زماني كه حاشيه براي فيلمي درست ميشود، دو دليل دارد يا اينكه محتوايش ايجاد حساسيت كرده يا اينكه بيخوديست و براي جوسازي. ردخور ندارد و جالبتر اينكه قريب بالاتفاق نيز آش دهنسوزي نميشوند. گاهي هم كه فيلمي بدك نباشد، ميشود حكايت چوپان دروغگو كه ديگر كسي باور نميكند. شايد هم بشود مثل «نقش نگار!»
علي عطشاني ميتوانست به جاي تبليغ و ضدتبليغ با استفاده از سرمايهگذارش يا اسم ناصر ملكمطيعي كه سرجمع دو دقيقه نيز در فيلمش بازي نكرده، از خود اثرش مايه بگذارد و دم از كارگردانياش بزند اگر ادعايي دارد. بالاخره اين نيز روشي است براي اسم دَركردن و چوبش را هم خورد. برسيم به خود «نقش نگار»، معتقدم فيلم متوسطي است مثل خيلي از آثار ديگر. با اين تفاوت كه فاكتور حداقلي براي جذب عامه را دارد و براي يكي، دو ساعت سرگرم شدن، ميتوان تحملش كرد. از اين دريچه از مخاطب جواب مثبت نسبي ميگيرد؛ اما يادمان نرود فقط در قياس با فيلمهاي مشابه. لااقل مثل آثار تجربي يا درامهاي زمخت فعلي، مخاطبگريز نيست.
نياييد و خودتان را خراب نكنيد
به جاي قصهگويي انگار بدش نيامده فرش قرمزي باشد براي ملكمطيعي كه برعكس فقط يك شوي دمدستي برايش شده؛ مثالش دو سكانسي است كه او در باغ و از ميان دود و مه آن هم با موسيقي، بالاخره جلوي دوربين ميآيد يا جايي كه ميگويد من سالها در انزوا و گوشهگير بودهام! هيچ ربطي هم به داستان ندارد. از آن هيبت و هيمنه البته به گمان دوستانش نيز خبري ديگر نبود. فيلم از جهت محتوا هم اينقدرها حساسيت ندارد كه بخواهد داد و هوار راه بيندازد، فقط در قصهاش كمي شيطنت ميكند. داستانش به نحوي حتي تقابل خانواده سنتي با برخي امروزيهاست كه سعي دارد به اعتقادات كسي اعتراض نكند. شايد عدهاي معتقدند به اخلاقيات تنه ميزند؛ واقعاً حرف فيلم را جدي نگيريد! نگارِ «نقش نگار» با فرزاد در پي ازدواج است، دست به دامن خانواده تحت تكفلش ميشود. خانواده فرزاد خبر ندارد كه دخترك پرورشگاهي است. پاي هومن پسر خانواده صوري به فيلم باز ميشود و... مهران كاشاني به عنوان فيلمنامهنويس كارنامه خوبي دارد اما اينجا خيلي درگير قصه پرتب و تاب نميشود و به همين چند خط كفايت كرده؛ همينطور كه چارچوبش ميشود خانه و خيابان با يكي، دو لوكيشن پرت ديگر. دوست دارد با ديالوگ بازي كند همچنين با روابط آدمها با يكديگر؛ گاهي با نگاه، احساس و حتي دايره واژگان من و تو. انگار عدهاي باور كردهاند كه مثلاً ايده لبه تيغي دارد ولي در اين حد و اندازهها نيست.
كمي تا قسمتي مخاطب را پس نميزند
فيلمنامه جمع و جور نويسنده، قصه بكر يا متشنجي ندارد ولي بيجذابيت نيست. ساده هم نوشته شده. سهل است اما ممتنع نه. بيننده را همپاي خودش ميبرَد. به خصوص ديالوگهاي دوطرفهاي كه براي كاراكترها نوشته شده مثل بگومگوهاي بهرام رادان و آتيلاپسياني. نقشي كه براي الهه حصاري چيده شده نيز خوب از پسش برآمده. به دخترك تازه رونمايي شده نيز ميرسيم! البته شخصيتپردازيها همه ايدهآل نيستند مثل تغيير شخصيت كاراكتر آتيلا پسياني كه آرام است و دلسوز ولي به يكباره با يك توهم، به اصطلاح كن فيكون ميشود و شخصيت اول و آخر فيلمش گويي دوتاست. يا سكانسي كه او با نگار نشسته و از او تست خانوادگي ميگيرد. اين سكانس بيكيفيت را قياس كنيد با سكانس جالبي كه صفحه گوشي دخترك ميشود قاب دوربين و بازي كارگردان با جمله «فرزاد، هومن فردا مياد. من نميرم....»
مسلماً همه چيز دست نويسنده نيست. اوست كه ايده ميدهد اما ديگر برعهده تكنيك و فرم كارگردان و نگاه فيلمبردار است كه به يك بازي جان ميدهد و برعكس ممكن است بازيها را به زمين بزند. چه بسا سخت ميشود از فيلمبرداري تورج اصلاني در «نقش نگار» ايراد گرفت، لااقل اسير ادا و اطوار دوربين روي دست نشده. اما در مورد نقش اول فيلم و آيلين حسينيان كه قبلاً جلوي دوربين بازي كرده اما نه با اين جديت. مشخصاً عطشاني روي «تُن صدا و فرم صورت» او حساب باز كرده برعكس اينكه بخواهد از او بازي بگيرد. كاراكترش قرار است آرام باشد اما بازياش درنميآيد اتفاقا، تا پلاني كه از لاك و سر به زير بودن به جديت ميرسد. با اينحال بازياش براي نگار تيپيكال، كافي است و بيرون نميزند.
خوب است، بد نيست، فراموش ميشود
فيلم سراسر از جنس بازي روزمره است و خيلي قابليت مانور و تفسير ندارد. داستانش عجيب و غريب نيست كه دنبال تعليق باشد يا گره و ديگر ادوات يك درام پرحجم. اگر در قصهگويي لكنت زبان نميگيرد و آن را راحت تعريف ميكند بهخاطر همين خودماني بودنش است كه كار دستش ميدهد و در برخي تايمها زيادي لوس و لوث ميشود. عصاي دستش موسيقي است كه اگر نباشد ريتم حتي از كند ميافتد. تازه در سكانس آخر است كه با غيبت يا فرار دختر، يادش ميافتد كه بايد معما بچيند و زير يك خم داستانش را بگيرد. تيتراژ پاياني نيز ضربآهنگي گرفته كه خود فيلمسازش بعيد ميدانم ارتباطش را با محتواي اثرش بداند! «نقش نگار» با تمام اين تفاسير ولي تاريخ مصرف دارد، نميماند چون روي اعتقادات درحال تغيير، مانور ميدهد. چند مدتي كافي است تا اين هم ديگر مخاطبي نداشته باشد. ساختش متوسط است و سرگرمياش نيز براي اين يكي، دوساله. شايد بهترين اثر كارگردانش باشد ولي مطمئناً بهترين فيلمنامه مهران كاشاني نبوده و نخواهد بود.