براي زندگي عادي الزاماتي وجود دارد كه افراد براي داشتن شرايطي آرام، بايد خود را به آن مسلح كنند. در صورتي كه به اين اقدامات پيشگيرانه كه در پي ميآيد توجهي نشود، قطعاً فرد در زندگي عمومي با مشكلات و مسائلي روبهرو ميشود كه به مرور زمان فرد را دچار فرسودگي فردي، خانوادگي و شغلي ميكند. يعني فرد علاوه بر اينكه نميتواند با نزديكان درجه يك خود ارتباط صحيحي داشته باشد، در محل كار خود نيز نميتواند به درستي برخورد كند. از همه مهمتر در زندگي شخصي نيز توانايي مقابله و حل و فصل درست مسائل را ندارد يا اگر دارد به درستي و در زمان مناسب از آن استفاده نميكند. همه اين مصايب از دوراني شكل ميگيرد كه ما به آن دوران طلايي رشد ميگوييم، يعني دوران پيش دبستاني و دبستان. حال سؤال اساسي وجود دارد. اينكه چه زماني، به چه شكلي و به وسيله چه كسي و چگونه بايد اين مهارتها را آموخت؟
تنش دروني و تعاملات نادرست با ديگران
آموزش مهارتهاي زندگي به منظور ارتقاي سلامت روان و بهداشت شخصي و گروهي تدارك ديده شده است. تصور كنيد در جامعهاي زندگي ميكرديد كه كمتر كسي مهارت در صف ايستادن (در ايستگاه اتوبوس، نانوايي و...) داشته باشد، فكر ميكنيد چه اتفاقي ميافتاد؟ يا در خانه همه با هم حرف ميزدند يا پدر خانواده نميتوانست در مواقع بحراني و تنش خانواده را هدايت و مديريت كند.
قطعاً در شرايط و بستري كه افراد زندگي ميكنند، عوامل مختلفي تأثير دارد كه براي برخورد بهتر و درستتر با اين عوامل بايد به سلاحهايي مثل بينش از خود و پيرامون، تنظيم هيجان و حل مسئله و... مسلح شد. مشكل و مصيبتها از آنجايي شروع ميشود كه فرد با مشكلي ساده يا پيچيده (نسبت به ارزيابي خود از مورد) برميخورد و اينجاست كه دچار علامت سؤالهايي ميشود كه آيا فلان هيجان يا تصميم را بايد انجام داد يا بر اساس فلان بينش جلو رفت؟ اين سؤالها باعث ميشود كه استرس و پريشاني اولين محصول مواجهه با مشكلات باشد. مداومت استرس و تنش دروني و همچنين عجز بيروني در حل كردن و كم كردن آن، باعث ميشود كه افراد در تعاملات اوليه و حتي خيلي ساده با اطرافيان و دنياي پيرامون دچار ناسازگاري و تنش شوند.
برنامهاي پيشگيرانه و ارتقايي
در يك جمع چند نفره وقتي فردي صحبت ميكند، براي اينكه افراد ديگر مطلب بيان شده را درك و پردازش كنند و پسخوراند بدهند، نيازمند آن هستند كه دقت كافي را داشته باشند، خوب گوش و اصولي قضيه را به هم پيوند دهند تا خروجي اين پروسه چيزي به نام فيدبك (بازتاب كلامي يا غيركلامي، پسخوراند) صحيح باشد تا گوينده احساس نكند كه مورد بيتوجهي بوده و اصلاً به ايشان توجه نميكردند (همين عدمتوجه به اين شكل، يكي از مهمترن موانع ارتباطي محسوب ميشود.)
براي مثال برخي از افراد وقتي دوستشان حرف ميزند به مطلب بعدي خود كه خواهند گفت فكر ميكنند و اصلاً توجهي به گفتوگوي الان دوستشان ندارند يا افرادي هستند كه عدمپيوستگي كلامي دارند و بين جمله اول و دوم ايشان پيوستگي مشاهده نميشود. بدين منظور فرد بايد مهارتهايي مثل خوب شنيدن، خوب توجه كردن، خوب فيدبك دادن را يا بياموزد يا آموخته باشد. دارا بودن چنين مهارتهايي نيازمند آموزشهاي اوليه (در دوران پيشدبستاني و دبستاني) است؛ آموزشهايي كه در روح و جان فرد رخنه ميكند و او را از يك فرد ساده تبديل به رويينتن در مقابله با مسائل و مصايب زندگي ميكند. چنين اشخاصي بلد هستند در چه زماني، چه هيجاني داشته باشند و چه عكسالعملي از خود نشان دهند.
خودآگاهي، اولين مهارتيقينناً اولين گام براي فرد در شروع هر عملي، خودشناسي و خودبينشي است، بصيرتي دروني و بيروني نسبت به شرايط و پيرامون خود، تا زندگي را براي خود و ديگران تلخ نكند. با شناخت واقعبينانه از شرايط موجود و خودآگاهي نسبت به شرايط موجود، ميتوان انتظار عكسالعمل خوب و حساب شده را از فرد داشت. اين مهارت ذاتي نيست، بلكه اكتسابي و يادگرفتني است. مهارتي كه از خانواده و بستر والدين پرورش مييابد و با گذشت زمان شناخت بيشتري از وضعيت فعلي فرد عرضه ميدارد. پس ميتوان با اطمينان گفت كه يك فرد 30 ساله كه هميشه در تكاپوي خود است با يك جوان 20 ساله در خودشناسي تفاوت دارد و قطعاً شخص 30 ساله بهتر ميانديشد (البته با توجه به مقدمهاي كه گفته شد)، بهتر عمل ميكند و بهتر پيامدها را بر گردن ميگيرد. خودشناسي به فرد كمك ميكند در صورت داشتن مشكل يا مسئلهاي (مثل بيماري رواني: وسواس يا افسردگي يا...)، از آن نگريزد و در مقابل آن گارد نگيرد. اين موجب ميشود مسير درمان را پيموده و به بنبست نرسد.
هيجان سالم، اساسيترين مهارتداشتن هيجاناتي معتدل، معقول و متناسب با رويدادها و اتفاقات، اساسيترين مهارتي است كه فرد ميتواند از كودكي و بر اساس شرايط تربيتي آن را به ارث ببرد يا اكتساب كند. منظور از هيجان متناسب با موضوع چيست؟ براي مثال فرض كنيد دو خبر ناگوار، يكي تصادف يكي از عزيزان شما و ديگري مردود شدن خواهرتان در امتحان را كسي در دو زمان متفاوت به شما ميدهد. اگر در خبر دومي به اندازه خبر اولي ناراحت شويد قطعاً ميتوان گفت كه شما تنظيم هيجان نداريد، چراكه حتماً خبر اولي ناگوارتر و بدتر از دومي است. يا وقتي دوستي را بعد از 10 سال اتفاقي در خيابان ميبينيد و همچنين در اتفاقي ديگر فيلمي كه مورد علاقه شماست و شما اتفاقي با روشن كردن تلويزيون، با آن مواجهه ميشويد، آيا اين دو واقعه به يك اندازه حس تعجب شما را برميانگيزد؟! اگر تفاوت چنداني نداشته باشد، بايد نگران باشيم!
هيجان سالم و ابراز متناسب با موقع و اتفاق آن به اين نكته اشاره دارد كه نبايد در همهجا هيجانات و شاديها و غمهاي يكساني داشته باشيم. بايد با توجه به مسائل و اولويتهاي زندگي بين آنها و ميزان احساسات به وجود آمده تفاوت قائل شويم. اين ايجاد شكاف، همان فرصتي است كه در فرد انگيزش ايجاد ميكند كه لذايذ هر چيزي به قوت خود در جاي خود پايدار باقي بماند.
حل مسئله، ارتقا يافتهترين مهارت
در نهايت، حل مسئله و انتخاب بهترين و كمآسيبترين مسير براي دستيابي به خواستهها و آمال، به جلو رفتن و پيشرو داشتن است. پيشرويي كه پر از موانع كوچك و بزرگ است و ديد، بينش، خودآگاهي و هيجاني كامل، سالم، دقيق و بيادعا ميخواهد كه مسائل را بررسي كرده و حل و فصل كند.
افراد در مواجهه با مسائل و حل آن چند روش را بر ميگزينند؛ راحتترين راه و البته بدترين آن عقبنشيني از مقابله و مواجه شدن با مشكلات است. معمولاً كساني اين مورد را انتخاب ميكنند كه از اكتساب چنين مهارتي عاجز بودهاند، چراكه خانوادهاي مدير، فرزندي مدير ميآفريند. نميتوان از خانوادهاي كه صرفاً نگران معاش خود است (كه كم نيستند) انتظار ياددهي و آموزش طولانيمدت مديريت و شيوه حل مسئله را داشت. البته كه صحيح است كسي كه نميتواند گره از مسئله خود بگشايد، نميتواند اين مهارت را به ديگري بياموزد. ديگري دور زدن مسئله يا رد كردن آن است، طوري كه در نگاه اوليه به نظر آيد كه مشكلات حل شده و مشكلي وجود ندارد اما با گذشت زمان ببينيم كه مصايب سر برآوردهاند و نهيب ميزنند. و اما بهترين روش حل مسئله كه مدنظر ماست، حل مستقيم آن است.
به شيوهاي كه فرد با خونسردي مشكل و مسئله را ميبينيد، مورد بازبيني چندباره قرار ميدهد، در مورد راحلهاي موجود براي حل آن ميانديشد، مشورت ميكند و بعد از همه اين موارد، اقدام به پيشروي به جلو و حل مستقيم آن ميكند. اين روحيه و اين آموزش و ياددهي و يادگيري مهارت حل مسئله ميتواند نقشي اساسي در زندگي و ارتقاي سلامتي و بهزيستي رواني و جسمي افراد داشته باشد.