به شهادت اسناد تاريخي، سنتهاي عزاداري امام حسين(ع) از دوره صفويه به عصر قاجار رسيد. در اين عصر نيز ايران شاهد تشكيل هيئتهاي عزاداري محلات، درگيريهاي پراكنده آنان و نمودهاي عزاداري همچون سخنرانيهاي مذهبي، روضهخواني، مرثيهسرايي، تعزيهخواني، شمايلگرداني، سينهزني، زنجيرزني، احسان و اطعام عزاداران، سنگزني (چاكچاكوها)، سوزاندن مجسمههاي قاتلان شهداي كربلا و ساير صور عزاداري بود. تعزيه كه در زمان صفويه در ابتداي امر بود و صورت سادهاي داشت، در زمان قاجار به رشد و ترقي زيادي رسيد.
1- رشد تعزيه در دوره قاجار
رشد تعزيه در دوره قاجار علاوه بر عوامل داخلي همچون علاقه هيئتهاي عزاداري و عموم مردم عزادار به ارائه و ديدن صحنههاي نبرد ماندگار كربلا و جانبازيهاي سيدالشهدا و اصحاب با وفايش و استفاده تربيتي بهمنظور تزريق غيرت ديني و عصبيت مذهبي به جوانان و... برخي عوامل مربوط به خارج نيز داشت، مانند توصيفات سفيران خارجي كه به ايران ميآمدند از نمايشهاي غمانگيز كشور خود، سفر سران دولت ايران به روسيه در زمان فتحعليشاه كه با ديدن مجالس نمايش و تئاتر آنجا در بازگشت مصمم شدند شبيه آن را در ايران اجرا كنند و نيز سفرهاي ناصرالدينشاه به اروپا و ديدن تماشاخانههاي بزرگ و تئاترهاي آنجا كه همه اين عوامل در بسط و بهويژه نمايشيتر كردن واقعه كربلا مؤثر بودند. عبدالله مستوفي مينويسد:
«ناصرالدينشاه كه از همه چيز وسيله تفريح ميتراشيد، در اين كار هم سعي فراواني به خرج داد و شبيهخواني را وسيله اظهار تجمل و نمايش شكوه و جلال سلطنتش كرد و آن را به مقام صنعت رساند. در استبداد رفتار پادشاه براي رجال سرمشق است. شاهزادهها و رجال هم به شاه تأسي ميكردند و آنها هم تعزيهخواني راه ميانداختند. كمكم تكيههاي سر محل كه سابقاً تعزيههاي عاميانه قديمي خود را ميخواندند، از حيث نسخه و تجمل به بزرگان تأسي جستند و هريك به فراخور توانايي اهل محل، كم و بيش تجمل و شكوه را در اين عزاداري وارد كردند. در اواخر سلطنت ناصرالدينشاه، تعزيهخواني، تجمل و تفريحش بيش از عزاداري شده بود و هر جا تعزيهاي برپا ميشد، جمعيت زيادي بهخصوص زنها در آن حاضر ميشدند.»(1)
حاج ميرزا يحيي دولتآبادي كه خود تكيه دولت و تعزيههاي آن را ديده بود، آشكارا در شرح وضع آن مينويسد:
«از طرف دولت در تكيه دولت مجلس بزرگي در دهه اول محرم روز و شب برپا ميشود، با تجمل بسيار كه يكي از تفننهاي بزرگ شمرده ميشود. غرفههاي تكيه دولت را رجال دولت به رقابت يكديگر ميبندند و زينت ميدهند. عموم خلق خصوصاً زنان به حضور در اين مجلس رغبت بسيار دارند و اروپاييان رسمي و غيررسمي كه در تهراناند و در مجالس ملي راه ندارند، در اين تعزيهخانه ميتوانند حاضر شوند. اشخاص رسمي آنها با خانوادههايشان از طرف دولت دعوت ميشوند و اين مجلس را تئاتر بزرگ سوگواري ميخوانند. تكيه دولت براي تعزيهخوان، روضهخوان، اجزاي خود و براي مصارف ديگر از هر جهت بودجه مخصوص دارد. غالب اهل منبر از بودجه تكيه دولت حقوق دارند كه اگر هم حاضر نشوند، به موجب دفتر معمول از پول، طاقه، شال و غيره دريافت ميكنند. اين مجالس دولتي در اغلب شهرهاي بزرگ به خرج دولت است و راه مدخلي براي حكام.»(2)
با توجه به اينكه شاهزادگان، اعيان و رجالي كه خانه وسيعي داشتند، مجلس تعزيهخواني تشكيل ميدادند و نيز هر محله و گذري در تهران تكيهاي داشت و برخي چند دكان وقفي براي مصارف تعزيهداري داشتند، تعداد تكيههاي تعزيهخواني در پايتخت افزايش فراوان يافت و به 300 مجلس رسيد. مخارج تعزيه در تكيههاي محلات توسط اهالي محل تأمين ميشد.
2- تعزيهنامههايي كه درتاريخ ماندگارشد
در نتيجه افزايش مراسم تعزيهخواني و تعداد فراوان تكيهها و نيز انبوه شركتكنندگان در آنها تعزيهنامههاي زيادي به وسيله شعرا و تعزيهگردانان به زبانهاي فارسي، تركي، كردي و گويشهاي محلي نيز نوشته شد. تعزيهنامههايي كه به زبانهايي غير از فارسي نوشته شده بودند، يا از ميان رفته يا به فراموشي سپرده شدهاند. خوشبختانه تعداد زيادي از تعزيههاي فارسي به سعي و كوشش چند نفر خارجي كه مدتي در ايران عهد قاجار زندگي ميكردند، جمعآوري و حفظ شدهاند. از ميان آنها ميتوان به اين موارد اشاره كرد: مجموعه خوچكو شامل 33 تعزيه خطي كه به وسيله الكساندر ادموند خوچكوي لهستاني، كنسول روسيه در شمال ايران از دوره فتحعليشاه و محمدشاه جمعآوري شده است و در كتابخانه ملي پاريس نگهداري ميشود.
مجموعه پلي شامل 37 مجلس تعزيه به كوشش سرهنگ لوئيس پلي، كارگزار انگلستان در جنوب ايران (از 1241ق- 1252ق) جمع و توسط وي به انگليسي ترجمه شد و در سال 1879 در لندن انتشار يافت.
مجموعه چرولي شامل 1055 تعزيهنامه كه بهوسيله انريكو چرولي، سفير ايتاليا در ايران از زمان سلطنت فتحعليشاه تا اواخر دوره قاجار جمعآوري شد. وي اين مجموعه را به كتابخانه واتيكان هديه كرد.
مجموعه ليتين شامل 15 تعزيهنامه است كه به كوشش ويلهلم ليتين، كنسول آلمان در بغداد گردآوري شد و در سال 1929 در برلين به چاپ رسيد.
3- عزاداري، فارق دربار قاجاريه و صفويه
از خصوصيات ديگر عزاداري دوره قاجار كه آن را نسبت به عزاداري دوره صفويه ممتاز ميسازد، نقش دربار و به تعبير روشنتر اندروني دربار در برپايي مجالس عزاداري ماههاي محرم بود و اين چيزي است كه در دوره صفوي مانندي ندارد يا گزارش نشده است. طبق گزارش بلندپايگان حكومت قاجار در ماه محرم، زنان، دختران و حرم پادشاه بهويژه اندروني ناصرالدينشاه عَلَمي ميبستند و ضمن گرداندن آن در حياط كاخ سلطنتي به مرثيهسرايي و سينهزني ميپرداختند. جالب است كه مداحلي توسط يكي از شاهزادگان زن صورت ميگرفت. بهترين توصيف از چنين عزاداري زنانه و اندروني را دوستعليخان معيرالممالك كه خزانهدار و وزير ماليه ناصرالدينشاه بود، كرده است. وي در اين باره مينويسد:
«يكي از چيزهاي ديدني حركت دادن علم شاه بود كه روز سوم محرم معمول ميشد. علم مزبور را كه پنجه بزرگي از زر ناب بر سرش نصب بود، به اندرون ميآوردند. انيسالدوله متصدي بستن و زينت آن بود و پس از آن كه علم را به انواع جواهر و پارچههاي گرانبها از قبيل طاقه شال و زريهاي قديمي و غيره ميآراست، آن را كنار حوض بزرگ اندرون قرار ميدادند و ظرفهاي عظيم پر از شربت اطرافش ميچيدند. زنهاي شاه و تمام اهل اندرون كه بالغ بر 3 هزار تن ميشدند، دور علم حلقه ميبستند و انيسالدوله در پاي آن ميايستاد و شربت ميداد. سپس يكي از دخترهاي فتحعليشاه كه زني سالخورده و محترمه بود و شاهزادهخانمش ميگفتند كنار علم ميآمد و نوحهسرايي آغاز ميكرد و حضار بدون استثنا به سينهزني مشغول ميشدند. پس از ربع ساعت كه بدين منوال ميگذشت، نايبالسلطنه (كامرانميرزا) به اندرون ميآمد و علم را حركت ميداد. او جلو و اعتمادالحرم و ديگر خواجهسرايان دنبالش راه ميافتادند و به آداب خاص علم را به تكيه دولت ميبردند و در جايگاه خود قرار ميدادند... انيسالدوله و شكوهالسلطنه و امثال آنها در حياط و تالار طنبي مجلس تعزيهداري باشكوهي منعقد ميكردند و بسياري از خانمهاي ديگر شاه نيز در خانه خود روضهخوانيهاي مختصر برپا ميكردند. اهل اندرون و خانمهايي كه از خارج دعوت ميشدند، به نوبت در هر يك از مجالس مزبور براي استماع ذكر مصيبت حاضر ميشدند و پس از ختم مجلس به خوردن قاوت، برنج و عدس بو داده و صرف غليان مينشستند.»(3)
اعتمادالسلطنه نيز در يادداشتهاي خود، چهارشنبه 10 محرم 1313 بستن علم از خانه انيسالدوله، زن سوگلي شاه و بردن آن به تكيه دولت را ذكر كرده است. از ديگر زنان شاخصي كه در دوره ناصرالدينشاه در اندروني مجالس روضهخواني تشكيل ميداد، مهدعليا يا ملك جهان خانم، مادر ناصرالدينشاه بود. وي در املاك پدري خويش در حضرت عبدالعظيم در ري مدرسهاي ساخت و دكانهاي اطرافش را موقوفه قرار داد. او در عمارت خود حسينيهاي ساخت و همه ساله مراسم تعزيه برپا ميكرد. همچنين در ماههاي محرم مجالس روضهخواني تشكيل ميداد و بانوان حرم در اين مجالس شركت ميكردند.
4- جلوههايي ويژه از نحوه عزاداري دردوره ناصري
از ادامه خاطرات معيرالممالك جلوههاي ويژهاي از نحوه عزاداري در زمان ناصرالدينشاه را مييابيم. وي مينويسد: «از روز هفتم دستههاي سينهزن، زنجيرزن، قمهزن و غيره در شهر به گردش درميآمدند و شبها با مشعل، شيپور و موزيك ولولهاي برپا ميكردند. در سراسر شهر و درون تكيهها صداي نوحهگري و روضهخواني تا سپيدهدم بلند و از هر گوشه و كنار بانگ حزين عزاداران به گوش ميرسيد. بامدادان عاشورا قمهزنها در امامزاده زيد گرد ميآمدند و كفن بر گردن ميافكندند و فرقها را به ضرب تيغ ميشكافتند. آنگاه گروهي به سوي تكيه دولت و دستهاي به قصد مجلس تعزيهداري كه نايبالسلطنه در سيد ناصرالدين برپا ميساخت، رهسپار ميشدند. عدهاي نيز بدن را سوراخ ميكردند و قمه، كارد، چاقو، قفلهاي گران و غيره از آن ميگذراندند. هر ساله بنا به رسم تيغزنها چند زنداني از دولت ميخواستند و شاه هم به آنها ميبخشيد. يكي از سالها چند مقصر را كه جرمشان بخشيدني نبود، به نام و نشان خواستند. شاه از عفو آنها خودداري كرد. خونيها سماجت و پايداري كردند و در تقاضاي خود اصرار ورزيدند. شاه را حوصله تنگ شد و حاجبالدوله را به آواز بلند گفت تا متمردين را گوش و دماغ كنند ولي آهسته اضافه كرد آزارشان نكنند. همين كه ميرغضبها با صلابت تمام قدم به معركه گذاشتند، گروهي فرار كردند و دستهاي از ترس زير چادر زنهاي تماشاچي پنهان شدند. شاه را از مشاهده اين حال خواه ناخواه خنده گرفت و چند محبوس ديگر به آنها بخشيد.»(4)
همان گونه كه از خاطرات معيرالممالك معلوم ميشود، هر ساله روز عاشورا تعدادي از زندانيان را به درخواست دستههاي عزاداري و به احترام ايام سوگ امام حسين(ع) آزاد ميكردند. اين امر را بنجامين، نخستين سفير ايالات متحده امريكا در ايران در سال 1884م، زمان سلطنت ناصرالدينشاه گزارش كرده است و مينويسد در آن سال 65 زنداني به اين ترتيب آزاد شدند.
5- آنان كه در عاشورا از دنيا ميرفتند!
