به عنوان مطلع سخن، مناسب است از زمينههاي شكلگيري قرارداد قوام-سادچيكف كه عليالقاعده به سفر احمد قوام به شوروي سابق در اوايل صدارت وي برميگردد، آغاز كنيم. آنچه موجب شد كه حل اين مسئله در اولويت كار قوام قرار بگيرد، چه بود؟
بستر اصلي قرارداد قوام - سادچيكف، بايد در اوضاع و احوال ايران در دوران پايان جنگ جهاني دوم ديده و رصد شود، به اين معنا كه بعد از بركناري رضاشاه، شرايطي فراهم شد كه انگلستان كه از طمع شوروي به جنوب ايران و اقيانوس هند آگاه و بيمناك بود، پيشنهاد داد بهتر است در اين شرايط قرارداد سهجانبهاي بين ايران و انگلستان و شوروي منعقد شود، تا خيالش از طرف شوروي آسوده گردد. پيشنهاد انگليس اين بود كه در آن قرارداد استقلال ايران به رسميت شناخته شود و شوروي و انگلستان كه در حال حاضر به ضرورت جنگ، كشور ايران را اشغال كردهاند، تا حداكثر شش ماه پس از عقد قرارداد، كشور ايران را تخليه كنند و علاوه براين، از ايران خواسته نشود كه نيروهاي نظامي خود را در عمليات براي انگليس و شوروي به كار بگيرد. در مورد مشكلات اقتصادي حاصل از حضور نظاميان خارجي در خاك ايران هم، قراردادي بسته و تعيين تكليف شود. اين قرارداد در دوران جنگ جهاني دوم مبناي روابط اين كشورهاي اشغالگر شد. جنگ كه تمام شد، امريكا تعدادي از نيروهاي خود را از كشور خارج و انگلستان هم شروع به اقدام كرد، ولي شوروي به دلايلي اين كار را به تأخير انداخت و انجام نداد.
چرا؟
علت اين بود كه بعد از جنگ جهاني دوم، با توجه به اينكه طبق قرارداد، انحصار نفت ما در اختيار انگلستان بود، قدرتهاي جديدالورود به صحنه جهاني از جمله امريكا در پي آن برآمدند كه در جاهايي از ايران قرارداد نفت ببندند و نفت بگيرند. حتي نمايندگان شركتهاي Standard Vacuum و Sinclair هم وارد ايران شدند و صحبتهايي كردند. اين مذاكرات تا مدتي محرمانه بودند و كسي اطلاع نداشت. شوروي كه متوجه ماجرا شد، احساس كرد فرصت برايش مغتنم است و «كافتارادزه» نماينده خود را به ايران فرستاد تا با دولت ايران مذاكره كند و بگويد ما هم امتياز نفت شمال را ميخواهيم. متأسفانه كشور ما در اشغال بود و همه قدرتها ميخواستند بهرهشان را از نفت ايران ببرند.
در چنين شرايطي نمايندگان مجلس چهاردهم رويكردهاي متفاوتي داشتند. هفت، هشت نفر از كمونيستهاي حزب توده وارد مجلس شده بودند و هم در مجلس و هم در ميتينگهاي خياباني خود، بهشدت پيگير اين هدف بودند كه نفت شمال را براي شوروي بگيرند و استدلالشان هم اين بود كه نفت جنوب در اختيار انگليسيهاست و با اين كار نوعي توازن برقرار ميشود. مليون و ديگر شخصيتهايي كه در مجلس بودند، در آن شرايط فكر كردند بهترين راهي كه ميتواند طمع به نفت را فعلاً متوقف نگه دارد، اين است كه بگويند ما در اين شرايط با هيچكس نميتوانيم قرارداد ببنديم، بنابراين هيچ وزير و نخستوزيري حق ندارد درباره انعقاد قرارداد جديد با يك دولت خارجي وارد مذاكره شود، اين كار ممنوع است و جرم تلقي ميشود. اگر مذاكرهاي انجام شود كه اثر قانوني و حقوقي در پي داشته باشد، حبس و جريمه دارد. انگلستان از چنين شرايطي راضي نبود و اتفاقاً براي اينكه شرايط براي خودش دشوارتر نشود، مايل بود ايران نفت شمال را به شوروي بدهد و اين امريكا بود كه مخالفت ميكرد، چون در جنوب سهمي نداشت و در چنين صورتي شمال را هم از دست ميداد، اما انگلستان به اين موازنه و دفع استثمار شوروي از حوزه خودش راضي بود، ولي به هر حال قانون منع مذاكره تصويب و اين قضيه در آن دوره طمعورزي منتفي شد.
در واكنش به چنين شرايطي، شوروي كه عملاً از دريافت نفت شمال محروم شده بود، از يك سو مكاتبات ديپلماتيك پرخاشگرانهاي با دولت و مجلس انجام ميداد و از سوي ديگر تنها چيزي كه در دست داشت و فكر ميكرد ميتواند به عنوان اهرم فشار به كار بگيرد تا به امتياز نفت دست يابد، حضور قشونش در آذربايجان بود، به همين خاطر حضور نظاميان خود را در آذربايجان توسعه داد و در عين حال همچنان پيگير به دست آوردن نفت شمال بود.
شواهد نشان ميدهند سفر احمد قوام به مسكو، حتي تا زمان نزديك به بازگشت وي و همراهانش، چندان مفيد و مؤثر نبوده است و كساني كه همراه وي بودند، گفتهاند قوام در بيرون راندن روسها جديت و سختگيري زيادي داشت و استالين چندان توجهي به او نميكرد. علت چه بود كه ناگهان ورق برگشت؟
قوام به تعبير امروزيها، يك سياستمدار پراتيك، عملگرا و در جريان امور اجرايي، فردي قوي و كارآمد بود. در مجموع تاكتيكهاي قوام در فرآيند سفرش به شوروي، كارآمديهايي هم داشت، اما اينكه در برخي از متون تاريخي ادعا ميشود اين توافق كلاً از ابتكارات قوامالسلطنه بود كه روسها را به قبول شرايط وادار كرد، يك مقدار مبالغهآميز است و با واقعيت آن روزگار فاصله دارد. واقعيت اين است كه چنانچه شوروي از جاهاي ديگري تحت فشار قرار نميگرفت، اصلاً نيازي نداشت نيروهايش را از ايران خارج كند يا اگر ارادهاي به بيرون رفتن نداشت، هيچ قدرتي در داخل ايران وجود نداشت كه بتواند او را وادار به چنين كاري كند.
چيزي كه باعث شد ورق بهزودي برگردد، تهديدي بود كه ديگر قدرتهاي جهاني و در رأس آنها امريكا - حتي بيش از انگليس - با مشاهده روش شوروي احساس كردند، از همين روي امريكاييها توسط نمايندهشان در سفارت شوروي، به استالين اطلاع دادند كه از نظر ما حضور نيروهاي شوروي در ايران برخلاف پيمان سهجانبه است و قابل تحمل نيست و در صورت ادامه اين وضع، در تعهدات خود تجديد نظر خواهيم كرد. در پي اين قضيه در روزهايي كه قوامالسلطنه داشت از سفر مسكو برميگشت، بار ديگر ترومن رئيسجمهور امريكا به شوروي اولتيماتوم داد كه حضور نيروهاي شما در ايران قابل تحمل نيست و در صورتي كه شوروي به معاهدات خود پايبند نباشد، نيروهاي نظامي و قشون ما دو باره به داخل ايران باز خواهند گشت! آنها تاحدي هم به اين تهديدشان عمل كردند، به اين معنا كه بخشي از نيروهاي خود را برده بودند، ولي تعدادي را مجدداً به كشور باز گرداندند. شكل اين كار هم اينگونه بود كه پس از اينكه عدهاي از نيروهايشان را به ژاپن منتقل كردند، دوباره دو سه هزار نفر از آنان را به ايران برگرداندند.
شوروي در برابر چنين مقابلهاي، انعطاف نشان داد و از ديدگاه خودش با تضمينهايي كه از دولت ايران براي تأمين منافع نفتياش در شمال كشور دريافت كرده بود، كوتاه آمد و نهايتاً قرار شد سادچيكف، نماينده شوروي را به ايران بفرستند كه سفر وي، نهايتاً منجر به امضاي آن توافقنامه معروف شد.
پس علت نرمش استالين در پايان سفر قوام را بيشتر فشارهاي بينالمللي ميدانيد تا تواناييهاي قوام و هيئت مذاكرهكننده؟
بله، چون دولت ايران به لحاظ جايگاهش در نظام بينالمللي و از نظر بنيه دفاعي و اقتصادي در چانهزني ديپلماسي بينالمللي تواني نداشت كه بتواند شوروي آن روز را با آن همه طمع منقاد كند، آن هم با متن قرارداد قوام - سادچيكف كه ميشود گفت منافع نقد آن را به ايران تحويل دادند و عاريهاش براي شوروي ماند! و اين چيزي نبود كه شوروي در آن شرايط و آن هم در تعامل با ايران پذيرفته باشد. اين ماجرا نشان ميدهد فشار براي شكلگيري اين قرارداد، از جاي ديگري بوده است.
به عنوان يك تاريخ پژوه در تاريخ معاهداتي كه ايران با كشورهاي ديگر بسته است، به قرارداد قوام - سادچيكف چه نمرهاي ميدهيد؟
اگر به عامل انعقاد قرارداد قوام - سادچيكف توجه نكنيم و بدون ارزيابي توان ديپلماتيك رجال ايران يا فشار دولتهاي خارجي بخواهيم فقط بر اساس متن قرارداد قضاوت كنيم، قرارداد مناسبي به نظر ميرسد و نمره خوبي ميگيرد. دليل آن هم همان چيزي است كه به اجمال به آن اشاره كردم، در اين قرارداد آمده كه عليالحساب يك شركت نفتي توسط ايران و شوروي تأسيس شود، در مرحله اول شوروي 51 درصد و ايران 49 درصد سهم داشته باشند، ولي در مرحله دوم 50- 50 باشند. قرار شد اين مذاكره انجام و قرارداد نوشته شود، اما اجراي آن منوط شود به تصويب مجلس، آن هم تا هفت ماه آينده! اين يك وعده عاريهاي براي يك زمان طولاني بود و حال آنكه در قرارداد آمده است در ماه اول، نيروهاي شوروي در عرض دو هفته آينده ايران را تخليه كنند. اين الزام شوروي به اينكه سريع نيروهايش را از ايران تخليه كند، با آن وعده نسيه طولانيمدت نشان ميدهد اجراي قرارداد نفتي در زماني محقق خواهد شد كه نيروهاي شوروي كاملاً از ايران بيرون رفتهاند و اهرم فشار شوروي عملاً از او سلب شده است. حداقل اين دو ماده نشان ميدهد كه اين قرارداد در راستاي منافع ملي و قدمي مثبت بوده است چراكه همانگونه كه اشاره كردم، عملاً نقد به ايران رسيد و عاريه به طرف مقابل!
اشاره كرديد به گروكشي دولت شوروي در ماجراي آذربايجان و تداوم تحريكات اين كشور در ايران. پس از قرارداد، عملاً حضور شوروي در آذربايجان به پايان رسيد اما تحريكات اين كشور از طريق فرقه پيشهوري كماكان باقي بود. اين ماجرا چگونه حل و به نقطهاي قابل قبول رسيد؟
همانطور كه اشاره كرديد، اتفاق ديگري كه در آن دوره افتاد، جريان دموكراتهاي آذربايجان و جعفر پيشهوري است. پس از انعقاد قرارداد، شوروي مجبور شد نيروهايش را از داخل كشور بيرون ببرد، اما عملاً در آذربايجان شروع كرد به جريانسازي و قفقازيها و دموكراتهاي آذربايجان را به صورت تركيبي در جريان پيشهوري بسيج كرد و در عين حال در تبليغات خود، اين را به عنوان يك موضوع داخلي قلمداد ميكرد. با اين همه واقعيت اين است كه شوروي هم به لحاظ تجهيزات و تسليحات و هم به لحاظ اطلاعرساني و پشيباني تبليغاتي، از اينها حمايت ميكرد. كاركرد قوامالسلطنه در اين فرايند، در اينجا و با جمع كردن غائله آذربايجان، كمي برجستهتر ميشود. همه ميدانيم كه شوروي پس از اينكه نيروهايش را از كشور برد، تنها اهرم او حمايتي بود كه از جريان پيشهوري ميكرد و حمايت وي هم علني بود، وقتي ايران هم به اين رفتار شكايت ميكرد، دولت شوروي اظهار ميداشت:«اينها آزاديخواه و در پي حقوق شهروندي خود هستند!» اين در حالي بود كه حزب توده كه وابسته به شوروي بود، عملاً شاخه آذربايجانش را در اختيار پيشهوري قرار داد و تمام تداركات تشكيلاتي خود را در جهت تقويت موقعيت جريان پيشهوري به كار گرفت. همه اينها نشان ميدهد خروج شوروي از ايران چندان اختياري نبود و اين دولت كماكان پيگير بود كه جريان پيشهوري را تا تصويب قرارداد در مجلس به عنوان اهرم به كار بگيرد كه در جريانات بعدي خوشبختانه غائله پيشهوري را با اقتدار جمع كردند.
ظاهراً پس از انعقاد قرارداد قوام – سادچيكف و اتمام غائله پيشهوري، غائلهها يا شبه غائلههاي ديگري هم در كشور روي داد كه البته نتوانست بر آثار توافقنامه تأثيري بگذارد.
بله، وقتي نيروهاي شوروي خارج شدند و جريان پيشهوري در آذربايجان منتفي شد، در كردستان جريان قاضي محمد تحت عنوان «خودمختاري» براي كشور خطر تجزيه را پيش آوردند، در اينجا هم تحركاتي در جنوب كشور و به طور مشخص در فارس و خوزستان شد كه بخش عمدهاي از آنها به تحريك خود قوام بود كه ميخواست به روسها بفهماند اگر قرار باشد به آذربايجان خودمختاري داده شود، ساير قوميتها هم چنين تقاضايي دارند. به نظر من زيركي قوام در اين جور جاها نمود دارد كه توانست با اين تدابير، هم چند وزير تودهاي را از كابينه خود بيرون كند، هم پيشهوري و قاضي محمد را از صحنه خارج سازد. پس از اينكه اين كارها انجام شد، وقتي نزديك به هفت ماه گذشت، استعفا داد و كنار رفت و مجلس ماند و آن قرارداد كه نمايندگان آن را تصويب هم نكردند و گفتند: «قوام اشتباه كرده است و حداكثر اينكه ميدانيم حسن نيت داشت و كارش غرضورزانه نبود، لذا مجازات نخواهد شد، اما قراردادش قابل تصويب نيست»! و به اين ترتيب قضيه تمام شد. قرارداد قوام - سادچيكف با همه فراز و فرودهايش، براي امروز ما كه در حال انجام يك سلسله مذاكرات مهم هستيم، چه پيامهايي ميتواند داشته باشد؟از اين بخش از تاريخ ميتوان چه درسهايي گرفت؟ اما پيامي كه آن قرارداد براي امروز ما دارد اين است كه اولاً توجه داشته باشيم مهارت لازم را براي بهرهبرداري از اصطكاكهاي قدرتهاي بينالمللي داشته باشيم، با اين حال اين بهرهبرداري از تعارضات منافع قدرتهاي خارجي، بهگونهاي ما را در دام خطاي آقاي دكتر مصدق نيندازد كه فكر كنيم اينها منافع جهانياي را كه با هم دارند، فداي ما و از آنها صرفنظر ميكنند. ضمن بهرهبرداري از صحنه رقابت بينالمللي، بايد به اين نكته هم توجه داشته باشيم و از حد و حدود و مرزبنديهاي تعاملي كه ميخواهيم با اينها داشته باشيم، مراقبت كنيم. نكته ديگر هم اين است كه هيچ اطميناني به قول و قرارها و حتي قراردادهاي مكتوب قدرتهاي خارجي نميشود داشت، به دليل اينكه همه قدرتها پيمان سه جانبهاي را امضا كردند، اما خودشان هم نقض كردند! و اگر شوروي به حضورش در آذربايجان ادامه ميداد، بقيه هم نقض ميكردند! و وارد كشور ما ميشدند و اشغال كماكان ادامه مييافت. بايد توجه كنيم غايت آمال اينها، منافعشان است و به هر قيمتي آن را به دست ميآورند. نه حقوق بشر برايشان مهم است و نه سرنوشت ملتها و استقلال كشور. با اين همه نبايد اين نكته را نيز از ياد برد كه نظام بينالملل همواره وجود دارد و ما ناگزير از تعامل با او هستيم. در تعامل بايد اين شرايط را لحاظ كنيم، ضمن اينكه با تمام احوال درسي كه از قرارداد قوام - سادچيكف ميگيريم، همان نكتهاي است كه بدان اشاره كردم. بايد تلاش كنيم حداقل داد و ستد پاياپاي داشته باشيم. البته به قوام شرايط جهاني كمك كرد كه نقد بگيريم و عاريه بدهيم. اگر نتوانيم اين كار را بكنيم، تعامل ما لااقل بايد پاياپاي و همزمان باشد تا ما هم براي تأمين مطالباتمان تضمين داشته باشيم. اين بهترين درسي است كه ميتوانيم از آن واقعه تاريخي بياموزيم.