کد خبر: 627783
تاریخ انتشار: ۰۸ دی ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۹
گفت‌وشنود با آيت‌الله سيدمحمدمهدي موسوي خلخالي
شاهد توحيدي

بي‌ترديد وقايع روزها و ماه‌هاي اوليه پس از رحلت رسول اكرم(ص) اهميت فراواني دارند. اين اهميت بيش از هر چيز در آن است كه اين رويدادها تا سال‌ها و بلكه قرون متمادي، تاريخ فرهنگي وسياسي امت اسلامي را تحت تأثير قرار داد و سمت وسوي آن را مشخص ساخت. از سوي ديگر اگر چه، خوانش اين بخش از تاريخ اسلام بايد با در نظر داشتن اصل مهم و حياتي «وحدت اسلامي» صورت پذيرد، اما از سوي ديگر به اين بهانه، نمي‌توان از عبرت اندوزي از پيشينه امت اسلامي غفلت نمود و اصل مهم و قرآني بهره‌گيري از تاريخ را به كناري نهاد. در گفت‌وشنود حاضر فقيه عاليقدر حضرت آيت‌الله سيد‌محمدمهدي موسوي خلخالي (دام ظله) از شاگردان والامقام حضرت آيت‌الله العظمي سيد‌ابوالقاسم خويي(قده)، با بهره‌گيري از منابع معتبر و دست اول تاريخي، به خوانش اين دوره مهم از تاريخ اسلام پرداخته‌اند. با تشكر از ايشان و طلب سلامتي و مزيد توفيق براي معظم له، شما را به مطالعه اين مصاحبه پرنكته دعوت مي‌كنيم.

وقايع پس از رحلت رسول اكرم(ص) و زمينه‌هاي آن، از جمله فصول مهم و در خور پژوهش در تاريخ اسلام هستند. بهتر است اين گفت‌وگو را از اين نقطه شروع كنيم كه تفرقه پيش آمده پس از رحلت پيامبر(ص) چه ماهيتي داشت؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. الحمدلله رب العالمين وصلي‌الله علي محمد وآله الطاهرين(ع). مسلمانان پس از رحلت رسول خدا(ص) اتحاد خود را از دست دادند و به صورت گروه‌هاي مختلف در برابر يكديگر به جبهه‌بندي و موضع‌گيري پرداختند و روي هم رفته در چهار يا پنج گروه رو در روي هم قرار گرفتند. اين گروه‌ها عبارت بودند از گروه اول: طرفداران سعد بن عباده (رئيس انصار). اين گروه از قبيله خزرج تشكيل مي‌شد كه سعد بن عباده رئيس آن قبيله و شخصيتي بانفوذ در اسلام و جاهليت بود و احياناً قبيله اوس به آنها ملحق مي‌شدند و مجموعاً اكثريت انصار را تشكيل مي‌دادند.

گروه دوم: طرفداران خلفاي اول ودوم (مهاجرين). اين گروه اكثراً از مهاجرين بودند.

گروه سوم: طرفداران خليفه سوم بودند. اين گروه عبارت بودند از بني‌اميه قبيله عثمان و كساني كه پيرو آنها بودند.

گروه چهارم: قبيله سعد بن ابي‌وقاص و عبدالرحمن بن عوف. اين گروه را قبيله بني‌زهره تشكيل مي‌داد.

گروه پنجم: پيروان اميرالمؤمنين علي(ع). اينان عبارت بودند از بني‌هاشم و تعدادي از مهاجرين از جمله زبير و بسياري از انصار كه اكثر آنها مي‌گفتند: «لا نبايع الا عليا.»

اين گروه‌ها پس از رحلت رسول اكرم ودرمقام انتخاب خليفه، چگونه با يكديگر به تعامل پرداختند؟

ما بررسي داستان سقيفه را در دو مرحله انجام مي‌دهيم، مرحله اول وضع جلسه قبل از شركت مهاجرين و مرحله دوم وضع آن پس از ورود مهاجرين به جلسه، از جمله خلفاي اول ودوم.

