خبر سقوط پرواز شماره MH17 خطوط هوايي مالزي كه از آمستردام پايتخت هلند عازم كوالالامپور پايتخت مالزي بود در نزديكي مرز اوكراين و روسيه، به سرعت به نخستين خبر رسانههاي بزرگ دنيا تبديل شد. سرنگونشدن اين هواپيما كه همگي 298 سرنشين آن به كام مرگ فرو رفتند، واكنشهاي متفاوت را در سطح بينالملل به دنبال داشت، آنگونه كه امريكا در كنار دولت متبوع وي در اوكراين، با تظاهر به انساندوستي - برخلاف موارد مشابه كه در ادامه به بخشي از آن اشاره خواهد شد - طي روزهاي اخير تلاش داشته چهره متفاوتي از خود نزد افكار عمومي دنيا به تصوير بكشد، در حالي كه مرور صفحات تاريخ نشان ميدهد دولتمردان ايالات متحده در موارد مشابه رويكردي متفاوت اتخاذ كردهاند، به عبارت ديگر فارغ از علت اين حادثه بايد به واكنش جهتدار برخي قدرتهاي بزرگ دنيا و مدعيان كنوني حقوق بشر در اين باره پرداخت تا ميزان صداقت كارگزاران نظام سلطه به تصوير كشيده شده و نشان داده شود كه وابستگان به اين نظام در برخورد با موضوعات يكسان چگونه رفتارهاي متفاوت و حتي متناقض بروز ميدهند. برهمين اساس، سقوط هواپيماي مالزيايي ميتواند بهترين نمونه از اينگونه رفتارها به حساب آيد.
در حالي پس از رسانهاي شدن خبر سقوط اين هواپيما بر سر علت سقوط آن اختلاف نظر وجود دارد كه مقامات امريكايي طي روزهاي اخير تأكيد بسياري دارند هواپيما توسط يك موشك زمين به هوا ساقط شده است، به عنوان نمونه والاستريت ژورنال خبر داده كه منابع امنيتي امريكا ميگويند دومين هواپيماي مسافربري با يك موشك زمين به هوا هدف قرار گرفته است.
اما آنچه مهم مينمايد آن است كه موضعگيريهاي پرشمار مقامات سياسيامريكاييها با محوريت سقوط هواپيماي مذكور - كه از آن ميتوان به عنوان يك عمليات سنگين رسانهاي- تبليغاتي عليه كشوري ديگر ياد كرد - در حالي همچنان دنبال ميشود كه در موارد مشابهي دولتمردان اين كشور در قبال قضيه سكوت اختيار كرده يا به دفاع از آن پرداختهاند.
معروفترين حملات به هواپيماهاي مسافربري و غيرنظاميدر يكي از اين نمونهها ميتوان به پرواز بوئينگ 727؛ خطوط هوايي ليبي(از تريپولي به قاهره) در فوريه سال 1973 اشاره كرد كه در آن يك جت اف 4 رژيم صهيونيستي با شليك يك موشك باعث سقوط آن ميشود. در طول پرواز اين هواپيما بخشي از مسير را از روي كانال سوئز عبور ميكرد كه در همان زمان هدف جت اسرائيلي قرار ميگيرد. خلبان تلاش ميكند تا با فرود اضطراري هواپيما را در بيابان به زمين برساند اما در نهايت از 113 مسافر اين هواپيما، 108 نفر جان خود را از دست ميدهند.
در اين حادثه تلخ كه با شليك موشك رژيمصهيونيستي به سمت هواپيمايي مسافربري روي داد هيچگاه مقامات امريكايي و ديگر متحدان منطقهاي آن حاضر به محكوم كردن آن نشده و به صورت وسيعي به توجيه اصل موضوع پرداختند اما 15 سال پس از اين واقعه، نيروهاي نظامي امريكا در خليج فارس خود دست به كار شده و يك هواپيماي مسافربري را با 290 سرنشين منهدم كردند.
پرواز شماره 655 ايران اير در تاريخ 12 تيرماه 67- سوم جولاي 1988 - سفر خود را از تهران به سمت دوبي آغاز كرد و مورد حمله ناو امريكايي قرار گرفت. هواپيماي ايراني از مسير خود خارج نشده بود كه ناو امريكاييها با نقض حريم هوايي كشورمان با يك جنگنده اف 14 تام كت اقدام به سرنگون كردن هواپيمايي مسافربري ميكند.
گرچه جنايت امريكاييها در آبهاي نيلگون خليجفارس اولين و آخرين جنايت آنها نبود و از كشوري كه فاجعه هيروشيما و ناكازاكي را به وجود آورده يا در جنگهاي جهاني، حاضر به كشتار و قتلعام دستهجمعي ميليونها انسان بيدفاع شده و اخيراً در عراق، افغانستان، سوريه، لبنان، فلسطين و غزه انواع و اقسام جنايات را مرتكب شده چنين اقداماتي دور از ذهن نيست اما نوع واكنش دولتمردان اين كشور درباره اين حمله در شرايطي كه آنها امروز مدافع جانباختگان سانحه هواپيمايي مالزي در اوكراين هستند، مورد توجه است.
بلافاصله پس از اين واقعه، مقامات امريكايي بدون آنكه از جمهوري اسلامي ايران عذرخواهي كنند اعلام ميكنند كه يك فروند هواپيماي اف- 14 ايران را به اشتباه مورد هدف قرار داده؛ ادعايي كه شواهد و مستندات بعدي آن را مردود جلوه داد.
دروغهاي واشنگتن از زبان استاد دانشگاه امريكا مانو سينگهام فيزيكدان تئوري و مدير مركز نوآوري در تعليم و آموزش در دانشگاه
Case Western Reserve در كليولند امريكا، در مقالهاي با عنوان «چگونه دولتها دروغ ميگويند» به نمونههايي از مواردي پرداخته است كه دولت امريكا و مقامات انگليسي پس از وقوع حوادثي به سرعت از رسانهها استفاده كرده و آنچه را در نظر دارند در ابتدا از زاويه ديد خود در ذهن مردم كشورشان جا مياندازند تا با اعلام مطالب دروغين به هدف خود برسند. فاجعه شليك يك ناو جنگي امريكايي به هواپيماي مسافربري ايران از جمله مواردي است كه سينگهام به آن ميپردازد.
وي در مقاله خود نوشته است: در سوم ژوئيه سال 1988، ناو امريكايي يواساس وينسنس
(USS Vincennes) كه در خليجفارس قرار داشت به يك هواپيماي مسافربري غيرنظامي ايراني شليك و آن را ساقط كرد و موجب كشته شدن تمامي 290 سرنشين آن هواپيماي غيرنظامي شد.
رونالد ريگان رئيسجمهور آن زمان امريكا و ويليام كراو كه فرماندهي نيروي دريايي امريكا را در آن زمان برعهده داشت، پس از شليك ناو جنگي امريكا به آن هواپيماي غيرنظامي ايراني، مجموعاً چهار دليل را براي اقدام نظاميان خود بيان ميكنند:
1- هواپيماي ايراني به سوي ناو امريكايي در حركت بوده است و در حركتش به سوي ناو امريكايي سرعت گرفته بوده است، يعني همان كاري كه يك هواپيماي تهاجمي انجام ميدهد.
2- هواپيماي ايراني به جاي يك فركانس غيرنظامي، يك فركانس نظامي ارسال ميكرده است.
3- در آن زمان قرار نبوده است كه هيچ هواپيماي ايراني غيرنظامياي پرواز داشته باشد.
4- مسير پرواز هواپيماي ايراني در خارج از كريدوري بوده است كه هواپيماهاي غيرنظامي استفاده ميكنند.
مانو سينگهام در ادامه مقاله خود آورده است: چند ماه پس از وقوع فاجعه ساقط شدن هواپيماي مسافربري ايران توسط ناو امريكايي، به تدريج اخباري در روزنامههاي امريكا، البته در ميان صفحات مياني روزنامهها و نه در صفحات اول به چاپ رسيدند و گفته شد كه هيچيك از چهار عللي كه براي شليك به هواپيماي ايراني بيان شده بودند، حقيقت نداشتهاند يعني اينكه:
1- هواپيماي مسافربري ايران در ارتفاع و سرعتي كه به طور مداوم يكسان بوده، در حركت بوده است.
2- هواپيماي ايراني فركانس يك هواپيماي غيرنظامي را ارسال كرده است.
3- هواپيماي مسافربري ايران در مسير هميشگي خود و بر اساس برنامه هميشگياش در حركت بوده است.
مانو سينگهام در ادامه نوشته است: سه سال پس از وقوع اين حادثه فاجعهآميز، ويليام كراو فرمانده آن زمان نيروي دريايي امريكا به اين مسئله اعتراف كرد كه ناو وينسنس در حقيقت در اراضي آبي ايران بوده است. همچنين پنج سال بعد از اين حادثه فاجعهآميز، دادگاه بينالمللي دادگستري International Court of Justice در نتيجهگيري خود اعلام كرد اقدام امريكا در ساقط كردن هواپيماي مسافربري ايران غيرقانوني بوده است. مانو سينگهام در ادامه افزود: البته هيچيك از مقامات امريكايي از دروغهايي كه گفتند عذرخواهي نكردند و هيچ فردي نيز مجازات نشد و اين فاجعه به آرامي براي همه مردم به جز مردم ايران به فراموشي سپرده شد و دروغهايي كه از سوي مقامات امريكايي گفته شدند براي تحقق هدفشان بود، يعني جلب حمايت مردم امريكا از دولتشان در پي بروز اين حادثه غمانگيز.
دلسوزي امريكاييها براي مسافران هواپيماي مالزيباراك اوباما برخلاف موارد مشابه كه دولتمردان امريكا تنها با توجيه كردن - نظير سقوط هواپيماي مسافربري كشورمان در خليجفارس- در واكنش به سقوط هواپيماي مسافربري مالزيايي با تظاهر به انساندوستي و اخلاقمداري مقامات امريكايي ابراز ميكند: «سقوط هواپيماي مسافربري مالزيايي در مرز اوكراين و روسيه يك تراژدي وحشتناك است و امريكا هرگونه كمكي بتواند براي تعيين چند و چون اين حادثه خواهد كرد. به گزارش رويترز از ويلمينگتون در ايالت دلور امريكا، اوباما خاطرنشان كرد كه مقامهاي امريكايي در حال بررسي اين امر هستند كه آيا شهروندان امريكايي در هواپيماي سانحهديده مالزيايي در اوكراين حضور داشتهاند يا خير. جهان در حال مشاهده گزارشها در خصوص يك فروند هواپيماي مسافربري سرنگون شده نزديك مرز روسيه و اوكراين است و ممكن است اين يك فاجعه وحشتناك باشد.»
واكنش سناتور امريكايي به سرنگوني هواپيماي مسافربري مالزي
در همين حال «جان مك كين» سناتور جمهوريخواه امريكا در واكنش به سرنگوني هواپيماي مسافربري مالزي در اوكراين گفت: در صورتي كه روسيه يا شبهنظاميان طرفدار روسيه در اوكراين مسئول سقوط اين هواپيما باشند، اين امر پيامدهاي بسيار جدي و ناگواري خواهد داشت و واكنش شديد امريكا را ميطلبد. جانمككين در ادامه گفتوگوي خود با شبكه خبري «ام. اس. ان. بي.سي» افزود: شناسايي اشتباهي هواپيماي مالزي ممكن است دليل بروز اين حادثه باشد كه اين امر واكنش شديد امريكا را ميطلبد. اگر چنين باشد و روسيه يا شبهنظاميان طرفدار روسيه اشتباهي هواپيماي مالزي را به جاي هواپيماي اوكرايني سرنگون كرده باشند، اين يك تراژدي ناگوار است و پيامدهاي شديدي خواهد داشت.»
استراتژي هميشگي «استانداردهاي دوگانه» پارادوكس رفتاري دولتمردان امريكايي در قبال موضوعات مشابه تنها به موضوع سقوط هواپيماهاي مسافربري خلاصه نميشود و نمونههاي بسياري از آن را ميتوان در ديگر موضوعات بينالمللي به ياد آورد.
يكي از همين نمونهها را ميتوان در جنگ كنوني غزه كه در آن جنگندههاي ارتش اسرائيل مردم بيگناه و بيدفاع غزه را بمباران كردند، جستوجو كرد و در شرايطي مقامات سياسي امريكا براي رژيمصهيونيستي حق دفاع را در برابر مردم مظلوم غزه قائل ميشوند كه هيچ حقي براي كودكان و زنان فلسطيني به رسميت نميشناسند.
در پايان بايد گفت، داستان اتخاذ استراتژي «استاندارد دوگانه» حكايت قديمي براي غربهاست و براساس همين استراتژي است كه چشمان آنها هواپيماي مسافربري آمستردام به كوآلالامپور را قابل تشخيص ميداند، اما همين چشمها توان ديدن هواپيماي مسافربري ايراني را ندارد و سرنگوني آن را تنها نقص فني عنوان ميكند.
و تمام اينها در مقامي بالاتر نمايانگر منش و اصول كارگزاران نظام سلطه است كه بايد در مواجهه دولتمردان كشورمان با آنها بايد به شدت مورد توجه قرار گرفته در تصميمگيريها اثرگذار باشد.