کد خبر: 633130
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۷:۱۹
در منطقه ی نفت شهر در برابر حملات دشمن با چنگ و دندان مقاومت کردیم و این درحالی بود که هیچ گونه آذوقه و مهماتی به ما نمی رسید بعداً متوجه شدیم محاصره شده ایم؛ دستور عقب نشینی آمد.

سایت جامع آزادگان: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده سید حمزه اکوانی است:

او متولد کهگیلویه است و در تاریخ ۲۵ مهرماه سال ۵۹ در منطقه ی سومار به اسارت درآمد و  ۱۱۹ ماه و یک روز از عمر خود را دور از وطن گذراند. وی ۲۶ مردادماه ۶۹ به همراه دیگر آزادگان به میهن اسلامی پا گذاشت.

بعضی از کارها را باید خود انجام داد تا معنای واقعی آن را فهمید، بله اسارت یعنی محدودیت جسمی، فکری، روحی و در یک کلام هیچ کاری با اختیار شما نیست حتی خوردن و خوابیدن و قضای حاجت.

در مهر ماه سال ۵۹ طی یک درگیری با نیروهای عراقی ما را با بدن های خون آلوده و زخمی به اسارت خودشان در آوردند و با توجه به درگیری های نیروهای نظامی ما با احزاب مخالف مدتی سردرگم بودیم. این جانب به عنوان سرباز در منطقه ی نفتی شهر مشغول خدمت بودم از فروردین ۵۹ تعرضات مرزی شروع شد و حتی قبل از آغاز رسمی جنگ، نفت شهر ویران شده بود و درگیری های توپخانه ای و چریکی وجود داشت و هواپیماهای عراقی مرتب برای شناسایی و بمباران درآمد و رفت بودند. برای مدت کوتاهی به مرخصی جهت سرکشی به دهدشت آمده بودم.

اوایل شهریور ماه وقتی به پادگان برگشتم؛ نفت شهر کاملاً تخریب شده و خالی از سکنه بود ولی با این وجود جنگ به صورت رسمی اعلام نشده بود. پس از تخریب نفت شهر درگیری های عراقی ها با ما به صورت پراکنده وجود داشت. تا این که در ۳۱ شهریور ۵۹ جنگ با حمله ی همه جانبه عراق رسماً شروع شد. عراق به وسیله ی هواپیماهای جنگی خود اکثر فرودگاه های ایران را بمباران کرد و به سوی مرزهای ما پیشروی نموده و وارد خاک ما شد. درست در همان روز در پست نگهبانی بودم، وقتی که هواپیماهای عراقی از طرف ایران برمی گشتند واحد ما حتی یک ضد هوایی هم نداشت که به سوی آنها تیراندازی کند.

i01nddgdfdfffffffffffffe015545x

در منطقه ی نفت شهر در برابر حملات دشمن با چنگ و دندان مقاومت کردیم و این درحالی بود که هیچ گونه آذوقه و مهماتی به ما نمی رسید بعداً متوجه شدیم محاصره شده ایم؛ دستور عقب نشینی آمد. در حین عقب نشینی تعدادی از بچه ها به علت تشنگی شهید شدند. پس از ۱۲ ساعت در حال عقب نشینی با نیروهای عراقی برخورد کردیم و در حالی بود که ما یک تفنگ ژسه و آن ها با تیربار، موشک و ...به ما حمله کردند، تعداد زیادی شهید و تعدادی هم زخمی شدند و بقیه را اسیر و سوار بر خودروی نظامی ریو کردند و به طرف خاک عراق بردند. در طول این مسیر مثل یک خیابان پر ترافیک، نیروهای عراقی سوار بر نفربر زرهی، ریو، تانک و ... به طرف ایران می آمدند. از ظهر تا شب داخل این ترافیک با دست و چشمان بسته بودیم. صبح که شد منطقه ای بسیار وسیع و پر از خودروهای نظامی توپ، تانک، نفربر و ... را مشاهده کردیم.

اگر خداوند رعب و وحشت در دل دشمن قرار نمی داد آن همه نیرو و ادوات جنگی که ما از عراق دیدیم می توانستند تا مرز شوروی(روسیه) هم پیش بروند ولی خواست خدا چیز دیگری بود و دشمن به سرزمین شیران پاگذاشته بود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار