شايد آن زمان كه صفويه براي اولين بار پس از ساسانيان، بهطور يكپارچه بر ايران حكومت كردند و با رسميت بخشيدن به مذهب شيعه ـ روح اسلام اصيل ـ بر تماميت ارضي ايران در مقابل دشمنان شرق و غرب تأكيد كردند، پايتخت تشيع را مركز شخصيتهاي برجسته ديني كردند، دشمن يا دشمنان، نيرنگ شومِ اسلام منهاي روحانيت را، در مورد ايران هميشه شيعه بعد از اسلام لازم دانستند.
دوران قاجاريه كه كمابيش اين سنت حسنه حفظ شد، توفان تجدد همراه با وزش نسيم علوم جديد به عنوان دو رويه تمدن غرب پايههاي آن را لرزاند. اين دو رويه تمدن غرب در جامعه اسلامي ما كه آن روز چه به لحاظ سياسي، چه به لحاظ علمي و چه از نظر فرهنگي براي پرداختن به آن امور راه طولاني در پيش داشت، شرايطي را ايجاد كرد كه به استعمار پيچيده، مرموز و مكار و روشنفكران غربزده فرصت همكاري داد.
بيتوجهي دينمداران و متفكران خودمحور كه سليقه خويش را بر صلاحديد عالمان دشمنستيز ترجيح ميدادند، مقدمهاي بود كه پذيرا شدن فرهنگهاي غربي را در ايران شيعه جايگزين ناپذيرا بودن كنند. رجال سياسي قاجار كه به لحاظ دريافت جبه صدارت و وزارت لقب فلانالدوله و فلانالسلطنه تن به ذلت جاسوسي سفارتخانههاي روس تزار و انگليس كهنهكار داده بودند، به ريشههاي سياست استعمار توجهي نداشتند يا به خود اجازه نميدادند و هم به معيارهاي خود براي سنجش نقشههاي شوم و ضد اسلامي غرب بياعتنا بودند و در واقع دانسته يا ندانسته نميخواستند به اين مهم توجه كنند كه اگر فرصت مقابله با استعمار سلطهگر را از دست بدهند، اين ما خواهيم بود كه در اثر تهاجمهاي گوناگون استعمارگران به زبالهدان تاريخ فرستاده خواهيم شد. يا دستكم تحت نفوذ تهاجمي استعمار محو ميشويم.
اثرِ «جاسوسان مذهبساز استعمار» كه معرف دو مقطع زماني دو كشور اسلامي حجاز و ايران است، شرحدهنده حضيض استعمارگرايي و اسلامستيزي زمامداران آن به هنگام ابتلاي مذاهب چهارگانه حجاز به وهابيت و ايران شيعه به بهائيت است كه بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در اختيار جامعه گذاشته شد.
منورالفكران هم از مارك بيديني هراس داشتهاند و دارند و هم تحمل ماهيتگرايي را ندارند و هيچ گاه نداشتهاند، با اينكه تا حد فوق امكان كوشيدند و ميكوشند راهي براي ادامه استعمارزدگي يا بهتر است بگوييم بردگي استعمار فراهم آورند، به بدترين شكل در ورطه زشتترين روشهاي وابستگي به غريبههاي ديني و ملي تعريف شده، وهابيان وطني و فرقهداران صوفي و شيخي با بيان بهائيان كه عملههاي معماران تباهي بودهاند و هستند، هر كدام به وطنهاي سياسي خود فرار كردند. آري، اين فرارهاي ذلتبار كه نتيجه دستمايه شدن استعمار و روشهايي است كه سنت سنيه اسلامي و ايراني با آن بيگانه بوده و هست، بيانگر سياست شوم مذهبسازي روس تزار و انگليس است كه در كشورهاي اسلامي تعقيب ميشود و امروز نيز توسط آنان كه هنوز وابستهاند و حقوق ميگيرند دنبال ميشود تا شايد بتوانند اهداف سلطهگران بيرحم را در سياستگذاريهاي كشورهاي اسلامي به مرحله اجرا بگذارند.
