باورم نميشد، تصورم اين بود كه همه مثل من از بازي لذت برده و از خوشحالي در پوست خود نميگنجند. هرچند قبل از آن سعي ميكردم به خودم اميد بدهم اما نميشد از حق گذشت. نيجريه تيم كمي نبود. حريفي قدر و قدرتي بود كه نميشد از كنارش ساده گذشت. با اين وجود انسان به اميد زنده است و به خودم اميد ميدادم كه ما ميتوانيم. هرچند كه ميشنيدم خيليها با ريشخند از كيسه گل شدن تيم ملي ميگويند و گويي منتظر آن هستند. اينكه دنبال چه هستند يا چه ميخواهند نميدانم. اما فقط آيه يأس ميخوانند. اصلاً معلوم نيست با خودشان چند چند هستند. حرفهايشان بايد برايم عادت شده باشد، اما عادت نميشود وقتي پاي ايران پرچم كشورم وسط است.
اما عدهاي هستند كه هميشه ميخواهند ساز مخالف بزنند و ايراد بنياسرائيلي بگيرند. همانهايي كه در جريان بازيهاي واليبال ايران و برزيل بعد از هر اشتباه خوشرقصي ميكردند كه ديديد نميتوانيم و وقتي برديم باز هم بهانه داشتند و بعد از باخت هم خوشحال بودند از اينكه حرفشان به اثبات رسيده است. بيآنكه به اين مسئله توجه كنند كه در برد و باخت با تيم اول دنيا مساوي شدهايم!
قاعده همين است. در مقابل تيمهاي بزرگ، اولين تاكتيك اين است كه به گل نخوردن بينديشيد و اين هدف را اجرا كنيد. بازي كه نيست، جام جهاني است. بزرگترين تورنمنت فوتبالي دنيا كه بهترينها در آن حضور دارند. تيم هايي كه شوخي ندارند و آمدهاند براي برنده شدن و با كسي هم تعارف ندارند. پس باوجود آنكه در فانتزيهايمان حمله و باز كردن دروازه نيجريه را ميديديم، در واقعيت بايد ميپذيرفتيم كه اول بايد گل نخوريم و در مرحله بعدي به گل زدن روي ضدحمله بينديشيم. يعني همان تصميم درست و بجاي كرش كه وقتي ديد توان شاگردانش بيش از آن است، دستور به جلو رفتن را هم به آن اضافه كرد. تصميمي كه نشان داد تيم ملي ايران ميتواند. اما اين يك ريسك بود و او نه ميتوانست و نه حق داشت به بهانه يك فانتزي يا روياي زيبا، تيمش را بدون حساب و كتاب جلو بفرستد تا بشود دروازه تمريني حريف و مملو از گل.
دروازه تيم ملي ايران باز نشد. با وجود آنكه يك نيمه حريف قدرتمند آفريقايي در نيمه ما بود و حمله پشت حمله بود كه تدارك ميديد. اين جاي افتخار داشت. هم دفاع، هم دروازهبان و هم تفكر بجاي كرش؛ تفكري كه تيمهاي ديگر را به فكر تغيير سيستم بازي برابر ايران و فرديناند را به تحسين ايران وا داشت. اما حتي اين مسئله هم نتوانست عدهاي را كه نميدانند به دنبال چه هستند و چه ميخواهند راضي كند.
البته اين روش بازي كردن ايران، منتقدان ديگري هم داشت. عدهاي مغرض كه بيشتر كشورهاي جامانده حسرت به دل عربي بودند كه بيمحابا دست به انتقاد زده و تيم ملي ايران را زير سؤال بردند و عدهاي ديگر كه دشمنيهاي خود در مسائل ديگر را به اين بهانه نشان ميدادند. از اين منتقدان مغرض البته انتظار ديگري هم نميرفت. اما از عدهاي كه نه جزو دشمنان قسم خورده هستند و نه حسرت به دلان جام جهاني، انتظار نميرفت كه اينگونه شمشيرها را از رو ببندند. عدهاي كه عادت كردهاند به انتقادهاي بيمحتوا و ايراد گرفتن براي آنكه خودي نشان دهند. اين بار اما انتظار ميرفت وقتي توانستهايم براي اولين بار در تاريخ جام جهاني بازي اول را بدون باخت و با كسب يك امتياز به پايان ببريم، تشويق اگر نميكنند، حداقل سكوت كرده و نظارهگر باشند. اما مگر ميشود دهاني را كه به. . . عادت دارد بست؟ آنها عادت كردهاند كه منتقد صرف باشند بدون اينكه گاه حتي تخصصي داشته باشند.
اما براي كرش و حاميان تيم ملي انتقاد هيچ يك از اين گروهها اهميتي ندارد، وقتي مهمترين مسئله موفقيت تيم ملي در جام جهاني است. مسئلهاي كه كرش به بهترين شكل به آن اشاره ميكند: « نيامديم با خوردن 10 گل دنيا را شاد كنيم. » براي او تنها موفقيت تيمش و شادي دل مردم ايران مهم است نه لذت بردن دنيا از گلهاي به ثمر رسيده كه ميتواند يادآور بازي عربستان - آلمان باشد و اظهار نظرات بعدي كه يك نفر هم مثل هرناندس پيدا شود و بگويد جام جهاني جاي تيمهايي مثل عربستان نيست!
بدون شك همه، حتي كرش و شاگردانش دوست دارند تيم ملي ايران، آرژانتين را شكست دهد اما اين فاصله رويا تا واقعيت است كه باعث ميشود يكي مثل كرش تيمش را نيمه اول برابر نيجريه و شايد هر دو نيمه بازي با آرژانتين دفاعي كوچ كند و عدهاي خيال واهي بازي تهاجمي را در سر ميپرورانند و به بهانه واهي آن، تيمي را كه امروز بيش از هر زماني نيازمند حمايت است ميكوبند.