كمتر موضوعي را ميتوان يافت كه مانند دروغ همه اديان، مذاهب، ملل و اقوام مختلف بر زشتي و نادرستي آن اينقدر تأكيد داشته باشند. امروزه به سراغ هركس بروي و نظرش را درمورد راستي و صداقت بپرسي، بدون كمترين ترديد و معطلي بر لزوم رعايت و پايبندي به راستگويي و پرهيز از دروغگويي تأكيد خواهد كرد. در همين جامعه خودمان بسيار بعيد است آدم سالم و عاقلي پيدا شود كه راستي را ناپسند و ناراستي را پسنديده قلمداد كند.
اما همه اينها جنبه ظاهري موضوع است و هنگامي كه وارد صحنه عمل جامعه و اتفاقات و تعاملات روزمره بين مردم به عنوان كنشگران اصلي اجتماع ميشوي با واقعيت ديگري روبهرو خواهي شد؛ واقعيتي كه ميتوان گفت نه تنها مطلوب و دلپذير نيست بلكه زشتي آن در برخي موارد موجب بيم و وحشت دلسوزان جامعه نيز ميشود. به راستي با وجود تقبيح فراوان دروغ در باورها و آموزههاي ديني و ملي ما، چرا جامعه امروزمان به استناد پژوهشها و رصدهاي صورت گرفته بهصورت نگرانكنندهاي دچار رواج و فراگيري دروغگويي شده است؟
دروغهاي كار راهانداز!
گروهي از جامعهشناسان براين باورند كه بقاي يك رفتار، پيامد داشتن كاركرد مثبت آن است؛ يعني چون رفتاري درجامعه كاربرد دارد و اصطلاحاً كار راه مياندازد لذا بهصورت طبيعي امكان حيات و گسترش نيز پيدا خواهد كرد. رواج گسترده دروغ و دروغگويي در جامعه ما و در تعاملات روزمره نيز معلول همين مطلب است. وقتي افراد يك جامعه احساس كنند با استفاده از دروغ ميتوانند سود بيشتري بهدست آورند، نظر مثبت ديگران را جلب نمايند، كارهاي زشت و خلاف خود را پنهان كنند، خود را از اتهامات تبرئه كنند و... بديهي است كه روزبهروز بر تعداد دروغگويان و گستره دروغگويي درآن جامعه افزوده خواهد شد.
در جامعه ما ساز و كارهاي ارتقاي موقعيت اجتماعي از مسيرهاي صحيح و اخلاقي خارج شده است و افراد براي رشد و رسيدن به جايگاههاي بهتر متوسل به هر كاري ميشوند؛ درجامعه ما به هرعلتي به افراد اينگونه القا شده كه براي موفق بودن ابتدا بايد به موقعيتها وجايگاههاي خاص، ثروت، مدرك و... دست پيدا كنند، اما راههاي صحيح و درست رسيدن به اين جايگاهها ايجاد نشده و حتي در برخي موارد راههاي موجود نيز مسدود شده است. به همين خاطر اعضاي جامعه كه ميخواهند خود را به عنوان افراد موفق مطرح كنند براي رسيدن به هدف خود متوسل به راههاي فرعي و نادرست ميشوند و همين امر سرآغاز و منشأ بسياري از آسيبهاي اجتماعي ازجمله دروغ ميشود.
امنيت در سايه دروغ!يكي از دلايلي كه از ديرباز موجب بروز و رواج آسيبهايي نظير دروغ در جامعه شده است، عدم احساس امنيت در افراد است. بديهي است اگر احساس نداشتن امنيت در حوزهها و موقعيتهاي مختلف بركنشگران اجتماعي حاكم شود، آنها براي حفظ منافع و موقعيتهاي خود از قبيل شغل، پست و... متوسل به بدابزارهايي مانند دروغ ميشوند. البته ممكن است دروغ در خيلي از موارد بهمعناي ساده و اصلي خود جلوه نكند و در قالبهاي ديگر همچون نگفتن حقيقت، پنهانكاري، همراهي با جو حاكم، همرنگ شدن با جماعت و... بروز و ظهور يابد.
اهميت احساس امنيت در رواج دروغگويي آنجا بيشتر نمايان ميشود كه بدانيم منشأ بسياري از دروغگوييها در كودكان، احساس ناامني از عواقب راستگويي است. اگر كودكان نسل به نسل با چنين احساسي رشد كرده و وارد جامعه شوند، بهصورت طبيعي روال جامعه بر چنين منوالي قرار خواهد گرفت. متأسفانه فرهنگ عمومي ما نيز بهجاي آنكه براي دروغ و دروغگو مجازات درنظر بگيرد، بيشتر براي راستگويي هزينه و عواقب سوء ميتراشد.
در اين خصوص نظريهاي وجود دارد با عنوان نظام پاداش و كيفر؛ اين نظريه عنوان ميكند كه انجام و تكرار كنشهاي هنجار در يك جامعه به پاداش منتهي و انجام كنشهاي ناهنجار منجر به كيفر اجتماعي ميشود. طبيعتاً در چنين روندي كاري كه تشويق ميشود تكرار و كاري كه براي آن عقوبت و تنبيه در نظر گرفته ميشود روزبهروز كمتر خواهد شد. حالا شما قضاوت كنيد در پيرامون ما دروغگو بيشتر به سود و منفعت مادي، ظاهري و ملموس ميرسد يا راستگو؟ در چنين شرايطي كه بيان سخن راست هزينه شخصي و اجتماعي دربر دارد و كنشگر براي بيان مواضع صادقانه خود احساس امنيت و آزادي نميكند، آنگاه بسياري از كنشگران رفتار عكس آن يعني ناراستي و بيصداقتي را در پيش ميگيرند.
تبديل دروغ به يك قاعده اجتماعي
يكي ديگر از مواردي كه باعث افزايش نگرانيها شده است تبديل دروغ به يك قاعده اجتماعي است. متأسفانه دروغ به ويژه دربرخي حوزهها از جمله حوزه سياسي از حالت استثنا و موردي خارج شده و شكل يك قاعده به خود گرفته است؛ قاعدهاي كه تخطي از آن مساوي با عدم موفقيت خواهد بود. امروزه براي همگان كاملاً روشن شده كه رسيدن به پستها و مقاصد مختلف سياسي بيشتر از آنكه نيازمند ارائه برنامههاي دقيق و مبتني بر واقعيات باشد، محتاج وعدههاي خوش آب و رنگ و دهان پركن بدون توجه به امكان تحقق آنهاست. همين سير باعث شده تا دراغلب موارد وعدههاي مسئولان محقق نشود و آنها را در عمل دچار ناراستي و فقدان صدق نمايد. البته نقش دروغپذيري جامعه نيز درشكل گرفتن چنين وضعيتي پررنگ است؛ بايد اين سؤال را بارها و بارها از خود و اطرافيانمان بپرسيم كه چرا بيش ازآنكه به عملكردها، برنامهها و سوابق مدعيان و طالبان پستها و مسئوليتهاي سياسي توجه كنيم، مسحور شعارها و وعدههايي ميشويم كه اغلب در صحنه عمل به فراموشي سپرده ميشوند و اين پذيرش ساده دروغ توسط افراد جامعه موجب ادامه اين روند توسط سودجويان خواهد شد.
دروغ و فقدان فرهنگ پاسخگويي
مشكل ديگري كه باعث شده تا مسئولان بعضاً دانسته وعدههايي دهند كه خود از عدم امكان اجراي آنها آگاهند، نبودن ساز و كار پاسخگويي درست در مقابل مردم است. وقتي مسئولي احساس كند به كسي يا جايي آنچنان كه بايد پاسخگو نيست، هم به شعارها و وعدههاي دروغين خود ادامه ميدهد و هم از پذيرش مسئوليت كارهاي خود سر باز ميزند. واضح است وقتي مسئولان يك جامعه گرفتار ناراستي شوند جامعه روزبهروز گرفتارتر خواهد شد. اگر مؤلفههاي جامعه مدني فارغ از بازيهاي سياسي در كشور شكل ميگرفت، آنگاه دروغگو در هر پست و جايگاهي به چالش كشيده ميشد. جامعه مدني پويا (بهمعناي واقعي و نه سياست زده آن) مسئولان را پاسخگو بار ميآورد و آنها را نسبت به رفتارهاي اجتماعيشان مسئول ميسازد. ما امروزه بيش از هر زمان ديگري نيازمند آن هستيم تا با تكيه بر يكي از اساسيترين مفاهيم و دستورات اجتماعي مورد تأكيد اسلام عزيز يعني امر به معروف و نهي از منكر و ايجاد ساختارها و ساز و كارهاي لازم و مطابق با اقتضائات روز براي اين واجب فراموش شده، فرصت و قدرت لازم را براي نظارت برعملكرد و طلب پاسخ از مسئولان جهت جلوگيري از دروغگويي در اختيار آحاد جامعه قرار دهيم.
دروغ و قوانين و مقرراتيكي ديگر از علل بروز و گسترش دروغ در جامعه برخي قوانين و مقررات جاري كشور است. مشكل اصلي اين دست از قوانين، مقررات و ابلاغيهها دور بودن آنها از فضاي واقعي جامعه است. شايد بتوان گفت بارزترين اين موارد در قوانين و دستورالعملهاي استخدامي و ارائه تسهيلات قابل مشاهده است. مثلاً بانكها تسهيلاتي بهنام خريد كالا يا خريد خودرو ارائه ميكنند، اما هم رؤسا و تصميمگيران نظام بانكي، هم كارمندان اجرايي بانكها و هم خود مشتريان ميدانند كه اين تسهيلات بيشتر خرج موارد غير ميشود. ناگفته معلوم است كه اين ساختار معيوب و غيرواقعي چرخهاي از آدمها را مجبور به دروغگويي ميكند. مقررات استخدامي و بسياري از سؤالاتي كه از افراد در هنگام استخدام ميشود نيز در بسياري از موارد همين وضعيت را دارد.
دروغ و كاهش اعتماد اجتماعي
امروزه روند تبديل دروغ از يك ضدارزش و ناهنجاري به يك ارزش و هنجار اجتماعي نگرانيهاي زيادي را در بين دلسوزان جامعه ايراني ايجاد كرده است، چراكه يك آسيب اجتماعي هنگامي به هنجار تبديل ميشود كه ارزشها و اخلاقيات يك جامعه درحال سقوط و زوال باشد. اين نگرانيها به علت آن است كه متخصصان و دلسوزان باتجربه امر بهدرستي ميدانند كه افزايش دروغ رابطه مستقيمي با ايجاد و گسترش بسياري ديگر از آسيبها و معضلات اجتماعي دارد.
به عنوان مثال يكي از نشانههاي رواج بيش از اندازه دروغ و سرايت آن در جامعه، كاهش چشمگير ميزان اعتماد اجتماعي است. طبق آخرين پژوهش ميداني بزرگ كه حدود 10 سال پيش و درسطح ملي انجام شده است، ميزان اعتماد افراد جامعه ايراني به يكديگر حدود 14درصد بوده و اين ميزان هم بهشدت درحال كاهش گزارش شده است. يكي از عوامل اصلي كمرنگ شدن اعتماد در عرصههاي مختلف شامل اعتماد افراد به يكديگر، افراد به مسئولان و سياستمداران، افراد به نخبگان جامعه، نخبگان به يكديگر و... كه در اين پژوهش به آنها پرداخته شده است گسترش دروغ در بين همه اقشار جامعه است كه ميتواند موجب سست شدن بنيانهاي جامعه و حاكميت گردد.
جلوي عادي شدن دروغ را بگيريم
سخن آخر اينكه در يك جامعه سالم كه مناسبات اجتماعي بهدرستي در آن رواج دارد دروغ كمترين نقش و تأثير را دارد و به تبع آن كاركرد اجتماعي خود را نيز از دست ميدهد. پس ما به عنوان اعضاي جامعه ايراني اگر خواهان جامعهاي سالم و با كمترين آفات و انحرافات هستيم بايد تمام سعي خود را بهكار بريم تا از عادي شدن دروغ به عنوان يك آسيب بزرگ اجتماعي جلوگيري كنيم، چراكه اگر روزي جامعه و گروههاي اجتماعي به رفتاري نادرست عادت كنند كمكم از آن غافل شده و اين غفلت راه رفع و از بين بردن آن مشكل را نيز صعب و بعضاً مسدود خواهد كرد.
* كارشناس ارشد جامعهشناسي