درباره «گمراهان و حقيقت پنهان»
از خصوصيات آئين مقدس اسلام، آخرين دين آسماني تجليل، تعظيم، تكريم و تفخيم صاحبان كتاب است كه پيامبران بشارتدهنده به ظهور حضرت ختمي مرتب بودهاند. به همين خصوصيت مقدس اعتقادي كه در هيچ كدام از اديان تحريف شده فعلي مراعات نشده است و نميشود، بلكه از عصر بعثت پيامبر اكرم(ص) تاكنون در تكذيب، تخريب و تضعيف اسلام و وارونه جلوه دادن تحريف و تحذيف بشارات انبيا درباره پيامبر خاتم(ص) كوشيدهاند. در صورتي كه قرآن كريم آخرين كتاب آسماني و پيشوايان الهي كه هر كدام در مقام خود آخرين اوصيا هستند امت اسلامي را به خرافهزدايي اعتقادي رايج در يهوديت، مسيحيت و سليقههاي حمايتكننده سياستهاي مرسوم استعماري كه خاخامها و پاپها جزو وظايف يهوديان و مسيحيان كردهاند، نه فقط تشويق و ترغيب ميكند، بلكه به عنوان وظيفه مسلماني به آن تأكيد داشته و سزاوار پاداش الهي دانستهاند. در جهت اين وظيفه خطير اسلامي شخصيتهاي بلندپايه علمي، محققان و پژوهشگران عاليرتبه ديني جهان اسلام هر كدام با تأليف مجموعههاي تحقيقي در حد توان علمي سرشار از عشق به پيامبران آسماني به انجام وظيفه مبادرت ورزيدهاند. مؤلفِ پژوهشگر و سختكوش، مجموعه كمنظير بلكه بينظير اثر«گمراهان وحقيقت پنهان»، با تحقيق و استفاده از متون اصيل مسيحيت كليسايي، عاشقانه زحمت احياي حقايق تحريف شده آئين حضرت عيسي بن مريم(ع) و در حقيقت تحريفزدايي شريعت حضرت موسي(ع) را تحمل كرده و اثري جاودانه و مبين حقايقي كه واتيكان مركز مسيحيت كليسای ي آن را پنهان داشته را به دوستداران واقعي حضرت عيسي مسيح(ع) تقديم كرده است. مطالعه اثر محققانهاي كه پيش روي شماست، مسيحيت كنوني را با عنوان «مسيحيت كليسايي» معرفي كرده است كه چگونه با شعار بيمحتواي محبت مرسوم كليسا تكاندهندهترين جنايات و بيرحمانهترين برخورد را با مخالفان خود حتي دانشمندان مقامات روحاني مسيحي داشته است. مسيحيتي كه با زمزمههاي مهيج و دلرباي گروه كر آميخته با موسيقي آرام و دلنواز ارگ بادي كليسايي به نمايش گذاشته ميشود، واقعيتي كه در طول تاريخ مسيحيت واتيكاني پنهان نگاه داشتهاند تفاوتي مانند يهودا حواري با مسيح بن مريم دارد. آنجا كه بايد مسيحيت به نمايش درآيد و دلهاي خسته و روحهاي مضطرب و ناآرام را جذب كند، با مسيحيتي كه تصميم به قتل مقامات روحاني مخالف پاپها توأم است و به خاطر اعتراضهاي سياسي، سر راهبان و راهبهها از بدن جدا شده ميشود، تفاوت دارد. مسيحيتي كه صداي دلنواز ارگ آن آدميزاده خسته خويش را با نغمه دلنشين كرخوانان درمان مقطعي ميكند، همان مسيحيت خشن و خونخوار كليسايي است كه بنا بر تصميم عاليترين مقامات واتيكان مخالفان دانشمند خويش را زنده زنده ميسوزاند و حتي در پيشرفت اهداف استثماري كليسا، دختران 13، 14 ساله با تهمتهاي واهي اعدام شدهاند و امروز براي تشكر از جناياتي كه صهيونيسم در غزه مظلوم مسلمان مرتكب شده است به فلسطين اشغالي ميرود. در واقع مسيحيتي كه در كليساها به نمايش گذاشته ميشود دام و دانه صيادي مقامات به اصطلاح روحاني كليسايي است.