قابل پيش بيني بود كه هاشمي را به «بهشت» راه ندهند و الحمدلله ندادند. من به دو جهت از ابقاي محمدباقر قاليباف در سمت شهردار تهران مسرورم. نخست؛ اداره شهر با همان دست فرمان خدمت و مديريت جهادي. ديگري؛ اگر رقيب قاليباف شهردار ميشد، خواننده اين يادداشت خرده ميگرفت؛ «از رأي شوراي شهر سوخته، به نقد اين نهاد روي آورده!»
آري، قصدم از اين نوشته، نقدي اساسي بر ماهيت شوراهاي شهر و روستاست، صرف نظر از رأي مهم ديروز. في الحال بعيد نيست گروه ديگري از مخاطبان - مخاطبان اصولگرا- اين نقد را بر متن وارد كنند؛ «وقتي قاليباف ابقا شده، ديگر چه وقت گلايه از شوراهاست؟»
من هر چند به اصل «هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد» واقفم اما اينقدر هست كه اگر اين «دو كلمه حرف حساب» را نگويم - و اتفاقا همين امروز نگويم!- نكتهاي را ننوشتهام كه بابتش هيچ عذري نداشتهام. ياد باد آن امام روشناييها، خميني بت شكن كه ميگفت: «اهل قلم هم بابت چيزهايي كه مينويسند، مسئولاند، هم بابت آنچه نمينويسند.»
و اما درباره اصل شوراها، نيز آنچه ديروز در شوراي شهر تهران رخ داد، اشاره به نكاتي لازم است؛
يك: دگر بار بايد بررسي دقيق كرد كه آيا «اثرات مثبت شوراها» بيشتر بوده يا «تبعات منفي شورا ها»؟! و اصلا يك سؤال حياتيتر؛ «اگر شوراهاي شهر و روستا نميبودند، دقيقا چه اختلالي در روند خدمت رساني بلاد كبيره و صغيره به وجود ميآمد؟!»
دو: بر اساس آمار وزارت كشور - و البته شواهد و قرائن موجود- از بدو راه اندازي نهاد شوراها، همواره - به طور ميانگين- نزديك به يك سوم شهرها و روستاها اساسا فاقد شهردار بوده اند! گفت: «از قضا سركنگبين، صفرا فزود». شوراهايي كه به خيال بانيانش آمده بودند بلكه جلوي زد و بند شهردار را بگيرند و عامل كار و خدمت بيشتر شوند، خود عامل فرسايشيترين زد و بندها، طولانيترين دعواها، بدترين سهم خواهيها و بيشترين سياسي بازيها شدهاند. البته قابل كتمان نيست كه گاهي به دليل تعهد، تخصص و تقواي جمعي اعضاي شوراها - افرادي نظير مهندس چمران و دكتر شيباني- كفه اثرات مثبت بر تبعات منفي سنگيني كرده باشد، اما نكته اينجاست؛ خوب بودن عملكرد فلان شوراي شهر يا روستا، بيش از آنكه به اصل نهاد شوراها مربوط باشد، ناظر بر ويژگيهاي نيكوي بعضي اعضاي آن بوده است.
سه: نقل است كه رئيس قوه مجريه عصر اصلاحات در اوج دعواي اعضاي دوم خردادي شوراي اول تهران گفته بود؛ «عجب غلطي كرديم اين شوراها را راه انداختيم» من البته بر خلاف خاتمي، برد اين غلط را فقط محدود به اعضاي فلان دوره از بهمان شوراي شهر نميدانم و معتقدم؛ «گيرم كه شهردار تهران باب ميلم باقي مانده باشد اما حكايت شوراها، حكايت همان خشت اولي است كه كج بنا نهاده شده و. . . ». حال بياييد به جاي «ثريا» برويم يكي از شهرهاي جنوبي تهران يكي از بچههاي شهرداري آنجا چند وقت پيش ميگفت: «ما قبل از بساط شوراي شهر، در ساختمان اصلي شهرداري حدود 60 تا كارمند داشتيم. انصافا براي اداره امور شهرداري - و نه شهر- ما همين تعداد نيرو، زياد بود كه كم نبود! اما متأسفانه بعد از راه افتادن شوراها، در هر دوره، تعدادي از اعضاي شورا، نفرات خود را با سفارش و تشويق و احيانا تهديد روانه شهرداري ميكنند. الان آمار كارمندان شهرداري اينجا از دستم در رفته، از بس در هر دوره زياد ميشود!! اين حالا وضع شوراي شهر ماست كه عاقبت به انتخاب شهردار ميرسد، خيلي جاها كه زد و بند و سهم خواهي، اساسا مانع انتخاب شهردار ميشود!!» و متأسفانه اين معضل «معضل مشترك» بسياري از شورهاست.
