نگار حسيني
عليرضا داوودنژاد طي سالهاي اخير به يك امضا در كارهايش رسيده؛ چراكه ثابت كرده است براي ساخت يك فيلم و موفقيت آن در گيشه نيازي نيست كه شما حتماً به سراغ ستارگان مطرح سينما و تلويزيون برويد بلكه به لطف خانوادهتان هم ميتوانيد يك فيلم خوب و تأثيرگذار بسازيد. او اين روزها فيلم «كلاس هنرپيشگي» را بر پرده سينما دارد. فراي از ساختار كلي اين اثر كه البته جاي تأمل و بحث دارد، آن چيزي كه اين كار را به يك اثر قابل تامل و تأثيرگذار تبديل كرده است بهرهگيري او از اعضاي خانوادهاش است به گونهاي كه فضاي سينما را به يك عرصه خانوادگي بدل كرده است. هر چند كه داوونژاد با ساخت اين اثر به يكي از بزرگترين آرزوهايش رسيده است اما بر اين باور است كه سختيهاي بسياري را در اين راه تحمل كرده است. فيلم كلاس هنرپيشگي سعي دارد از منظري متفاوت و البته ملموس اتفاقات اجتماع را مورد نقد و بررسي قرار دهد.
اين كارگردان كهنهكار و آشنا با نبض جامعه كه همواره دغدغه سينمايي اجتماعي را داشته، متولد سال 1303 است. او اولين فيلمش را در سال 1370 با نام «نياز» ساخت؛ فيلمي تحسين شده كه داستان ساده و رئال آن، نظر منتقدان و مخاطبان را به خود جلب كرد. خلع سلاح، عاشقانه، مصائب شيرين، بهشت از آن تو، بچههاي بد، ملاقات باطوطي، هشت پا، هوو و تيغ زن و مرحم از ديگر آثار سينمايي داوودنژاد طي سالهاي گذشته هستند. داوونژاد مانند اكثر كارگردانها كارنامه پرفراز و نشيبي دارد.
چه شد كه تصميم گرفتيد فيلم كلاس هنرپيشگي را جلوي دوربين ببريد؟
راستش را بخواهيد از ابتدا خيلي دوست داشتم فيلمي غيرمتعارف در سينماي ايران بسازم كه بالاخره به خواستهام رسيدم. «كلاس هنرپيشگي» يك قدم من را به زندگي نزديك كرد. همواره دغدغه من نزديك كردن سينما و زندگي به يكديگر بود، به تدريج هم به اين نتيجه رسيدم كه اگر بتوانم موقعيتي را شكار كنم كه از نظر تاريخي و اجتماعي واقعيت داشته باشد و همه درگيرش باشند و بر اساس آن موقعيت آدمهاي مرا بچيند، آنها جهان پيرامون را با خودشان خواهند آورد. چون آنها در آن موقعيت تاريخي و اجتماعي حضور دارند كه اين موقعيت با گرانشدن سكه پيشآمد. من ابتدا خط و دغدغهاي را درباره سينما دنبال ميكردم و هميشه سعي ميكردم به تناسب شرايط به عنوان آدمي كه روي پاي خودش ايستاده فيلمسازي را براي خودم ممكن كنم. بعد از ساخت «مرهم» متوجه شدم با ابزار جديد ميشود به رويداد زندگي نزديك شد و منتظر بودم كه به نحوي يك قدم جلوتر گذاشته شود. وقتي در موقعيتي قرارگرفتم كه سكه در حال گران شدن بود، ميديدم نقشههايي كه خودم براي زندگيام داشتم، چطور تغيير ميكند و اين مسئله براي ديگران و اطرافيانم هم به يك دغدغه تبديل شده است و دسترسي به آرزوهايمان سختتر ميشود. حس كردم اين يك موقعيت تاريخي، اجتماعي، طبقاتي، فردي، شخصي، شغلي و... است بنابراين احساس كردم، بهترين كار اين است كه چنين موقعيتي را در قالب يك درام طراحي كنم و آدمهاي واقعياي كه اين جهان را تجربه ميكنند با همين جهان، از بيرون به درون قاب دوربين بياورم.
يكي از حسنهاي فيلم كلاس هنرپيشگي اين بود كه شما در آن از ديگر اعضاي خانوادهتان كه تا به حال از آنها بهرهاي نبرده بوديد هم استفاده كرديد.
همين طور است. قبلاً از پسر و دخترها، مادر و ساير اعضاي خانوادهام بهره برده بردم اما در اين فيلم براي اولين بار به سراغ خويشاوندهايي رفتم كه تاكنون از آنها استفاده نكرده بودم. مثل پسر خاله و دختر خاله، خواهرم، زندايي و... آنها اولين باري بود كه جلوي دوربين من قرار گرفته بودند اما واقعيت اين است كه حضور چنين نابازيگراني كار من را سخت ميكرد چراكه هدايت و چينش اين تعداد، كار خيلي سختي است چون همه در عين اينكه كار حرفهاي انجام ميدهند و در يك موقعيت حرفهاي قرار گرفتهاند، تجربه قرارگيري در چنين فضايي را با ميزانسنهاي مشخص ندارند و اين مسئله كار را عظيم و نفسگير ميكند.
حالا چه اصراري داريد با همه اين دشواريها باز از اعضاي خانوادهتان به عنوان بازيگر بهره بگيريد؟
دليلش اين است كه من هنرپيشهاي كه ميرود جلوي دوربين را بايد بشناسم و بايد بدانم چه حال و هوايي دارد تا بتوانم با او خوب كار كنم. آن موقع بهتر ميتوانم از او بازي بگيرم. چون با ظرفيتهاي فكري، خيالي، حسي و لحنياش آشنا هستم، به همين دليل بازيگري كه مقابلش پيشبيني ميشود را بهتر ميتوانم هدايت كنم.
يعني اگر از بازيگر حرفهاي در اين كار بهره ميبرديد به آن نتيجهاي كه ميخواستيد نميرسيديد؟
نه اينكه نميرسيدم اما بيشك از اين چيزي كه امروز در اين فيلم به آن رسيديم دور ميشدم. در واقع با بهرهگيري از نابازيگران به چيزي كه ميخواهم بيشتر نزديك ميشوم. با بازيگرهاي حرفهاي مسير ديگري را طي ميكنم. با آنها اين نوع كار نميشود انجام داد. با اين سبك به زندگي و آن جريان سيال زندگي روزمره فيلم نزديكتر ميشود و تنوع نامحدود حالات و رفتار، لحن و نحوه حضور آدمها بيشتر منعكس ميشود ولي بازيگرهاي حرفهاي چون استايل و قيدهاي خاص خودشان را دارند، محدوديتهايي را ايجاد ميكنند كه بايد به نحوه ديگري جبران شود.
چقدر در اين فيلم به آن ايدهآلي كه داشتيد نزديك شديد؟
تا حد زيادي به نتيجهاي كه ميخواستم رسيدم. نكتهاي كه من هميشه دنبالش بودهام باز توليد متن روزمره است؛ آنچه اسمش «واقعگرايي» است و نه واقعنمايي؛ آنچه اسمش «بازسازي زنده اكنون» است.
شما سعي كرديد در كلاس هنرپيشگي نگاه مستندگونهاي به دنياي پيرامون خود داشته باشيد. انجام اين كار در فضاي سينما كار دشواري است. كمي در مورد اين موضوع صحبت كنيد.
به نكته خوبي اشاره كرديد. شما وقتي يك كار مستند را ميسازيد تكليفتان روشن است اما وقتي ميخواهيد يك فيلم سينمايي را به آن فضا ببريد كار دشوارتري داريد چون مدام بايد به گونهاي عمل كنيد كه همه عناصر، واقعي جلوه كنند. به نظرم فيلمسازي موفق است كه فاصله بين زندگي و سينما را كم كند. در همه جاي دنيا وقتي سينماگري به سوي اين فضا ميرود موفقتر ميشود.
به نظر ميرسد علاوه بر اينكه ميخواهيد به اين واقعگرايي در سينما برسيد، قصد داريد زبان خاص خودتان را هم در اين عرصه پيدا كنيد و به طور مثال از سينماي تجاري فاصله بگيريد و با سرمايه شخصي و كمترين هزينه فيلم خوب بسازيد.
همينطور است. من خيلي كم سن و سال بودم كه وارد سينما شدم و در همان سن و سال متوجه شدم كه سياست و تجارت روي سينما تأثير دارد و تقريباً از اول تولد سينما تا به حال سياستمداران و تجار روي سينما خيمه زدهاند و تقريباً مسيري كه سينما طي كرده مسير پاسخ دادن به سفارشات آنها بوده است و خب از همان ابتدا به دنبال راهكاري بودم تا بتوانم بين اين مسائل پل بزنم و در نهايت اين روش به نظرم بهترين راهكار آمد.
