نزديك به يك قرن پيش زماني كه ديويد لولين وارك گريفيث تصميم گرفت درامي مبتني بر جنگهاي داخلي امريكا بسازد، اولين فيلم نژادپرستانه دنياي سينما با نام «تولد يك ملت» شكل گرفت؛ فيلمي كه به ستايش اقدامات سازمان كوكلاسكلان در آزار و قتل سياهپوستان پرداخته بود. در اين فيلم سياهپوستان دزد، جنايتكار و ياغي نشان داده ميشوند. امروز با گذشت نزديك به يك قرن هنوز هم رسانهها و سينماي امريكا در حال تبليغ چنين ايدههاي نژادپرستانهاي هستند. نمونه اين توجيهها را ميتوان در گزارش پليس امريكا در قتل يك نوجوان سياهپوست در شهر فرگوسن ديد.
سرخپوست خوب، سرخپوست مرده استكريستف كلمب، پادشاه اسپانيا را مجاب ميكند تا براي پيدا كردن راهي نو براي رسيدن به هندوستان كه از ديد ناوگان دريايي بريتانيا به دور باشد، هزينههاي يك سفر تحقيقاتي بلندمدت را تقبل كند؛ عملياتي ماجراجويانه كه در نهايت منجر به تكميل نقشه جغرافياي جهان و كشف قارهاي نو ميشود. كلمب با استفاده از سلاحهاي آتشين به سرعت بوميان را شكست ميدهد ولي هرچه در پي گنج و ثروتهاي افسانهاي هندوستان ميگردد، چيزي پيدا نميكند، به همين خاطر 300 سرخپوست را به عنوان برده با خود به اسپانيا ميآورد و ميفروشد. اين اتفاق اولين گامها براي چپاول قاره نو و اقدامات نژادپرستانه عليه بوميان آن سرزمين بود. ارنست ماندل، نويسنده آلماني ميگويد اسپانياييها طي 50 سال 15 ميليون سرخپوست را در امريكا قتل عام كردهاند.
حدود 300 سال بعد طي جنگ داخلي امريكا ژنرال فيل شريدان فرمانده نظامي جنوبيها (طرفداران بردهداري) در نطقي ميگويد:«تنها سرخپوستان خوبي كه من ديدم مرده بودند». اين جمله به سرعت به ضربالمثلي پركاربرد تبديل شد. از نظر طرفداران ايده بردهداري «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است». اين قاعده درباره سياهپوستاني كه از آفريقا براي كار در مزارع گسترده ايالات متحده به بردگي آورده شده بودند نيز صادق بود. تمام اين اتفاقات پيش از تولد سينما رخ ميداد. تاريخ جنگهاي داخلي امريكا كه در ظاهر به نفع موافقان لغو بردهداري به اتمام رسيد، يكي از موضوعات مورد علاقه فيلمسازان هاليوودي را به نمايش ميگذارد، چه در فيلم نژادپرستانه «بربادرفته» كه در آن تمام قد از ارتش جنوبيها حمايت ميشود و چه در فيلم «رقصنده با گرگ» كه كوين كاستنر سعي كرده است يك درجهدار ارتش امريكا را به عنوان حامي سرخپوستها به نمايش بگذارد.
شيخ عرب دومين قرباني نژادپرستيبعد از آنكه روشنفكران امريكايي نسبت به نژادپرستي گريفيث در « تولد يك ملت» اعتراض كردند، كارگردانان سينماي امريكا به جاي عقبنشيني، دايره نگاههاي نژادپرستانه خود را گسترش دادند و اين بار سراغ مردمي رفتند كه حكامشان از دوستان دست و دلباز و هواداران كم توقع امريكا به شمار ميروند. اعراب به رغم اينكه دولتهايشان در طول تاريخ رابطه نزديكي با غرب و ايالات متحده داشتهاند، از حملات نژادپرستانه بينصيب نبودهاند. فيلم «شيخ» در سال 1921 ساخته شد. زماني كه حتي بسياري از دولتهاي عربي تشكيل نشده بودند، ساخته شد. اين فيلم به كارگرداني «ردولف والنتينو» كارگردان ايتالياييتبار هاليوود ساخته شد. در اين فيلم اعراب وحشي، جنايتكار و دزد به نمايش گذاشته شدند. والنتيو بعد از آن فيلم «پسر شيخ» را نيز ساخت. بعدا با باز شدن پاي سرمايهگذاران عرب به امريكا، هاليوود سعي كرد كمتر به تمسخر اين قوم بپردازد و حتي نويسندگاني مانند اسكات جي سيمون به اشتباه بودن پرداختن به عربها اشاره كردند.
بروس لي به هاليوود نه گفت چينيتبارها يكي از بزرگترين اقليتهاي نژادي را در امريكا تشكيل ميدهند. در بسياري از فيلمهاي فانتزي هاليوود يكي از ابزارهاي تزريق هيجان به فيلم ايجاد صحنههاي زد و خورد در «محله چينيها» است. در اين فيلمها اغلب چينيها عصبي هستند، زبانشان قابل فهم نيست، در حال خوردن رشته هستند و البته سعي دارند با حركات رزمي سوپراستار امريكايي را شكست دهند كه در آخر با منهدم شدن بساطهاي خردهفروشي و رستورانهايشان تسليم قدرت مردم قدرتمند سفيدپوست ميشوند. بروس لي اسطوره چيني فيلمهاي رزمي با آنكه در هاليوود به شهرت رسيده بود، فضاي مافيايي سينماي امريكا را تحمل نكرد و با بازگشت به هنگ كنگ شروع به ساخت فيلمهاي رزمي كرد؛ فيلمهايي كه در آن نسبت به نژادپرستي ژاپنيها عليه مردم چين واكنش نشان داده ميشد و به همين دليل بر محبوبيت اين بازيگر در هنگكنگ و فروش فيلمهايش افزوده ميشد. بروس لي در چند فيلم از جمله «بازي با مرگ» به نمايش مبارزه با امريكاييهاي سفيد پوست نيز اشاره كرد. اشارههايي كه چندان به مذاق هاليوود خوش نيامد و با مرگ نابهنگام بروس لي اين نوع جلوهگريهاي شرقي عليه ظالمان غربي بيسرانجام ماند.
فيلم «آخرين سامورايي» با بازي تام كروز امريكايي داستان افسري امريكايي را روايت ميكند كه با فرهنگ سامورايي آشنا ميشود و در نهايت با آنكه در ميان ژاپنيها يك غريبه است، رهبري آنها را بر دوش ميگيرد.
نژادپرستي زير پوستيچند سالي است كه هاليوود سعي ميكند خود را از برچسب نژادپرستي مبرا كند يا حداقل آن را به گذشته مربوط سازد. همان طور كه هم اكنون گزارشهايي در مورد نژادپرستانه بودن انيميشن «تام و جري» كه در آن هميشه مستخدم خانه يك زن چاق سياهپوست است يا نژادپرستي در كارتون «دامبو» كه كلاغها نمادهايي از جوانان بيكار علاف سياهپوست هستند، در رسانههاي ايالات متحده منتشر ميشود. در فيلمهاي كمدي مانند مجموعه « هارولد و كومار» كه قهرمانانش را دو جوان سرخوش هندي تبار و كرهاي تبار امريكايي تشكيل ميدهند؛ تلاش شده است تا امريكا را محلي براي زندگي همزيستانه همه رنگينپوستان نشان دهند و اگر حرفهاي نژادپرستانهاي هم زده ميشود ناشي از ناداني مأموران سفيدپوست است كه نظراتشان شخصي است!
هم اكنون برخلاف ايده فيلمهايي چون «تولد يك ملت» ديگر قرار نيست كوكلاس كلانها آدمهاي مثبت فيلم باشند، «12 سال بردگي« و « لينكلن» براي اين ساخته ميشوند تا نشان دهند اگر ظلمي بر سياهپوستان رفته است به خاطر اين بوده كه يك ارباب امريكايي مشكلات رواني دارد و اگر قانون امريكا اجرا شود، هيچ سياهپوستي مورد ظلم قرار نميگيرد. در تحولات جديد ديگر لازم نيست در فيلمها مستقيماً به نژادها توهين شود، بلكه فضا براي فعاليت آنها محدود ميشود.
«اوكتاويا اسپنسر» بازيگر زن هاليوود كه در فيلمي با موضوع نژادپرستي به نام « كمك» بازي كرده است درباره اين نوع نژادپرستي ميگويد: بهرغم ادعاها، نژادپرستي در هاليوود بيداد ميكند. بازيگران سياهپوست يا از نژادهاي ديگر نميتوانند به راحتي در بخشهاي پرمنفعت اين صنعت سينمايي مشغول به كار شوند. من با آنكه برنده جايزه اسكار شدهام ولي همواره در سينما نقشهاي مكمل و كوچكي كه چنگي به دل نميزند، به من پيشنهاد ميشود. من نتوانستم فرصت مناسب در سينما را به دست آورم، براي همين تصميم گرفتهام كه فعاليتم را در حوزه تلويزيون ادامه دهم، آنها همواره به من پيشنهاد ميكنند كه نقش مادر نگران و پريشان احوال فلان پسر را بازي ميكني؟ من هم ميگويم بله حتماً ولي من قبلاً هم بارها اين نقش را بازي كردهام. البته اين تبعيضها تنها مخصوص سياهپوستها نيست، بلكه آسياييها، اسپانياييها و. . . همه و همه از اين موضوع رنج ميبرند.
امريكايي كه با ساخت فيلمهايي چون لينكلن ميخواهد خاطره چندين سال نژادپرستي را محو كند، بعيد نيست طي سالهاي آينده درباره حوادثي كه امروز در شهر فرگوسن رخ ميدهد نيز فيلمهايي بسازد كه در آن نژادپرستي پليس سفيد پوست امريكا توجيه شده و با روايتي امريكايي همه چيز به خوبي تمام شود. تنها شانسي كه امريكا براي پوشاندن چندين سال تاريخ نژادپرستي خود دارد اين است كه هميشه سعي كرده خود راوي اخبار خود باشد و از اينكه با ساخت فيلم به تحريف واقعيتها بپردازد، ابايي نداشته است.