در زمان قاجار رسم قمهزني بهطور عجيبي افزايش يافت. تعدادي از قمهزنها در اثر شدت ضربات بر سر و سينه و عواقب جراحت جانشان را از دست ميدادند. اخباري دال بر قمهزني برخي از پادشاهان قاجار چون محمدعليشاه نيز در دست است. از ديگر رسوم خودآزاري به نوشته معيرالممالك سوراخ كردن بدن با قمه، كارد، چاقو و گذرانيدن قفلهاي گران و غيره از آن سوراخها بود.
ممتحنالدوله شقاقي، فرزند معاون وزير خارجه ناصرالدينشاه و مهندس مسجد معروف سپهسالار تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري و عمارت شوراي ملي مشروطه بعد از اتمام تحصيلات خود در اروپا هنگام بازگشت به ايران ايام محرم سال 1284ق/ 1244ش را در شهر ايروان ارمنستان به سر برد و شاهد عجيبترين صحنهها در عزاداري عاشورا يعني خودكشي تني چند از جوانان شيعي شهر مذكور بود. در زمان وي تعداد زيادي از مردم ايروان شيعه بودند كه با كمال تأسف، در ساليان بعد در نتيجه سياستهاي خشن تبعيض نژادي كمونيستها و بهخصوص ارمنيان افراطي كشته يا از شهر مذكور اخراج شدند و ايروان به صورت شهري كاملاً ارمنينشين درآمد. به هر حال وي مينويسد:
«در دهه عاشورا در ايروان در مسجد معروف به گُيمسجد (مسجد كبود) چادر زده بودند و تعزيه ميخواندند و براي ما محصلين ايراني يك طاقنما بسته بودند و همه روزه دعوت ميشديم. از اتفاقات قابل ذكر خودكشي چند نفر در حين عزاداري بود. دسته سينهزني داخل تكيه شد و شروع به سينه زدن كرد. پس از ساعتي جوان 25 سالهاي به وسط حوزه سينهزنان وارد شد و قمهاش را به آسمان پرتاب كرد و حسين حسينگويان سرش را به زير قمه گرفت كه يكمرتبه قمه فرود آمد و سر او را تا پيشاني شكافت و آن فدايي حسين(ع) فوراً به زمين افتاد و مرد! روز ديگر جوان رشيد ديگري همين معامله را با خود كرد. سه روز متوالي همه روزه يك نفر خود را در وسط تكيه ميكشت! گذشته از اينها حاضران معركه ميگريستند و تمام مردم شهر آن جنازهها را تشييع ميكردند، مدتها قبر آنها پر از گل بود و روي سنگ قبر نوشته ميشد: «شهيد راه حسين(ع): فلان بن فلان!» مادران اين جوانان نيز به چنين مرگ فرزندانشان افتخار ميكردند.»(5)
6- دو گروه حيدري- نعمتي درهيئتهاي عزاداري!
درگيري هيئتهاي عزاداري به صورت تقسيم دو گروه حيدري- نعمتي به عصر قاجار نيز كشيده شد؛ گرچه ديگر شدت، حدت و گستردگي دوره صفويه را نداشت. اين امر زشت در دوره مشروطيت نيز ديده ميشد؛ چنانكه احمد كسروي از شهرهاي قزوين، شوشتر و اردبيل نام ميبرد و مينويسد:
«در قزوين در سال نخست مشروطه در دهم محرم بيرون دروازه دو دسته با هم به زد و خورد پرداختند و در اين ميان دو تن كشته و 40 تن مجروح شدند. شوشتر به دو بخش تقسيم شده بود: يكي را نعمتيخانه و ديگري را حيدريخانه ميخواندند. در اردبيل ميرزا علياكبر آقا كه از سوي نعمتيان بود، انجمني ترتيب داد. حيدريان نيز به پيشوايي حاج ميرزا ابراهيم آقا انجمن ديگري پديد آوردند. از دو سو به ناداني دشمنيها ميكردند و سرانجام به آنجا كشيد كه حيدريان سواران فولادلو و نعمتيان سواران قوجهبگلو را كه هر دو از شاهسونهاي تاراجگر بودند، به شهر خواندند و در برابر يكديگر سنگر بستند و به گلولهبازي پرداختند كه چند كس در ميانه كشته و عدهاي زخمي شدند.»(6)
خوشبختانه با پيشرفت مشروطيت كه دوستي و محبت بين اقشار مختلف از اصول اساسي آن شده بود، درگيري هيئتهاي عزاداري جاي خود را به رفاقت، محبت و استقبال از همديگر داد.
اكنون نيز رسم نيكوي استقبال، احترام و بزرگداشت متقابل دستههاي عزاداري از همديگر پابرجاست. تا هست چنين باشد!
پينوشتها در دفتر روزنامه موجود است.