گويا مشكلاتي كه سينماي تجاري به وجود آورد به نوعي براي شما كارگشا شد و باعث شد شما در تنگنا دست به خلاقيت بزنيد؟
واقعيت اين است كه مشكلات و تنگناها فقط تخريبكننده نيستند و براي كسي كه اهل كار باشد موجبات بسيج نيروها و خلاقيت را فراهم ميكند اما اين به معناي توجيه تنگنا نيست، استثنا قاعده را نفي نميكند. از تنگنا جريان به وجود نميآيد، از من كه گذشت و از اين فيلم هم گذشت، اما اگر صحبت از سينماي بومي و ملي ميكنيم، با حرف زدن و سمينار گذاشتن كار درست نميشود.
به نظرتان مميزياي كه در فيلمها وجود دارد هم به بروز خلاقيت در فيلمسازان كمك ميكند؟
كسي كه تفكر خلاق و نگاه انتقادي دارد راهي براي بيان حرف خود پيدا ميكند، اما معناي آن اين نيست كه نبوغ در اثر تنگناهاي سياسي و سانسور بروز پيدا ميكند. اگر سانسور وسط سينما و زندگي بايستد و نگذارد زندگي به سينما بيايد پس سينما هم به زندگيها نميآيد.
به نظر شما نشان دادن تصوير مردم در قاب سينما براي خود مردم جذاب است؟
وقتي دنبال اين هستي كه آنچه در قاب ديده ميشود، زنده و گرم باشد و گرماي انساني داشته باشد، راهي جز اين نيست كه به مسائل مبتلابه دور و برت بپردازي. من اگر از نحوه نشست و برخاست، دوستي، آشنايي و غيره حرف ميزنم، همه متعلق به همين زندگي اجتماعي است و وقتي دغدغهام اين است كه اين زندگي را وارد سينما كنم، طبيعتاً با جامعه سر وكار دارم. همين ايجاد تنوع نامحدود حالات در فيلم، تو را به سمت تجربه در زبان، بازانديشي در انتخاب موضوع و شخصيتپردازي، بافت روابط و ميزانسن، قاببندي، دكوپاژ و ساختار ميبرد. البته يكي از دغدغههاي ما خود زبان است. زبان نوشتاري يك امر جمعي است و تحت تأثير مؤلفههاي سياسي، اجتماعي و... است، اما سينما يك خاصيت فردي دارد. رسانه و هنر از نظر من دو چيز هستند. رسانه در ادامه زبان كه يك امر جمعي است و به قدرت و سازماندهي باز ميگردد، تكيه بر سفارشي سازماني دارد، ولي كار هنري كار فرد است. رسانه ميخواهد سلوك دهد. فرد چشماندازي از جهان دارد و وقتي يك اثر هنري ساخته ميشود، پشت آن حضور دارد. حرف من اين است كه در سينما كار رسانهاي صورت نميگيرد.
يعني شما اين روش را بهانهاي براي آشتي مخاطبان با مردم ميدانيد؟
به نظرم مردم ما طالب تماشاي يك فيلم جديد با رويكرد متفاوتي هستند و دوست دارند كه تصوير خودشان را ببينند. گرايش به خانواده در اصل، گرايش به بازتاب دادن واقعيتهاي پيراموني است. توجه به زندگي خود و جامعهمان است. وقتي كه سينما ميخواهد زنده باشد، گرم باشد، گرماي انساني داشته باشد و به دل بنشيند وآن را باور كنيم و خودمان را در آن ببينيم، راهش براي من اين بود كه از آدمهايي جلوي دوربين استفاده كنم كه هم خوب آنها را بشناسم، هم بتوانم از آنها يك رفتاري، يك حالاتي و يك نشست و برخاستي ثبت و ضبط كنم كه عين زندگي باشد و كسي كه ميبيند باور كند و زندگي خودش را در آن ببيند. واقعاً اين علاقهمندي من را بايد در گرايش سينماي بومي و ملي و اين كه بهتر است سينماي ما از زندگي ما الهام بگيرد، تفسيركرد. اگر زندگي ما وارد سينماي ما شود، سينماي ما همواره زندگي ما ميشود.