اين هم ناگفته نماند داستان سقيفه در برخي قسمت‌ها به‌طور مختلف نقل شده و بديهي است دست تحريف در برخي از نقل‌ها دخالت كرده است و مطلب را به‌طور واضح بيان نكرده و قسمتي را حذف كرده‌اند. ما براي اتمام حجت و براي اينكه مورد اعتراض مخالفان قرار نگيريم، داستان را از شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي(1) يا تاريخ طبري(2) نقل مي‌كنيم. در ضمن اشاره به كتاب احتجاج طبرسي و بحارالانوار مجلسي هم خواهيم داشت...

و اما مرحله اول؟

درمرحله اول به حضور اولين گروه انصار در سقيفه مي‌پردازيم. اولين گروهي كه در سقيفه حضور يافتند و سپس افراد معدودي از گروه دوم مهاجرين به آنها ملحق شدند عبارت بودند از طرفداران سعد بن عباده يعني انصار و گروه‌هاي ديگر هيچ‌كدام در سقيفه حضور نداشتند، بلكه در مسجد النبي گرد آمده بودند و بيعت سقيفه در غياب آنها انجام شد. سپس ابوبكر به عنوان خليفه منصوب و از سقيفه با همراهان وارد مسجد شدند و سعي كردند از همه آنها بيعت بگيرند. سعد با حالت مرض در سقيفه حضور يافت و براي حضار سخنراني هيجان‌انگيزي كرد، ولي چون صدايش به تمام جمعيت نمي‌رسيد فرزندش را مأمور كرد سخنان وي را براي مردم بازگو كند.

مفاد اين سخنراني چه بود؟

اجمالاً در اين سخنراني از فضيلت انصار و پناهندگي رسول خدا(ص) به آنان و حمايت‌ها و ياري‌هاي انصار به آن حضرت سخن گفت. آنگاه بيان كرد شما از ساير گروه‌ها و افراد براي خلافت و جانشيني پيامبر سزاوارتريد. سخنان سعد بن عباده كه به پايان رسيد، حاضرين در جلسه (گروه انصار) عموماً سخن او را قبول كردند و چنين گفتند: «رأي صحيح و سخن حق همين است كه تو گفتي و ما از دستور تو سرپيچي نخواهيم كرد و اين امر (رهبري) را به تو واگذار مي‌كنيم. تو مورد قبول ما و رضايت مردمان شايسته هستي.»

در ميان انصار هيچ اختلافي وجود نداشت؟

پس از آنكه در ميان خود انصار گفت‌وگو درگرفت كه اگر مهاجرين امارت سعد را قبول نكنند چه بايد كرد، زيرا مهاجرين در جلسه حضور نداشتند سعد بن عباده شخص اول و رئيس انصار تأكيد مي‌كرد بايد در رأس قدرت قرار گيرند و خلافت به‌طور مطلق به دست انصار باشد، ولي حباب بن منذر سخنگو و شخص دوم انصار پيشنهاد كرد اگر مهاجرين زير بار ما نروند، از ما اميري و از ايشان اميري انتخاب شود، يعني شركت در قدرت براي ما كافي است، ولي با اين پيشنهاد نيزخليفه دوم كه از مهاجرين است پس از حضور در سقيفه شديداً مخالفت كرد و گفت: «دو شمشير در يك غلاف هرگز نمي‌گنجد!.» خليفه اول پيشنهاد كرد: «از ما اميري و از شما وزيري انتخاب شود»، ولي اين پيشنهاد هم هرگز و در هيچ زماني عملي نشد و تنها براي خاموش كردن آتش تعصبات انصار مطرح شد. چنانكه در مرحله دوم، يعني پس از ورود مهاجرين بر انصار در سقيفه، توضيح خواهم داد.

با اين همه و به‌رغم اتحاد نسبي انصار، ظاهراً سهمي از قدرت به آنها نرسيد. علت آن چه بود؟

اختلاف دروني دو قبيله انصار، اوس و خزرج كه پس از حضور مهاجرين در جلسه سقيفه به منصه ظهور رسيد مانع پيروزي آنها شد. از اين‌رو حباب‌بن‌منذر، سخنگوي انصار در سخنان خود به آنان توصيه مي‌كرد اتفاق خود را در برابر مهاجرين حفظ كنند و مي‌گفت: «لا تختلفوا فيفسد عليكم رأيكم و ينتقض عليكم امركم»، اختلاف نكنيد، زيرا رأيتان فاسد و تباه خواهد شد و اختيار از دستتان خواهد رفت. در نهايت همين اختلاف دروني انصار باعث شد مهاجرين پس از حضور در سقيفه از آن به نفع خود استفاده كنند. مشاجره دروني انصار پيش از رسيدن مهاجرين به سقيفه سبب شد فرصت بيعت را از دست بدهند، گرچه فاصله زماني آن را به‌طور دقيق نمي‌توان تعيين كرد، ولي مسلم است فاصله زماني ميان ساعت وفات رسول خدا(ص) تا ساعت ورود شيخين به سقيفه زمان قابل توجهي بوده است كه انصار مي‌توانستند در اين فاصله كار بيعت را ميان خود تمام كنند، زيرا در فاصله مزبور ابتدا خليفه دوم، وفات پيامبر را با استفاده از تمثيلي منكر شد! و گفت: «رسول خدا(ص) غيبت كرده همچون موسي(ع) و نمرده است» و اين صحنه‌سازي را ادامه داد تا خليفه اول كه در چهار ميلي يا سه يا حداقل يك ميلي مدينه در محلي به نام سنح بود سر رسيد و او را آرام كرد. پس از رسيدن خبر اجتماع انصار در سقيفه به آنجا رفتند.

با حضور سران گروه دوم، يعني مهاجرين در جلسه، سمت و سوي انتخاب خليفه به كدام سو رفت؟

ابن قتيبه در كتاب الامامه و السياسه مي‌نويسد: «هنگامي كه انصار در سقيفه جمع شدند، شخصي نزد شيخين آمد و گزارش سقيفه را به آنها داد و گفت: چنانچه در اين امر نظري داريد هرچه زودتر قبل از آن كه كار تمام شود خود را بدانجا برسانيد.» طبري نيز مي‌نويسد: «در اين حال خليفه اول و دوم و ابو عبيده جراح به سوي سقيفه روان شدند.»

به هرحال شيخين و ابو عبيده جراح، سه تن از مهاجرين، به اتفاق وارد سقيفه شدند و با ورود آنها در جلسه اختلاف ميان مهاجر و انصار بر سر به دست آوردن قدرت درگرفت. با اعتراض تازه واردين بحث و جدال شروع شد. آنگاه انصار تا اندازه‌اي عقب‌نشيني و پيشنهاد كردند شما مهاجرين از خود اميري برگزينيد و ما انصار نيز اميري انتخاب مي‌كنيم و بدين صورت بين ما و شما تقسيم قدرت به صورت عادلانه خواهد بود. «منا امير و منكم امير.» به اين ترتيب موقعيت سعد بن عباده رئيس قبيله در جلسه تضعيف شد و گروه مخالف يعني مهاجرين مجال بيشتري براي پيشروي به سوي خلافت پيدا كردند. اين كار را بشير بن سعد به دليل حسادت به سعد بن عباده، رئيس قبيله كرد. در گفتار بشير كه يكي از انصار و از قبيله خزرج است به‌خوبي ضعف نفس و عقب‌نشيني را مشاهده مي‌كنيم، چون او از رياست خود مأيوس است، به اين دليل كه كانديداي رياست رئيس قبيله خزرج، سعد بن عباده بود، لذا سعي مي‌كند انصار را از انتخاب سعد منصرف سازد و آنان را به انتخاب يكي از مهاجرين يعني گروه مخالف تشويق ‌كند تا بدين ترتيب سعد بن عباده از صحنه خارج شود.

زمينه براي انتخاب خليفه اول از كجا آغاز شد؟

پس از آنكه در ميان انصار نوعي اختلاف پديد آمد، حباب بن منذر سخنگوي انصار، اصرار ورزيد كه اميري از انصار انتخاب شود و اميري از مهاجرين كه شايد منظورش شوراي رهبري بود و سعد بن عباده، رئيس قبيله خزرج و كانديداي انصار آماده بيعت گرفتن براي خود بود كه ناگهان بشير بن سعد يكي از سرشناسان انصار خزرجي كوس مخالفت را نواخت و از مهاجرين طرفداري كرد و بدين ترتيب نقطه ضعفي در گروه انصار به وجود آمد و به اين دليل خليفه اول و دو همراهش تصميم گرفتند از موقعيت بهره بگيرند.

تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه سه نفريعني شيخين و ابو عبيده جراح هر كدام بيعت را به ديگري پيشنهاد مي‌كردند و گويا ارث منحصر به آنها بود و مردم ديگر هيچ‌گونه حق انتخاب نداشتند. در اين هنگام سعد بن عباده انصاري رئيس قبيله خزرج را كه با حالت كسالت و مرض در سقيفه حضور يافته بود، در حالي كه او به وضع موجود به سختي اعتراض مي‌كرد از آنجا بيرون بردند، زيرا در ميان انصار اختلاف افتاد و قبيله خزرج نتوانست كاري از پيش ببرد. بدين ترتيب بيعت با خليفه اول خاتمه يافت و ابوبكر انتخاب شد.

بنابراين دربازخواني ماجرا، بايد بگوييم كه با اختلاف انصار و ابتكار مهاجرين، گروه دوم توانستند ابتكار عمل را به دست بگيرند؟

خلاصه جريان اين جلسه از اول تا آخر چنين بود:

1ـ تشكيل جلسه توسط انصار در سقيفه اولين گروه از گروه‌هاي پنجگانه متخاصم در خلافت در اولين ساعات روز وفات رسول خدا(ص) قبل از ديگران بود.

2ـ كانديداي انصار براي امارت سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج بود.

3ـ اختلاف دروني انصار در چگونگي به دست آوردن قدرت. به عبارت ديگر ازسويي انتظار سعد بن عباده به امارت مطلقه را مي‌بينيم و از سوي ديگر پيشنهاد تقسيم امارت بين مهاجرين و انصار توسط سخنگوي انصار حباب بن منذر را مي‌بينيم كه گفت: «منا امير و منهم امير» يعني از ما انصار اميري و از مهاجرين هم اميري انتخاب شود.

4ـ ورود سه نفر از مهاجرين، يعني شيخين و ابو عبيده جراح در جلسه سقيفه و سخنراني ابوبكر در منع انصار و اولويت مهاجرين.

5ـ تأثير سخنراني خليفه اول در تضعيف روحيه انصار و پيشنهاد يكي از سران انصار از قبيله خزرج بشير بن سعد مبني بر واگذاري امارت مطلقه به مهاجرين.

6ـ استفاده سه نفر يادشده از موقعيت انعطاف‌پذيري انصار حاضر در جلسه.

7ـ تبادل بيعت ميان خليفه اول از يكسو وخليفه دوم و ابو عبيده جراح از سوي ديگر و بالاخره سبقت گرفتن عمر و ابو عبيده از گروه مهاجر و بشير بن سعد از گروه انصار بدون مشورت با هيچ‌يك از افراد حاضر در جلسه سقيفه اعم از مهاجر و انصار در بيعت با ابوبكر.

شايد براي خوانندگان اين گفت وشنود نيز اين سؤال پيش بيايد كه چرا درچنين جلسه‌اي نص صريح كلام پيامبر(ص)درغدير خم به فراموشي سپرده شد؟چرا درجلسه نامي از علي(ع)برده نشد؟

جاي تعجب نيست كه كسي در آن روز در جمع سقيفه پيدا نشد كه با تكيه بر نص كلام پيامبر(ص) از علي(ع) دفاع كند، زيرا جمع حاضر در سقيفه دچار سيل كوبنده‌اي شده بودند كه آنان را به سوي هدف ساخته‌شده‌اي سوق مي‌داد و مجال انديشه را از آنها گرفته بود. آري آنان با تمام قدرت مي‌كوشيدند نامي از علي(ع) در جلسه برده نشود و با عجله هرچه تمام‌تر دو سه نفري كار بيعت را با تعارف به يكديگر تمام كردند و گفته انصار كه ما جز با علي بيعت نمي‌كنيم، ديگر فايده‌اي نداشت، زيرا كار از كار گذشته بود و گويا جمع حاضر در سقيفه قدرت تصميم‌گيري خود را از دست داده بودند و ديگر فرصت تفكر در وظيفه شرعي را نداشتند. آنها تنها دراين باره فكر مي‌كردند كه آيا انصار حكومت كنند يا مهاجرين؟

