دولتي كه 35 سال پيش درچنين روزهايي قدرت را در ايران به دست گرفت، دردرون خويش شاهد كاستيها و تضادهاي شكنندهاي بود كه ارتباطات پارهاي از اعضاي آن با دولت امريكا از جمله آن محسوب ميشود. در نوشتار پيش رو به پارهاي از داوريهاي سفارت سابق امريكا درباره برخي «رابطان خوب خويش»پرداخته شده است.
عباس اميرانتظام/سخنگوي دولت موقت
وي از ياران نزديك مهندس مهدي بازرگان و سخنگوي دولت موقت بود. او شاخصترين فردي است كه به دنبال افشاي اسناد لانه جاسوسي متهم، محاكمه و به حبس ابد محكوم شد. وي پس از دوم خرداد 1376، به دلايل انساندوستانه از زندان آزاد شد، اما هم خود و هم طرفدارانش تحركاتي را براي بيگناه جلوه دادن خود آغاز كردند. به عنوان مثال خود اميرانتظام مدعي شد كه اسناد لانه جاسوسي همه جعلي هستند و براي مخدوش كردن چهره مليون از سوي دانشجويان و امريكاييان جعل شدهاند. وي تأكيد كرد همه ارتباطهايش با سفارت امريكا از طرف نهضت آزادي و دولت موقت بود و ماهيت جاسوسي نداشت، (1) اما در مقابل اسناد لانه جاسوسي نشان ميدهد عباس اميرانتظام از اوايل دهه 1960م. / 1340ش. يعني هفده سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي با مأمور سيا به نام جرج كيو با اسم مستعار آدلسيك همكاري داشته است. (2)
در آن زمان سيا براي امير انتظام از كد مستعار «اس. دي پلاد» استفاده ميكرد و به منظور حفاظت از او از ذكر نام اصلي وي خودداري ميشده است. در اسناد به دست آمده به جزئيات تماسهاي دهه 1960م. اميرانتظام با سيا اشارهاي نميشود، ليكن گويا اين ارتباط مدتها قطع بود تا آنكه در سال 1357ش. اميرانتظام دو باره تماسهايش را با امريكاييان از سر ميگيرد. وي در 19 ديماه 1357 در ملاقات با كارشناس سياسي سفارت امريكا از قول نهضت آزادي ميگويد با دولت بختيار مقابله و رقابت نخواهد شد. از اميرانتظام در اين سند، به عنوان منبع جديد نهضت آزادي ـكه بايد قوياً محفوظ بماندـ ياد ميشود. (3) تماس و اطلاعرسانيهاي اميرانتظام با امريكاييان ادامه مييابد و وي بعد از پيروزي انقلاب در مذاكرات خود نظرات جالبي را ابراز كرده است كه به هيچوجه از نماينده سياسي يك دولت نزد نماينده دولتي ديگر سر نميزند و هر فرد آشنا به آداب ديپلماسي و كنسولي چنين اظهار نظرهايي را خلاف عرف ميداند. نمونههايي از اين اظهارات به شرح زير است:«امير انتظام تمايلات دولت را براي عادي كردن روابط اعلام كرد، ولي ظاهراً از موانعي كه تشكيلات موازي دولت در دولت [نيروهاي ارزشي و اصولگرا] در اين راه پيش آورده بودند، خيلي ناراضي بود. او اضافه كرد خودش و بقيه همكارانش در دولت اميد پيشرفت روابط بين دو كشور را دارند. من [مأمور سفارت] جواب دادم ما حداكثر سعي خود را خواهيم كرد كه با توجه به اينكه اختلاف عمدهاي در خط مشي نداريم، جريان را عادي كنيم.» (4)
امير انتظام در همين سند، هنگامي كه با اين سؤال مواجه ميشود كه چرا براي خدمت در پست سفارت به سوئد ميرود، چنين پاسخ ميدهد: «اين براي ما سادهتر است تا با يكديگر در استكهلم صحبت كنيم!»(5) جالب آنكه وي در ادامه از حضور مردم انقلابي ايران در صحنه ابراز نارضايتي كرد و گفت: «فكر ميكرديم بيشتر از چند ماه به طول نخواهد انجاميد تا مسائلمان را حل كنيم، ولي اين مردم دخالتهايشان را ادامه ميدهند.» (6)
همچنين وي در سند ديگري مهندس بازرگان را چنين توصيف ميكند:«او تنها كسي است كه غيرعملي بودن برنامهاي را كه به وسيله عوامل مذهبي ارتجاعي پيشنهاد شده است تشخيص ميدهد، زيرا آنها ميخواهند زمان را هزار سال به عقب برگرانند.»(7)
اميرانتظام چنان مورد علاقه امريكاييها بوده است كه هنگامي كه به عنوان سفير به سوئد فرستاده ميشود، بروس لينگن، كاردار امريكا در تهران نامهاي اداري ولي غيررسمي براي سفير امريكا در سوئد مينويسد و اميرانتظام را چنين توصيف ميكند:«در اينجا خيلي زياد محصور انقلاب است، اما بهسختي در روش و ظاهر انقلابي به نظر ميآيد. او مدت قابل توجهي را در كشور ما گذرانده است و ايالات متحده را بسيار خوب ميشناسد و آنجا را دوست دارد. مطمئناً شما از او خوشتان خواهد آمد.» (8)
در ادامه سفير امريكا در سوئد به برقراري ارتباط با اميرانتظام و كسب اطلاع از وي تشويق ميشود. بد نيست در اينجا به يكي از اسنادي كه اميرانتظام در آنها با اسم رمز خود (س. د. آهستهرو. 1) مورد خطاب قرار گرفته است نيز اشاره كنيم. واكنش اميرانتظام در قبال شنيدن خبر حضور احتمالي شاه در امريكا چنين گزارش شده است: «عكسالعمل س. د. آهستهرو. 1 اين بود كه اين جريان زحمات آن كساني را كه خواهان گسترش روابط با امريكا هستند، مشكلتر ميكند.» (9)
همچنين در ادامه سند از رئيس ايستگاه سيا در پاريس چنين سؤال شده است:«لطفاً به ما اطلاع بدهيد آيا ستاد مركزي هنوز از ايستگاه ميخواهد كه به س. د. آهستهرو. 1 بگويد: آقاي كيو ميخواهد هر چه زودتر او را در اروپا ملاقات كند يا نه؟»(10)
نكته ديگر آنكه به نظر ميرسد با وجود ادعاهاي اخير اميرانتظام مبني بر اينكه مذاكرههاي وي با هماهنگي نخستوزير دولت موقت يا به نمايندگي از نهضت آزادي انجام داده ميشده، حداقل در برخي موارد اطلاعات مربوط در اختيار دولت موقت قرار نميگرفته است. به عنوان مثال، در يكي از اسناد سفارت سابق امريكا و از قول جاسوس امريكايي چنين ميخوانيم:«شما نبايد موضوع ملاقات [با اميرانتظام] را با يزدي و نخستوزير در ميان بگذاريد. اگر اين سؤال به ميان آمد، شما بايد از تمام مقامات رسمي كه در اين جلسه شركت خواهند كرد، آگاه شويد و بگوييد بعد از تماسهاي بيشتر با واشنگتن به آنها جواب خواهيد داد.» (11)
در يكي ديگر از اسناد اميرانتظام با كمال عجز از يك جاسوس سيا ميخواهد به وي راهحلي براي مسئله كردستان ارائه كند. امري كه باعث شگفتي جاسوس مذكور هم ميشود:
«س. د. آهستهرو. 1 گفت: آنها آرزو داشتند ادلسيك (نام مستعار جاسوس سيا) پيشنهادهاي سازندهاي براي اينكه دولت ايران چگونه ميتواند خود را از مسئله كردها خلاص كند داشته باشد. اگرچه باور نكردني به نظر ميرسد، اما آنچه واقعاً از ما ميخواهند اين است كه راهحلي براي [اين] مسئله پيدا كنيم.» (12)
عباس اميرانتظام در تاريخ 9/9/1358 به اتهام جاسوسي براي سيا دستگير و پس از محاكمه و ارائه اسناد و مدارك به حبس ابد محكوم شد. (13)
كريم سنجابي / وزير خارجه دولت موقت
كريم سنجابي نيز فردي است كه به عنوان يك ميانهرو و ليبرال از سالهاي قبل از انقلاب مورد توجه مأموران سفارت امريكا بوده است. او در ديداري با مأموران سفارت امريكا ميگويد:«اميدوار است [آيتالله] خميني متقاعد شود كوتاه بيايد، چون جمهوري كه او ميگويد، سرانجام به خونريزي ختم خواهد شد. سنجابي ميگويد: همين قانون اساسي كه هست براي ايران كافي است، سلطنت در چهارچوب قانون اساسي. سنجابي معتقد است [امام] خميني در حمله به سلطنت خيلي تند ميرود. سنجابي گفت در انتخاب هر روشي، موافقت [امام] خميني شرط است.» (14)
اين سند نشان ميدهد تمايل سنجابي به غرب، ميانهروي او، احترام به قانون اساسي مشروطه سلطنتي، احترام به امريكا و اعتقاد نداشتن به روشهاي انقلابي امام ملاكهايي است كه مأموران سفارت را به ديدار با سنجابي ترغيب كرده است.
اين مواضع سنجابي در حالي اتخاذ ميشود كه وي در 14 آبان 57 هنگامي كه با سيل توفنده انقلاب مواجه ميشود، مجبور به پذيرفتن رهبري امام ميشود تا بتواند حيات سياسي خود و جبهه ملي را ادامه دهد. همچنين وي به انتشار اعلاميه مشتركي با امام بر ضد سلطنت اقدام ميكند تا نقش خود را در انقلاب هر چه بيشتر تثبيت سازد. (15) سنجابي در حالي اين اعلاميه را منتشر ميكند كه فقط هجده روز قبل گفته بود: «هيچگونه مخالفتي با رژيم سلطنتي كه مطابق با قانون اساسي باشد ندارد.» (16) همين نشان ميدهد وي فقط به علت موج قيام مردمي و بالا رفتن سقف مطالبات آزاديخواهانه كه حيات رژيم سلطنتي را تحمل نميكردند، تغيير موضع داده است.
در تأييد نكته بالا در بخشي از اسناد سفارت چنين آمده است كه سنجابي، رهبر جبهه ملي فردي است كه اگر ميخواست «ميتوانست با شاه به توافق برسد و تمام مخالفين (در صورت لزوم [آيتالله] خميني) را اشخاصي قلمداد كند كه بهجاي توجه به قانون عموم خواستار آشوب و اغتشاش هستند» (17) و اين نشاندهنده شدت توجه امريكاييان به افراد ليبرال و ميانهرو همچون سنجابي است. سنجابي در اولين تماس رسمي خود با سفارت امريكا در 24 دي 1357 ميگويد:«[آيتالله] خميني ممكن است به موقع يك رژيم سلطنتي مطابق قانون اساسي را قبول كند، ولي بايستي موافقت او را جلب كرد»!!(18)
اين اظهار نظر عجيب و غيرمنطقي كمتر از يك ماه به پيروزي انقلاب اسلامي بيان ميشود و امام بارها بر لزوم سرنگوني رژيم سلطنتي اصرار ورزيده بود.
با كنارهگيري زودهنگام سنجابي از قدرت و ترك ايران توجه سفارت به او نيز كاهش يافت و فقط به خروج او از ايران به اين شكل اشاره شد:«از زمان انقلاب شخصيتهايي مثل سنجابي به وسيله [امام] خميني و متحدانش تحتالشعاع قرار گرفتهاند... و سنجابي با تنفر شغلش را رها و كشور را ترك كرد.» (19)
رحمتالله مقدم مراغهاي/ استاندار آذربايجان شرقي در دولت موقت
شايد مقدم مراغهاي را بتوان اولين فردي دانست كه به دنبال افشاي اسناد لانه جاسوسي كه در مورد وي بود، مجبور به كنارهگيري و فرار شد. در افشاگري شماره 20 دانشجويان در تاريخ 17/9/1358 در مورد وي آمده است:
«آقاي مراغهاي آن چنان دلسوزانه به جاسوسان امريكا توصيه ميكند تا براي آنكه بتوانند در ايران فعاليت كنند، با امام خميني ملاقات كنند كه هر فرد منصفي به خوبي در مييابد ايشان بهجاي اينكه در راه منافع ملت خود گام بردارد در جهت منافع دولت امريكا خدمت ميكند.» (20)
در سندي كه در دنباله اين افشاگري وجود دارد، آمده است: «مقدم خيلي تأكيد دارد كاردار با [امام] خميني تماس بگيرد كه او ايرانيها را متقاعد كند كه دولت امريكا انقلاب ايران را پذيرفته است... [امام] خميني اكنون پير است و كاملاً غير قابل انعطاف... اگر [امام] خميني ناگهان قبل از ملاقات [مقامات] امريكايي با او فوت كند، حتي ميانهروها كه با [امام] خميني كاملاً موافق نيستند، امريكا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و ميگويند عدم ملاقات [مقامات] امريكايي با ايشان عدم پذيرش انقلاب بوده است.» (21)
همچنين در يكي ديگر از اسناد لانه جاسوسي به سخنراني مقدم مراغهاي ضد ولايت فقيه در يكي از جلسات عمومي حزب خلق مسلمان اشاره شده است. وي با حمله مستقيم به امام در اين جلسه ميگويد: «رهبر مذهبي هماكنون تشخيص نداده است كه قادر نيست ولايت فقيه را در شكل كنونياش به ايرانيان قالب كند. مجلس خبرگان قرار است جلسهاي [براي] شور در مورد آن بگذارد. اميدوارم چيزهايي در آن اصلاح شود.» (22)
در جاي ديگري از همين سند، مأمور سفارت كه در جلسه سخنراني حزب مذكور شركت ميكرد، ميگويد:
«سخنران، حسابي آخوندبازي در آورد و مجلس خبرگان را كوباند كه اين مجلس ميخواهد قانون ولايت فقيه را تصويب كند كه ديكتاتوري عبا و عمامه است.» (23)
مقدم مراغهاي از سالهاي بسيار دور يعني از سال 1342 با سفارت امريكا ارتباط داشت(24) و حجم مكالمات او با مأموران سفارت از آن زمان تا پس از پيروزي انقلاب بسيار بالا و قابل توجه است.
در يكي از همين اسناد، مقدم اين گونه توصيف شده است:
«فردي متعادل، طرفدار امريكا و روشنفكر كه صميمي است. مقدم در اواسط سال 1978م. / 1356ش. به خاطر مواضع ميانهروانهاش در ملاقاتهايش با ساير رهبران گروههاي مخالف كه در حال تلاش براي تنظيم يك برنامه مخالف متشكل بودند، مشكلاتي داشت. مقدم همواره با مقامات رسمي امريكايي روابط دوستانه داشته و مايل به ادامه مباحثات اصولي است.» (25)
در يكي از اسناد سفارت كه به 22 مهر 1357، يعني روزهاي اوجگيري انقلاب برميگردد، جاسوس سفارت كه از مواضع ميانهرو و ليبرال مقدم اطلاع دارد، زيركانه ميكوشد وي را به ايجاد يك حزب سياسي منسجم براي رقابت در انتخابات آزادي كه شاه و عدهاي برگزاري آن را در تابستان سال 1358 داده بود، ترغيب كند. مقدم نيز در اين ديدار فعاليت خود را در چهارچوب قانون اساسي مشروطه سلطنتي دانست و گفت:«وجود شاه لازم است، هم براي كنترل ارتش و هم آشوبهايي كه منجر به سقوط ناگهاني قدرت ميشود.» (26)
مقدم مراغهاي در انقلاب براي نقش فعالانهتر خود به سيد كاظم شريعتمداري كه بعدها در برابر انقلاب قرار گرفت، ملحق شد و تلاش كرد تا وي را در رويارويي با امام ياري دهد. سندي كه در پي ميآيد، شاهد مدعاي ماست: «مقدم گفت خيليها از شريعتمداري به خاطر عدم رهبري انتقاد ميكنند، در صورتي كه اين انتقاد نابجاست و [امام] خميني قدرتمندتر از آن است كه شريعتمداري فعلاً بتواند با او مقابله كند، ولي البته وقتش خواهد رسيد. او افزود كه آذربايجان مترصد اشاره اوست.» (27)
خوشبختانه تسخير لانه جاسوسي و افشاي اسناد موجود در آن ماهيت واقعي افرادي مانند مقدم مراغهاي را افشا كرد و به آنان اجازه نداد بيش از اين در برابر انقلاب سنگاندازي كنند.
ناصر ميناچي / وزير ارشاد ملي در دولت موقت
ناصر ميناچي، از وزيران دولت موقت نيز برخي از اسناد سفارت سابق امريكا را به خود اختصاص داد و حجم فراوان تماسهاي او و امريكاييان نشان ميدهد وي نيز يك منبع اطلاعاتي مناسب براي امريكاييها محسوب ميشد.
ميناچي نيز مانند ديگر اعضاي ليبرال دولت موقت از همكاري و گسترش روابط با امريكا و نيز ملاقات كاردار سفارت امريكا با امام دفاع ميكرد:
«ميناچي با حالت خيلي دوستانه و گرم جواب داد كابينه بازرگان (دولت آيتالله) مايل به ادامه همكاري و روابط با امريكا هستند. او از كاردار اجازه خواست ترتيب يك ملاقات با بازرگان و در آينده با [امام] خميني را بدهد.» (28)
وي در همين سند با انتقاد از عملكرد دادگاههاي انقلاب كه به مفاسد مسئولان رژيم شاه رسيدگي ميكرد، به امريكاييها وعده ميدهد دادگاههاي انقلاب بسته خواهند شد. (29)
در جاي ديگر ميناچي از تمايل خود و دولت موقت براي كنار زدن امام از عرصه سياست خارجي سخن ميگويد: «ميناچي گفت: نخستوزير اخيراً موافقت [آيتالله] خميني را جلب كرده است تا انتقادات خود را در مورد امور خارجي عموماً و روابط با ايالات متحده خصوصاً كم كند... ميناچي اميدش را بر كوششهاي نخستوزير براي بيرون بردن [امام] خميني از عرصه بينالمللي گذاشته است.» (30)
جاسوسان سفارت امريكا با توجه به نزديكي ميناچي به سيد كاظم شريعتمداري هميشه دنبال آگاهي از نظرهاي او در اين زمينه بودهاند. مأموران سفارت درباره وي چنين ميگويند: «ميناچي هميشه به شريعتمداري خيلي نزديك بوده است... ميناچي گفت: رهبران مذهبي اكنون براي وحدت ميكوشند. به هر حال شكي باقي نگذاشت كه تفاوتهاي جدي بين [امام] خميني و شريعتمداري وجود دارد.» (31)
ارادت امريكاييها به ميناچي به اندازهاي است كه از وي براي آزادي برخي اعضاي حزب كارگران سوسياليست ـ كه با اتباع امريكا ازدواج كردهاند ـ كمك ميخواهند و وقتي جواب مثبت او را ميشنوند، مينويسند: «اين يك حقيقت ناخوشايند است كه كنترل اداره دادگستري ايران در قسمت انقلابي در اختيار اشخاصي مانند او نيست.» (32)
تماسهاي ميناچي با سفارت امريكا در زمان پيروزي انقلاب نيز قابل توجه است. آن گونه كه به نظر ميرسد، او از طرف شريعتمداري براي به سازش كشاندن انقلاب تلاشهايي را آغاز كرده بود. «ميناچي گفت: او مخصوصاً از جانب آيتالله شريعتمداري مأمور شده است تا نظر امريكا را در قبال دولت شريفامامي دريابد. شريعتمداري و ساير رهبران مذهبي در قم آماده بودند تا با دولت ايران اگر اين دولت قرار است باقي بماند، همكاري كنند. ميناچي اين فكر را به ميان آورد كه رهبري مذهبي (شريعتمداري) معتقد است كه شاه كليد حفاظت در قبال هرج و مرج و كمونيسم است. رهبري ميانهروي مذهبي ميخواهد با دولت فعلي ايران همكاري كند.» (33)
اين سند آشكارا تلاش امريكا را براي پشتيباني عناصر سازشكار در برابر طرفداران واقعي انقلاب و در واقع انحراف نهضت اسلامي نشان ميدهد.
حسن نزيه/ مديرعامل شركت نفت در دولت موقت
ضديت نزيه با انقلاب اسلامي و مواضع ضد انقلابي وي به اندازهاي بود كه او قبل از افشاي اسناد لانه جاسوسي از كشور فرار كرد، زيرا دادستاني انقلاب اسلامي وي را به خاطر عملكردش به دادگاه احضار كرده بود، اما مطالعه اسناد لانه جاسوسي درباره او خالي از لطف نيست. در يكي از اسناد لانه جاسوسي نزيه فردي انقلابي دانسته شده كه تحتالشعاع [آيتالله] خميني و همفكران وي قرار گرفته است. (34)
اميرانتظام در يكي از مذاكرات خود با امريكاييها ميگويد: «نزيه در جاي امني پنهان است. وي وكيل و مديري عالي است، ولي در انتقادات خود بصيرت ندارد. انتظام گفت او و ديگر دوستان نزيه اعتقاد دارند او ميتواند نجات داده شود.» (35)
جالب آنكه اميرانتظام بعدها به دليل جاسوسي براي امريكاييها به زندان افتاد. يزدي از ديگر همكاران نزيه در دولت موقت كه در آن زمان پست وزارت خارجه را در اختيار داشت، ميگويد: «نزيه خطر مهمي كرده كه با ايدئولوژي اسلامي انقلابي در افتاده است. آنطور كه يزدي بيان كرد، اين يك اشتباه نابخشودني از طرف نزيه بوده است.» (36)
در جاي ديگري از اسناد لانه جاسوسي، سخنرانيهاي حسن نزيه عليه نيروهاي ارزشي انقلاب تهديدي براي امام و انقلاب دانسته شده است. (37) يا اين سند كه در آن آمده است: «با اخراج حسن نزيه، رئيس شركت نفت مردي بركنار ميشود كه در مخالفت با روحانيون صريحتر از همه بود.» (38)
پينوشتها عمدتاً از اسناد لانه جاسوسي هستند
و در سرويس گفت وگوي «جوان» موجودند.