دوباره نگاه ميكنم. دوباره و باز هم دوباره. مثل همه كارت دعوتهاي ديگر است اما با همه كارتهاي دعوت فرق دارد. اين كارت دعوت به يك جشن است. جشني عجيب و غريب به نام «جشن طلاق». پشت كارت مثل همه كارتهاي دعوت اسم فرد دعوت شده را نوشتهاند و روي كارت با عكسي عجيب و غريب تزئين شده است.
آدرس را كه نگاه ميكنم يكي از باغهاي شمال شهر است، از همان باغ ويلاهاي بزرگ و شيك كه حداقل شبي يك ميليون تومان اجارهاش است؛ يك ميليون تومان ناقابل.
داخل كارت هم نوشته شده: با افتخار دعوت شدهايد به جشن طلاق عاطفه و منصور. آدرس: جنتآباد شمالي باغ سراي... ساعت 8 شب. باوركردنش سخت است اما من به يك جشن طلاق دعوت شدهام. با خودم كه فكر ميكنم از آخرينباري كه به يك مراسم عروسي دعوت شدم حداقل يك سال و نيم ميگذرد و حالا بعد از يك سال و نيم بايد به جشني بروم كه به نظرم منفورترين جشن است. براي همين اول تصميم ميگيرم كه نروم اما وقتي كه خوب فكر ميكنم اين جشن ميتواند سوژه يك گزارش باشد، براي همين قبل از ساعت 8 شب خودم را به جنتآباد شمالي در پايتخت دود گرفته ميرسانم.
زن و شوهر مسلح روي كيك
توي راه همهاش به اين فكر ميكردم كه جشن طلاق چطور جشني است؟ مهمانان اين مراسم چطور لباسي ميپوشند. اصلاً اينجا بايد شاد بود يا غمگين و... اما وقتي وارد باغسرا ميشوم پاسخ تمام سؤالاتم را پيدا ميكنم.
مهمانان اين مراسم عجيب و غريب و در عين حال دردآور بيشتر زوجهاي جواني هستند كه تا همين ديروز رفت و آمد خانوادگي با اين زوج مطلقه داشتند و حالا با خندههايي تا بناگوش و لباسهايي شيك و اودكلنهايي خوشبو آمدهاند تا شاهد از هم جدا شدن دوستانشان باشند. اسم اين كار را هم گذاشتهاند روحيهدادن به دوستانشان. اينجا جشن طلاق است اما باور كنيد چيزي از جشن عروسي كم ندارد. گروه موسيقي، گل، كيك، شيريني، آبميوه و حتي هدايا و... همه آنچه در مراسم عروسي ميبينيم اينجا هم ديده ميشود.
گوشهاي از اين باغسرا كنار ميز پذيرايي يك كيك بزرگ 10 كيلويي قرار دارد كه به زودي براي مهمانان برش زده ميشود. چيزي كه تعجبم را بيشتر ميكند عروسكهاي روي كيك است كه زن و شوهري مسلح را نشان ميدهد كه به طرف هم اسلحههايشان را نشانه رفتهاند و اين يعني نماد نفرت، جدايي و طلاق زوج از يكديگر.
گلهاي رز سياه هم در اين مراسم مورد غريبي است كه به چشم خودم در اين باغسرا ديدم. در گوشهاي از اين باغسراي بزرگ تعداد زيادي از مهمانان بيخيالتر از هر وقت ديگري پشت ميز نشسته و ميوه و شيرينيشان را ميخورند، انگار نه انگار كه همين جا كنار گوششان «عرش خدا دارد به لرزه ميافتد» و يك زوج دارند براي هميشه از هم جدا ميشوند. هنوز دارم به بيخيالي اين جماعت به اصطلاح روشنفكر، فكر ميكنم كه ناگهان در گوشهاي از اين باغسرا صداي كفزدن و سوت تعدادي از افراد را ميشنوم. ناخودآگاه به سمت صدا برميگردم و كمي به آن طرف نزديكتر ميشوم. اينجا مراسم شكستن حلقههاي نامزدي است حلقههايي كه با يك چكش كوچك توسط زن و شوهري كه براي هميشه از هم جدا شدهاند شكسته ميشود.
اين جشن عجيب و غريب برنامههاي ديگري هم دارد اما پايان بخش اين جشن بريدن كيك و پذيرايي از مهمانان است. جشن كه تمام ميشود مهمانان بيخيال هركدام سوار ماشينهاي مدل بالايشان ميشوند و باغ را ترك ميكنند.
در اين ميان زن و شوهر جواني كه تا همين چند روز پيش زير يك سقف با هم زندگي ميكردند و كانوني به نام خانواده را تشكيل داده بودند خيلي راحت هر كدام همراه دوستان و فاميلشان راه خودشان را ميروند.
تحفه شوم فرنگ
اين تنها گوشهاي از يك مراسم جشن طلاق است كه از سوي يك زوج به اصطلاح روشنفكر و امروزي در تهران برپا شده است و آن طور كه از گوشه و كنار شنيده ميشود اين گونه مراسم در نقطهنقطه پايتخت و در ديگر شهرهاي كشور برگزار ميشود و اين سوغات و تحفه بيارزش فرنگيها رفتهرفته دارد جاي خود را در لايههاي مختلف جامعه باز ميكند. آن طوركه روانشناسان ميگويند اينگونه جشنها يك مراسم تشريفاتي براي كاهش استرس و غصههاي ناشي از طلاق است كه البته هيچ تأثيري هم ندارد.
هرچند برخي از تالارهاي شهر از اجاره سالنهاي خود براي برگزاري جشن طلاق خودداري ميكنند و اعتقاد دارند برگزاري اين مراسم بركت را از كار و كسب آنها كم ميكند اما برخي از تالارهاي شهر كه فقط به فكر درآمدزايي و پول درآوردن هستند اگر جاي خالي داشته باشند به راحتي تالار خود را به اين افراد اجاره ميدهند. حتي براي اين جشن موسيقيهاي مناسبتي نيز تهيه شده و در تالارها پخش ميشود.
جشن طلاق كه يك سوغات فرنگي است حالا براي برخيها معني پيدا كرده است. مراسمي كه ريشه آن در كشورهاي اروپايي و غربي و برخي از كشورهاي آسيايي مانند ژاپن است كه به عقيده بسياري از روانشناسان هيچ تأثيري در بهبود وضعيت روحي فرد ندارد و جز اسراف و پول خرج كردنهاي بيخودي چيزي ديگري نيست.
به عقيده روانشناسان يكي از مهمترين تأثيرات منفي برگزاري جشن طلاق و رواج آن اين است كه قبح و زشتي طلاق در جامعه از بين ميرود و طلاق گرفتن به امري ساده و معمولي تبديل ميشود. اين در حالي است كه در دين مقدس اسلام از طلاق به عنوان امري منفور ياد شده و در اين ميان حالا عدهاي پيدا شدهاند كه براي اين موضوع منفور، جشن هم برگزار ميكنند.
نكته تأسف بارتر اينجاست كه در برخي از اين مراسم تعداد مهمانان دعوت شده از مهمانان عروسي هم بيشتر است چراكه براي برخي از افرادي كه اين جشن را برگزار ميكنند فلسفه برگزاري اين جشن اين است كه مهمانان شاهد جدايي زوج باشند تا فرد با استرسي كمتر به زندگي خود ادامه دهد.
يكي ديگر از ريشههاي برگزاري اين مراسم اين است كه زوجي كه طلاق گرفته اگر خواست مجدداً با فرد ديگري ازدواج كند اين كارت دعوت را به شريك بعدي زندگي خود نشان دهد تا باورش شود كه براي هميشه از همسر قبلي خود جدا شده و ديگر به زندگي با او فكر نميكند.
روزي 434 طلاق
در اين ميان نگاهي هم به آمار و اعداد مياندازم. آماري كه تأسفبار است. آن طور كه رئيس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اعلام كرده است روزانه 434 طلاق در كشور ثبت ميشود.
احمد تويسركاني در خصوص علل طلاق در كشور نيز گفته است دخالت خانوادهها، عدم تحقق شروط ضمن عقد، اعتياد به مواد مخدر، فقر مالي، استنكاف از نفقه، ضرب و شتم و سوءرفتار و محكوميت قطعي به حبس به ترتيب مهمترين دلايل وقوع طلاق در كشور است.
به گفته او، در سال 92 حدود 158 هزار و 753 طلاق در كشور ثبت شد كه در مقايسه با سال 91، 6/4 درصد رشد داشته است و اين درحالي است كه در سال 92 در هر ساعت 18 طلاق در كشور ثبت شده است.
طبق آمار سازمان ثبت اسناد و املاك كشور درسال 1392 تعداد 757 هزار و 197 فقره ازدواج و 158هزار و 753 فقره طلاق در كشور ثبت شده است كه نشان از درصد تغييرات مثبت حدود 5 درصدي طلاق در اين سال نسبت به سال 91 و كاهش بيش از 4 درصدي ازدواج در همين زمان است. براساس اين آمار در سال 92 به ازاي هر 7/4 ازدواج يك طلاق در كشور ثبت شده است و نسبت طلاق به ازدواج نيز در اين سال به حدود 21 درصد افزايش يافته است كه بسيار نگرانكننده است.
اين آمارها در حالي است كه توجه به سبك زندگي ايراني– اسلامي و توجه به دستورات اسلامي ميتواند تا حد زيادي باعث كاهش پديده شوم طلاق شود.
نبي مكرم اسلام (ص) در حديثي ميفرمايند: خداوند چيزى را كه نزد او منفورتر از طلاق باشد، حلال نكرده است. يا در حديثي ديگر از آن حضرت آمده است: هيچ چيز در پيشگاه خدا محبوبتر از خانهاي كه به ازدواج، آباد شده باشد نيست و هيچ چيز در پيشگاه خدا منفورتر از خانهاي كه در اسلام به جدايي (طلاق) ويران شود، نيست.
از بساط قليان تا صرف بستني
اينجا يكي ديگر از جشنهاي طلاق در تهران است، جشني در يك آپارتمان بزرگ و شيك در يك برج در منطقه زعفرانيه. اينجا برجهايي به سمت آسمان قد كشيدهاند كه تعدادشان هر روز بيشتر ميشود. مردم اين منطقه به برگزاري مراسم مختلف اينجا عادت كردهاند، از «گودباي پارتي» گرفته تا جشن تولد و پارتيهاي مختلف و حالا هم كه جشن طلاق اين روزها مهمان مردم اين منطقه شده است.
اتفاق عذاب آور اين است كه اين زن و شوهر يك بچه هم دارند. آرش چهار ساله، پسر بچه خردسالي كه غرق در بازيهاي كودكانه خود است و هنوز دقيقاً نميداند اين مهماني براي چيست؟ براي آرش اين مهماني مثل همه مهمانيهاي ديگر است با اين تفاوت كه در اين مهماني از بچههاي فاميل خبري نيست.
شادماني اين زوج از جدا شدن براي هميشه، عذابآورتر به نظر ميرسد. پدر و مادر عروس و داماد سابق هم انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده است، هرچند ميگويند پدر عروس خانم نيامده چون تحمل ديدن اين جشن يا به اصطلاح بدبخت شدن دخترش را ندارد.
آرش چهار ساله گوشهاي از اين پذيرايي بزرگ و در اين هياهوي جمعيت وقتي كودكي را پيدا نميكند كه با او بازي كند يكي از اسباببازيهايش را برداشته و غريبانه روي مبل نشسته است. فكر اينكه آينده آرش چه ميشود آزارم ميدهد. از نگاه مظلومانه اين كودك بيشتر رنج ميكشم. تحمل ديدن اين صحنهها را ندارم.
بايد بهانهاي جور كنم و از اين آپارتمان لعنتي بزنم بيرون. همين كار را هم ميكنم و بلافاصله بعد از خداحافظي از آپارتمان خارج ميشوم.
در لابي برج دكمه آسانسور را ميزنم و منتظر ميايستم كه آسانسور به طبقه ششم برج برسد. وارد آسانسور كه ميشوم دكمه طبقه همكف را ميزنم. سرم را به ديواره آسانسور تكيه ميدهم. هنوز نگاه معصومانه آرش پيش رويم است...