كودتاي سوم اسفند 1299ش. رويدادي بود كه مسير تاريخ ايران را از جريان خود بيرون آورد و سرنوشت كشور و ملت را دگرگون ساخت. بسياري آن را يك دسيسهچيني انگليس مينامند، بهويژه كه ميدان از رقيب بزرگ او، روسيه خالي شده بود و بهجاي كمتر از نيمي از كشور كه در قرارداد 1907 ايران را به دو منطقه زير نفوذ تقسيم كرده بود، اين بار همه كشور به زير نفوذ آنها در آمده بود. برخي آن را نتيجه خيانت وثوقالدوله و پذيرش قرارداد 1919 ميدانند كه همه اقتصاد و نيروي نظامي كشور را به دست انگليس ميسپرد. هدف ما از اين سطور نه شرح و بيان موجبات كودتاست و نه نقش فعال انگليس، زيرا براي شرح كامل واقعيت بايد به اسناد بايگاني وزارت امور خارجه انگليس رجوع كرد يا دستكم در انتظار چاپ كتاب آبي تازهاي باشیم كه هر دو از دسترس ما به دور هستند. از آن تاريخ تا كنون به زبان فارسي كتابهاي زيادي درباره كودتا نوشته شده است كه شناخته شدهترين آنها تاريخ احزاب سياسي تأليف شادروان ملكالشعراي بهار و تاريخ بيست ساله ايران تأليف حسين مكي و شايد از همه جالبتر تاريخ اجتماعي ايران تأليف شادروان عبدالله مستوفي است و ديگر كتابها. . .
هدف ما از بازنشر اثري كه از آن سخن ميرود بسيار سادهتر است و آن شرح بسيار كوتاهي در چند سطر از وضع كشور در زمان نخستوزيري وثوقالدوله است كه بتواند دولت او را براي اداره كردن كشور بهخوبي نشان دهد. شايد اين مطلب بتواند هدف اصلي وثوقالدوله را تا اندازه كمي روشن كند، زيرا هر رويداد، خواهي نخواهي واكنشي از اوضاع و احوال كشور بود و انگيزه آن را بايد در وضع خود كشور جستوجو كرد و نه خواست يك نفر رجل كشوري. كشورداري 125 ساله دودمان قاجار، بهخصوص پس از پيمان تركمانچاي پيوسته در كمال بيتفاوتي نسبت به كشور و ملت بود. گويا آن زمامداران نه تنها كوچكترين حس مسئوليتي نداشتند، بلكه عمداً با هر گونه كار سودمند براي پيشرفت كشور سخت در مخالفت بودند و تنها هدف آنها حفظ منافع شخصي و وقتگذراني در عيش و نوش بود. در سده نوزدهم ميلادي كه پيشرفتهاي علمي، فني و صنعتي در جهان هر روز بيش از پيش نمايان ميشدند و زندگي مردم را روز به روز بهتر و آسانتر ميكرد، در ايران اصلاً كوچكترين انعكاسي نداشت و وضع علمي و فني كشور از قرنها پيش كمترين تغيير و پيشرفتي نكرده بود. كوچكترين وسايل زندگي از سوزن، سنجاق، قند و چاي گرفته تا هر وسيله ديگر در كشور ساخته نميشد و همه را از خارج وارد ميكردند. تنها چيزي كه كشور وارد نميكرد گندم و گوشت بود، چون از اين لحاظ خود بسنده بود. بنا به گفته ظريفي «باز جاي شكرش باقي بود...» باري براي تأمين و خريد ابتداييترين چيز لازم براي زندگي مانند كبريت، شيشه، پارچههاي نخي و. . . در مدت 100سال بيشترين ذخيره طلا و نقره از كشور خارج شده بود. از آنجا كه كشور صادراتي جز فرش، ترياك و فيروزه آن هم به اندازه كم چيز ديگري نداشت، واردات به مراتب بيشتر از صادرات بود. حال در سال 1919م. وثوقالدوله نخستوزير كشوري بود كه هيچگونه صنعتي نداشت و حتي چاپ اسكناس هم در دست «بانك شاهنشاهي» ايران بود كه صد در صد انگليسي بود و ملت ايران نميتوانستند كوچكترين دخالتي در آن داشته باشند و به علت بحبوحه انقلاب روسيه ديگر سياست موازنه وجود نداشت. پس وثوقالدوله چگونه ميتوانست در برابر فشار انگليس پايداري كند؟ آن هم هنگامي كه سپاه بزرگ انگليس ايران را اشغال نظامي و لشكر بزرگي هم در عراق مستقر كرده بود. دولت وثوقالدوله از پرداخت حقوق گروه كوچك كارمندان دولت هم عاجز بود، چون حتي ادارات دولتي و بهويژه وزارت دارايي آن زمان هيچگونه سازماندهي درست و مرتبي نداشت كه بتواند دستكم ماليات را بهدرستي دريافت كند. سطح فرهنگي بسيار پايين و نبود كارمندان باسواد و وارد به كار مانع آن ميشد. پس تنها چارهاي كه وثوقالدوله ميتوانست به كار برد، رو در رو گذاشتن ملت در برابر انگليس بود، آن هم از راه انحرافي و بدون هر گونه تبليغات سياسي مستقيم. براي رسيدن به اين هدف وثوقالدوله در تصويب پيمان سال 1919 شتابي نشان نداد و گذاشت روزنامههاي كشور متن پيمان و بحث درباره آن را به مدت زيادي چاپ كنند تا مردم از خواب گران و بيخبري تا اندازهاي بيدار شوند. باري مؤلف كتاب با اين پندار كودتاي سوم اسفند را نتيجه آن ميداند. مترجم اين كتاب نتوانست از شرح حال و زندگي مؤلف آن با همه جستوجوهايي كه انجام شد كمترين آگاهي به دست آورد. اميد آنكه بازنشر اين اثر تاريخپژوهان را به كار آيد. بنا بر آگهي موجود در پشت جلد كتاب معلوم ميشود مؤلف مردي دانشمند و اديب بود و تعدادي كتاب نوشته و در سال 1917 جايزه ملي ادبيات را به دست آورده است.