چهار: شما هيچ به تبليغات نامزدهاي شوراهاي شهر و روستا توجه داشته ايد؟! آيا جز اين است كه به جاي «آدمهاي اين كاره» به مانور اعلام وجود عدهاي متمول، سياسي باز، ورزشكار، بازيگر و. . . تبديل شده است؟! و آيا خنده دار نيست كه از اين جماعت بخواهيم جلوي زد و بند احتمالي شهردار بايستند؟! باور كنيد يكي ميخواهد مانع زد و بند همين حضرات شوراي شهر شود!! همه كه مهندس چمران و دكتر شيباني نميشوند.اي بسا شهر و روستا كه مسئولانش واقعا ميخواهند خدمت كنند، اما آنچه مانع كار و خدمت است، اتفاقا همين زياده خواهي اعضاي شوراهاست.
پنج: در همين تهران خودمان، مردم به مهندس چمران رأي اول را ميدهند، اما با سياسي بازي دولت فراجناحي اعتدال، احمد مسجدجامعي ميشود رئيس شوراي شهر!! فردي كاملاً سياسي كه يك روز با انتخاب خاتمي ميشود وزير فرهنگ، دگر روز با زور هاشمي ميشود رئيس شوراي شهر!! واقعا چه نسبتي ميان مسجدجامعي با كار در شوراها به عنوان اهرم خدمت بيشتر شهرداري وجود دارد؟! هم ايشان چند وقت پيش در حمايت از رقيب قاليباف حرفها زده بود اما در مقام تخريب شهردار تهران گفته بود؛ «آنكه در سر سوداي رياست جمهوري دارد، به فكر كارهاي سياسي است و به درد شهرداري تهران نميخورد!» صرف نظر از اينكه چنين جمله اي، چه نسبتي ميتواند با برهان و منطق داشته باشد، بايد گفت: اولا؛ قاليباف در همين انتخابات 92 نشان داد كه اصلا سياسي نيست و الا به شيخ حسن پاس گل نميداد! ثانيا؛ آنكه به فكر كارهاي سياسي است و قصد دارد مفهوم خدمت جهادي را قرباني مقوله سياست بازي كند، اتفاقا و دقيقا همين حرف بيمبنا و خالي از شعور جناب مسجدجامعي را ميزند! ثالثا؛ اوج سياسي بازي و سهم خواهي و منيت و عدول از اعتدال آنجاست كه با وجود مهندس چمران، فردي در مايههاي مسجدجامعي، به واسطه پيغام و پسغام، بر رأي اول مردم تهران بشورد و رئيس شوراي شهر شود! رابعا؛ سوداي رياست جمهوري داشتن به قصد خدمت، اصلا هم چيز بدي نيست، آن بد است كه خاتمي براي شيخ حسن، سوداي وزارت فرهنگ مسجدجامعي داشته باشد، اما خب! آش اين سهم خواهي آنقدر شور شود كه روحاني هم زير بار آن نرود، مسجدجامعي را كجا بفرستيم، كجا نفرستيم؛ بفرستيمش در صندلي رياست شوراي شهر كه خيلي هم حالا ناراحت نشود!! از قضا دقيقا به همين روند ميگويند سياسي بازي!!
شش: فقط نهادي بينهاد از جنس شوراهاست كه ميتواند ظرفيتهاي پنهان ورزشكاراني در رديف عباس جديدي را نمايان كند! من البته بابت افتخارآفرينيهاي عباس جديدي در عرصه ورزش از وي ممنونم، اما برادري كه بعضا بيخود و نا به جا اسم از همت و باكري و احمدي روشن و ديگر شهدا ميبردي و ميبري! ديدي عرصه سياست، نه جولانگه توست؟؟!! شما در اين انتخابات در حد «يك پديده» ظاهر شدي، كه نه شيخ پندت ميداد و نه پير مغان مي! ز بس كه از اين ور به آن ور و از آن ور به اين ور ميافتادي! ما البته پديده خنده دار اما گريه دار «جديديسم» در عرصه سياست را مديون شوراهايي هستيم كه بيش از خير، شر دارد، حتي اگر هاشمي را از رفتن به «بهشت» باز دارد.
