بازداشت شد. او گفت: سيروس با خاله‌ام همكار بود. او مبلغ 300 ميليون تومان از خاله‌ام قرض گرفته بود، اما از پس دادن آن طفره مي‌رفت. يك روز همراه دوستم كه نريمان نام دارد به ديدن خاله‌ام رفته بودم، براي پس گرفتن پولش درخواست كمك كرد و قول داد 30 ميليون تومان مژدگاني خواهد داد كه قبول كرديم. روز حادثه مقتول را به بهانه تعمير آسانسور به خانه كشانديم. وقتي وارد شد در مورد بدهكاري‌اش صحبت كرديم و اين بهانه‌اي براي درگيري شد. وقتي مشاجره‌مان بالا گرفت دست و پايش را بستيم و من گردنش را فشار دادم تا اينكه فوت شد. نادر بعد از كامل شدن بررسي‌ها در شعبه دوم دادگاه كيفري استان تهران محاكمه و به مرگ محكوم شد. همدست او هم به اتهام معاونت در قتل به حبس محكوم شد. بعد از تأييد رأي در ديوان عالي كشور متهم با پرداخت ديه 300 ميليون توماني از مرگ فاصله گرفت. بنابراين پرونده براي رسيدگي از جنبه عمومي جرم به همان شعبه فرستاده شد و متهم روز گذشته مقابل هيئت قضايي قرار گرفت. او بار ديگر حادثه را شرح داد و گفت: من به خاطر علاقه‌اي كه به خاله‌ام داشتم اين كار را كردم، اما پشيمانم و اشتباه كردم. خاله‌ام براي اين كار قول 30 ميليون پاداش را داده بود و من و دوستم به خاطر طمع اين كار را قبول كرديم، اما بعد از قتل فقط 5 ميليون از آن پول را گرفتيم. من در زندان به همه اشتباهاتم پي بردم و سعي كردم از فرصت آنجا استفاده كنم. در اين مدت ادامه تحصيل دادم و الان ترم دوم در رشته حقوق هستم و قصد دارم تا آنجا كه توان دارم ادامه تحصيل بدهم. هيئت قضايي بعد از شنيدن آخرين دفاع متهم با احتساب ايام بازداشت حكم آزادي او را به زودي اعلام خواهد كرد.

13 سال است بچه‌ام را نديده‌ام
دومين متهمي كه موفق به جلب رضايت اولياي‌دم شده بود، مردي 35 ساله به نام رحمان بود كه از 10 سال قبل به خاطر قتل همسرش در پاكدشت در زندان به سر مي‌برد. روز حادثه وقتي مأموران پليس در محل حاضر شدند با جسد زني 28 ساله‌ به نام ليلا مواجه شدند كه بر اثر فشار بر عناصر حياتي گردنش فوت شده بود. زن صاحبخانه گفت: ليلا و شوهرش مدتي است كه مستأجر ما هستند. ساعاتي پيش صداي درگيري آنها را شنيدم. گفتم شايد مسئله خانوادگي باشد و به همين خاطر دخالت نكردم. بعد از دقايقي آنها ساكت شدند، اما صداي نوزاد پنج ماهه آنها همچنان بلند بود و آرام نمي‌گرفت. دلم طاقت نياورد خواستم به آنها سر بزنم كه هر چه در زدم كسي در را باز نكرد. بعد هم به پليس خبر دادم كه جسد او را كشف كردند.

شوهر مقتول هم گفت: ‌من يك برادر ناتني داشتم كه به خانه ما رفت و آمد داشت. مدتي بود كه رفت و آمدش به خانه ما زياد و اين موضوع باعث شده بود به رفتارهاي او و همسرم مشكوك شوم. اين موضوع را با برادر ديگرم مطرح كردم و او گفت شايد اشتباه مي‌كني. بهتر است موضوع را با همسرت در ميان بگذاري. قرار شد برادرم روزي به منزل ما بيايد و با همسرم صحبت كنيم. روز حادثه وقتي برادرم به خانه ما آمد مسئله را به همسرم گفتم. او به جاي اينكه مرا قانع كند و شك و گمانم را برطرف كند شروع به داد و فرياد كرد. به خاطر فحاشي او عصباني شدم و با هم درگير شديم. در آن درگيری او به صورتم سيلي زد كه خيلي به غيرتم برخورد. از خانه بيرون رفتم و ساعتي به خانه نيامدم. بعد از آن وقتي دوباره وارد خانه شدم باز با هم درگير شديم و من از عصبانيت يك روسري برداشتم و دور گردنش پيچاندم. برادرم پاهاي او را گرفت و من گردنش را فشردم تا سياه و كبود شد. بعد از قتل تصميم گرفتم مدتي متواري شوم و به همين دليل به آستارا فرار كردم.

اين پرونده بعد از كامل شدن بررسي‌ها در شعبه دوم دادگاه كيفري استان تهران بررسي و رحمان با رأي قضات به قصاص و برادرش به جرم معاونت در قتل به 10 سال حبس محكوم شدند. در حالي كه متهم در آستانه قصاص قرار داشت، اولياي دم با دريافت ديه از متهم اعلام گذشت كردند. بنابراين پرونده براي رسيدگي از جنبه عمومي جرم به همان شعبه فرستاده شد و متهم روز گذشته مقابل هيئت قضايي قرار گرفت. او بار ديگر حادثه را شرح داد و در آخرين دفاع گفت: يك سوءظن اشتباه باعث شد، همسرم را بكشم. خيلي پشيمانم. آن روز بايد جلوي عصبانيتم را مي‌گرفتم. در اين مدتي كه زندان بودم به خطاهايم پي بردم و با شركت در كلاس‌هاي قرآني از خدا خواستم مرا ببخشد. متهم در ادامه گفت: زماني كه بازداشت شدم فرزندم پنج ماهه بود و در اين 13 سال او را نديده‌ام و فقط صداي او را شنيده‌ام. خيلي دلتنگش هستم. هيئت قضايي بعد از شور با احتساب چند سال زندان رأي به آزادي او داد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار