دانشجويان و فعالان فرهنگي- سياسي دانشگاهها مباني، اهداف و رويكردهايي را براي حركت خود تعريف نمودهاند كه با گذشت زمان نياز به بازبيني و اصلاح آنها بيش از گذشته لازم به نظر ميآيد. تشكلهاي دانشجويي به واسطه شأنيتي كه دانشگاه به آنها ميدهد بحق خود را واسط و رابطي بين مردم و حاكمان ميدانند، در اين بين يكي از اهدافي كه بخشي از جوانان دانشجو به عنوان آرمان براي خود در نظر ميگيرند فسادستيزي و عدالتخواهي ميباشد اما يكي از مشكلاتي كه با آن روبهرو ميشويم، ضعف در تحليل شرايط جديد يا ماندن در فضاي قبلي است. مثلاً در دو دهه قبل زماني كه اولين نشانههاي فساد در بين برخي مسئولان ديده شد، دغدغه و سؤال مردم، فسادي بود كه در بين برخي كارگزاران دولتي ميديدند اما جوانان متدين به اشتباه به سكوت يا توجيه آن شرايط پرداختند. برخي تحليلگران اعتقاد دارند اين امر از نداشتن راهبردهاي كلي در پيگيري آرمانها نشأت ميگرفت.
در دورههاي بعد علاوه بر فساد با نوعي سكون و البته سوءمديريت در عرصه اقتصادي و سياست خارجي مواجه شديم؛ اين بار دانشجويان عليه فساد موضع ميگرفتند اما سوءمديريتهاي مشهود دولتمردان را شايد از سر تحليل ضعيف توجيه ميكردند. نگاهي كلي به وقايع سياسي، اقتصادي و فرهنگي دو دهه گذشته نشان ميدهد بين دغدغههاي مردم و مطالبات دانشجويان بعضاً فاصله وجود داشته است.
شرايط امروز هم دقيقاً به همين صورت است. عموم مردم در عرصه اقتصادي با مشكلاتي روبهرو شدهاند، واحدهاي صنعتي و توليدي با آيندهاي نامعلوم روبهرو هستند و اكثر صنوف در بازار در يك فضاي ركود به سر ميبرند اما متأسفانه فضاي دانشجويي از دغدغههاي بهروز مردم فاصله دارد. شاهد هستيم كه رگههاي مطالبهگري و فسادستيزي بعضاً با اهداف سياسي در حال شكلگيري مجدد است. به عنوان يك هدف كلي مبارزه با فساد نفي نميشود اما وقتي دغدغه مردم مطالبات اقتصادي است، چنين حركتهايي جز به بيراهه رفتن و اتلاف انرژي نتيجه ديگري در پي نخواهد داشت. در اين بين جا دارد دانشجويان اهداف و روشهاي خود را با دغدغههاي اكثريت مردم هماهنگ كنند، مثلاً دانشجويان دغدغهمند ميتوانند در كنار دولت براي برونرفت از وضعيت ركود اقتصادي كه نگرانيهاي بسيار گستردهاي را براي اقشار محروم و حتي صاحبان سرمايه ايجاد كرده است، همفكري و برنامهريزي كنند. اعتمادسازي گام اول هماهنگي بين ملت و دولت جهت نيل به اهداف پيشرفت محور است در واقع پيشرفتي حاصل نميشود مگر آنكه بين مردم و حاكمان اعتماد متقابل و جود داشته باشد. دانشجويان ميتوانند با مطرح كردن و پيگيري دغدغههاي بهروز مردم قدمهاي اوليه اين اعتمادسازي را بردارند. مشكلي كه وجود دارد اين است كه بعضاً اعتماد مردم به فعالان دانشجويي هم كمرنگ شده كه در ادامه بدان ميپردازيم.
پيگيري «دغدغههاي مردم» اولين گام در ايجاد و احياي اعتماد از دست رفته مردم به تشكلها و به طور كلي جنبش دانشجويي است اما به منظور اين پيگيري، بايد شناسايي دغدغههاي اساسي و بهروز مردم صورت گيرد و بعد از شناسايي نوبت به اولويتبندي اين دغدغهها ميرسد. در نهايت براي پيگيري اين دغدغهها بايد يك ارتباط دوسويه بين جنبش دانشجويي و مردم شكل بگيرد، به طور مثال فعالان دانشجويي به اين نتيجه ميرسند كه بايد پيگيري دغدغههاي اصناف واحدهاي توليدي صنعتي در صدر اولويتها قرار بگيرد. بعد از شناسايي مشكلات مردم در اين حوزه به وسيله گروه مشتركي از نمايندگان تشكل دانشجويي و اصناف يا صنايع اقدام به اولويتبندي و پيگيري آنها جهت انتقال به مسئولان مربوطه كرده يا حتي در سطحي بالاتر ميتوانند به ارائه راهكار براي برطرف كردن مشكلات بپردازند. نكتهاي كه در اين بين نبايد از آن غافل شد، اين است كه بعضاً فعالان دانشجويي هدف و وسيله را جابهجا در نظر ميگيرند، مثلاً در مطالبات دانشجویان فقط به انتقاد كردن مطلق از عملكرد مسئولان پرداخته نشود و نقد كردن هدف نباشد، بلكه به نقد به عنوان وسيلهاي براي بهبود وضعيت نگاه شود كه براي اثربخشي بيشتر، از نقد به علاوه راهكار ميتوان استفاده كرد. اما درباره ارائه راهكار به مسئولان به نظر ميرسد به عنوان يك پيشنهاد تأييد نشده جنبش دانشجويي ميتواند بخشي از فعاليتهاي خود را از فضاي فرهنگي و سياسي به سمت فعاليتهاي تخصصي علمي سوق دهد. همانطور كه اشاره شد جنبش دانشجويي سالها در زمين سياسي و فرهنگي ايفا نقش كرده است اما امروز با تغيير فرايندهاي حاكم بر كشور و كماثرشدن برخي فعاليتهاي جنبش دانشجويي در حوزههاي سياسي و فرهنگي بايد با يك شيفت در فعاليتها به حركتهاي علمي و اجتماعي توجه بيشتري نمود.
در حوزه علمي تشكلهاي دانشجويي ميتوانند با ايجاد پژوهشكدههايي به سمت حركتهاي علمي تغيير مسير دهند. پژوهشكدههايي كه اكنون در دانشگاهها فعال هستند عمدتاً وجهه دانشجويي نداشته و توسط اساتيد اداره ميشوند و دانشجويان بيشتر نقش نيروي اجرايي دارند و با توجه به روحيات قشر جوان معمولاً دانشجويان نخبه به اين پژوهشكدهها وصل نميشوند. در صورتي كه اين پژوهشكدهها توسط تشكلهاي دانشجويي به منظور برطرف كردن مشكلات عمومي كشور ايجاد شوند، اين فعاليتها طبيعتاً از سوي دانشگاه و دولت (اعم از وزارتخانههاي اقتصادي و بانكها) حمايت ميشوند و بدنه دانشجويان به راحتي به اين حركتها متصل شده و بعد از مدتي كه دو طرف به نتيجه مطلوب رسيدند، جذب نيرو براي آن صنعت به خصوص از طريق افراد فعال در همين پژوهشكدهها انجام ميگردد كه اين خود نوعي فرايند توليد شغل ميباشد و در نهايت اين روند، ميتوانند خود باعث ايجاد يك حركت عظيم علمي و اقتصادي در كشور شوند. نفع ديگر اين حركت كه از اهميت بسيار بالايي برخوردار است اين است كه فرايند جذب دانشجويان ميتواند تا حدي باعث برطرف شدن رخوت موجود در فضاي دانشگاهي باشد. خروجي اصلي اين دست حركتها آشنا شدن با دغدغههاي روزمره مردم و پيگيري كردن آنها جهت برطرفكردنشان است كه در صورت استمرار، تعميق و وسعت دادن ميتواند زمينه اعتمادسازي مجدد عموم مردم به جريان دانشجويي را فراهم سازد.
در انتها بايد به اين نكته اشاره كنيم كه بسياري از فعالان دانشجويي اعتقاد دارند جنبش دانشجويي نميتواند و نبايد رأساً وارد امور اجرايي شود و بايد اتاقهاي توليد فكر چه در حوزه اقتصادي و چه حوزههاي علمي و تخصصي ديگر ايجاد كند، زيرا جايگاه دانشجو جايگاه آرمانخواهي، رصد كلي فضا و پيدا كردن ريشههاست و به طوركلي تخصصي كردن مطالبات دانشجويي را امري نشدني ميدانند. نميتوان اين نظر را به طور قطع رد كرد ولي رسيدن به رويكرد ميانه دور از انتظار نيست.
همانگونه كه تشكلهاي دانشجويي به عينه توانستند از قدرتهاي غيررسمي خود براي امور فرهنگي - سياسي در سطح دانشگاه استفاده كنند، در اين زمينه خاص هم ميتوانند حداقل نقشهاي حمايتي و پشتيباني را داشته باشند.
*
كارشناسي ارشد مديريت صنعتي
دانشگاه شهيد رجايي قزوين