هفت: و اما فرض كنيد كه با رأي شورا، رقيب قاليباف شهردار تهران ميشد. آيا نبايد به حال يله بودن اين قانون سست و ژلهاي افسوس خورد كه صلاحيت طرف را براي شوراها رد ميكند، اما همان طرف ميتواند شهردار شود؟؟!! من خيلي خيلي عذر ميخواهم، ولي مع الاسف بايد بگويم كه اين يكي را مقصر خود نظام ميدانم و بس! و متاثر از همين قانونهاي بيقانون و قابل دور زدن است كه رئيس قوه اجرا فردي در مايههاي جعفر توفيقي را به عنوان سرپرست وزارت علوم منصوب ميكند و يك جا، هم به ريش قانون ميخندد، هم به ريش شهداي فتنه 88 و هم به ريش رنگ شده اعتدال!! آقاي روحاني كه نه. . . بايد گفت؛ آقاي قانون! ما را مسخره كردهاي با فتنهگران را؟! ما را يا آقازادهها را؟!
هشت: شايع كردهاند در يك «تقسيم سهم»، از همان اول قرار بوده رئيس شوراي شهر، سهم اصلاحطلبان باشد و شهردار، سهم اصول گرايان باقي بماند. من خيلي از صحت و سقم اين تقسيم سهم، مطلع نيستم و اميدوارم اين شايعه، واقعا شايعه بوده باشد، اما عجالتا يك سؤال يك كلمهاي هم از حضرات اصلاحطلب، هم از عزيزان اصولگرا؛ كيلوييه؟؟!! از اين همه سياست بازي بايد به خدا پناه برد. به خود خدا! اول هفته، يكي از هفته نامهها نوشته بود؛ «روحاني در نظر دارد اگر قاليباف در شهرداري تهران ابقا نشد، از او در رياست سازمان محيط زيست استفاده كند». عجبا كه همين هفته نامه در ايام تبليغات انتخابات رياست جمهوري از قول نزديكترين مشاور رئيس قوه مجريه نوشته بود؛ «يكي از مهمترين نقدهاي اساسي ما به قاليباف اين است كه در اجراي پروژههاي عمراني، اصلا ملاحظه مسائل زيست محيطي را نميكند»!! علي الظاهر دروغگويان معتدل، كم حافظهتر از ساير دروغ گويان تشريف دارند! كم حافظهتر و سياسي بازتر!!
اگر هر كسي نميتواند و نبايد ساكن خيابان بهشت شود، به طريق اولي، هر كسي نبايد و نميتواند عضو شوراي شهر شود. با اين قانون، و با اين وضع شوراها كه اغلب به محل جمع شدن دور همي تعدادي بازيگر و ورزشكار و فلان و بهمان تبديل شده، كه نه الفباي خدمت را ميفهمند و نه با رموز سياست آشنايي دارند، آيا حق نداريم در عين مسرت از ابقاي قاليباف، شوراها را خطاب قرار دهيم كه؛ چو خيرت نيست، شر مرسان؟؟!! پس فردا شهرداري را ميبينم كه به اتمام پروژه صدر فكر ميكند، نيز رئيس شوراي شهري كه «كليد» را به «كلنگ»، «تغيير دكور» را به «حل معضلات»، «سياست» را به «مديريت»، «شلوغ كاري» را به «خدمت»، «دعوي» را به «كار» و «حرافي» را به «حمالي» ترجيح ميدهد. شهر شايد «شوراي شهر» بخواهد، اما آنچه تا كنون ديده ايم بيشتر به «شوراي شر» شبيه است. ما واقعا اميدواريم تاوان بهشت نرفتن هاشمي را، نه مردم پس بدهند، نه خدمت جهادي و الا مجبوريم باز هم گريبان «چاپلوسان آقازاده ها» را بگيريم كه ما «ميرزابنويس مردم» هستيم، نه «غلام سياست.»
پانوشت: لياقت بعضي از اعضاي شوراي شهر، شهرداري در مايههاي مسئولان حرم امام است كه 24 سال بعد از ارتحال امام، هنوز دارد گنبد و گلدسته و صحن و موزائيك ميسازد!! امام عزيز ما سال هاست به ملكوت اعلي رسيده، هنوز حرمش ساخته نشده! ياد شهيد صنيعخاني به خير!ميانگين بگيري، اين شهيد جهادي 40 روزه بيش از 24 سال اين متوليان براي حرم امام كار كرد.