مخاطب با مستند «کويرس، وطن کوچک من» سفري را آغاز ميکند و به 40 کيلومتري شهر حلب ميرود تا قصه انسانهايي را بشنود که سه سال و نيم در محاصره مقاومت کردهاند، مقاومتي که نماد اميد در سوريه شده است، اما برگ برنده مستند استفاده درست از تصاوير آرشيوي گوشيهاي دانشجويان و افسران طي سالهاي محاصره بود، حوادثي که با تدوين و متنهاي نريشن حيات دوباره مييابد تا بار ديگر تلخيها و شيرينيهاي مقاومت را براي تماشاگر بازگو کند، البته به نظر ميرسد سعيد صادقي، کارگردان اثر بايد درباره صداي نريشن کمي بيشتر تأمل کند.
لطفاً به تلويزيون مراجعه کنيد« فصل نرگس» قصد دارد حرفي بزرگ بزند، اما ابزار سينما را نميشناسد، مخاطب با فيلمنامهاي پرحفره و دوربيني ناتوان در بيان احساسات روبهرو ميشود، اثري که اشتباه به جشنواره را ه يافته است و بايد فرم پخش از رسانه ملي را پر ميکرد که مطمئناً يکي از بهترين تلهفيلمهاي چند سال اخير تلويزيون خواهد شد.
ميترا حجار و ديگر هيچعلي عطشاني برداشتي آزاد از قصه ناصر محمدخاني و شهلا جاهد را بازگو ميکند، اما عطشاني دروغ ميگويد و مخاطب به وضوح ميفهمد که تنها دغدغه کارگردان نشان دادن صحنههاي اروتيک است، در حقيقت بايد بيان شود، نيمي از سکانسهاي اين اثر يا با تختخواب شروع يا با آن پايان مييابد، مسئلهاي که کارگردان براي به رخ کشيدن محدوديتهاي سينماي ايران در جشنوارههاي خارجي انجام ميدهد (به ياد بياوريد سکانس خداحافظي سفر اسپانيا «دامون» از همسرش را که چگونه کارگردان صندوق عقب ماشين را فورگراند نما خود ميکند تا بتواند بازيگران را پشت آن مخفي و صداي روبوسي در سينما پخش کند، سکانسي بيجهت که تنها براي نمايش دادن دغدغههاي اصلي کارگردان به نمايش درميآيد)، اما نميتوان از بازي زيباي ميترا حجار چشمپوشي کرد، يادم هست سال گذشته فيلم «من» را تنها به خاطر بازي ليلا حاتمي در بخش سوداي سيمرغ قرار دادند، مسئلهاي که امسال در حق بازي درخشان ميترا حجار در فيلم «يادم تو را فراموش» در نظر نگرفتند تا مشخص شود هيئت انتخاب، جشنواره را با کلاسهاي جامعهشناسي خود اشتباه گرفتهاند، البته با نامزدهاي معرفي شده فکر نکنم هيچ فرقي ميکرد.
تقاص گناهانگاهي احساس ميکنم مسئولان جشنواره بعضي از فيلمها را اکران ميکنند تا صبر اهالي رسانه را بالا ببرند، شايدم خبرنگاران تقاص گناهان نکرده خود را در سالن سينما پس ميدهند، اما در هر حال فيلم «تروماي سرخ» از همين جنس است، اسماعيل مهيندوست تنها ميخواهد ادا در بياورد نه دغدغهاي دارد نه هدفي، مخاطب يک پريوش نظريه در فيلم ميبيند که از ابتدا تا انتها بايد با گوشي تلفن خود با ديگران صحبت کند و در بستر اين سفر، کارگردان هم دغدغههاي شخصي خودش را بيان ميکند، البته اين بلا را بخش هنر و تجربه بر سر جشنواره فجر آورده است، تا مخاطب با فيلمي روبهرو شود که تنها پز صدا يا عکس بازيگران سرشناس را ميدهد(در اثر «تروماي سرخ» بازيگراني مانند باران کوثري با صدا، رضا کيانيان و مهرداد صديقيان با عکس و مهتاب کرامتي با ويدئوي خود کارگردان را سرخوش ميکنند).
ايستگاه تکرارينزول، نزول و باز هم نزول، با عرض معذرت اما اگر همينطوري پيش برود، مخاطب احساس ميکند شايد تمام سينماييها دستي بر آتش دارند که به اين مقدار درباره پول نزول فيلم ساختهاند، فيلمهايي که شايد شعار پول حرام دهند، اما در عمل قصد قبحشکني دارند، نميدانم چرا نويسندگان تنها با دو موضوع کشتن يکي از کاراکترها يا بدبختيهايي که بر سر يک خانواده به خاطر پول نزول ميآيد، داستان خود را شروع ميکنند که البته مهدي جعفري در اولين اثر خود مانند منوچهر هادي در فيلم «کارگر ساده نيازمنديم» پيشدستي ميکنند و توأمان هر دو موضوع را دستمايه داستان خود قرار ميدهند تا شايد در زمره خلاقيتداران قرار بگيرند، اما محسن کيايي در مسير خطرناکي قرار گرفته است و اگر بدون هيچ نوآوري به بازيهاي خود ادامه دهد مطمئناً در ورطه تکرار ميافتد که براي يک بازيگر مسئله خطرناکي است.