ابوي ميگويد: 1078 كارخانه فداي دو كارخانه شدند! اين عين ظلم است. بنويس كه مديرعامل اتحاديه مركزي دامداران ايران گفته تلاشهاي زيادي براي افزايش سرانه مصرف لبنيات و شير در اين سالها انجام شد ولي اظهارات پالمدار وزير براي مصرف لبنيات ضدتبليغ بزرگي بود. در حالي كه مردم از وزير بهداشت، انتظار دارند از سلامتي آنها دفاع كند؛ بنابراين سياست كتمان حقايق در دستور كار وزارت بهداشت نيست.
ميگويم: يعني آن همه سر و صدا براي دو كارخانه بود؟ دو تا كارخانه كه توي 1080 كارخانه گم است! تازه آن دو تا هم كه خودشان را اصلاح كردند. قصه چيست؟ نكند خودمان بايد هر روز براي خودمان يك بحران درست كنيم!
ميگويد: بحرانسازي نكن. نكند كه چي؟ يك حرفي بود زده شد و رفت. حالا باز دوباره بايد پول خرج كنند، تبليغ راه بيندازند كه مردم بيايند و شير بخورند. اين هم كه اشكالي ندارد. ما خداي دوباره كاريهاي همواره هستيم.
ميگويم: اين وزير پولدار بهداشت هم پس صدايش از جاي گرم بيرون ميآيد. بروند از او شكايت كنند و اين پسرفت را جبران كنند! يك مقدار از هزينه تبليغ را بيندازند از حساب درآمدش كسر شود. چطور است؟
ميگويد: شكايت؟ اين چه حرفي است؟ مگر شهرام كه شكايت نداشت و رفت زندان چه بيشتر از وزير داشته؟ 13 سال زندان و آخرش ميگويد وقتي من داشتم از زندان ميآمدم بيرون همه گريه ميكردند. همه من را دوست داشتند. مديران زندان ميگفتند كي ميشود ما بياييم تو را ببينيم؟ (اينها را نميشود با پول خريد. هر اتفاقي ميافتاد به من مراجعه ميكردند و شهرام را به عنوان يك فرد عاقل در زندان ميشناختند.)
ميگويم: بدون شكايت؟ نفهميدم. غامض است برايم. يعني همينجوري؟ طفلك! خب بدهيم چند نفر را همينجوري ببرند يك ريزه رشد اقتصاديمان تكان بخورد. اسم بدهم خدمتتان؟ بگم؟ ليست آماده است. . .
ميگويد: خودش گفته بدون شكايت، به من چه؟گفته من نه شكايتي داشتم نه مشكل بيمه داشتم و بدحسابي مالياتي. بيش از 189 هزار ميليارد تومان گردش مالي ما بود و يك فقره هم حتي نبود كه كسي به كلانتري مراجعه كرده باشد.
ميگويم: ما؟
ميگويد: من داشتم از گاوها ميگفتم و شير و پالم، تو ببين ما را به كجا كشاندي؟ يك نفر رفته زندان و آمده بيرون. حالا هم خدا برايش بسازد. چرا بحث مرا منحرف ميكني. داشتم ميگفتم كه الان بايد دوباره فرهنگسازي كنيم و كلاس آموزشي بگذاريم براي مردم كه شير چه خوبيهايي براي وجودشان دارد و از اينجور حرفها! اصلاً كاش از همان اول تمام وزرا را ميفرستاديم كلاسهاي شهرام!
ميگويم: امروز هم شما شل كن و سفت كن درآوردهايد! بالاخره داريم در مورد چه حرف ميزنيم؟ اين كلاس شهرام را ديگر از كجايتان درآورديد؟ در كلاس چه ميگويند؟ اصلاً الان مخاطبتان مردمند؟ وزير است؟ يا....
ميگويد: شهرام معتقد است به دانشي دست پيدا كرده كه از دسترفتني نيست. دانش ساخت پول و جذب سرمايه و فرصتسازي اقتصادي. او فكر ميكند كه 20 سال از اقتصاد كشور جلوتر است. او يك جورهايي در زندان كلاس ثروتآموزي و كارآفريني برگزار كرده بوده و گفته كارمندان ميآمدند صحبت ميكرديم من هم چيزهايي كه درباره بورس و بازكردن السي و... بلد بودم برايشان ميگفتم، بعدا رفتند گفتند فلاني كلاس آموزشي گذاشته است.
ميگويم: حالا در سر كلاس شير بايد چه گفته شود؟ شهرام كه بيرون است و كارهاي مهمتر دارد! بگوييد يك چيزهايي را همينجا بنويسيم و مردم بخوانند و بروند شير بخرند و بخورند. هزينه ثبتنام كلاس هم پايشان نيفتد. تازه بچههايشان را پولكي ثبت نام كردهاند مدرسه و دانشگاه، داغ دلشان تازه ميشود!
ميگويد: مصرف شير و لبنيات علاوه بر جلوگيري از پوكي استخوان و حفظ سلامتي مصرفكنندگان، موجب پيشگيري از ابتلاي خانمها به سرطان سينه هم ميشود. همچنين از خراب شدن دندانهاي بچهها جلوگيري كرده و دندانهاي اصلي جايگزين دندانهاي شيري از استحكام بيشتري برخوردار خواهند شد.
ميگويم: عالي. هموطنان شنيديد؟ شير بخوريد. خوب است. پالم مالم هم بيخيالش شويد. يك كاري ميخواستند بكنند كه كردند.
ميگويد: فقط يك چيزي؟ مردم به خاطر پالم شير نميخرند يا به خاطر قيمتش؟
ميگويم: شماره شهرام را اگر داريد بدهيد تا از استاد بپرسم....