رهبران انقلابها، جنبشهاي سياسي يا چريكي و حاكمان سياسي معمولاً تفسيري از تاريخ ارائه ميدهند كه با تفسير علمي- تاريخي صرف متفاوت است. تأويلكنندگان سياسي طوري تاريخ را «اين زماني» مينمايند كه با روش، اهداف و آرمانهاي مدنظر همسو و حقانيت آنها در نسبت با نقاط مدنظر تاريخ تأييد گردد. تفسير و تأويل تاريخي بعضاً بسيار كارگشاست و موجب تقويت باورهاي اجتماعي يا اعتقادي ميشود و به صورتبندي قالبهاي ذهني و تبديل تصور به تصديق كمك مينمايد.
اما در بعضي از مواقع ذهنيت تأويل كننده با فهم اجتماعي زمان همسو نميگردد و ميتواند موجب مشكلاتي در بههمريختگي باورها يا سرنوشت رهبران و مولدان تأويل شود. براي تقريب اذهان اين جمله اميرالمؤمنين مثال خوبي از تأويل است كه:« سرباز زينت كشور است». آيا منظور اميرالمؤمنين همين سرباز امروزي است كه يونيفرم نظامي و پوتين ميپوشد، دو سال خدمت رايگان انجام ميدهد و همه موظف به انجام آن هستند؟
در عصر اميرالمؤمنين قطعاً اجبار در سربازي نبوده و سن نيز ملاك ورود به خدمت نبوده، مدت آن براي همه يكسان نبوده است. اما با اين تأويل سربازي را مقدس و دفاع از ميهن را امري مقدس ميشماريم و خدمت سربازي را افتخار ميدانيم. حضرت امام خميني (ره) نيز از تأويل و تفسير در انقلاب اسلامي بهرههاي ارزشمندي را به ملت رساندند و دربازخواني تاريخ به زيبايي از تفسير براي اثبات حقانيت انقلاب اسلامي استفاده كردند.
دوگانه حسيني - يزيدي از انقلاب اسلامي براي تفسير چيستي نظام پهلوي و چيستي انقلاب اسلامي باعث پيوند انقلاب اسلامي با عاشوراي سال 61 هجري شد. امام معيار و نماد حقانيت، عدالت، جهاد و اصلاح بوده و شاه مظهر فساد، وابستگي و دينزدايي. در مواجهه با صدام نيز دوگانه حسيني- يزيدي، سازمان ذهني و پيشينه تاريخي اسلام تشيع را گوشزد ميكرد و مسئله حق و باطل و لزوم ايستادگي و مقاومت و اينكه در مكتب ما شهادت و پيروزي هر دو پيروزي را به باور امروزي تبديل ميكرد.
اما تأويل و تفسير بعضاً از دستگاه معرفتي غيرتأثير ميپذيرد. ارائه قرائت سلطنتي از نظام مبتني بر ولايت فقيه توسط محسن كديور بر همين اساس صورت گرفت. يا ارائه تفسير جمهوريخواهانه از قانون اساسي و امام خميني توسط تجديد نظر طلبان با همين روش شكل گرفت. بنابراين نقطه مطلوب مفسر و تفسيري كه از تاريخ براي اثبات حقانيت مسير خود ارائه ميدهد اساس تأويل در انديشه سياسي است.
خاتمي نيز در تفسير حديث غدير خم به صورت علني «ولايت» را به معني «دوستي» و «محبت» تأويل كرد و بهرغم اينكه در هيبت روحانيت و سيادت بود از ابراز آن ابائي نداشت، چرا كه فهم او از همگرايي در كشور يا شعار «ايران براي همه ايرانيان» اين بود كه اين تأويل و تفسير ميتواند به وحدت كمك نمايد. سخنان دكتر روحاني در زنجان و تفسير «اين زماني» وي از واقعه عاشورا بايد بر اساس اين قاعده فهميده شود.
دغدغه ذهني روحاني چيست؟ و مسئله اصلي وي كدام است؟ اگر اين روشن شود تأويل وي نيز قابل پردهبرداري است. روحاني در دو مسئله به صورت خاص تحت فشار است؛ اول اينكه در مذاكره با دشمن مورد انتقاد است كه زيادروي صورت نگيرديا نتيجه آن عزتمند باشد. دوم اينكه روحاني تحت فشار است كه سران فتنه را بايد آزادكني و گرنه به شعارهاي انتخاباتيات جامه عمل نپوشاندهاي. اين دو دغدغه رئيس جمهوري محترم باعث ميشود كه وي به عنوان يك شخصيت حوزهاي در آستانه محرم تفسيري از عاشورا ارائه دهد كه بتواند با اين تفسير مهمترين علقه تاريخي شيعيان، حل آن دو دغدغه را تسهيل نمايد. اما تفسير موسع روحاني فراتر از فهم اجتماعي ايرانيان از دو هويت حاضر در صحنه عاشورا است.
«عاشورا درس مذاكره و تعامل است» و «توبه» دقيقاً در راستاي مذاكره با دشمن و پذيرش سران فتنه صورت گرفت اما احتمالاً اشكالات اين تأويل از ذهن دكتر روحاني عبور نكرده است. «مذاكره و تعامل» از دو وزن «هموزن» به دست ميآيد كه بايد چيزي بدهند و چيزي بستانند. امام حسين (ع) فقط نصيحت و اتمام حجت ميكرد. حق را براي باطل تبيين ميكرد و هدف خود را ميگفت. در واقع او هدف قيام را براي طرف مقابل ميگفت و جلسات وي ديپلماتيك نبود كه بايد كوتاه آمد و نظرات را به هم نزديك كرد. او مظهر حق و عصمت بود. بنابراين «تعامل» با «باطل» در تأويل دكتر روحاني تقليل روشنفكرانه حماسه حسيني است.
كمااينكه اگر با صدها درجه تقليل، تفسير دكتر روحاني پذيرفته شود بايد گفت كه مذاكره و تعامل امام حسين نتيجه نداد و او در بين دو راهي مرگ و ذلت، مرگ (شهادت) را انتخاب كرد و به هر قيمتي به توافق نميانديشيد. اما قياس واقعه كربلا در مذاكره با غرب معالفارق است، زيرا منازعه كربلا بحث درون جامعه اسلامي بود و رقابت گفتماني بر سر معنادهي به اسلام بود و هركس تفسير خود را داشت اما تفسير امام حسين چون بر حق بود ارزش جان دادن را نيز تجويز ميكرد. اما مذاكره امروز ما با غرب بيرون از گفتمان درون ديني است. درباره توبه حر نيز تأويل معالفارق است. حر زياني به امام يا حكومت وي نزد.
راه را بست و بعد پشيمان شد. هم توبه كرد هم با شهادتش جبران كرد. سران فتنه دستشان به خون آلوده است در پاسخ به نصايح و اتمام حجت نظام به گردنكشي روي آوردند و نه تنها توبه نكردهاند بلكه همچنان بر «بغي» خود اصرار دارند و جالب اينكه دكتر روحاني نيز اصرار آنان بر مسير قبلي (مثلاً بعد از رفع حصر) را ميداند اما علاقهمند است از واژه توبه براي توبه نكرده استفاده نمايد.
اما آنچه كمتر به آن توجه شده است اينكه سه رئيس جمهور اخير ايران (خاتمي، احمدينژاد، روحاني)در ارائه تفسيرهاي تاريخي خود براي اثبات حقانيت و انديشه امروزيشان بخشي از جامعه را جامعه هدف خود ميدانند كه كمتر مذهبي است. بنابراين هيچ موقع تفسيري ارائه ندادند كه دغدغهاي از نيروهاي اصلي انقلاب برطرف يا نگراني آنان را رفع كنند. اين تفسير همان تفسيري است كه تجديدنظرطلبان از جهتگيري ملت ايران در دوم خرداد 1376 ارائه و بر مبناي همان تفسير براي اداره كشور برنامهريزي كردند.
اما گذر تاريخ نشان داد كه آن تفسير صرفاً يك «توهم من محور» بود. قاطبه جامعه ايران حسيني است و حسين مظهر عزت و شهادت است. اين فهم با هيچ تفسيري دگرگون نخواهد شد. شايد لازم باشد دكتر روحاني به عنوان يك «روحاني» اين تأويل را اصلاح نمايد، چرا كه هويت حقوقي كنوني وي روزي به اتمام ميرسد اما وي فرزند حوزه است و آنچه درباره دين و اعتقادات ميفرمايند در تاريخ اسلام و تشيع ثبت خواهد شد. اين ثبت از يك روحاني بر جاي ميماند نه از يك رئيس جمهور.