کد خبر: 515976
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
اين اظهارنظر از خاتمي غيرمنتظره نبود، چرا كه منظومه فكري خاتمي شناخته شده بود و علاوه بر آن وي معتقد به صراط‌هاي مستقيم و قرائت‌هاي متعددي بود كه بايد همگي آنان محترم شمرده شود. در واقعه فوت رئيس‌جمهور فقيد ونزوئلا اين ادبيات به شكل راديكال‌تر توسط احمدي‌نژاد بيان شد. كدام احمدي‌نژاد؟ همان احمدي‌نژادي كه آمده بود تا مسير قبلي را اصلاح كند و گفتمان اسلام و انقلاب را از انحرافات فكري و سياسي نجات دهد. 

آنچه احمدي‌نژاد در دو جاي پيام تسليت خود آورد به صورت جدي با مباني اسلام و امام در تضاد است و اگر آن را به خصيصه بي‌محابا سخن گفتن احمدي‌نژاد نگذاريم بايد به واكاوي و بازخواني مباني انديشه وي و جابه‌جايي در باورهاي وي رأي دهيم. مسئله شهادت از جمله مسائلي است كه با موسع‌ترين تفسيرهاي راديكال هرمنوتيكي قابل تعميم نيست. گيريم كه چاوز در يك نبرد مسلحانه براي دفاع از كشورش در مقابل امپرياليسم كشته شده باشد، آيا لفظ شهيد به وي اطلاق خواهد شد؟ آيا احمدي‌نژاد از مباني امام در خصوص شهيد و شهادت بي‌خبر است؟ حتي در جنگ تحميلي كه علي‌القاعده ما به نيروي انساني نياز داشتيم، امام مسئله شهادت را در سايه تبليغات لوث نكرد و ذره‌اي جايگاه آن را تنزيل نداد. در مباني امام :«شهادت در راه خدا مسئله‌اي نيست كه بشود با پيروزي يا شكست در صحنه‌هاي نبرد مقايسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگي و سير و سلوك در عالم معنويت است. نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر يا شهرهاي ديگر آزاد شد. تمامي اينها خيالات باطل ملي‌گراهاست.» (صحيفه امام، جلد ۲۱، ص۸۸) در جاي ديگر نيز مي‌فرمايند شهيد كسي است كه فقط براي رضاي خدا سر در طبق اخلاص گذاشته باشد. بنابراين از نگاه امام اگر كسي با هدف دفاع از خرمشهر هم به جبهه رفته باشد و قرب الهي و اخلاص در آن نبوده باشد شهيد نيست. لذا شهادت بدون آگاهي الهي و صرفاً براي ملت و ميهن در انديشه ديني شهيد محسوب نخواهد شد، نوعي كشته شدن است كه در همه دنيا محترم و قابل تكريم است. اما مسئله شهادت صرفاً در نسبت با قرب الهي معني دارد. بنابراين حتي اگر مسلماني به دليل موجه كشته شود اما رضايت الهي را در اين مسير مد نظر نداشته باشد، در انديشه ديني شهيد محسوب نمي‌شود. حال چگونه مي‌توان چاوز يا لينكلن را شهيد محسوب كرد و چه اصراري بر اين مسئله هست؟ اما نكته‌اي كه انطباق قطعي نگرش فكري احمدي‌نژاد و مشايي را هويدا كرد، مسئله رجعت چاوز با مسيح و حضرت مهدي (عج) است. اولين جملاتي كه باعث حساسيت روي آقاي مشايي شد و هنوز هم در فضاي سايبري موجود است، اين بود كه وي اعلام كرد اسلام‌گرايي (گرويدن به اسلام) تمام شد نه اينكه اسلام نيست بلكه اسلام‌گرايي تمام شد، همانگونه كه اسب هست اما اسب‌سواري تمام شد. وي در تبيين سخن خويش اظهار داشت هنگام ظهور همه اديان ديگر مي‌توانند همراه حضرت مهدي (عج) بيايند و لازم نيست مسلمان شوند. 

اين جمله روي ديگر «صراط‌هاي مستقيم» سروش بود. اما سروش در قالب پارادايم فكري ابطال‌پذيري پوپر و جامعه باز و ليبراليسم اين نكته را مي‌گفت و ادعاي تعلق به امام و انقلاب اسلامي نداشت. همراه دانستن چاوز با مسيح و امام زمان دقيقاً همان منظومه فكري است كه مشايي طرح كرد، يعني مشايي اديان را مجاز به همراهي در ظهور دانست و احمدي‌نژاد، هوگو چاوز را به عنوان مصداق معرفي كرد. البته در بيان مشايي مشخص نبود كه زندگان اديان لياقت اين همراهي را دارند يا شامل مردگان هم مي‌شود. طبق بيان احمدي‌نژاد، چاوز از چنان جايگاهي برخوردار است كه احمدي‌نژاد بازگشت وي را به «باور» خود ارجاع مي‌دهد. به طور قطع امروز صحنه معرفتي كشور با آسيب جدي مواجه است. كاش اين سخنان راديكال و احساسي با علماي بزرگ چك و انطباق آن با مباني و اصول مشخص مي‌شد. آيا احمدي‌نژاد با اين فراست نمي‌داند اين كلمات و اين جملات با واكنش همراه خواهد بود و دوباره بخشي از وقت وي و دولت در شرايط حاد فعلي بايد براي توجيه و پاسخگويي صرف شود؟ قطعاً مي‌داند، اما گويي به باورهايي دست يافته است كه حاضر است همه را در مقابل خود ببيند. چاوز شخصي محترم بود. در مبارزه با امپرياليسم (استكبار در ادبيات ما) مشترك بوديم و داراي دشمن مشترك هستيم. اما او يك ماترياليسم چپ‌گرا بود كه با ماترياليسم راست‌گرا در مبارزه بود. آيا اين صاحب فكر شهادتين را گفته است كه شهيد محسوب شود؟ آيا او در رديف چمران،‌آويني و ... است؟ الگوي مبارزه چپ‌گرايان در امريكاي لاتين چگوارا است. چند سال پيش برنامه‌اي در تالار شهيد چمران دانشكده فني دانشگاه تهران با عنوان «چه مثل چمران» و «چه مثل چگوارا» برگزار شد. فرزندان چگوارا در جلسه حضور داشتند. 

سعيد قاسمي ضمن سخنراني خود با استناد به نوشته‌اي در پشت كتابي درباره چگوارا كه به فارسي ترجمه شده بود، وي را موحد خواند(جمله‌اي از خود چگوارا بود). وقتي دختر چگوارا پشت تريبون قرار گرفت با صراحت گفت: بر خلاف آنچه شما گفتيد يا ترجمه كرده‌ايد، پدر من هيچ‌گونه ارتباطي با خدا نداشت و حتي قاسمي را نقد كرد كه چرا به شوروي سابق در سخنانش حمله كرده است. از زاويه ديگر به مباني امام بنگريم امام راحل در تبيين تفاوت‌هاي انقلاب اسلامي با ديگر انقلاب‌ها مي‌فرمايند:«در آن انقلاب‌ها يك طاغوتي مي‌آيد و طاغوت قبلي را برمي‌دارد و مي‌گويد بايد من باشم و خواسته‌اش هم مادي است. اما در انقلاب اسلامي قيام براي خداست و قيام لله است. با اين مباني امام نه حكومت چاوز كه هر حكومت غير الهي ديگر،‌در جهان حكومت طاغوت است و فرقي بين آنها نيست. اتفاقاً امام به اين مسئله اشاره دارند كه شايد آن آدمي كه آمده و آدم قبلي را برداشته آدم خوبي هم باشد اما چون براي خدا نيست، حكومتش حكومت طاغوت است. حتي در نگاه امام رئيس‌جمهور ايران هم اگر حكمش توسط ولي فقيه تنفيذ نشود حكومتش حكومت طاغوت است. حال با اين مباني چطور چاوز به عنوان يك شخصيت حكومتي در رتبه شهدا قرار مي‌گيرد و روز ظهور زنده مي‌شود و با مسيح (ع) و حضرت مهدي (عج) طلوع خواهد كرد؟ خوشبينانه‌ترين حالت اين است كه بگوييم بار معنايي واژه‌ها و مشكلات زبان‌شناسي و فهم واژه‌ها نارساست و احمدي‌نژاد و برخي ديگر از دوستانش قدرت انتقال مفاهيم مد نظر را در قالب ادبيات معرفه‌اي و محاوره‌اي ندارند و موجب سوءبرداشت مي‌شود. اميد است اينگونه باشد اما تكرار ده‌ها مرتبه‌اي اين رويه نشان از خلق يك مسير جديد در حوزه انديشه تشيع است كه اميد است فهم نگارنده در اين باره اشتباه باشد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار