ديدن فيلم و به خصوص فيلمهاي خارجي بر ما تأثير ميگذارد. تا به حال به اين فكر كردهايد كه فيلمهاي خارجي به خصوص از نوع هاليوودي آن چطور خلقيات، اعتقادات و پايگاه ارزشي جوانان و نوجوانان ما را تحت تأثير خود قرار ميدهد؟ بهتر است اينگونه مسائل را هر چه سريعتر واكاوي كرده و بر محتواي آن نگاهي ژرف داشته باشيم.
دشتي بزرگ را در نظر بگيريد. در وسط اين دشت خانهاي بزرگ با پرچينهاي كوتاه، پنجرههايي چوبي، وسيع و رو به افق باز، تا دوردستها نه انساني ديده ميشود و نه خانهاي، در كنار در پشتي خانه دو دوچرخه براي بازي كودكان خانه مهياست، وانت پدرخانواده هم كه هميشهتر و تميز درون گاراژ قرار گرفته است. روزها، همگي اعضاي خانواده براي برداشت محصول به باغهاي اطراف دشت ميروند و اغلب به منظور فروش محصولات خود به صورت دسته جمعي به شهر. . . خب با خواندن اين متن چه چيز دستگير ما ميشود؟ اگر به عنوان يك انسان احساسي، اخلاقي، اهل هنر يا دوستدار طبيعت به متن نگريسته شود، اين خانه و موقعيت افراد ساكن در آن شايد آرزويي ديرينه براي خواننده تلقي شود. خوانندهاي كه علاقهمند به لحظهاي بودن و زندگي كردن در آنجا باشد. حال اگر خواننده متن، دزد بوده و تنها قصدش دستبرد به اين خانه باشد چطور؟ به عبارتي ويژگيهاي مثبت و منفي اين خانه از نگاه خواننده نخست با ويژگيهاي مثبت و منفي خواننده دوم ميتواند متفاوت باشد. موضوعي كه دكتر رضا مستمع، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل فرهنگي آن را در قالب يك ويژگي منفي با بار عاطفي غمگين عنوان كرده و ميگويد: شايد ويژگياي چون خالي بودن خانه در روز از نگاه خواننده دوستدار طبيعت يك ويژگي منفي با بار عاطفي غمگين باشد. حال آنكه خواننده سارق خانه خالي را امتيازي مثبت جهت انجام نيتش تلقي ميكند. همچنين داشتن پرچينهاي كوتاه براي هر دو خواننده ميتواند ويژگي مثبتي باشد، اما نيت نهفته در پس فكر اين دو با هم متفاوت است.
برداشتهايي متفاوت از يك فيلم
وي اضافه ميكند: از نگاه نخست شايد گذر از پرچين كوتاه و دستيابي به داخل منزل بسي راحتتر از حصاري بلند تلقي شود امااگر به اين خانه از منظر سازنده آن نگريسته شود، ممكن است وي با ساختن پرچين كوتاه، پنجرههاي چوبي وسيع و انتخاب منطقهاي پرت به دنبال فضايي آرام در دل طبيعت بوده و اين امر براي او يك امتياز خاص و مزيتي نسبي باشد (مثلاً نسبت به هياهوي شهري) اما آيا هر بينندهاي كه به اين خانه مينگرد همين احساس به او هم منتقل ميشود؟ شايد از نگاه ديگران اين فرد، انسان مهجوري است، شايد هم بيمار باشد. ممكن است حتي خود او دوستدار طبيعت هم باشد اما اگر مجبور به سكني گزيدن در اين محل آن هم فقط به خاطر ترس از دست دادن شغلش درشهر باشد. چطور؟شايد برخي غيرممكنها ممكن است! اگر تا حدودي دانش ما از هدف او بيشتر شود باز همين قرائت و همين معنا را برداشت خواهيم كرد.
سينما، يك پديده اجتماعي
سينما به عنوان پديدهاي اجتماعي به رغم وجود عيني آن، يك شئ لا يتغير و معين نيست، بلكه واقعيتي است كه درون تماشاگر و بيننده روي ميدهد. بينندهاي كه واكنشش از اهميتي اساسي در آفرينش يك فيلم به عنوان يك متن در سينما برخوردار است. از اين منظر درخصوص نحوه تكوين واكنشهاي ما و نقشي كه متن در پديد آوردن آن دارد، از اعتقاد به اينكه متن نيز در خلق كردن معنا به اندازه خواننده فعال است تا باور به اينكه متن مادامي كه خوانندگان خلقش نكنند، اصلاً وجود ندارد، امتداد دارد.
تأييد مباني اخلاقي و ارزشي يا تأييد ارزشها؟
در حالت كلي ميتوان گفت بينندگان معنايي را كه سينما در دنياي خارج در اختيارشان ميگذارد، منفعلانه مصرف نميكنند، بلكه آنها معنايي را كه در اثر مييابند، خود فعالانه به وجود ميآورند و به عبارتي بينندگان متفاوت ميتوانند از يك فيلم قرائتها و برداشتهاي متفاوتي داشته باشند كه حال به نيت سازنده و سازندگان نزديك يا دور باشد. حال مسئله كجا نمايان ميشود. در سينماي ارزشي با دو تعبير مواجه هستيم. به عبارتي سينماي ارزشي ميتواند به دو معنا در نظر گرفته شود. سينمايي كه مباني ارزشي و اخلاقي آن را تأييد ميكند يا سينمايي كه در راستاي تأييد ارزشها در جامعه است. معناي اول مفهومي عام است، يعني ضرورتي ندارد كه همه فيلمهايي كه در يك جامعه ارزشي نمايش داده ميشوند، به مقولات ارزشي و اخلاقي پرداخته باشد.
ارزشگذاري، تعليم و پشتيباني سبك زندگي
ممكن است فيلمي درباره موضوعي اجتماعي ساخته شود و مباني ارزشي جامعه آن را تأييد كند اما معناي خاص سينماي ارزشي، سينمايي است كه موضوع فيلم فقط به اخلاق اختصاص داده شود. بدين منظور كه ما از سينما براي ارزشگذاري، تعليم، تقويت و پشتيباني روش و سبك زندگي اخلاقي استفاده كنيم. در اينجا نكته اساسي اين است كه چنين استنباطي از سينما را چه كسي خلق ميكند؟ سازنده فيلم يا مخاطب؟
يعني سازنده يك فيلم ممكن است نيتي معادل ارزشي بودن فيلم را داشته باشد اما بينندگان چنين برداشتي از فيلم او نداشته باشند. اين موضوع از آن جهت اهميت دارد كه اگر سازندگان به اينكه فيلمشان ارزشي نيست و جنبههاي ديگري چون سرگرمي و طنز را بيشتر از جنبههاي ارزشي در بيننده ايجاد ميكند علم داشته و آگاه باشند، جاي سؤال باقي ميماند كه چرا از فيلم خود با عنوان ارزشي يا قهرمان محور و در كل اخلاق مدار ياد ميكنند؟ آنها بايد در جهت هدف اوليه خود در توليد اثر اخلاقي كه مهمترين مشخصهاش تأثيرگذاري بر پايگاه ارزشي و تقويت مثبت بنيانهاي فكري مخاطب است، گام بردارند.
سينما، رسانهاي در جايگاه يك ابژه هنري
آفرينش و خلق يك اثر هنري گرچه محصول زايش و پردازش درون ذاتي مؤلف و مبتني بر مفاهيم و معاني بر ساخته ساختار هستي شناسانه آن است اما هويت و تصورات آن به عوامل فرا ساختاري، پيراموني و در واقع هستي اجتماعي يك آفريده هنري وابسته است. سينما هم در مقام هنر و هم به عنوان يك رسانه، بيش از همه تحت تأثير اين واقعيت است به ويژه آنكه اين هنر (سينما) بيش از ديگر گونههاي هنري با توده مردم ارتباط برقرار ميكند و لايههاي گستردهتري از مخاطبان را جذب خود ميسازد. همين پر رنگ جلوه دادن وجوه تودهاي و عامه سينما، اكثر مواقع فيلم هنري را در حاشيه متن تحتالشعاع قرار داده و به واقعيت بدل ميكند. در واقع تاريخ سينما، فقط تاريخ فيلمها و فيلمسازان محسوب نميشود، بلكه تاريخ معناهايي نيز است كه بينندگان طي زمانهاي مختلف، به فيلم نسبت دادهاند. نحوه مواجهه مخاطبان با يك فيلم و حاشيههاي قدرتمند فرامتني و پس زمينههاي اجتماعي، سياسي و هر آنچه در جامعهشناسي سينما به عنوان عوامل مؤثر اجتماعي در طرح و پذيرش و پردازش يك فيلم شناخته ميشود به درك ما از فيلم به عنوان يك ابژه هنري كمك ميكند.
سينما و مخاطب مكمل يكديگرند
چه معتقد به فلسفه سينما باشيم، چه آن را صنعتي دانسته و چه آن را يكسره سرگرمي بدانيم، در يك نقطه به اشتراك نظر ميرسيم. اينكه سينما بدون وجود مخاطبش زنده نيست. همانطور كه چه بسا مخاطب بيوجود سينما معنا ندارد. رسانهها خصوصاً سينما، در دوران معاصر در شكل دادن به مخاطب نقش اساسي دارند. گاه واژه مصرف جاي مخاطب را ميگيرد و بدينسان رسانهها همواره در جهت كسب آگاهي از ميزان رضايت مخاطبان به عنوان مصرفكنندگان از برنامهها و محصولات خود هستند.
پخش برنامه بدون توجه به سن و رده اجتماعي
اولويت رسانهها درباره مخاطبان همان پخش برنامه براي بيشترين تعداد انسانها بدون توجه به رده اجتماعي، سن، اصالت يا تفاوتهاي فرهنگي آنهاست. سينما نخستين شكل هنري است كه به گونهاي تعيينكننده تحت تأثير اين منطق قرار دارد. اهميت امر در اينجا مشخص ميشود كه رسانهها با تسهيل كردن دسترسي مخاطبان به توليدات فرهنگي، ميتوانند روابط برقرار شده ميان مخاطبان و موضوع فرهنگي را سخت تحت تأثير قرار دهند. از نگاهي ديگر مخاطبان در يك رابطه تعاملي با متن (سينما) حين قرائت احساسات و تداعيها، خاطراتي برايشان پديد ميآيد كه چنين واكنشهايي در نحوه فهم آنها از متن و معنا دادن به آن تأثير ميگذارد.
رابطه مخاطب با سوژه و ابژه
آگاهي از نوع مخاطب، توقعات و معيارهاي او بدون تحليل و ارزيابي وضعيت اجتماعي، يافتن و درك انگيزههاي روحي و رواني امكانپذير نيست. يك فيلمساز بايد در يك ارتباط تنگاتنگ با مردم باشد و در همان حال به تحقيق و بررسي نيازهاي اجتماعي و پندارهاي پيدا و نهان آنها بپردازد. اين شكل در حالت افراطي خود به مرگ مؤلف منجر ميشود. با وجود اين رابطه دو سويه، از طرفي سازندگان فيلمها درصدد القاي مفاهيم خود به ذهن مخاطب هستند و از سويي ديگر بازخورد مخاطب به عنوان سوژه بر روند ساخت فيلم تأثير ميگذارد. يعني مخاطب در سينما هم به عنوان ابژه و هم به عنوان سوژه نقش بازي ميكند.
تسلط رسانهها خصوصاً سينما برمخاطبان
در سينما انتخاب ژانرهاي مختلف اگر با ژانرهاي موضوعي جامعه و نيز با دغدغههاي ذهني و گروهي مخاطبان هماهنگي داشته باشد، تلنگري به پايگاههاي ارزشي او يا گروه وارد ميآورد. در حقيقت اين مخاطبان هستند كه باعث خلق و زايش ژانر ميشوند، چراكه فيلمساز يا هنرمند به هر موضوعي روي بياورد، آن موضوع جزئي از زندگي واقعي، عيني، دنياي دروني و ذهني مردم است. اهميت اين تأثير و تأثر آنجاست كه تسلط رسانهها خصوصاً سينما بر مخاطبان، فرد را از جايگاه مخاطب به جايگاه مصرفكننده تقليل ميدهد و در نقطه مقابل مخاطب خود مولد معنا در سينماست و فعالانه در آن حضور دارد تا جايي كه مرگ مؤلف را دامن ميزند.
سه عنصر پيام، گيرنده و ابزار
در اين فرآيند انديشه گستري و پيامرساني، سه عنصر نقش اساسي ايفا ميكنند. پيام، گيرنده و ابزار. هر يك از اين سه عضو در ماهيت دو عضو ديگر نقش تعيينكننده دارد. اما نقش اصلي و كانوني بر عهده مؤلفه دوم، گيرنده يا مخاطب است. شرايط روحي، وضعيت فرهنگي، نوع حساسيتها و حضور يا عدم حضور عيني مخاطب، تعيين ميكند پيام در چه رويكردي و با چه ابزاري به او منتقل شود. به عبارتي بايد دانست كه مخاطب كيست. سپس در مورد نوع پيام و ابزار انديشيد و تصميم گرفت. آگاهي از دنياي دروني و پيراموني مخاطب در خلق اثر اجتنابناپذير است. بنابراين نخست ضرورت دارد تا مخاطب را شناخت. يعني آگاهي از نيازها، علايق، گرايشها و نگرشهاي فردي و اجتماعي او.
ارزشگذاري، هدف اصلي سينماي اخلاق محور
در بعد ديگر در سينماي اخلاق محور هدف ارزشگذاري است. انسان همواره ميكوشد از مواجه شدن با خود بپرهيزد و اين همان چيزي است كه سينماي تجاري و فريبندهاي چون هاليوود قصد دارد تا از اين هراس و فرار آدمي در مواجهه با خود سوء استفاده كند. سينماي تجاري هاليوود ميخواهد آدمي لحظهاي خود را فراموش كند و از خود بگريزد تا در حقيقت از خواست و ضعف آدمي سوءاستفاده كند اما در نقطه مقابل سينماي ارزشي تجربهاي بزرگ در مواجهه با خود است. در اينجا مخاطب بازآفريني خود را بدون تقليد تجربه ميكند. مخاطب علاوه بر نقش اجتماعياش به دنبال يافتن نقش نمايشياش در جهان هستي است و همين به خودباوري و باورهاي هستيشناسانهاش كمك ميكند.
اگر مخاطبي هستيد با پشتوانه فكري و ارزشي قوي، بنابراين، اين شما هستيد كه توليدات سينما را با ذائقه خود همراه ميكنيد و در نقطه مقابل اگر مخاطبي هستيد كه از اهداف هژمونيك سازندگان فيلم خبر نداريد، با احتياط بيشتري به انتخاب فيلمهاي مورد نظر بپردازيد.
فراموش نكنيد كه انتخابتان بايد با ميزان آگاهيتان سنخيت داشته باشد.