براي برخي اين سؤال پيش ميآيد كه شما چرا از ستارهها در كارهايتان بهره نميبريد؟
اين موضوع اصلاً به اين معنا نيست كه من ارتباطي با ستارهها ندارم يا اينكه اعتقادي به كارهايشان ندارم اتفاقاً من با اكثر آنها ارتباط دارم اما خب روند كار كردن من به گونهاي است كه به نوعي از شيوه كار آنها فاصله دارد. به هرحال آنها افراد حرفهاي هستند و نگاه حرفهاي به مقوله بازيگري و سينما دارند. من منصفانه نميدانم آدمي كه ميتواند در عرض ۲۰ روز يا در نهايت يك ماه قراردادي ببندد و روي يك برنامه حساب شدهاي فيلمي را به انتها برساند، براي ششماه درگير پروژهاي بكنم و پول آنچناني هم به او ندهم. من نميگويم كه آنها اهل اين كارها نيستند. اما خب خيلي سخت است. «طناز طباطبايي» حالا براي خودش يك ستاره است. آن موقع براي فيلمبرداري «مرهم» اين آمادگي را داشت كه سه يا چهار ماه بيايد و وارد يك دنياي ديگر شود اما همين حالا او هم نميتواند خودش را درگير يك پروژه چندماهه كند كه معلوم نيست نتيجهاش چه خواهد بود.
تفاوت كار با ستاره و نابازيگر در يك اثر چيست؟
بازيگر حرفهاي با يك آداب ويژهاي خوميگيرد؛ هم از جهت مناسبات توليد و هم از جهت شيوه بازيگري، در نتيجه اگر آدم تصميم بگيرد كه آداب را تغيير دهد، كار سخت ميشود اما با كسي كه اصلاً وارد اين عرصه نشده و آداب ويژهاي نميداند و به اصطلاح اخلاق خاصي در سر صحنه يا جلوي دوربين ملكهاش نشده، ميتوان جور ديگري كار كرد.
نكته جالبي كه در سينماي شما وجود دارد، اين است كه شما با وجود اينكه كولهباري از تجربه را داريد اما باز هم در كارهايتان ميل به تجربهگرايي وجود دارد، اين موضوع از كجا نشأت ميگيرد؟
راستش را بخواهيد اين موضوع همواره براي من يك دغدغه محسوب ميشد و دوست داشتم مدام در كارهايم در مسيرهاي جديد قدم بردارم و چيزهاي جديدي را ياد بگيرم. در واقعگرايش به آموختن و به سؤال رسيدن و دنبال جواب رفتن همواره در من وجود داشته است. وقتي زمان زيادي از اين روند ميگذرد، گويي پاسخهايي كه به آن رسيدهاي دست به دست هم ميدهند و تو را به سمت علايق شخصي خودت هدايت ميكنند، با خودم اين قرار را ميگذاشتم كه مثلاً در فيلم اولم ميزانسن يا دكوپاژ را تجربه كنم. در آن زمان وقتي اين تجربه را پشت سر ميگذاشتم، در مقايسه با فيلمهايي بود كه ديده بودم.
بازيگراني كه در فيلم شما حضور داشتند دست به بازي زدند يا به نوعي نقش خودشان را بازي كردند؟
نه از ابتدا روند مشخص بود و قرار بود هركس با شخصيت خودش، وارد موقعيتي كه من طراحي كرده بودم، بشود، يعني هركسي با جهان خود، وارد موقعيت و يك كلاسي ميشد كه آنجا تغيير شخصيت هم پيدا ميكرد و بايد عكسالعملهايي را نشان ميداد كه در زندگي واقعياش شايد آن طور نباشد، البته يك نكته جالبي هم در اين فيلم وجود داشت و آن اين بود كه ما حتي در قسمت مصاحبه فيلم از بازيگران فيلم خود خواستيم كه همه شخصيتها هنگام مصاحبه از درون خود صحبت ميكردند. ما به ارتباط شخصيتها با يكديگر ميرسيم.
همواره شما بر اين باوريد كه سينماي ايران، ايراني نيست و آثارش با گذشت سالها هنوز نتوانسته به زبان مشخصي دست پيدا كند؟
بله، متأسفانه سينماي ما سينماي ايراني نيست زيرا هر فرد در هر جاي دنيا زماني كه سريال يا فيلم سينمايي خارجي را ميبيند، به راحتي درك ميكند كه اين فيلم براي مثال متعلق به فرانسه يا ايتاليا و... است اما هنوز سينماي ايران نتوانسته به اين راندمان برسد. سينما از واقعيتها دور شده است و بايد كمي اجتماعيتر و بانفوذتر وارد كار شود، به طوري كه با هر فيلم حرف دل قشرهاي مختلف به مخاطب برسد و به طور كلي از بطن جامعه و مشكلات جامعه سخن بگويد؛ اتفاقي كه معمولاً در كارهاي ما رخ نميدهد.
به نظرتان سليقه مخاطبان ما نسبت به قبل تغيير كرده است؟
صددرصد بله، در 30 سال اخير سينماي ايران با نسل جديدي از تماشاگران روبهرو شده است، به طوريكه با تماشاچيان رايج بسيار تفاوت دارد، در سينماي دنيا مردم دنبال كليشههاي خاصي هستند اما در ايران مردم از صميميت فيلم و تصوير زندهاي كه در آن وجود دارد حمايت ميكنند به تازگي احساس خاصي نسبت به تماشاگران ايراني پيدا كرده ام و فكر ميكنم سينماي ايران بايد به شيوه نوين پاسخگوي اين نسل باشد. احساس من در اين است كه نقشهاي زندگي افراد بايد پررنگ شود.
ظاهراً شما به دليل عدمتبليغات اين فيلم براي اكران دلخور بوديد؟
«كلاس هنرپيشگي» خيلي برايم فيلم دلپذيري شد. تنها جنبه آزاردهنده برايم اين بود كه نتوانستم براي فيلم تبليغ كنم و مخاطبانش را صدا بزنم. فيلم در انزوا اكران شد. به نظرم ميتوانست تماشاگر بيشتري داشته باشد اما خب هميشه هم نميتوان همه چيز را با هم داشت.
به نظر شما بزرگترين مشكل ما در بحث اكران و متعاقب آن تبليغات فيلمها چيست؟
متأسفانه ما چيزي به نام بازارسينماكه تعريف شده، مشخص و تحت نظارت باشد نداريم. درنتيجه چيزي هم به عنوان انواع فيلم براي انواع مخاطب نداريم بنابراين در تعيين ظرفيتهاي نمايشي و طراحي روشهاي تبليغاتي اين موضوع در نظر گرفته نشده كه هر فيلمي را متناسب با مخاطب خاص خودش در كشور اكران و معرفي كنيم و خب دور از ذهن نيست كه در چنين شرايطي «كلاس هنرپيشگي» در مقايسه با فيلمهايي كه پشتوانه تبليغاتي نيرومند توسط بخش دولتي يا خصوصي دارند در اكران به انزوا كشيده ميشود و نميتواند مخاطب خاص خود را فرا بخواند. از فيلمي كه نه بيلبورد داشت نه تيزر چنداني برايش پخش شد نميتوان توقع داشت كه خود را به مخاطب مخصوص به خود معرفي كند و آنها را به سالن بكشاند.
شما دغدغه خاصي همواره به سينماي بومي داريد. اين در حالي است كه برخي بر اين باورند اين نگاه باعث دور شدن سينماگر از جريان روز سينما ميشود.
البته دفاع من از سينماي بومي به معناي بياعتنايي به جريان روز سينماي جهان نيست؛ چراكه من بر اين باورم اگر ما بايد به گونهاي فعاليت كنيم كه آثاري كه ارائه ميدهيم قابل عرضه در بازار جهاني باشد. مسير مالي سينماي ما در داخل كشور خود ما قرار دارد. ما تا زماني كه نتوانيم فيلمهايي بسازيم كه مردم كشور خودمان را راضي كنيم، نميتوانيم مردم كشورهاي ديگر را هم جذب كنيم. خارجيها از ما توقع فيلم ايراني دارند نه فيلمهاي كپيبرداري شده از سينماي خودشان. ما براي دستيابي به سينماي ملي بايد به فرهنگ، اقتصاد، سياست و تمام وجوه زندگي خودمان توجه كنيم. اما نكته بازدارنده همان اقتصاد سياسي است كه با سانسور ما را به سمت بازسازي كليشههاي تجاري و سياسي سوق ميدهد. در اين ميان به سينما به عنوان عنصري فرهنگي نگريسته نميشود يا به صورت كالاي صرف تجاري يا به عنوان عنصري تبليغاتي براي سياست مورد توجه قرار ميگيرد، به خاطر همين ارتباط بين زندگي و هنر از بين ميرود. كارها كاملاً به سمت كپيبرداريهاي غمانگيز از محصولات وارداتي ميروند و به همين خاطر سينماي ملي و بومي كاملاً تضعيف ميشود.
تمايل شما به تجربهگرايي باعث ميشود كه از تقليد جدا بيفتيد.
تقليد، كار را ملالآور ميكند ولي شما وقتي از تقليد عبور ميكني و وارد فضاي ابداع ميشوي، ديگر كسالتي نميماند و نشاط جايش را ميگيرد. ابداع و خلاقيت، آدم را زنده ميكند، در هر حال من هيچگاه از شكست نميهراسم چون بر اين باورم تو در ابداع تجربه ميكني و جلوي چشمت تولدي صورت ميگيرد. حالا اينكه بعضيها اين بچه را دوست دارند و بعضيها هم ندارند، يك بحث ديگر است. مهم اين است كه شاهد تولدي هستي. از هيچ يك كاري را شروع ميكني و ميكوشي آن را به ثمر برساني. جاي آن را نميتوان با چيزي عوض كرد. چون نشاط ايجاد ميكند. حالا اينكه بعدها در برخورد با آنچه ميگويند، خودش داستان ديگري است. مثلاً يكي ميگويد آقا آن سينماي تقليدي سرگرمكننده پولساز را براي چه رها كردي و آمدي سراغ يك تجربه خلاقانه!
شما با وجود اينكه كارنامه خوبي را در عرصه فيلمسازي داريد اما ردپاي چند كار ضعيف هم در كارنامه كاريتان ديده ميشود، برخي بر اين باورند كه بعيد است كه آثاري نظير هوو و هشتپا را در كارنامه هنريتان داشته باشيد؟
به نظرم نبايد مسائل را تنها از يك زاويه مورد بررسي قرار داد و در مورد آن اظهار نظر كرد، بايد شرايطي كه يك فيلمساز در آن مقطع زماني قرار داشته را هم مورد بررسي قرار داد چرا كه آدم دورهها و احوالات مختلفي را ميگذراند. قبل از ساخت اين فيلمها شرايط زندگي من به لحاظ مالي دچار نوعي بحران شده بود تا اينكه يك روز پسرم به من پيشنهاد داد با دوستانش يعني رضا عطاران و عليصادقي يك فيلم تجاري بسازم، من هم با وجود شرايطي كه در آن قرار داشتم يك فيلم تجاري آبرومند ساختم. «هوو» داستان يك زن سنتي و يك زن مدرن است كه هيچكدام به مردشان وفا نميكنند. شما ببينيد آن فيلم چقدر به لحاظ تاريخي با شرايط روز تطبيق دارد. خواستم يك فيلم شيرين و بامزهاي بسازم كه مردم بيايند ببينند، چون اصلاً استقبال مخاطب را نشانه بدي نميدانم. خيليها هم از فيلم خوششان آمد و خب برخي ديگر هم اين كار را دوست نداشتند...
به نظر شما جعفريجلوه كه به عنوان مدير بنياد فارابي انتخاب شده است، گزينه مناسبي براي اين عرصه به شمار ميرود؟
ايشان انتخاب شايسته براي مديريت فارابي محسوب ميشود چرا كه سوابقشان در معاونت سينماي ارشاد نشان ميدهد براي مخاطب احترام قائل هستند، بيآنكه سينما را صرفاً ابزاري براي تجارت بدانند و در عين حال كه شخصي آرمانگرا هستند ولي با سياستزدگي در سينما هم ميانهاي ندارند.
بنياد فارابي به عقيده شما چه تأثيري در وضعيت كلي سينما دارد؟
در طول اين سالها نقش اين بنياد ارتباط مستقيمي به مديريت آن داشت و هرگاه كه مديري فرهنگي و دغدغهمند در فارابي بر سركار آمد، ما شاهد اتفاقات خوبي در عرصه سينما بوديم، البته مدتي قبل خبرخوشي را به نقل از حجتالله ايوبي شنيدم كه ايشان قصد دارند برگزاري جشنوارهها را از بنياد فارابي جدا كنند. اين موضوع براي جعفريجلوه فرصتي مناسب است تا به بازسازي وضعيت آسيبديده سينماي ملي بپردازد.