از بررسي جريان آن جلسه مفهوم آيه كريمه: «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ»(3) را بهتر مي‌توان درك كرد، زيرا جامعه مسلمين پس از وفات رسول خدا(ص) واقعيت اسلامي خود را از دست داد و به سوي تعصبات جاهليت بازگشت و گفته رسول خدا(ص) را در‌باره رهبري به‌طور كلي ناديده گرفت و تحت تأثير احساسات قبايلي يا خودبيني‌هاي نابه‌جا قرار گرفت و از مسير تعيين‌شده الهي خارج شد. حتي اگر به فرض محال رسول خدا(ص) درباره تعيين رهبري علي(ع) چيزي نفرموده و آنچه را كه گفته بود تنها بيان فضيلت و صلاحيت وي براي خلافت بود تا آنجا كه فرمود: «علي(ع) نسبت به من به منزله هارون است نسبت به موسي(ع).» آيا اين گفته رسول خدا(ص) و امثال آن در‌باره علي(ع) ايجاب نمي‌كرد در انتخاب رهبري در جمع سقيفه از او و پيروانش از بني‌هاشم و غير هم دعوت شود و لااقل حق انتخاب را به او بدهند‌؟ از اينجا به‌خوبي روشن مي‌شود تشكيل جلسه از اول تا آخر بر اساس ناديده گرفتن وصيت بوده است. گويا انصار از اين توطئه پنهاني ميان افراد خاصي از مهاجرين آگاهي يافته بودند و بدين سبب پيش از ديگران جلسه سقيفه را شروع كردند و سعد بن عباده را كانديداي خود قرار دادند. يعني اكنون اگر بناست علي(ع) نباشد، پس چرا ما نباشيم؟ ولي سران مهاجرين با ابتكار خاصي و با سرعت هرچه تمام‌تر حتي با بيعت با يك يا دو نفر كار را تمام كردند و گويا هيچ‌كدام از افراد مسلمين نه‌تنها علي(ع) و بني‌هاشم و پيروانش حق انتخاب نداشتند.

آيا گروه پنجم يعني حاميان حضرت علي(ع) هم دراين باره از خود مقاومتي نشان دادند؟چه شد كه درآن شرايط، صداي اين عده شنيده نشد؟

گروه پنجم يعني علي(ع) و پيروانش از بني‌هاشم و جمعي از مهاجرين مانند سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمار بن ياسر و خالد بن سعيد بن العاص و نيز جمعي از انصار مانند ابو‌الهيثم بن تيهان، سهل و عثمان فرزندان ضيف، خزيمه بن ثابت ذوالشهادتين، ابي بن كعب و ابوايوب الانصاري، اين 11 نفر شخصيت‌هايي بودند كه حكومت و امارت خليفه اول را تأييد نكردند و با استناد به حديث غدير به حكومت وي اعتراض كردند و البته جواب قانع‌كننده‌اي هم نشنيدند.

سؤالي كه درخلال روايت شما ازجلسه پس از رحلت رسول اكرم(ص) به ذهن مي‌رسد اين است كه چرا انصار به طمع حكومت افتادند؟چرا آنها خود را در اين فرآيند وارد كردند؟

در ماجراي سقيفه اين سؤال مطرح است كه آيا تلاش گروه انصار براي به دست آوردن حكومت در برابر مهاجرين جنبه ابتكاري داشت يا دفاعي؟ يعني آنها ابتدا در فكر به دست آوردن حكومت بودند يا آنكه چون احساس كرده بودند كه مهاجرين توطئه كنار گذاردن اميرالمؤمنين(ع) را در دست اجرا دارند تصميم گرفتند خود حكومت را به دست بگيرند، حال كه علي(ع) نيست چرا ما نباشيم؟اين سؤال از آن جهت به ذهن مي‌آيد كه حاكميت اميرالمؤمنين(ع) با تعيين رسول خدا(ص) براي همگان روشن بود، با اين حال چرا انصار به چنين عملي اقدام كردند؟به نظر مي‌رسد عواملي كه انصار را وادار كرد براي به دست آوردن حكومت تلاش كنند سه چيز بوده است و نهايتاً جنبه دفاعي داشته و نه ابتكاري.

اول: احساس انحراف رهبري از مركز اصلي. قرائن و شواهد موجود نشان مي‌داد عده‌اي از اصحاب كه جزو سران مهاجرين بودند در اين مقامند كه خود زمام امور را به دست بگيرند و سررشته اين كار در دست ايشان بود. شواهدي را كه مي‌توان در اين باره برشمرد عبارتند از: مخالفت آنها با وصيت پيامبر(ص) در دوران بيماري. رسول خدا(ص) در بستر بيماري در حالي كه اصحاب در اطرافشان گرد آمده بودند، فرمودند: «دوات و كتف گوسفندي بياوريد تا بنويسم چيزي را كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد.» روشن بود كه رسول اكرم(ص) در اين موقع حساس منظوري جز توصيه در باره رهبري ندارد تا از اختلافات بعدي به‌وسيله نوشته جلوگيري كند و نيز براي همگان روشن بود كه جز علي(ع) را براي رهبري تعيين نخواهد كرد. از اين روي يكي از سران مهاجرين با اين وصيتنامه مخالفت كرد و گفت: «قرآن براي ما كافي است. حسبنا كتاب الله» و براي بي‌اعتبار كردن گفته رسول خدا(ص) جمله ديگري را اضافه كرد و گفت: «ان الرجل ليهجر»، يعني اين مرد در حال مرض است و هذيان مي‌گويد و با اين گفتار فضاي جلسه را متشنج كرد تا آنكه رسول خدا(ص) فرمود: «از كنار من دور شويد» و جلسه را ترك كردند. براساس اين منطق، بر فرض كه رسول خدا(ص) در آن حال مطلبي را مي‌نوشت زمينه آن بود كه بگويد اين نوشتار در حال هذيان بوده است و اعتباري ندارد. شاهد دوم سرپيچي از خروج با ارتش اسامه است. رسول اكرم(ص) در آخرين ايام زندگي خود ارتشي را براي جنگ با رم تحت فرماندهي اسامه بن زيد ترتيب داده بود و از جمله افرادي كه جزو ارتش مزبور قرار داشتند، دوتن از سران مهاجرين بودند كه رسول اكرم(ص) با تأكيدات فراوان اصرار به حركت ارتش مزبور داشت، ولي دو نفر يادشده با بهانه‌هاي سست و بي‌اساس از دستور رسول خدا(ص) سرپيچي كردند و در مدينه باقي ماندند.

شاهد ديگر فرصت‌طلبي يكي از آنان با نماز خواندن در جاي رسول خدا(ص) است. آن فرد با همكاري همراهانش در جاي رسول خدا(ص) در مسجد به نماز ايستاد تا از اين فرصت استفاده و خود را به‌جاي پيامبر(ص) معرفي كند، ولي پيامبر(ص) با حال كسالت به نماز آمد و از نماز وي مانع شد. اين شواهد و احياناً شواهد ديگري ـ‌كه شايد تاريخ آن را به‌طور دقيق ضبط نكرده است‌ـ گواه بر توطئه‌اي عليه اميرالمؤمنين(ع) بود و نشان مي‌داد دست‌هايي در كار است كه مي‌خواهند رهبري را از مركز اصلي تعيين‌شده منحرف سازند.

از اين‌رو انصار نيز به طمع به دست آوردن خلافت افتادند و گويا چنين فكر مي‌كردند، حال كه علي(ع) رهبر نخواهد شد، چرا ما نباشيم و مهلت به ديگران، يعني مهاجرين بدهيم تا زمام امور را به دست بگيرند و احياناً ما را تحت فشار قرار دهند.

عامل دوم در طمع انصار به حكومت چه بود؟

از مجموع گفته‌هاي انصار در سقيفه چنين به دست مي‌آيد كه آنان خود را در پيشرفت اسلام ذي‌سهم مي‌دانستند و از اين‌رو حكومت را پاداشي براي زحمات خود مي‌پنداشتند. باري هنگامي كه رسول خدا(ص) در اثر فشار كفار مكه ناچار از هجرت به مدينه شد، مردم اين شهر با آغوش باز از ايشان استقبال كردند و جان و مال خود را براي ياري اسلام در اختيار رسول خدا(ص) قرار دادند تا آنجا كه رسول خدا(ص) از آنها به عنوان انصار نام مي‌برد و به همين دليل بود كه حضرت فاطمه زهرا(س) در خطبه‌اي كه پس از وفات رسول اكرم(ص) در مسجد ايراد فرمودند از ايشان تحت عنوان «اعضاد المله و حضنه الاسلام» ياد كرد، يعني ‌اي كساني كه اسلام را در دامان خود جاي داديد و بازوي ملت مسلمان شديد و از ايشان كمك خواست تا در گرفتن حقوقش او را ياري دهند و بلكه خود ابوبكر در خطبه‌اي كه در روز سقيفه در حضور مهاجر و انصار ايراد كرد به فضيلت انصار اعتراف كرد. بالاخره انصار با توجيهات يادشده به طمع خلافت افتادند كه خود را ذي‌حق بر اسلام و مسلمين مي‌دانستند و گويا پاداش خود را به دست آوردن حكومت مي‌دانستند.

و عامل سوم؟

شايد مهم‌ترين عامل ـ‌كه جنبه دفاعي نيز به انصار مي‌داد و عامل اول زمينه بود و عامل دوم مشوق و توجيه‌كننده‌ـ اين بود كه انصار در ياري رسول خدا(ص) بسياري از فرزندان، پدران و برادران مهاجرين را كه به كفر باقي مانده بودند در جنگ‌هاي كفر و اسلام كشته بودند، زيرا ارتش اسلام اكثراً از انصار مدينه تشكيل مي‌شد و تعداد مهاجرين كه از قبايل قريش مكه و غيره تشكيل مي‌شد از انصار كمتر بود. ترس انصار بدان دليل بود كه اگر حكومت به دست قريش مهاجر بيفتد انتقام كشته‌هاي خود را از آنها بگيرند و از اين روي حباب بن منذر سخنگوي انصار در روز سقيفه براي آماده كردن آنان براي مقاومت در برابر مهاجرين چنين گفت: «و لكنا نخاف ان يليها بعدكم من قتلنا ابناءهم و آباءهم و اخوانهم» يعني مي‌ترسيم كه جز شما اگر اين حكومت را به دست گيرند، كساني باشند كه ما فرزندان، پدران و برادران آن را كشته‌ايم. تا اينجا به اين نتيجه مي‌رسيم كه عوامل محرك انصار براي به دست آوردن حكومت عبارت بود از:

1ـ آماده بودن زمينه 2ـ انتظار پاداش زحمات3ـ ترس از حكومت مهاجرين و تا آنجا قانع بودند كه از آنها اميري و از مهاجرين هم اميري حكومت كند، يعني سهمي در قدرت حاكمه داشته باشند، ولي اين پيشنهاد آنها رد شد.

بااين همه آيا عواملي كه به آنها اشاره فرموديد مي‌توانست مجوزي براي تعيين خليفه آن هم بدان شكلي باشد كه در تاريخ آمده است؟

نه عوامل يادشده و نه هيچ عامل ديگري نمي‌توانست مجوز چنين حركتي از طرف انصار يا غير ايشان بوده باشد، زيرا آنها به‌خوبي و به‌طور واضح مي‌دانستند حاكميت پس از رسول خدا(ص) حق قطعي و مسلم علي‌بن ابي‌طالب(ع) است و روي اين حساب وظيفه ديني و شرعي آنها اين بود كه در برابر توطئه‌اي كه عليه آن حضرت در شرف پياده شدن بود كاملاً ايستادگي كنند و علي(ع) را ياري دهند تا ديگران هر چند مهاجرين نتوانند توطئه را عملي سازند. يعني همان گونه كه انصار رسول خدا(ص) را در برابر منافقين ياري كردند. نه اينكه خود ابتدا در تلاش به دست آوردن حكومت باشند و سپس با مهاجرين عليه علي(ع) بيعت كنند، گرچه پس از مأيوس شدن از به دست آوردن حكم گفتند: «لا نبايع الا عليا»، ولي ديگر كار از كار گذشته و فرصت از دست رفته و بيعت براي خليفه گرفته شده بود.

پي‌نوشت‌ها:

(1) ج 6، ص 5، طبع دار الحياء الكتب العربيه.

(2) ج 4، ص 1837، طبع ليدن.

(3) قرآن كريم، سوره آل‌عمران، آيه 144.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار