در يك هفته گذشته از حادثه آتشسوزي و ريزش ساختمان پلاسكو، حرف و حديثهاي مقصريابي براي حادثه بسيار زياد بوده است. در واقع امر، خيلي بيشتر از موبايل بهدستهاي خيابان جمهوري كه سد راه كمكرساني شده بودند، فضاي رسانهها و شبكههاي اجتماعي از تحليل و خبررسانيهاي راست و دروغ و تكذيبيههاي پشت سر هم پر شد و سد راه خبررسانهاي اصلي و تحليلهاي كارشناسان امور شدند. قريب به اتفاق اين مقصريابيها را هم ميتوان در يك تقسيمبندي سياسي جاي داد؛ اصلاحطلبان خواستار استعفاي شهردار تهران شدند و اصولگرايان هم در مقام دفاع، وزارت كار را مسئول ميدانستند. اين امكان دستهبندي واكنشها بر حسب جناح متبوع افراد و رسانهها شايد در نگاه اول عادي به نظر برسد؛ اما واقعيت اين است كه اين موضوع خيلي اجتماعي و غيرسياسي است و نبايد در چارچوببندي اصولگرا ـ اصلاحطلب بشود آن را تقسيم بندي كرد. سؤال و موضوعي كه اين نوشتار قصد دارد به آن بپردازد، همين معضل است كه چگونه واكنشهاي ايرانيان به يك اتفاق اجتماعي يا فرهنگي ميتواند در يك تقسيمبندي سياسي جاي بگيرد و با دانستن جهتگيري سياسي يك رسانه، يك مسئول يا حتي افراد عادي به راحتي بتوان نظر او را در مورد حادثه پلاسكو يا وقايع مختلف حدس زد؟
مباني سياسي براي موضعگيريهاي اجتماعيچگونه همه كساني كه حول تئوريهاي سياسي مشترك دور هم جمع شدهاند، ميتوانند به يك حادثه آتشسوزي هم نگاه مشترك داشته باشند؟ پاسخ با كمي تأمل روشن است؛ واكنشها در برابر حوادث اجتماعي مباني سياسي دارد. افراد ابتدا نگاه ميكنند حادثه در حوزه تحت مسئوليت جناح آنان است يا جناح مقابل؛ در صورت اول، توجيهات آغاز ميشود و در صورت دوم، حملات. گاه ماجرا فراتر هم ميرود و افراد و رسانهها ميكوشند مقصريابي حتماً از جناح مقابل انجام شود. مصداقهاي اين اتفاق كم نيست. همين روزها طوري از پلاسكو و تقصير قاليباف صحبت ميشود كه گويي پلاسكو در دوران شهرداري شهرداران سابق وجود نداشته يا ناامن نبوده است يا مصوبه هيئت دولت براي مسئول دانستن وزارت كار در قبال ساختمانهاي توليدي اصلاً وجود خارجي ندارد! و گاه طوري از او دفاع ميشود كه گويي اصلاً شهرداري مسئوليتي در قبال ساختمانهاي ناايمن شهر ندارد يا اطلاع شهرداري از وضعيت وحشتناك پلاسكو نبايد موجب اقدام عملي ميشده است! يا چنان به دولت در عدم پرداخت بودجه آتشنشاني هجمه وارد ميشود كه گويا همه تجهيزات آتشنشاني در همين سه سال كهنه و قديمي و از بين رفته شده است.
رسانهها، شوراي شهر، مسئولان دولتي، نمايندگان مجلس همه كساني هستند كه در مورد حادثه پلاسكو موضع گرفتهاند و از قضا موضعگيريهايشان دقيقاً مبتني بر سمت و سوي سياسيشان است. اين اتفاق عادي شده را بايد به عنوان يك معضل بررسي كرد؛ معضلي كه مانع بررسيها و اقدامات كارشناسي ميشود و هدفگذاريها را دچار تغييرات اساسي ميكند.
سياسي كاريها سد حل مشكلاتوقتي قرار است بر مبناي سمت و سوي سياسي به وقايع بپردازيم، طبيعتاً هدف ما تخريب رقباي سياسي و بر كرسي نشاندن نيروهاي جناح خودمان خواهد بود. دو سال پيش و در جلسه غيرعلني شوراي شهر تهران كه به موجب بررسي حادثه آتشسوزي در يك كارگاه توليد پوشاك در خيابان جمهوري و مرگ دو زن تشكيل شده بود، محمدباقر قاليباف در سخناني هشدار ميدهد كه وضعيت ساختمان پلاسكو وحشتناك است و پلمب هم نميشود كرد...
بعد از آن آتشسوزي و بعد از جنجالهاي فراوان رسانههاي اصلاحطلب براي استعفاي قاليباف، هيچ اتفاقي - بله، هيچ اتفاقي - براي ايمنسازي ساختمانهاي تجاري و كارگاههاي توليدي تهران انجام نگرفت. چرا؟ خيلي ساده است، چون از همان ابتدا هم جنجالهاي رسانهاي و شلوغكاريهاي استعفاي قاليباف به دليل رسيدن به ساختمانهاي ايمن – به عنوان يك هدف اجتماعي - نبوده است كه بعد بگوييم چرا به اين هدف نرسيدهايم. هدف از ابتدا كنار زدن رقيب سياسي از سمت مهم شهرداري پايتخت بود و فرياد استعفا استعفا نه براي آمدن شهرداري كه دغدغه اصلياش ايمنسازي باشد، بلكه براي آمدن شهرداري از جناح خودمان بود. دفاع طرف مقابل از قاليباف هم نه براي آن بود كه قاليباف برنامه ويژهاي براي تجهيز آتش نشاني و ايمنسازي ساختمانها داشت، بلكه صرفاً دفاع از نيروي هم جناحي در برابر هجمههاي سياسي بود. با اين تعاريف بايد رسيدن يا نرسيدن به هدف را بررسي كرد. وگرنه از عملكردها روشن است كه اساساً تجهيز آتش نشاني و ايمنسازي هدف نبوده است. فرض كنيد همه تسهيلاتي كه امروز و بعد از فرو ريختن پلاسكو براي كسبه در نظر گرفته شده، همان سال 93 و بعد از هشدار شهردار در جلسه شورا به كار گرفته ميشد تا پلاسكو بازسازي شود؛ حالا حتماً پيكرهاي تكه تكه شده زير آوار و ثروتهاي بر باد رفته رو به رويمان نبود.
موضوع تصادف دو قطار هم در سياسي كاريها گم شد. بسياري از نمايندگان مجلس تمايلي براي پيگيري ماجرا و فشار به دولت براي پاسخگويي در قبال ميليونها يورويي كه هزينه سيستم هوشمند كنترل ريل تهران – مشهد كرده بود، ندارند. باز هم اين مباني سياسي است كه تعيين ميكند خواستار توضيح دولت و وزير مربوط هستيم يا نه.
مردم دنباله روي سياسيكاري مسئولان و رسانههاشبكههاي اجتماعي را برخی خواص میگردانند. مردم هم در بازنشر مطالب و حرفهاي روزمره بي آنكه بدانند سياستزده عمل ميكنند. رنگ سياست بر همه وجوه زندگي سايه انداخته و مردم براي هر چيز يك تحليل سياسي ارائه ميدهند. در چنين فضايي شايعات سياسي خيلي زود پخش ميشود و مورد باور قرار ميگيرد. مردم نميتوانند صرف نظر از گزارههاي سياسي و بي قرار دادن خود در يك دو قطبي سياسي يك واقعه را تحليل كنند. دو قطبيهاي خطرناكي كه سياسيون براي اهداف سياسي خود ميسازند، مردم را درگير ميكند و آنان بي آنكه خود بدانند مهرههاي سياستورزان براي تأمين خواستههاي سياسي ميشوند. حتي مردم هم گاه ياد ميگيرند از حوادث، خواستههاي ديگر خود را دنبال كنند. مثلاً تصادفي وحشتناك روي ميدهد؛ سربازها فوت ميشوند؛ مردم عليه قانون سربازي موضع ميگيرند و كسي فكر اصلاح شيوه رانندگي ايرانيها نميافتد.