تيترسازي براي جريان انحرافي
متأسفانه با نزديك شدن به آستانه انتخابات رويكرد رسانههاي وابسته به دولت به شكل مشمئزكنندهاي به سمت تبليغ براي ليدر جريان انحرافي رفته، تا جايي كه از يك افتتاح جاده هم نميگذرند و سرزمين ايران، سرزمين دليران و مردم قهرمان خطه شمال كشور و هزاران واژه مردمي، ملي و ديني ديگري را كه ميتوان براي چنين مراسمي به كار برد با واژه اسفنديار كه القاكننده نام كوچك فلاني است جابه جا ميكنند.
با توجه به فتح سنگر به سنگر مشاغل و مناصب دولتي مخصوصاً حلقه اطراف رئيسجمهور توسط جريان انحرافي و مخصوصاً نزديكان ليدر اين جريان، در عمل روزنامه ايران به بولتن تبليغاتي جريان انحرافي تبديل شده است. مخصوصاً بعد از آنكه ليدر اين جريان با شعار«زنده باد بهار» خود را براي حضور در انتخابات آماده ميكند. روزنامه ايران متأسفانه با فراموش كردن رسالت خود به عنوان يك رسانه و مجموعه مطبوعاتي هدف غايي خود را ايجاد محبوبيت مردمي براي ليدر جريان انحرافي دانسته و تيتر ديروز اين روزنامه گواه تلاش مجدانه عوامل جريان انحرافي در استفاده از بيتالمال براي پيگيري اهداف حزبي و جناحي خود است.
اسفنديار بچه كجاست ؟
نويسنده گزارش ديروز روزنامه ايران براي اينكه دليلي براي مقابله با مخالفان احتمالي تيتر مبهم خود داشته باشد در ليد گزارش به اين نكته اشاره كرده است كه «در برخي روايات تاريخي يكي از زادگاههاي اسفنديار از شخصيتهاي شاهنامه فردوسي، منطقه طبرستان است يا همان مازندران كنوني عنوان شده است كه البته اين شخصيت مدتي را نيز در سرزمين مذكور گذرانده.»
اينكه چطور اسفنديار چند زادگاه داشته كه يكي از آنها مازندران بوده است و باقي زادگاهها نامشخص باقي مانده را بايد خود نويسنده روزنامه ايران جواب بدهد كه احتمالاً از نظر نويسنده محترم آن گزارش ميتواند جايي نزديك مشا در رامسر هم باشد! اما اسفنديار يادشده در شاهنامه متولد كجاست؟ در شاهنامه هيچ اشاره مستقيمي به محل تولد اين شخصيت نشده است. ياسر موحد فرد، دبير كل بنياد فردوسي در مورد محل احتمالي تولد اسفنديار و اينكه مازندران اسطورهاي واقعاً در كجا واقع شده است به «جوان» گفت: نبايد جغرافياي اسطورهاي را كاملاً مطابق با جغرافياي معمول دانست، همان طور كه اسطوره لامكان و لازمان است. اما ميتوان بر اساس نشانههاي آمده به محل تقريبي محلهاي اسطورهاي از جمله مازندران دست يافت.
ما چند روايت در مورد مازندران داريم كه ميگويند ابليس در مجلس كيكاوس به شكل جوان زيبايي در آمد و از وي خواست كه به مازندران سفر كند و كيكاوس به رغم هشدارهايي براي سفر نكردن به مازندران به همراه يارانش به آنجا رفت و كور و زنداني شد. داستان هفتخوان رستم نيز داستان سفر رستم براي نجات كيكاوس و ديگر پهلوانان زنداني است. برخي معتقدند كه اين مازندران منطقهاي در غرب ايران بزرگ يا جايي مانند شام يا شمال آفريقا بوده و برخي ديگر مازندران اسطورهاي را منطقهاي در هندوستان دانستهاند، حتي در اوستا هم به وجود منطقه مازندران در غرب ايران آن زمان اشاره شده كه قطعاً با منطقه جنوبي درياي خزر كه استانهاي مازندران و گيلان امروزي هستند متفاوت است. همچنين در داستان كيكاوس به اسارت آنها توسط شاه هاماوران اشاره ميشود كه منطقه يمن است و ميتوان مازندران را به منطقه يمن و حجاز مربوط دانست. فردوسي نيز در شاهنامه خود در مصرعي به وجود مازندران در شام اشاره ميكند و ميگويد: تو مازندران، شام دان و بس.
در مورد اسفنديار پسر گرشاسب و نوه لهراسب بايد گفت كه لهراسب و گرشاسب حاكمان بلخ بودهاند و ميتوان گفت كه اسفنديار نيز متولد شهر بلخ بوده است. در آن زمان بلخ پايتخت ايران به شمار ميآمده و همه پهلوانان در عيد نوروز خود را به آن شهر ميرساندند. پس قطعا محل تولد اسفنديار نيز نميتواند مازندران كنوني باشد.
مازندران چطور مازندران شد؟
با آنكه جريان انحرافي در ليد روز گذشته خود به گونهاي وانمود كرد كه استان پهناور مازندران زير نام اسفنديار است، اما نشانههاي تاريخي استان مازندران و ريشههاي تاريخي آن بسيار كهنتر از آن است كه نام افرادي چون اسفنديار بخواهد آن را به سايه براند. موحد فرد در مورد اشاره فردوسي به منطقه مازندران فعلي نيز گفت: در شاهنامه در دو قسمت از منطقه مازندران فعلي نام برده شده؛ اولي در داستان انوشيروان و دومي در داستان پادشاهي يزدگرد سوم. اما اينكه چرا به اين منطقه مازندران ميگويند به رشته كوه ماز يا همان البرز باز ميگردد. خاندان تاريخي مازيار نيز برگرفته از نام ماز است. در قديم به اين منطقه ماز اندرون ميگفتند و در زمان ملكشاه سلجوقي بنا به كثرت استفاده به مازندران تغيير نام يافت. براي پژوهش بيشتر در مورد مازندران و شاهنامه ميتوان به كتب تاريخي و پژوهشي مراجعه كرد. از جمله كتاب شاهنامه و مازندران نوشته دكتر صادق كيا.
بازي رسانهاي جريان انحرافي
از زمان فتح مجموعه مطبوعاتي ايران توسط جريان انحرافي شاهد استفاده گسترده اين جريان از امكانات اين مجموعه دولتي براي اهداف خود بودهايم. در زماني كه بسياري از روزنامههاي با مشكلات عمدهاي چون گراني و كمبود كاغذ روبهرو هستند، فضاي عمدهاي از روزنامه ايران به تبليغ و زمينهسازي براي انتخابات سال آينده اختصاص يافته است كه با توجه به ارتزاق اين روزنامه از بيت المال، سوءاستفاده از آن به منظور تحق اهداف حزبي و گروهي، تخلفي آشكار است. اين روزنامه مدتي است كه در بازي رسانهاي كه به راه انداخته شروع به لجن پراكني عليه تمامي كانديداهاي احتمالي كرده است كه ميخواهند در انتخابات رياست جمهوري سال آينده شركت كنند. دعواي رسانهاي ايران و همشهري كه به نوعي تقابل دو گروه سياسي فعال در جريان انتخابات است را نميتوان از اين قاعده مستثني دانست.
روزنامه دولت نه متعلق به حزب و جناح سياسي است نه از طريق بخش خصوصي مديريت ميشود كه در آن براي شخص اسفنديار آگهي نامه چاپ كنند. روزنامهاي كه نام ايران را با خود يدك ميكشد بايد آنقدر ملي باشد كه همه اقشار جامعه آن را متعلق به خود بدانند نه آنكه طرفداران شعار زنده باد بهار در آنجا لانه كنند.
روزنامه ايران در اقدام تعجب انگيز ديگر، اقدام به برگزاري جشنواره «شعر بهار» نموده است. چرا بايد روزنامه دولت بر اساس شعار انتخاباتي ليدر جريان انحرافي اقدام به برگزاري جشنواره شعر كند ؟ جواب اين سخن را ميتوان با نگاهي به تاريخ كشور دانست، در همان جا شاعران درباري بر اساس ميل سلطان و احتمالاً سوژههاي انتخابي وي شروع به مديحهسرايي ميكردند.