پيامآوران گوهر تفكر يا ترجمه؟!
بخشهايي از ظرفيت نظام دانشگاهي هر كشور بايد به طور جدي به حوزه علوم انساني اختصاص يابد و به صورت علمي درباره حوزههاي گوناگون كار شود. نظام دانشگاهي در حقيقت ذهنيت و حافظه يك جامعه است. آنچه در عرصه واقعي و عيني جامعه رخ ميدهد بايد در نظام ذهنيت آن جامعه بررسي و مطالعه شود. اين مركز بررسي دانشگاه است و به طور خاص علوم انساني. در حقيقت بين نظام دانشگاهي هر كشور و جامعه بايد ارتباط وسيعي برقرار باشد. بدين معنا كه علوم انساني كارگزار رفع نيازها، پاسخ به مشكلات برنامهريزي و حل گرههاي مديريتي آن كشور باشد. به اين معنا كه علوم انساني در يك جامعه به مرحله پيشرفت خود يعني كاربردي شدن و سپس كارآمد بودن برسد.
متأسفانه در كشور ما چنين ارتباطي ميان نظام دانشگاهي، علوم انساني، نخبگان و انديشمندان ما و واقعيتهاي جامعه برقرار نيست و اگر بتوان نمونههايي موردي و اندك را نيز سراغ گرفت اين پديده نتيجه سيستم و ساختار نيست بلكه فرآيندهايي است كه بايد به حساب خلاقيت و فرديت گذاشت؛ يعني عدهاي به صورت كنشي و نه ساختاري بر خلاف وضع عمومي دانشگاههاي ما، مسائل و مشكلات جامعه را محور بررسيهاي علمي قرار دادهاند و روي آن كار ميكنند و اين هيچ ارتباطي به ساختار نظام دانشگاهي ما ندارد و در حقيقت نميتواند نتيجه اين ساختار تلقي شود.
اما چرا چنين است؟ چرا دانشگاه و به طور خاص علوم انساني در جامعه ما كارآمد نيست و كاري از پيش نبرده است؟ چرا انديشمندان جامعه ما به مسائل و مشكلات جامعه ما فكر نميكنند؟ چرا شناخت درستي از جامعه و مسائل و مشكلات آن در حوزههاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي نداريم و ايضاً راهكارهاي مناسب؟ چرا چنين است و چرا علوم انساني هيچ قابليت اجرايي و كاربردي در كشور ما ندارد و فقط مربوط به عالم انتزاع ذهني و تئوريبافيها و تئوريخوانيهاي محض است؟ چرا دانشگاههاي ما براي مسائل گوناگون ما نتوانستهاند برنامهاي جامع و علمي ارائه دهند؟ و نهايتاً چرا ذهنيت دانشگاهي ما از عينيت اجتماعي ما منقطع شده است و نسبت انفصال بين آنها برقرار گشته است؟
به صورت تيتروار و كلي به پرسشهاي فوق ميتوان چنين پاسخ گفت؛ علوم انساني در ذهنيت علمي و مديريتي كشور ما، در درجهبندي علوم مختلف، در سطوح پايين لحاظ ميشود. اين نكته حتي در برهه انتخاب رشته در دوران دبيرستان نيز كاملاً مشهود است. متأسفانه برخوردي نمايشگاهي، روتين و شعاري با علوم انساني ميشود. سطح ديدگاه ما نسبت به علوم انساني آنقدر نازل شده است كه گمان كردهايم ميتوان آن را در دانشگاههاي پيام نور، بدون استاد هم تدريس كرد. متون فعلي علوم انساني در دانشگاههاي ما، ترجمههاي يك سده و بعضاً دو سده پيش غرب است. تفكر و توليد علم در آن جايگاهي ندارد و كاملاً ترجمهمحور است. به همين دليل، نقد، پويايي و تحرك در آن جايي نداشته است. متون علوم انساني هيچ ارتباطي با مقتضيات جامعه ما ندارند. همچنين صبغه كاربردي آن ضعيف و نظريه و تئوريخواني محض است. اين وضعيت به قدري وخيم است كه بسياري از آن با عنوان فاجعه در علوم انساني ايران ياد كردهاند. چنين شرايطي بر همه رشتهها سايه انداخته است. اما در اين نوشته به صورت موردي به نسبت جامعهشناسي و علوم سياسي با يكي از مسائل متعلق آنها پرداخته شده است كه با كمي تساهل ميتوان مسئله عموميتري نيز تلقي كرد؛ پرسش از مبناي رفتار سياسي ايرانيان در انتخابات يكي از مطرحترين موضوعات براي اهالي سياست و در اين مورد شايد براي همه هست. پرسشي جهت پيدا كردن معياري براي رفتار سياسي در ايران؛ مبناي رفتار سياسي مردم در ايران چيست؟ آيا ميتوان قاعدهاي براي رفتار سياسي در ايران پيدا كرد؟ پاسخ رايج و مطرح شده از سوي غربيهاي ناظر بر رفتار ما و ايضاً غربزدههاي داخلي يك عبارت بيش نيست: «غير قابل پيشبيني». چراكه علوم انساني جامعه ما اساساً مبنايي وارداتي دارد و مبدأ اين اخذ هم علوم انساني غرب است.
اما آيا پاسخ همين است، آيا بيمبنايي مبناي رفتار سياسي در ايران است يا نه، معيارها و الگوهايي بر اين رفتار سايه افكنده و كسي تاكنون سراغشان را نگرفته است؟
يافتن پاسخ براي سؤالي اين چنين، دشوار مينمايد مخصوصاً زماني كه از عالم انتزاع دروني، نگاهي به دنياي عيني بيروني هم بيندازيم. به صورت قاعدهاي بديهي بايد بپذيريم كه پاسخي علمي براي اين سؤال را بايد از اهل علم گرفت. اما سؤال اينجاست كه آيا عالمان علوم انساني در كشورمان هرگز سر از لاك عالم انتزاع درون خود بيرون آوردهاند كه از آنان انتظار پاسخ براي سؤالي از دنياي بيروني عيني را داشت؟ جواب هم بديهي است؛ هرگز!
اما تر و خشك را نبايد با هم سوزاند. در مقابل خودباختگي برخي اساتيد كه حافظان نظم كهن (ترجمهسالاري) هستند روزگار ما پيامآوراني نو هم دارد، پيامآوران گوهر تفكر و نه ترجمه.
كندوكاو در ماهيت معمايي ايران
دكتر حسين كچويان استاد علوم اجتماعي دانشگاه تهران به زعم من از پيامآوران روزگار ما است و اين ادعا را نيازي به ثبوت نيست، صفآرايي حافظان نظم كهن در برابر او نشان اين مدعاست؛ به تعبير صفار هرندي- كه از شاگردان ايشان است- «مقاومت بيحاصل حافظان نظم كهن در برابر پيامآوران روزگار نو، رسم هميشگي تاريخ است» آري ترجمهسالاران را تاب تحمل تفكرمآبي نيست.
و باز به قول سجاد صفارهرندي، كچويان «نفي تفصيل يافته» است، كسي كه حاكميت چنين وضعيتي در علوم انساني را به شدت و با قاطعيت تمام نقد ميكند و خواهان تحول چنين فرآيندي است. جامعهشناسي كه همكارش دكتر سهيلا صادقي او را از جنسي ديگر ميداند توليدات علمياش خط بطلاني است بر سيطره ترجمهسالاران در فضاي علمي كشورمان. كتاب «كند و كاو در ماهيت معمايي ايران» اثري است گرانمايه از اين استاد پركار دانشگاه تهران.
«كندوكاو در ماهيت معمايي ايران» اثر دكتر حسين كچويان، حاصل چند مقاله استاد در بحبوحه انتخابات مجلس شوراي اسلامي هفتم در زمستان سال 82 است. دكتر كچويان در اين اثر ميكوشد تا به عنوان يك جامعهشناس، تحليلي از يك واقعه غيرمنتظره بدهد كه دلالت بر يك معماي سياسي در ايران دارد. بدين معنا كه چرا چنين نتايجي در انتخابات مجلس هفتم رخ داد و به بيان دقيقتر چرا مردم ايران چنين نتايجي را رقم زدند؟ و به تعبير جامعتر، رفتار سياسي مردم ايران را چگونه ميتوان تبيين كرد؟
دكتر حسين كچويان از جمله انديشمندان علوم انساني در جامعه ماست كه همواره به موضوعات جامعه خودمان توجه داشته و همت خويش را صرف تجزيه و تحليل مسائل ايران كرده است چراكه «حسين كچويان، نيرو و انگيزه اساسياش براي فعاليت نظرورزانه را از علايق عميق و وجودي خود در «دنياي واقعي» ميگيرد. و مگر اغلب بزرگان و مؤثرانِ تاريخ انديشه وضعيتي جز اين داشتهاند؟ براي كچويان، مباحث فكري و نظري صرفاً نوعي تفنن خوشدلانه يا فعاليت حرفهاي معطوف به معيشت نيست. كار نظري او در نسبت وثيق با گرمترين علايق و تجربههاي زندگياش، از انقلاب اسلامي و دفاع مقدس يا شخص امام خميني (رحمتالله عليه) شكل گرفته و گسترش يافته است. او در خلال همين تجربههاست كه بيكفايتي تبيينها و تفاسير علوم اجتماعي مدرن از فهم درست حيات اجتماعي را وجدان و نياز به شكلدهي به دستگاه مفهومي متفاوت احساس كرده است.»(1)
بر همين اساس است كه نوشتهها و تأليفات دكتر كچويان ارتباط وسيعي با جامعه ايران و واقعيات آن و نيازهاي كشور و نظام دارد؛ مروري كوتاه بر تأليفات ايشان نيز مؤيد اين نكته است.
حسين كچويان مؤلف كتب «نظريههاي جامعهشناسي و دين؛ مطالعهاي انتقادي» (١٣٨٥)، «تطورات گفتمانهاي هويتي ايران»(١٣٨٤)، «تجدد از نگاهي ديگر»(١٣٨3)، «كند و كاو در ماهيت معمايي ايران» (١٣٨٣)، «فوكو و ديرينهشناسي دانش» (١٣٨2)، «پايان ايدئولوژي» (١٣٧6) و مترجم كتب «علم و جامعهشناسي معرفت» (١٣٨٤)، «روشنفكران و شكست در پيامبري» ( ١٣٧٨) ميباشد.
همچنين مقالات فراواني به قلم اين استاد به نگارش درآمده است كه برخي از آنها عبارتند از: «پوزيتيوزم و جامعهشناسي در ايران»، «كندوكاو در نابرابريهاي آموزشي در ايران»، «انتخابات نهم غلبه متن بر حاشيه»، «سكولاريزم و حكومت ديني: بررسي انتقادي يك نظريه»، «مشروعيت؛ جست و جوي حق يا رضايت»، «رابطه اخلاق و سياست»، «اداره دانشگاه و مفهوم برابري سياسي شهروندان»، «آغاز دشواري بزرگ»، «ضرورت تحول در ساخت قدرت»، «انتخابات نهم: معمايي كشاف يا روشنگر»، «انتخابات نهم از فرهنگ و سياست تا اقتصادگرايي.»
كتاب «كند و كاو در ماهيت معمايي ايران» با عنوان فرعي «جهانيسازي، دموكراسي و جامعهشناسي سياسي ايران» نيز از اين قاعده مستثني نيست. كچويان در اين كتاب تلاش كرده است تا با عينك علوم انساني به پديده سياسي مانند انتخابات از رهگذر رفتار سياسي مردمان كشور بنگرد تا به يكي از مهمترين سؤالات مطرح در حوزه جامعه شناسي سياسي پاسخ دهد. و آن تبيين اين نكته است كه مبناي رأي مردم در انتخاباتهاي مختلف پس از انقلاب اسلامي چه بوده است. نويسنده اين كار را در پرتو مرور چند انتخابات پس از تحولات دوم خرداد 1376 بررسي كرده است. اصل كتاب مقاله استاد در يكي از روزنامهها با عنوان «ايران سرزمين عجايب» بوده است و سپس تفصيليافته آن به صورت كتاب در سال 83 چاپ شده است. به علاوه كتاب داراي يك مقاله جدا با عنوان «اين حضور معمايي: معماي بسيجي مستمر و سراسري» پيرامون تحليل راهپيمايي شكوهمند 22 بهمن همان سال است كه مورد انتظار غربيها نبود كه ميپنداشتند ناكامي اصلاحات مورد نظر جناح پيروز در انتخابات رياست جمهوري هفتم و هشتم و مجلس ششم، نارضايتي رأيدهندگان را به همراه خواهد داشت و ديگر كسي در حمايت از نظام به خيابانها نخواهد آمد.
محور اساسي مطالب كتاب مبتني بر تحولات سياسي اخير ايران از دوم خرداد 1376 تا اول اسفند 1382 كه طي آن نگارنده سعي دارد بنيانهاي نظري اين تحولات و ناسازگاري طرحهاي سكولاريستها درباره ايران را تبيين نمايد البته نگارنده موضوع بحث خود را بيشتر به انتخاب مجلس هفتم اختصاص داده و نتيجه آن را تداوم انقلاب 1357 ميداند. از همين جاست كه كچويان رهيافت خود را تأسيس علوم انساني جديد معطوف به انقلاب اسلامي ميداند؛ «به نظر ميرسد زمان آن رسيده باشد كه علوم اجتماعي ايران و حتي دستاندركاران امور عملي حوزههاي مختلف اجتماعي خود را به جد درگير اين مسئله سازند. زيرا درگيري در اين مسئله از لحاظ نظري كليد يا نقطه آغاز تحول در علوم اجتماعي ايران يا ايجاد علوم اجتماعي بومي و همچنين يافتن پاسخهاي خاص آن به مشكلات و نيازهاي حاصله از انقلاب اسلامي است.»(2)
دكتر حسين كچويان مبدأ برداشتهاي غلط از جامعه ايراني و اشتباهات جناح سكولار در برداشت از تحولات سياسي ايران پس از انقلاب اسلامي را تسلط نگرش مادي بر جامعهشناسي تجدد كه مورد رجوع آنان بود ميداند. كچويان ماهيت انقلاب اسلامي را عامل اصلي تعيين رفتار سياسي مردم در انتخابات ميداند؛ «در واقع ايران معاصر با انقلاب اسلامي در هيئت و صورت موجودي معمايي تولد يافت، چراكه تحقق انقلابي با نام خدا و بر پايه دين به هيچ رو در چارچوب درك جامعهشناختي و تاريخي علوم اجتماعي موجود قابل فهم و توضيح نبود... وقوع انقلاب اسلامي آثار خود را بر علوم اجتماعي تجدد باقي گذاشت و بعضي نظريات جاافتاده آن از جمله نظريه دنيوي شدگي يا دنيايي شدن را به طور اساسي به چالش كشيد.»(3)
كتاب «كند و كاو در ماهيت معمايي ايران» هرچند با بررسي مقوله انتخابات و نيز بررسي موردي انتخابات هفتم مجلس شوراي اسلامي كوشيده است تا مدل ذهني و مكانيزم تحليل طبقه نخبه و عامه مردم را تشريح نمايد، اما از آن حيث كه الگوي كنكاش صورت گرفته مبتني بر علوم انساني و اجتماعي و درك جامعه شناختي از پديده انقلاب ايران و استمرار آن به دور از نگاه سياسي و جانبدارانه بوده، ميتواند راهگشاي فهم پديدههاي اجتماعي و نتايج سياسي نشئت گرفته از تحليل و انتخاب مردم در ساير عرصهها باشد. كتبي از اين رسته در فضاي كنوني بحرانزده علوم انساني در كشور غنيمت است و مطالعه اين دست كتب ميتواند دريچهاي به روششناسي كاربست علوم انساني در عينيت و پيوند اين مقولات ذهني با مسائل روز بگشايد.
*دانشجوي كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس
پينوشت:
1. صفارهرندي سجاد، هفتهنامه پنجره، دوره جديد، سال دوم، شماره 79
2. كچويان، حسين، كند و كاو در ماهيت معمايي ايران، قم، بوستان كتاب، 1383، ص 8