کد خبر: 754996
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۸
سمانه صادقي
يكي از پيامدهاي خطرناك مدرنيزاسيون درزندگي ايرانيان از بين بردن شب نشيني هاي فاميلي و قصه گويي است، بطوري اين سنت در ميان نسل جديد به افسانه مي ماند. از اين مسئله اسفبارتر اينست كه با وجود گنجينه هاي بسيار ارزشمند از افسانه ها و داستان ها ديگر حتي درخانواده ها نيزشاهد قصه گويي والدين براي كودكان هم نيستيم. اغلب خانواده ها با تهيه يك سي دي ترانه يا كارتون(محصول كمپاني هاي هاليودي) از بازاراحساس مي كنند به وظايف تربيتيشان در قبال كودكان عمل كرده اند. در صورتي كه روانشناسان معتقدند پيام هاي نهفته اي كه در قصه ها و متل ها وجود دارد سبب مي شود كودكان با پيچيدگي هاي زندگي آينده آشنا شده بتوانند به احساسات خود در زندگي سروسامان دهند. بخصوص كودكان امروز كه بيش از بيش نيازمند الگوهاي تربيتي هستند. شجاعت، نوع دوستي، اميدواري، آزادگي، جوانمردي، طرفداري از حق و حقيقت و استقامت در مقابل زور و ستم از جمله ارزش هايي است كه از طريق قصه و متل به كودكان منتقل مي شوند. اهميت قصه گويي در تربيت و شكل گيري شخصيت كودكان به گونه اي است كه «فردریش شیلر» شاعر آلماني می‌گوید: «در قصه‌های دوران کودکی‌ام معنایی عمیق‌تر از آنچه زندگی به من می‌آموزد، نهفته است.»

پيش از اين زماني كه هنوز راديو و تلويزيون و كامپيوتر وتلفن همراهي اختراع نشده به ايران نيامده بود و دلها پاك تر و آرامش و احترامي در خانواده ها حكمفرما بود، مردمان براي گذران اوقات فرغتشان شب نشيني هايي داشتند. يكي از بخش هاي مهم اين شب نشيني ها قصه گويي بود. اغلب با فرا رسيدن فصل زمستان زن قصه گوي فاميل در منزل يكي از اقوام اقامت كرده هرشب با گردهم آمدن اعضاي خانواده و فاميل به نقل قصه اي مي پرداخت. قصه هايي كه راوي بخشي از هويت ملي مان بودند. همچنين اين شب نشيني ها سبب همبستگي اعضاي فاميل نيز مي شدند. اما به مرور پيشرفت تكنولوژي سبب شد شب نشيني هاي فاميلي و قصه گويي ها از زندگي ايرانيان رخت بربندند و گروه هاي فاميلي مجازي جايگزين شب نشيني هاي خانوادگي شوند.

مشهدي گلين خانم

زن هاي قصه گو با قصه ها و افسانه هاي شان در قلب مخاطبانشان نفوذ مي كردند. يكي از اين زن هاي قصه گو زن شيرين دهاني به نام «مشهدي گلين خانم» بود كه به شهرزاد قصه گو شهرت داشت. قصه هاي او آنقدر جالب بود كه مي گفتند تالي و ثالي شهرزاد، قصه سرايكتاب معروف هزار و يكشب است. مشهدي گلين خانم يا شهرزاد قصه گو نزديكي هاي سرقبرآقا منزل داشت و عادت داشت هر ماه پاي پياده به زيارت حضرت عبدالعظيم مي رفت. شهرت و محبوبيت مشهدي گلين خانم در تمام خانواده هاي تهران نفوذ كرده بود به طوري كه وقتي راديو آغاز به كار كرد از او دعوت شد هفته اي يك بار از پشت راديو براي مردم قصه گويي كند. مشهدي گلين خانم اين دعوت را قبول كرد. هرهفته اداره راديو ماشين فرستاد به خانه گلين خانم و او را به استوديوي راديو كه در آن موقع نزديك قصر قرار داشت مي بردند و وقتي قصه اش را نقل مي كرد دوباره او را برمي گرداندند. قصه هاي گلين خانم به قدري شيرين و دلچسب بود كه يك نويسنده انگليسي به نام «لورنس پول الول_ساتن» در مدت اقامت كوتاه خود در تهران چند تا از آن ها را به انگليسي ترجمه كرده پس از مراجعت به كشورش چاپ نمود. زماني كه كتاب ها به تهران آمد از بس قصه هايش زيبا بود، بنگاه كتاب بنياد پهلوي كتاب را از انگليسي به فارسي ترجمه كرده و به اسم «افسانه هاي ايراني» منتشر كرد. وقتي قصه هاي مشهدي گلين خانم چاپ شد، خودش پس از هشتاد سال داستانسرايي و نقالي زير خاك خوابيده بود. مشهدي گلين خانم مي گفت:« من مادربزرگي داشتم كه توي حرمسراي فتحعليشاه براي زن هاي خاقان نقل مي گفت و من اين قصه ها را از ننه خانم ياد گرفته ام». مونس الدوله نديمه حرمسراي ناصرالدين شاه در خصوص مشهدي گلين خانم مي گويد:« مشهدي گلين خانم سواد نداشت، اما وقتي حرف مي زد مثل يك آدم باسواد بود. تا آخر عمر چارقد و نيم تنه و شليته بلند و شلوار مي پوشيد. چادرش تافته يزدي بود و روبند شيرازي به سرش مي زد. صورت سفيد و موهاي برفي اش قيافه جالبي به او مي داد. وقتي مي خواست شروع به قصه گويي كند مي گفت: خدا رفتگان همه را بيامرزد، ننه جون مرحوم اين طور نقل مي كرد كه... و بعد با آب و تاب فراوان قصه اش را تعريف مي كرد. قصه كه به آخر مي رسيد، مي گفت:«قصه ما به سر رسيد كلاغه به خونه اش نرسيد.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر