شهيد عبدالحسين واحدي، يار هميشگي شهيد نواب صفوي يكپارچه شور، غيرت و مردانگي بود. او كه در برابر ستمگران همچون شيري غرّنده لرزه بر اندام نابكاران ميانداخت، در برابر ستمديدگان دستي نوازشگر و قامتي به تواضع خميده داشت. در واژگان او تسليمپذيري معنا نداشت و همواره با حميت و غيرتي مثالزدني خواهان عدالت بود و خادم محرومان.
اين شهيد بزرگوار در سال 1308 در شهر كرمانشاه و در خانوادهاي اصيل و متدين به دنيا آمد. پدرش حاجسيدمحمدرضا مجتهدي قمي از بزرگان و علماي تراز اول كرمانشاه و ملجأ درماندگان بود. مادرش خانم آلآقا، زني آگاه، بصير و بسيار مؤمن بود، از همينروي خداوند به او شأن و جايگاه مادر دو شهيد را داد، شهدايي كه با خون خود برگهاي زريني را به تاريخ معاصر ايران افزودند و در كنار شهيد نواب صفوي رهبر فكري و مكتبي فداييان اسلام براي احياي احكام اسلام و ارتقا و عزت مردم مسلمان تا پاي جان ايستادگي كردند.
شهيد عبدالحسين واحدي مقدمات دروس حوزوي را نزد پدر بزرگوار خويش آموخت و سپس براي ادامه تحصيل به قم و آنگاه به نجف رفت و در آنجا در سال 1325 با شهيد نواب صفوي آشنا شد و شور و غيرت ديني او عبدالحسين را شيفته خود ساخت. آنها مدتي يار و مونس يكديگر بودند تا روزي كه شهيد نواب صفوي تصميم گرفت به ايران برگردد و مبارزه خود را عليه رژيم شاه و عمال فاسدش ادامه دهد. شهيد واحدي كه عمري را در انتظار يك رهبر مخلص و متدين طي كرد و از وضعيت اجتماعي و سياسي دوران خود دل خوني داشت، فرصت را غنيمت شمرد و بيآنكه لحظهاي ترديد به دل راه بدهد، تصميم گرفت با شهيد نواب صفوي برگردد و تحصيلات خود را در قم ادامه بدهد و در عين حال حوزه علميه قم را به سنگر مبارزه عليه رژيم پهلوي تبديل كند.
شهيد واحدي از بيتفاوتي اكثر روحانيون به مسائل سياسي بهشدت رنج ميبرد و احساس ميكرد بايد براي آگاه كردن طلبههاي جوان كاري كرد. از نظر او نخستين وظيفه روحانيت قيام عليه ظلم و پيروي از سيره رسولالله(ص) و ائمه اطهار(ع) در جهت اصلاح امور مسلمين بود. بنابراين با شور و غيرتي كمنظير و با سخنرانيهاي آتشين تلاش كرد طلاب جوان را متوجه وظيفه اصلي خود كه آگاهيبخشي به توده مردم بود، سازد و آنان را به مقابله با ظلم و ذلتي كه رژيم شاه بر كشور تحميل كرده بود، برانگيزد. او همواره فرياد برميآورد كه سكوت حوزه در برابر قوانين و اعمال ضداسلامي رژيم پهلوي، گناهي نابخشودني است و رژيم را به ادامه فساد، بيگانهپرستي و به باد دادن سرمايههاي ملي و انساني ترغيب ميكند. او سكوت در برابر ظلم و فساد را برنميتابيد و از همين روي همواره در پي فرصتي بود تا ضرب شستي را به رژيم نشان دهد.
اين فرصت هنگامي كه شاه تصميم ميگيرد جنازه پدرش را به قم بياورد و دور ضريح مطهر حضرت معصومه(س) طواف بدهد و علماي قم را وادار سازد بر جنازه او نماز بگزارند، به دست ميآيد. شهيد واحدي فرصت را مغتنم ميشمارد و به همه علما و طلاب هشدار ميدهد اگر در روز تشييع جنازه رضاخان به خيابان بيايند، خودشان مسئول خونشان خواهند بود. كساني كه با منش شهيد واحدي آشنا بودند ميدانستند اين هشدار بسيار جدي است و لذا در روز موعود، غيبت روحانيون و طلاب بهخوبي مشهود بود و هيچيك از روحانيون هم بر جنازه رضاشاه نماز نگزارد. رژيم ناچار ميشود براي اينكه آبروي او بيش از اين نرود، به عدهاي از خدمهها و زيارتخوانهاي حرم لباس روحانيت بپوشاند كه در اين كار هم موفق نميشود.
پس از ترور هژير توسط شهيد سيدحسين امامي و اوج گرفتن مبارزات آيتالله كاشاني عليه انگليس، شهيد واحدي براي حضور پررنگتر در اين مبارزات از قم به تهران مهاجرت و همكاري با فداييان اسلام را به رهبري شهيد نواب صفوي آغاز ميكند و به زودي به مرد شماره 2 فداييان اسلام تبديل ميشود.
شهيد نواب صفوي بسيار به وي اعتماد و اعتقاد داشت و در تصميمات بزرگ همواره با او مشورت ميكرد و گاهي به ديگران كه از او سؤالاتي داشتند ميگفت براي گرفتن پاسخ به شهيد واحدي رجوع كنند. شهيد عبدالحسين واحدي سخنران برجستهاي بود و در اغلب گردهماييهاي فداييان اسلام به سخنراني ميپرداخت و زماني كه نواب در زندان بود با سخنان آتشين خود همه را ترغيب ميكرد كه براي آزادي او تلاش كنند. او مدير لايقي بود و ميتوان گفت اغلب برنامههاي فداييان اسلام را وی طراحي ميكرد، از جمله كارهاي برجسته او راهاندازي گروه تحقيق و بررسي اخبار و تشكيل انتظامات بود. گروه انتظامات، كلاهپوست بر سر ميگذاشتند، لباسهاي متحدالشكل ميپوشيدند و بازوبند سبز رنگي با شعار «لا اله الا الله» به بازو ميبستند.
در روز 11 اسفند سال 1329 فداييان اسلام گردهمايي باشكوهي را در مقابل مسجد شاه برگزار ميكنند. در اين گردهمايي شهيد عبدالحسين واحدي بيش از دو ساعت سخنراني ميكند و جنايتها و خيانتهاي رژيم پهلوي را برميشمرد و دولتهاي انگلستان، روسيه و امريكا را به دخالت در امور داخلي ايران محكوم ميكند و فرياد برميآورد كه نفت ايران متعلق به مردم ايران است و هيچ بيگانهاي حق تصرف آن را ندارد. او به مردم گوشزد ميكند هيچيك از نمايندگان مجلس نماينده واقعي آنها نيستند. دولت رزمآرا احكام اسلام را نميشناسد و قادر به اجراي آن نيست و در پايان هم اعلام ميكند اگر رزمآرا تا سه روز ديگر بركنار نشود، فداييان اسلام او را از سر راه برخواهند داشت. اين تهديد پس از چند روز عملي و رزمآرا توسط شهيد خليل طهماسبي ترور ميشود. پس از مرگ رزمآرا، مجلس به سرعت و بهرغم ميل خود لايحه ملي شدن صنعت نفت را به تصويب ميرساند.
در سال 1334، دولت حسين علاء در پي آن است كه با امضاي پيمان نظامي ـ اقتصادي سنتو، منافع مردم ايران و كشورهاي اسلامي را به خطر بيندازد. فداييان اسلام در اين باره به علاء هشدار ميدهند، اما او اعتنا نميكند. فداييان اسلام به مظفرعلي ذوالقدر مأموريت ميدهند علاء را ترور كند. او در مسجد شاه، علاء را كه براي شركت در مجلس ختم مصطفي كاشاني، فرزند آيتالله كاشاني شركت كرده بود مورد هدف قرار ميدهد، اما علاء جان سالم به در ميبرد. ذوالقدر دستگير ميشود و زير شكنجهها تاب نميآورد و اعضاي برجسته و كادر رهبري فداييان اسلام را لو ميدهد. شهيد عبدالحسين واحدي پس از ترور نافرجام علاء براي تكميل مأموريت ذوالقدر به اهواز ميرود، اما شناسايي، دستگير و به تهران اعزام ميشود. در تهران پس از درگيري لفظي به ضرب گلوله كلت كمري آزموده به شهادت ميرسد، اما رژيم شايعه ميكند او در حين فرار هنگام انتقال از اهواز به تهران كشته شده است.